شبکه اجتهاد: بهنظر میرسد قاطبه روحانیون، متدینین و مخالفین و معاندینِ روحانیت، درباره روحانیت، به یک باور مشترک در طیفهای گوناگون رسیدهاند و آنهم «کاهش منزلت اجتماعی روحانیون» است. در این مرقومه، تلاش دارم تا نگاهی به نسبت بین این «روایت» و «سنجشها»ی مستند آن، بیافکنم.
سنجشها، حتی از نوع علمیِ آن، در چند نقطه میتوانند دارای سوگیری باشند: «نظریه پشتیبان»، «گویههای برآمده از آن»، «نوع نمونهگیری» و «دستگاه تحلیل دادهها». ازاینجهت، اگر پژوهشگر، اهل بیتقوایی در پژوهش باشد، یا اگر دقت کافی در هرکدام از موارد فوق را از دست بدهد، امکان «روایتسازی غیر واقع»، در آن وجود دارد.
بهنظر میرسد اگر روایت برآمده از یک سنجش را نتوان بهصورت پسینی، مؤید به ادلّه، شواهد و قرائن نمود، استناد به آن، جای تأمل دارد؛ بهخصوص اگر استناد به چنین روایتی، جهت «سیاستگذاری کلان» یا «شکلدهی به فرهنگ عمومی و باورهای رایج»، صورت پذیرفته باشد.
سنجشهای علمی و یا ارتکازی موجود، باید بتواند بهصورت پسینی، از روایت ارائهشده که «کاهش منزلت اجتماعی روحانیت» است، دفاع نماید.
برخی از پرسشها و چالشهایی که این روایت را محتاج استناد پسینی میسازد، از اینقرار است:
۱- «منزلت اجتماعی روحانیت» با «قداست اجتماعی روحانیت» چه نسبتی دارد؟ آیا لزوماً کاهش قداست اجتماعی، با کاهش منزلت_اجتماعی همراه است؟ (ادبیات نظریِ پشتیبان و گویههای سنجش)
۲- بین منزلت اجتماعی روحانیت و نقشهای جدیدِ تعریفشده برای روحانیت، چه نسبتی برقرار است؟ بهصورت روشن و شفاف، آیا انتقال و انقلاب در «پرسشگری و مطالبهگری مردم» از سؤالات و مطالبات پیرامون طهارت، صوم و صلاه، به پرسشها و مطالبات حاکمیتی و تمدنی که از نظر کمّی و کیفی، قابلمقایسه نیستند، نشاندهنده کاهش منزلت اجتماعی است؟ (ادبیات نظری پشتیبان)
۳- روایت پیشینی قالب و غالب در بین مردم از نارضایتی از روحانیون چه تأثیری در «باز سنجشها» و «بازخوردگیریها» داشته و دارد؟ بهشکل واضح و روشن: وقتی بههر علتی، در یک همراهی بین سه قشر پیشگفته («روحانیون»، «متدینین»، «مخالفین و معاندین») گزارهٔ نارضایتی، روایت قالب و غالب شده است، در سنجشهای جدید، بهصورت فزاینده، این گزاره تأیید نخواهد شد؟ (گویه، جامعه آماری، دستگاه تحلیلی)
۴- نقض تحلیل: قریببهاتفاق کسانیکه در تحقیقات اجتماعی با آنها روبرو شدهام، علیرغم «نقد بنیادین»، « تخریب» و «تهاجم» به روحانیت، یک گزاره را مطرح میکردند که دالّ بر حاکمبودن یک «فراروایت»، بر روایتی با اشکالات فوقالذکر بود. تمامی این افراد اذعان میکردند که «مسئول روحانی، دوست و یا دوستانی روحانی دارند که استثناء محسوب میشوند و بسیار آدمهای شریفی هستند».
به نظرتان: تکرار حداکثری و چهبسا کامل این گزاره، نشاندهنده چه چیزی است؟ آیا چنین نمینمایاند که گویا همهٔ مردم، علیرغم ناراضیبودن و ناراحتبودن از «جامعه روحانیت»، اما همهشان یک یا تعدادی روحانی میشناسند که مورد قبول و وثوقشان است و اینها را استثناء میکنند؟!
بهنظر میرسد که با پاسخ به پرسشهای فوق و ارائه تناقضات موجود در تحلیلهای رایج در اینباره، میتوان به فراروایتِ روایتِ مذکور پی بُرد.
پ.ن:
⟨۱⟩ نگارنده، به «کاهش نسبی قداست اجتماعی روحانیت» که از قضا آنرا مثبت میداند، «وجود مطالبهگری شدید مردم از روحانیت» که آنرا نشانهای بر ارتقاء کیفی منزلت اجتماعی روحانیت میداند و «وجود نارضایتی شدید در بخشی از جامعه نسبت به روحانیت» قائل است و در این یادداشت، تنها درصدد ارزیابی روایت فوقالذکر است.
⟨۲⟩ وقایعی مانند حمله تروریستی حرم مطهر و تلاش در جهت قراردادن آن در طول روایت فوقالذکر و پخش کلیپی از سوی شخصی مجهولالهویه جهت بازگویی رسانهای و عوامانه روایت فوق و…، نشانههایی از وجود چنین فراروایتی است.