قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / پاسخ به استدلال‌ و ادله‌‌های طرفداران حجاب عرفی/ علی محمدی جورکویه
پاسخ به استدلال‌ و ادله‌‌های طرفداران حجاب عرفی/ علی محمدی جورکویه

یادداشت شفاهی/ حجاب؛ حکم الزامی یا توصیه دینی؟

پاسخ به استدلال‌ و ادله‌‌های طرفداران حجاب عرفی/ علی محمدی جورکویه

شبکه اجتهاد: عرف عادتی است که بین عموم افراد جامعه یا گروه خاصی از افراد در زمان معتنابهی جریان داشته باشد. عرف حجاب به این معناست که شکل و میزان پوششی که بین عموم افراد جامعه در یک زمان معتنابهی جریان داشته باشد، می‌شود حکم حجاب در آن جامعه و ممکن است از زمانی به زمان دیگر فرق داشته باشد؛ یعنی ممکن است صد سال پیش به یک نحو باشد و در صد سال آینده به نحوی دیگر و ممکن است این عرف از جامعه ایران به عراق و مناطق دیگر تفاوت داشته باشد. ممکن است عرف با توجه به مکان‌‌ها فرق کند و عرف شهرهای ساحلی با شهرهای غیر ساحلی تفاوت داشته و یا عرف در مراسم عزا و شادی به دو گونه مختلف باشد. آن وقت عرف یک امر ثابت و فراگیر نخواهد بود؛ بنابراین اگر بپذیریم که حجاب یک امر عرفی است باید بپذیریم که از جامعه‌ای به جامعه دیگر و از زمانی به زمان دیگر ممکن است، تغییر کند.

عرفی انگاری احکام فقط در مورد حجاب نیست

بحث عرفی انگاری احکام اختصاصی به حجاب ندارد و چیزی که امروزه در جامعه ما و در جوامع دیگر جریان دارد این بحث را فقط راجع به حجاب نمی‌دانند، بلکه در همه ساحت‌‌هایی که دین ورود کرده بدون استثناء این بحث مطرح است. در احکام حقوقی اسلام، در احکام کیفری اسلام، در احکام عبادی اسلام و در احکام معاملات اسلامی و حتی احکام مربوط به خانواده و در همه ابعاد دینی این بحث مطرح است.

عده‌ای معتقد هستند که حجاب یک حکم عرفی است و یک حکم شرعی نیست. این عده می‌گویند: در عصر پیامبر(ص) هم ایشان با حجاب به عنوان یک حکم عرفی برخورد کردند و معتقد نبودند که حجاب حکم شرعی است و کاری به حجاب افراد جامعه نداشتند که چگونه باشد.

۱- معتقدان به عرفی بودن حکم حجاب برای ادعای خود ادله متعددی را ارائه می‌‌کنند. یکی از ادله‌ای که این طیف از افراد مطرح می‌کنند این است که می‌‌گویند روایات متعددی داریم که در ارتباط با کنیز مسلمان می‌گویند لازم نیست پوشش سر داشته باشد و نه تنها لازم نیست بلکه نهی و حتی منع شدند از این که حجاب داشته باشند؛ بنابراین اگر حجاب یک حکم شرعی بود نباید بین زن مسلمان آزاد و زن مسلمان کنیز فرق می‌گذاشت و این که بین زن آزاد و کنیز فرق می‌‌گذارد نشان می‌دهد که حجاب یک حکم عرفی است و برای تشخص اجتماعی است که اسلام با این مسئله مدارا کرده و پیامبر(ص) و اهل ‌بیت(ع) روی آن حساسیت نشان ندادند.

۲- دومین دلیلی که ارائه می‌کنند این است که می‌‌گویند ما در اسناد دینی یک سری روایاتی داریم که این روایات زنان روستایی و بادیه نشین را از پوشاندن موی سر معاف کرده و به تعبیر دیگر از حکم حجاب معاف نموده و به مرد مسلمان گفته اشکالی ندارد که به سر و موی این زنان نگاه کنید با اینکه این‌ها حجاب ندارند. بنابراین اگر حجاب یک حکم شرعی بود نباید زنان روستایی و بادیه نشین از این امر مستثنا می‌شدند و این نشان می‌‌دهد که حجاب یک حکم عرفی است و هرجا رعایت کردند، رعایت کردند و هر جا رعایت نکردند، رعایت نکردند. به تعبیر دیگر حجاب چیزی است که در بین زنان جامعه جریان دارد و بین زنان روستایی حجاب یک معنا داشته و در بین زنان شهری معنای دیگری دارد و اسلام هم با این مماشات کرده است.

۳- سومین دلیلی که ارائه می‌کنند این است که ما روایاتی داریم که می‌گویند در موارد خاص لازم نیست این تشخص حجاب رعایت شود و اگر حجاب یک حکم شرعی بود نباید در برخی موارد خاص رعایت نکردن آن مجاز می‌‌بود. بلکه در هر حالی باید حجاب فرد رعایت شود؛ معتقدین به این نگاه استناد می‌کنند به روایتی از حضرت زهرا(س) که وقتی ایشان جان حضرت علی(ع) را در خطر دیدند تصمیم گرفتند در اعتراض به خلفا سر برهنه کنند و موها را آشفته نمایند. بنابراین اگر حجاب یک حکم شرعی بود حضرت زهرا(س) به هیچ عنوان این کار را نمی‌کردند پس حجاب یک امر عرفی است که در این مورد خاص چون عرف اقتضا می‌‌کرده حضرت زهرا(س) چنین کاری را انجام داده یا گفته چنین کاری را انجام می‌‌دهم.

۴- چهارمین دلیلی که این‌ها می‌آورند این است که می‌گویند ما یک سری روایات داریم که نشان می‌‌دهند که اگر موقع بیرون رفتن زن از خانه زن چیزی نداشت که موهایش را بپوشاند لازم نیست این کار را انجام دهد؛ بنابراین حجاب یک حکم عرفی بوده و حکم شرعی نیست.

۵- دلیل پنجمی که ذکر می‌‌کنند این است که در روایاتی که مربوط به حجاب است الفاظی آمده که نشان می‌‌دهد حجاب یک حکم الزامی نیست، بلکه یک توصیه می‌باشد؛ به این صورت که در روایات مربوط به حجاب از عبارت « لایصلح به معنی این که شایسته نیست بدون پوشش باشد» یا از عبارت «ینبغی به معنای شایسته است» استفاده شده است که نشان می‌‌دهد حجاب یک حکم شرعی نیست و فقط در حد توصیه است.

۶- دلیل دیگری که ذکر می‌کنند این است که در تاریخ آمده وقتی آیات حجاب نازل شدند زنان انصار از این آیات استقبال کردند و این پوشش را اتخاذ کردند، ولی زنان مهاجر از این آیات استقبال نکردند و عایشه زنان مهاجر را شماتت و سرزنش کرد و گفت که شما با این که قوم و خویش پیامبر هستید چرا پوشش را رعایت نکردید، در حالی که زنان انصار همه پوشش سر دارند؛ بنابراین اگر حجاب یک حکم شرعی بود فرقی بین زنان انصار و مهاجر نبود و این تفاوت گذاشتن نشان می‌دهد که حجاب یک حکم شرعی نیست؛ بلکه یک حکم عرفی است.

معتقدان به حجاب عرفی از این ادله نتیجه می‌گیرند که حجاب یک رسم اجتماعی و امری عرفی بوده و پیامبر(ص)، ائمه(ع) و مردم آن عصر هم خیلی نسبت به آن حساسیت نداشتند و با آن کنار آمدند. در نتیجه امروزه هم باید این را بپذیریم که حجاب یک امر عرفی است و هرچه جامعه آن را به عنوان پوشش انتخاب کرده ما هم باید آن را بپذیریم.

پاسخ به استدلال‌ها و ادله‌ طرفداران حجاب عرفی

در پاسخ به استدلال‌ها و ادله‌ای که طرفداران حجاب عرفی مطرح می‌‌کنند دو نوع پاسخ قابل بیان است. در ارتباط با پوشش کنیز روایات متعددی در منابع روایی خودمان داریم که این روایات به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ برخی از روایات به لحاظ سندی صحیح هستند و برخی هم روایات ضعیفی می‌باشند؛ روایاتی که دارای سند صحیح هستند هیچگاه نگفته‌ اند که پوشاندن سر بر کنیز ممنوع است، بلکه می‌گویند پوشاندن سر بر کنیز واجب نیست و برخی از روایات صحیح السند هم می‌‌گویند واجب نیست کنیز پوشش سر داشته باشد، مگر اینکه خودش بخواهد. و ما در مقام جمع بین این دو بخش از روایات صحیح السند جمع عرفی انجام می‌‌دهیم که روایات دسته دوم آنها را تقیید می‌زنند. یعنی بر کنیز واجب نیست پوشش سر، مگر اینکه خودش بخواهد.

روایاتی که کنیز را از پوشش سر منع می‌‌کنند، ضعف سندی دارند

روایاتی که کنیز را از پوشش سر منع می‌‌کنند، همه روایاتی هستند که دارای ضعف سندی می‌باشند. بر همین اساس است که فقهای ما وقتی نظر فقهی می‌‌دهند می‌گویند پوشش سر بر کنیز واجب نیست، نه اینکه ممنوع است. و معتقدند که اگر در روایات ما امر شده به کنیز که پوشش سر را بردارد، این امر بعد از نهی است و چنین امری دلالت بر وجوب نمی‌کند؛ بلکه دلالت بر جواز دارد. یعنی وقتی یک پزشک بیمار خود را در یک محدوده زمانی مشخصی از خوردن برخی از غذاها منع می‌‌کند و بعد از آن دوره که بیمار بهبود پیدا کرد به او می‌گوید این غذا را بخور. این بخور به معنای وجوب نیست؛ بلکه به معنای رخصت و جواز است و بر همین اساس برخی از فقهای ما می‌گویند پوشش سر بر کنیز مستحب است و حتی در بحث نماز برخی معتقد هستند که کنیز مسلمان باید حجاب داشته باشد.

بحث مخالفت با حجاب کنیز در منابع اقدامی بوده که از سوی خلیفه دوم صورت گرفته و ربطی به روایات شیعی و مباحث فقهی ندارد و حتی برخی از فقهای ما گفته ‌اند برخی از روایاتی که کنیز را از پوشش سر نهی می‌کنند از باب تقیه صادر شده‌ اند.

حکمت‌های ممکن در مورد معافیت کنیزان از پوشش سر

این که چرا کنیزان از پوشش سر معاف شده‌ اند ممکن است حکمت‌های مختلفی داشته باشد و یکی از حکمت‌‌های آن ممکن است این باشد که این‌ها چون تحت امر مولا هستند و تحت تکلف و سختی زیادی به سر می‌برند به این جهت یک معافیتی به آنها داده شده است و یا اینکه امر دیگری می‌تواند فلسفه این تجویز باشد.

در پاسخ به دلیل دومی که به آن استناد کردند که زنان بادیه و روستا از داشتن پوشش معاف شده‌‌اند: این استدلال، استدلال نادرستی است؛ زیرا از جمله روایاتی که در این باب بیان شده روایت عباد بن صهیب از امام صادق(ع) است که می‌گوید شنیدم امام صادق(ع) فرمودند «افرادی که با این زنان مواجه می‌‌شوند و خرید و فروش می‌کنند اشکالی ندارد که به زنانی که پوشش ندارند نگاه کنند» و کسانی که به عرفی بودن حجاب بر اساس این روایت استناد کرده ‌اند استدلال نادرستی کرده‌ اند؛ زیرا اینجا اصلاً بحث حجاب نیست، بلکه بحث نظر طرف مقابل است و افرادی که با این زنان مواجه می‌شوند می‌‌توانند به آنها نگاه کنند و این روایت برعکس می‌خواهد بگوید که حجاب یک امر شرعی است و امام در ادامه می‌فرمایند نگاه کردن به آنها به این خاطر اشکال ندارد که وقتی نهی می‌‌شوند ترتیب اثر نمی‌دهند و چون رعایت نمی‌کنند دیگر نمی‌‌شود کاری کرد و شما خود را به سختی نیندازید.

دلیل سومی که طرفداران عرفی بودن حجاب به آن استدلال می‌‌کنند این است که در برخی از مواقع که جا ندارد تشخص و رسم رعایت شود زن مسلمان از رعایت حجاب معاف است و استناد می‌کنند به روایتی از حضرت زهرا(س) که عمر و همراهانش را تهدید می‌کنند که اگر از خانه بیرون نروید من مو پریشان می‌‌کنم. در پاسخ به این استدلال باید گفت اولاً این روایت در منابع شیعی نیامده و تنها جایی که این روایت آمده در پاورقی کتاب بحارالانوار به نقل از تاریخ یعقوبی است و ثانیاً حضرت اینجا موهای خود را پریشان نکرد و حجاب از سر برنداشت؛ بلکه تهدید کرد به اینکه اگر از خانه بیرون نروید من این کار را می‌کنم. این یک رفتار عادی است و همه ما این کار را می‌‌کنیم که در زمانی که یک امری بزرگی می‌‌خواهد اتفاق بیفتد طرف مقابل را به امر بزرگ ‌تری تهدید می‌کنیم؛ مثل اینکه می‌گوییم اگر این کار را نکنی خودم را می‌کشم و این به آن معنا نیست که خودکشی جایز است بلکه این تهدید طرف مقابل است.

آنچه در منابع شیعی در باب چگونگی اعتراض حضرت زهرا(س) به خلفا آمده است

چیزی که در منابع شیعی آمده این است که وقتی حضرت علی(ع) را از منزل بیرون بردند حضرت فاطمه(س) پیراهن پیامبر(ص) بر سر خود گذاشتند و دست حسنین را گرفتند و به مسجد رفتند و با ابوبکر محاجّه کردند و گفتند اگر می‌خواهی علی را بکشی و این بچه‌ها را یتیم کنی و در روایات شیعه آمده که به خدا قسم اگر گناه نبود من موهای خودم را پریشان می‌کردم و حجاب را بر می‌‌داشتم. یعنی پوشاندن موی سر واجب است و برداشتن حجاب گناه است و این به صراحت دلالت دارد که حجاب یک حکم شرعی است نه عرفی و جالب است که در این رابطه وقتی ما به منابع شیعی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که حضرت زهرا با حجاب کاملی از خانه به سمت مسجد حرکت می‌کنند.

دلیل چهارمی که طرفداران حجاب عرفی به آن استدلال کردند این است که اگر زن مسلمان هنگام بیرون رفتن از خانه چیزی پیدا نکرد که سر خود را بپوشاند اشکالی ندارد که بدون حجاب سر بیرون برود؛ در این رابطه دو روایت است که به آن استدلال می‌کنند. یکی روایات محمد بن مسلم از امام باقر(ع) است که فرمودند: دختری که به سن بلوغ رسیده باید خمار اختیار کند، مگر اینکه آن را نیابد که در این صورت لازم نیست. روایت دوم هم از امام صادق(ع) است که راوی از امام سؤال می‌کند درباره حجاب زن در حال نماز که امام می‌فرمایند باید حجاب داشته باشد، مگر اینکه حجاب را نیابد.

هر دوی این روایات درباره یک دختر نوجوانی است که تازه به سن بلوغ رسیده و با توجه به روایت دوم معلوم می‌‌شود که این روایت مربوط به پوشش این دختر نوجوان در هنگام نماز است که معمولاً نامحرمی حضور ندارد. سوم این که این در حالت اضطرار است و زمانی است که چیزی نباشد که با آن سر خود را بپوشاند؛ زیرا شارع امر به غیر مقدور نمی‌کند. بنابراین این روایات هم به کمک طرفداران حجاب عرفی نمی‌آید.

آیا از الفاظ «ینبغی» و «لایصلح» وجوب استنباط می‌شود؟

دلیل دیگر قائلین به حجاب عرفی این است که در روایات حجاب الفاظی به کار رفته که دلالت بر وجوب نمی‌کند و به جای واژه «یجب» از واژه‌های «ینبغی» و «لا یصلح» استفاده شده که دلالت بر وجوب نمی‌کند؛ در پاسخ به این استدلال باید گفت اگر ما به ادبیات رایج در روایات توجه کنیم می‌بینیم که این واژه‌ها دلالت بر الزام و وجوب می‌کند مگر اینکه قرینه‌ای باشد که خلاف آن را اثبات کند. بنابراین در شرایط عادی این الفاظ در ادبیات روایات ما دلالت بر الزام می‌کند.

یک روایت از آن دست روایاتی که دلالت بر الزام رعایت حجاب دارد، روایت جراح مدائنی است که از امام صادق(ع) نقل می‌‌کند که «لا یصلح شراء السرقه» که امام در حرمت خرید اموال مسروقه از واژه «لا یصلح» استفاده کردند و روایت دوم روایت عبید الله علی حلبی از امام صادق(ع) است که می‌گوید از امام پرسیدم آیا اهل ذمه می‌‌توانند علیه غیر هم کیش خود شهادت دهند یا خیر، که امام فرمودند: «نعم ان لم یوجد من اهل ملتهم جازت شهادت غیرهم لانه لا یصلح ذهاب حق احد» یعنی بله! «اگر کسی از اهل ملت خودشان نتوانند پیدا کنند آن‌ها می‌‌توانند شهادت دهند و شهادتشان پذیرفته است؛ زیرا جایز نیست از بین بردن حق کسی» یعنی وقتی اثبات حق کسی منوط به این شهادت است، جایز نیست شهادتشان شنیده نشود و اینجا نیز واژه «لا یصلح» به معنای الزام است.

از روایاتی که عبارت «ینبغی» در آن آمده است یکی روایت امام باقر(ع) است که در پاسخ سؤال زراره وقتی از منشأ حکم چگونگی وضو می‌پرسد امام می‌‌فرمایند: ما از آیه شریفه که می‌‌فرماید «فاغسلوا وجوهکم» دانستیم که «ان الوجه ینبغی ان یغسل» یعنی واجب است که صورت شسته شود و مسلماً این جا «ینبغی» به معنای وجوب است؛ و در روایت دیگر زراره از امام باقر یا امام صادق(ع) نقل می‌کند که «لا ینبغی ان تصلی رکعتی طواف الفریضه الا عند مقام ابراهیم» یعنی لازم است که دو رکعت نماز طواف در مقام ابراهیم خوانده شود. بنابراین این الفاظ در ادبیات روایی ما به معنای الزام است مگر اینکه قرینه صارفه در میان باشد یا در مقام جمع بین روایات باشد که ما بخواهیم این واژه‌ها را به معنای غیر الزام بگیریم.

عدم استقبال زنان مهاجر از آیات حجاب

دلیل دیگری که به آن استدلال کردند این است که می‌گویند در تاریخ آمده که وقتی آیات حجاب نازل شده زنان مهاجر استقبال نکردند و زنان انصار استقبال کردند و عایشه زنان مهاجر را به خاطر این کار شماتت کرد؛ در پاسخ به این استدلال هم باید بگوییم این که عایشه این شماتت را نسبت به زنان مهاجر انجام داده که از آیات حجاب استقبال نکردند به این معنا نیست که حجاب یک امر شرعی نیست و نهایتش این را می‌‌شود اثبات کرد که شما که قوم و خویش پیامبر(ص) هستید باید بیشتر حجاب را رعایت کنید؛ این هم برعکس است و می‌گوید حجاب یک امر شرعی است و همان ‌طور که زنان انصار رعایت می‌کنند شما هم باید رعایت کنید. الزامی بودن و شرعی بودن یک حکم تابع این نیست که یک عده از افراد آن را رعایت نکنند. بنابراین این استدلال نادرست است.

یک پاسخ کلی هم به ادعای عرفی بودن حجاب وجود دارد، ما گاهی از اسناد دینی یک حکم را به روشنی دریافت می‌کنیم؛ مثلاً در ارتباط با اینکه زنان در بینش اسلامی جنس درجه دو هستند یا با مردان در جایگاه مساوی قرار دارند، ما آیات و روایات فراوانی داریم که می‌‌گویند فرقی بین زن و مرد نیست و تنها ملاک برتری تقواست. از این آیات به روشنی استفاده می‌شود که بین زن و مرد از حیث مقام انسانیت و رسیدن به درجه کمال هیچ فرقی نیست؛ ولی عده‌ای از تفاوت بین زن و مرد در برخی از احکام این احتمال را می‌دهند که این تفاوت شاید به خاطر این باشد که مقام زن پایین ‌تر از مقام مرد است و با این برداشت احتمالی که دارند آن برداشت یقینی که از آیات و روایات شده که بین زن و مرد فرقی نیست را زیر سؤال می‌برند؛ این روش مخالف عقل است و عقل هیچگاه نمی‌‌گوید با احتمالات یقینیات را کنار بزنید.

ما وقتی از آیات قرآن به صراحت استناد می‌‌کنیم که حجاب یک امر شرعی است و شارع آمده حدود برایش مشخص کرده، نمی‌توانیم با احتمالات بگوییم که حجاب یک امر عرفی است و این احتمالات در برابر دلالت صریح آیات و روایات بر شرعی بودن حکم حجاب نمی‌تواند مقاومت کند.

دلیل دیگر این است که ما با استفاده از آیات حجاب مانند آیه ۵۹ سوره احزاب و آیه ۳۱ سوره نور استنباط می‌کنیم که استفاده از جلباب و خمار در عصر پیامبر رواج داشته و عرف جامعه بوده که زنان از خمار و جلباب استفاده می‌‌کردند و شارع مقدس می‌گوید استفاده از جلباب یک امر شرعی بوده و عرفی نیست. لذا می‌گوید این جلبابی که شما استفاده می‌کنید، درست این است که به این صورت که من می‌گویم استفاده نمایید و به جلوی بدن خود بیندازید و گوشه‌‌هایش را به هم نزدیک کنید؛ وگرنه اگر عرفی بود که می‌‌گفت هر جور که در عرف استفاده می‌کنید، استفاده کنید و من عرف شما را قبول دارم. اما این آیات به روشنی دلالت می‌‌کند که حجاب یک امر شرعی است و امری عرفی نمی‌باشد.

پیامدهای عرفی کردن حکم حجاب

اگر ما حجاب را یک امر عرفی بدانیم اصلاً ما حدی نمی‌توانیم برای آن قائل شویم و سؤال ما از طرفداران عرفی بودن حجاب این است که حد حجاب کجاست؟ عرف ساحل می‌گوید حداقل لباس، و آیا شما این را می‌‌پذیرید؟ شما نمی‌توانید بگویید که حد حجاب جایی است که فقط روسری نباشد؛ زیرا حد مشخصی ندارد و باید تابع عرف جامعه باشید؛ همان چیزی که امروز در جوامع غربی رواج دارد و کسی هم آن‌ها را تقبیح نمی‌‌کند؛ زیرا حجاب آنجا یک امر عرفی است.

دومین پیامد عرفی دانستن حجاب این است که با این نگاه حجاب یک امر ثابت نخواهد بود و یک امر دائماً متغیر محسوب می‌شود و هر روز و هر جا قابل تغییر می‌شود. سومین پیامد این نگاه هم که مهم‌ ترین و خطرناک‌ ترین پیامد است، این است که عرفی کردن فقط منحصر به حجاب نخواهد بود؛ بلکه همه احکام را در بر می‌گیرد و در آن صورت دین از محتوا تهی می‌‌شود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند.

اگر احکام حقوقی را عرفی کنیم، احکام کیفری، احکام خانواده، احکام عبادی و حجاب را عرفی کنیم دیگر چیزی از دین باقی نمی‌‌ماند و این مخالف با آیات و روایاتی است که دین اسلام را دین جهانی و پیامبر اسلام را برای عالمیان و همه زمان‌ها معرفی می‌نماید. این جا دیگر روایاتی که حلال پیامبر را حلال ابدی و حرام پیامبر را حرام ابدی معرفی می‌‌کند معنای خود را از دست می‌دهد. پیامدهای خطرناکی بر این نظریه بار می‌شود و بعید می‌دانم خود افرادی که این حرف‌‌ها را بر زبان جاری می‌کنند به این تبعات پایبند باشند. (ارائه در دومین قسمت از چهارمین ویژه برنامه «شبهات حجاب رادیو پاسخ)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics