اختصاصی شبکه اجتهاد: ابوالمفضل شیبانی یکی از راویان بسیار فعال در حوزههای حدیثی فریقین است که نام وی در حجم انبوهی از سندها در منابع شیعه و سنی دیده میشود. نگارندۀ این سطور چند سال پیش به اهمیتِ پژوهش دربارۀ این راوی پی برده بود و پس از مدتی، نام وی را در سندِ یک نسخۀ خطی از تراث زیدیۀ یمن نیز مشاهده نمود. از این رو، در مقدمۀ تحقیقِ آن به ذکر نکتههایی کلی دربارۀ وی پرداخت. تحقیق این نسخه در روزهای اخیر با نام «احادیث امیر المؤمنین بروایه عبدالعظیم الحسنی و إملاء القاضی جعفر بن أحمد الیمانی (ت ۵۷۳ق)» در دار الحدیث به چاپ رسیده است. اما از آن جا که آن مقدمه گنجایش بررسیهای تفصیلی دربارۀ وی را نداشت، نگارنده بر آن شد تا در مجالی دیگر به بیان نکتههای خویش دربارۀ او بپردازد. یکی از نکتههای مهم پیرامونِ ابوالمفضل شیبانی که شایستۀ توجه است، این است که تقریباً همگی منابع رجالیِ فریقین به تضعیف و نکوهشِ وی پرداختهاند (به عنوان نمونه، در امامیه، نکـ: ابن الغضائری، ۱۳۶۴ش، ص۹۸؛ نجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۳۹۶؛ طوسی، ۱۴۲۰ق، ص۴۰۱؛ طوسی، ۱۳۷۳ش، ص۴۴۷. و در اهل سنت، نکـ: خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۸۶؛ ذهبی، ۱۳۸۲ق، ج۳، ص۶۰۷؛ ابن حجر، ۲۰۰۲م، ج۷، ص۲۵۳) و از این رو، مقایسۀ این منابع و بررسی احتمالِ تأثیرپذیریِ آنها از یکدیگر دربارۀ وی میتواند نتایج قابل توجهی در پی داشته باشد.
در میان منابع اهل سنت، تناقضگوییِ ابوالمفضل در هنگام روایت از شخصی به نام ابن عراد، نقش اساسی در دروغگو خواندن و تضعیفِ ابوالمفضل داشته است. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد که تقریبا مهمترین منبعِ اهل سنت در شرح حالِ ابوالمفضل است، نقل کرده است که هنگامی که ابوالمفضل از ابن عراد حدیث نقل کرد، دارقطنی از او پرسید که از کدام ابن عراد نقل میکند و ابوالمفضل نیز پاسخ داد که از ابن عرادِ کبیر روایت میکند و از آن جا که ابن عراد کبیر در تاریخی پیش از تاریخِ مورد ادعایِ ابوالمفضل وفات کرده بود، دروغگویی وی آشکار شد و دارقطنی وی را تکذیب نموده و در نتیجه، ابوالمفضل از چشم مردم افتاد و روایاتِ وی را پاره نمودند (نکـ: خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق، ۳/۸۷).
هرچند ماجرای تناقضگویی ابوالمفضل در روایت از ابنالعراد، هیچ بازتاب مستقیمی در میراث رجالی امامیه نداشته است، اما با نگاه به رجال نجاشی و ابن غضائری، سرنخهایی مشاهده میشود که با توجه به آنها ممکن است پنداشته شود که این دو نفر از همین ماجرای موردِ ادعایِ منابع اهل سنت و تکذیبِ وی توسط دارقطنی (د ۳۸۵ق)، در تضعیف ابوالمفضل شیبانی تأثیر گرفتهاند. این یادداشت به بررسی و تحلیلِ این سرنخها میپردازد تا از این راه، روشن شود که آیا به راستی این دو در دیدگاهِ خویش نسبت به وی از اهل سنت متأثر بودهاند یا خیر.
نظر نجاشی دربارۀ روایت ابوالمفضل از ابنالعراد و احتمال تأثیرپذیری وی از اهل سنت در اینباره
چنان که گذشت ماجرای تناقضگویی ابوالمفضل در روایت از ابنالعراد، هیچ بازتابی در میراث رجالی امامیه نداشته است، اما با این حال سخنی از نجاشی۸ در دست است که ممکن است ناظر به این ماجرا باشد. وی در ذیل ترجمۀ محمد بن الحسن بن شمون، میگوید:
“قال ابوالمفضل: حدثنا ابوالحسین رجاء بن یحیى بن سامان العبرتائی و أحمد بن محمد بن عیسى بن الغراد[۱] جمیعا عنه. و هذا طریقٌ مظلم.” (نجاشی، ۱۳۶۵: ۳۳۶)
تعبیر “مظلم” که وی برای طریقِ ابوالمفضل به کار برده، جالب توجه است. نجاشی در جای دیگری از فهرست خود این تعبیر را به کار نبرده است تا بتوان منظورِ دقیقِ او را از این تعبیر دانست. این واژه در استعمال معمولیِ خود، به معنای “مبهم” و “غیر شفاف”، به کار رفته است (مسعودی، ۱۴۰۹: ۲/۴۰۸؛ ابنحزم، ۱۴۰۳ق: ۱۷۳)؛ اما برای فهم دقیقترِ معنای آن در فضای علم رجال، باید به استعمالِ آن در سخنِ رجالیانِ دیگر نگریست. در رجال ابنغضائری که معاصرِ نجاشی است، دو بار این تعبیر به کار رفته (ابنغضائری، ۱۳۶۴: ۴۴ و ۵۰) که به قرینۀ سیاقِ آن، به همان معنای مشکوک و غیر واضح است. یکی از رجالیانِ اهل سنت نیز تعبیر “مظلم” را در سخن ابنمعین به معنای کسی که چندان شناخته شده نیست، دانسته است (ابنحجر عسقلانی، ۱۳۲۵ق: ۶/۵۷). هم در این مورد و هم در استعمالهای ابنغضائری، این تعبیر برای خودِ راوی به کار رفته است. اما در هنگامی که تعبیر “مظلم” برای توصیفِ یک سند به کار رفته است –چنانکه استعمالِ این واژه در سخن نجاشی نیز چنین است- باید گفت مواردی در سخن رجالیان اهل سنت یافت میشود که ظاهرا به معنای این است که راویانِ موجود در آن سند، معلوم نیست یکدیگر را درک کرده باشند (ابنحبان، ۱۳۹۳ق: ۳/۱۱۱؛ ابنحبان، ۱۴۰۸ق: ۹۰؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق-ب: ۴/۳۳۲).
این مطلب قرینۀ جالب توجهی است که این احتمال را مطرح میکند که نجاشی در اینجا با به کار بردن این تعبیر، به تردید خود در اینکه برخی از این راویان، یکدیگر را درک کرده باشند، اشاره میکند. در این صورت، این مطلب میتواند مؤیدی باشد برای اینکه نجاشی نیز در اینکه ابوالمفضل ابنالعراد را درک کرده، تردید داشته است؛ زیرا به نظر میرسد بیشترین احتمال در تردید نجاشی در این سند، در ملاقات ابوالمفضل با ابنالعراد است؛ چرا که وی نقل ابوالمفضل را از راوی دیگری که در این سند وجود دارد (رجاء بن یحیی) در جای دیگری از فهرست خود آورده (نجاشی، ۱۳۶۵: ۱۶۶) و هیچ تردیدی در آن نکرده است و گرچه سکوت او لزوما به معنای بیاشکال دانستنِ آن نیست، اما به هر حال این احتمال را مطرح میکند و نگارنده نیز در اینجا تنها در مقام طرحِ یک احتمال است.
از سویی دیگر، نجاشی در بغداد بوده است و این احتمال قابل توجه است که از سخن رجالیان اهل سنتِ بغداد، مانند دارقطنی دربارۀ ماجرای تکذیب وی در نقل ابوالمفضل از ابنالعراد آگاهی یافته و باعث تردیدش در اتصال ابوالمفضل به ابنالعراد شده است. در این صورت، این فرضیه مطرح میشود که نجاشی در تضعیفِ ابوالمفضل متأثر از رجالیانِ اهل سنت است؛ خصوصا که برخی قرینههای دیگر نیز این مطلب را تأیید میکند، از جمله اینکه نجاشی در اتهامِ ابوالمفضل به “خلط” نیز با اهل سنتی که پیش از او میزیستهاند، مشترک است (نکـ: نجاشی، ۱۳۶۵: ۳۹۶؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۳/۸۸). همچنین نجاشی نیز مانند اهل سنت، ابوالمفضل را در اواخرِ عمرش ضعیف دانسته است (نجاشی، ۱۳۶۵ش، ۳۹۶)؛ توضیح اینکه خطیب بغدادی ماجرای تناقضگویی و تکذیبِ ابوالمفضل را از ازهری روایت کرده است و ظاهرا ازهری خود شاهدِ این ماجرا بوده است. وی متولد ۳۵۵ق است (خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۱۰/۳۸۴) و ابوالمفضل متولد ۲۹۷ق و متوفای۳۸۷ق (خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۳/۸۷) و دارقطنی نیز درگذشتۀ ۳۸۵ق (ابویعلی الخلیلی، ۱۴۱۴: ۲/۶۱۵؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۱۲/۳۹؛ ابن جوزی، ۱۴۱۲ق: ۱۴/۳۸۰؛ ذهبی، ۱۴۰۵: ۱۶/۴۵۷) است. با توجه به اینکه دارقطنی ابوالمفضل را تکذیب کرده است، پس واضح است که این ماجرا در زمانِ حیاتِ دارقطنی (یعنی پیش از ۳۸۵ق) بوده است. از سویی دیگر، اگر فرض بگیریم که ازهری در هنگام ماجرا حداقل حدود ۱۲سال سن داشته است، پس ظاهرا این ماجرا حدودا بین سالهای ۳۶۸ق تا ۳۸۵ق اتفاق افتاده است و این یعنی زمانی که ابوالمفضل پیرمردی حدودا ۶۸ تا ۸۵ ساله بوده است. در این صورت، این احتمال تقویت میشود که سخن نجاشی دربارۀ تخلیط ابوالمفضل در پایان عمرش، اشاره به همین ماجرا دارد.
ردِ این احتمال
باید گفت هیچ کدام از شواهد یادشده نمیتواند تأثیرپذیری نجاشی از اهل سنت را دربارۀ ابوالمفضل ثابت نماید؛ زیرا معلوم نیست واژۀ “مظلم” در همه موارد، به معنای ابهام در اتصال راویانِ موجود در سند به یکدیگر باشد تا از این راه بگوییم نجاشی دقیقا به همان سخنِ اهل سنت درباره ماجرای ابوالمفضل و ابنالعراد، اشاره دارد؛ زیرا ممکن است “مظلم” به همان معنای کلیِ خود، یعنی مشکوک بودن و عدم شفافیت باشد و این عدم شفافیت در مصداقهای گوناگون به شکلهای گوناگون باشد که تردید در اتصالِ راویان به یکدیگر تنها یکی از این شکلهاست. بلکه به طور عینی نیز، موارد گوناگونی وجود دارد که “مظلم” برای توصیف سند به کار رفته است، ولی ابهامِ آن به دلیلی دیگر غیر از تردید در اتصال راویان به یکدیگر است (به عنوان نمونه، بنگرید: ابنعدی، ۱۴۱۸: ۳/۱۹۴؛ ابنحزم، بیتا: ۵/۳۹۸؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۱۱/۱۶۸). از سویی دیگر، نجاشی تصریح میکند که بسیاری از شیعه ابوالمفضل را تضعیف کردهاند و از عبارت وی نیز برمیآید که به خاطر همین تضعیفهای شیعه از نقلِ مستقیم از ابوالمفضل خودداری کرده است (نجاشی، ۱۳۶۵: ۳۹۶). علاوه بر اینها، نجاشی در یکجا در درستیِ ادعای ابوالمفضل تردید میکند، اما در عین حال، بر وی ترحّم میکند (نجاشی، ۱۳۶۵: ۲۵۴). از آنجا که بعید است وی ترحّم را درباره شخصی به کار برد که او را به طور جدی متهم به کذّاببودن و جعلِ حدیثِ پیامبرa و اهل بیتD -چنانکه اهل سنت دربارۀ وی معتقدند- میداند، بنابراین این احتمال تقویت میشود که نجاشی -بر خلافِ اهل سنت- بیشتر در دقت و ضبطِ ابوالمفضل تردید داشته است.
این گمانهزنی که نجاشی با اهل سنت در ضعفِ ابوالمفضل در پایان عمرش اتفاق نظر دارند، نیز اشتباه است؛ چرا که اهل سنت دربارۀ ابوالمفضل تعبیرِ “ثم بان کذبه” را به کار بردهاند که نشان میدهد در نظرِ ایشان کذّاب بودنِ وی در پایانِ عمرش کشف شده است؛ در حالیکه نجاشی میفرماید وی در آغاز “ثبت” بود و در پایان عمرش دچار “تخلیط” شد، چنانکه مرحوم شوشتری به دقت به این تفاوت اشاره کرده است (شوشتری، ۱۴۱۰ق: ۹/۳۸۹). علاوه بر اینکه شاید مراد نجاشی از اینکه ابوالمفضل در آخر عمرش دچار تخلیط شد، همان ۸۰ یا ۸۵ سالگیِ وی باشد، در حالیکه چنان که گذشت، ممکن است اهل سنت وی را در حدود ۶۸ سالگی تکذیب کرده باشند؛ پس اساسا ثابت نمیشود که آنچه نجاشی میگوید با همان زمانِ تکذیب ابوالمفضل توسط دارقطنی تطبیق پیدا کند تا نشان از تأثیرپذیریِ وی از اهل سنت باشد.
تأثیرپذیری ابنغضائری از اهل سنت در تضعیف ابوالمفضل
هرچند در سخنان ابنغضائری هیچ سرنخی درباره ماجرای ابنالعراد دیده نمیشود، اما شایانِ ذکر است که در سخنانِ وی نیز نکتههایی وجود دارد که ممکن است به نظر برسد او نیز از اهل سنت دربارۀ ابوالمفضل تأثیرپذیرفته است.
یک مورد، اتهام ابوالمفضل به ترکیب کردن متنهای حدیثی با سندهای دلخواهِ خودش است. ابنغضائری میگوید کتابهای ابوالمفضل را دیده و متوجه این موضوع شده که وی کتابهایی داشته که فقط در آن سندِ احادیث بوده و کتابهای دیگری که فقط در آن متنِ احادیث بوده است (ابنغضائری، ۱۳۶۴ش: ۹۸). احتمالا در نگاهِ وی، این مسئله نشاندهندۀ این است که ابوالمفضل هر متنی را به هر سندی که میخواسته الصاق کرده و روایت مینموده است! جالب توجه است که پیش از ابنغضائری، دارقطنی نیز تعبیر “یرکّب” را دربارۀ ابوالمفضل به کار برده است (سهمی، ۱۴۰۴ق: ۲۷۴؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۳/۸۷) که همین معنا را دارد (برای آشنایی با معنای “ترکیب”، به استعمالِ آن در موارد زیر توجه کنید: خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق: ۲/۲۴۶؛ ۳/۵۷؛ ۸/۳۵۶؛ ۹/۱۸؛ ۱۰/۱۳۵؛ ابنالنجار، ۱۴۱۷ق: ۱۸/۱۸۰). اما از آنجا که ابنغضائری تصریح میکند که خودش با نگاه به کتابهای ابوالمفضل به این مطلب پی برده است، این فرضیه که وی در این موضوع از دارقطنی متأثر است، قابل اعتنا نمیباشد.
نکته مشترکِ دیگری که شاید پنداشته شود، این است که اهل سنت ابوالمفضل را دارای احادیثِ منکَر (به عنوان نمونه، نکـ: ابنحجر عسقلانی، ۲۰۰۲: ۷/۲۵۵) دانستهاند و ابنغضائری نیز، وی را “کثیر المناکیر” توصیف میکند (ابنغضائری، ۱۳۶۴: ۹۸). اما به نظر میرسد یک عنصر مهم در معنای “حدیث منکر” این است که با احادیث دیگری که در منظومۀ عقایدیِ یک مذهب پذیرفته شده، ناسازگار باشد؛ بنابراین با توجه به تفاوت عقاید امامیه با اهل سنت، روشن است که حدیث منکر در این دو مذهب، دو محتوای کاملا متفاوت دارد. بلکه حتی اگر فقط تعریفِ اصطلاحی از حدیث منکر را در نظر بگیریم، حدیث منکر حدیثی است که راوی غیر ثقه نقل کند و محتوای آن با روایاتی که ثقات نقل کردهاند، منافات داشته باشد (به عنوان نمونه، نکـ: ابنجماعه، ۱۴۰۶: ۵۱؛ ابنکثیر، بیتا: ۵۸). در این صورت نیز، ابنغضائری با اهل سنت مشترک نیست؛ زیرا در بیشتر موارد، ثقات در نگاهِ امامیه با ثقات در نگاهِ اهل سنت متفاوتاند.
از مجموعِ آنچه گذشت، روشن میشود که ابنغضائری نیز مانند نجاشی، دربارۀ ابوالمفضل متأثر از اهل سنت نبوده است، گرچه ظاهر برخی سخنهایش در این زمینه شباهتی به سخنان آنها دارد.
اما با این حال، اشتراک امامیه و اهل سنت در تضعیفِ ابوالمفضل، سند قابل توجهی است که نادرستی برخی از نگاهها را نشان میدهد که به محض تضعیفِ یک راویِ شیعه در منابعِ اهل سنت و یا راویِ سنی در منابع شیعه، تمایل دارند آن را به خاطر تعصبِ مذهبی جلوه دهند؛ چرا که ابوالمفضل –با توجه به ترحّم نجاشی بر وی و قرائنِ دیگری که در این مجال نمیگنجد- ظاهرا امامی بوده است و با این حال، هم امامیه و هم اهل سنت وی را تضعیف کردهاند؛ خصوصا که به طور موردی در برخی اتهامهایی که به وی زدهاند، اشتراک دارند، مانند اتهام به “ترکیب”. آری، روشن است که تعصب مذهبی از عواملِ مهم تضعیف راویان بوده است؛ اما مقصودِ نگارنده این است که این پیشزمینۀ ذهنی که همه تضعیفها را به همین دلیل تلقّی میکند، واقعبینانه نیست.
نتیجه
از آنچه گفته شد روشن میشود که هرچند نجاشی و ابنغضائری در ظاهر در وارد کردن برخی از اتهامهای خاص به ابوالمفضل شیبانی با برخی از اهل سنت، همچون دارقطنی که پیشتر از آنها میزیسته است، اشتراک دارند؛ اما این اشتراکِ ظاهری، به معنای تأثیرپذیریِ ایشان از اهل سنت نیست.
نویسنده: محمد عافی خراسانی، طلبه حوزه علمیه قم و دانشجوی دانشگاه تهران-پردیس فارابی
———————————
[۱] در اینجا «عراد» تصحیف به «غراد» شده که در جای دیگری به آن پرداختهام که در مقالهای به آن پرداختهام که انشاءالله در مسیر چاپ است.
———————————
منابع
ابنغضائری، احمد بن الحسین (۱۳۶۴)، الرجال، تحقیق: سید محمدرضا حسینی جلالی، قم: دار الحدیث.
نجاشی، احمد بن على (۱۳۶۵)، رجال النجاشی، تحقیق: سید موسى شبیری زنجانی، قم: جامعه مدرسین.
طوسی، محمد بن حسن (۱۳۷۳)، الرجال، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: جامعه مدرسین.
طوسی، محمد بن حسن (۱۴۲۰ق)، فهرست کتب الشیعه، تحقیق: سید عبدالعزیز طباطبائی، قم: ستاره.
مسعودی، على بن حسین (۱۴۰۹ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: الهجره.
ابنحزم، علی بن احمد (۱۴۰۳ق)، جمهره أنساب العرب، بیروت: دار الکتبالعلمیه.
ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی (۱۳۲۵ق)، تهذیب التهذیب، بیروت: دار صادر.
ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی (۲۰۰۲م)، لسان المیزان، تحقیق: ابوغدّه، بیروت: دار البشائر الإسلامیه.
ابنحبان، محمد بن حبان (۱۳۹۳ق)، الثقات، حیدرآباد: دائرهالمعارفالعثمانیه.
ابنحبان، محمد بن حبان (۱۴۰۸ق)، تاریخ الصحابه، بیروت: دار الکتبالعلمیه.
ابویعلى الخلیلی، خلیل بن عبدالله (۱۴۱۴ق)، الإرشاد فی معرفه علماء الحدیث، عامر حیدر، دمشق: دار الفکر.
خطیب بغدادی، احمد بن علی (۱۴۱۷ق)، تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی (۱۴۱۲ق)، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ذهبی، محمد بن احمد (۱۴۰۵ق)، سیر أعلام النبلاء، به اشراف: شعیب الأرناؤوط، بیروت: الرساله.
ذهبی، محمد بن احمد (۱۳۸۲ق)، میزان الاعتدال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: المعرفه.
ابنعدی، عبدالله بن عدی (۱۴۱۸ق)، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: عادل عبدالموجود-علی معوض، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابنحزم، علی بن احمد (بی تا)، المحلى بالآثار، بیروت: دار الفکر.
شوشتری، محمدتقی (۱۴۱۰ق)، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین.
سهمی، حمزه بن یوسف (۱۴۰۴ق)، سؤالات حمزه للدارقطنی، تحقیق موفق بن عبدالله، ریاض: المعارف.
ابنالنجار، محمد بن محمود (۱۴۱۷ق)، ذیل تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابنجماعه، محمد بن إبراهیم (۱۴۰۶ق)، المنهل الروی، تحقیق: محییالدین رمضان، دمشق: دار الفکر.
ابنکثیر، اسماعیل بن عمر (بیتا)، الباعث الحثیث الی اختصار علوم الحدیث، تحقیق: أحمد محمد شاکر، بیروت: دار الکتبالعلمیه.