مدیر مرکز پژوهش و تحقیقات مصر با اشاره به نقش نهادهای دینی در کاهش قدرت الازهر تاکید کرد که وابستگی الازهر به حاکمیت سبب شده تا استقلال این نهاد دینی از میان برود.
شبکه اجتهاد: مسأله نفوذ وهابیت در جامعه دینی مصر به یکی از مسائل بحث برانگیز در میان نخبگان فکری و روشفنکران دینی مصر تبدیل شده است. نظام حکومتی و دینی مصر که به تعبیر برخی کارشناسان دینی به «مستعمره فرهنگی» عربستان سعودی تبدیل شده است، رفته رفته استقلال خود در تصمیمگیری را از دست داده و شاید اگر همین روند ادامه پیدا کند تا چند سال دیگر شاهد «بحرین دوم» در مصر باشیم؛ کشوری که از نظر مالی، فکری، دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هرچند به ظاهر مستقل است اما در باطن و حقیقت امر به یک مستعمره برای آلسعود تبدیل شده است.
در این میان بسیاری این انتظار را دارند که نهاد دینی مانند الازهر که دارای سابقهای بسیار تاریخی است، قدم در وادی جنگ نرم گذاشته و با پدیده «نفوذ خاموش وهابیت» به مقابله برخیزد اما با کمال تاسف باید گفت که دلارهای سعودی، فریاد اعتراض عالمان و شیوخ الازهر را ساکت کرده است. وابستگی مالی الازهر به حاکمیت، ایجاد نهادهای دینی رقیب در کنار الازهر با هدف کاهش نفوذ آن در میان مردم، نفوذ افراد وابسته به عربستان در مراکز تصمیمگیری و سیاست گذاری الازهر، فقدان تاثیرگذاری الازهر در عرصههای اجتماعی و دینی، کاهش مقبولیت مردمی، مشکلات اقتصادی و معیشتی برخی از عواملی است که رسا در گفتوگو با دکتر خالد محییالدین الحلیبی استاد جامعه شناسی و رییس اندیشکده پژوهشی و تحقیقاتی قلم مصر بدان اشاره شده است. آنچه که در ادامه میآید بخش اول این گفتوگو است.
با آنکه الازهر در گذشته به عنوان یک نهاد دینی تاثیرگذار شناخته میشد اما اکنون این تاثیرگذاری را از دست داده است. به نظر شما علّت این امر چیست؟
الحلیبی: پیش از پاسخ به این سوالها باید نکتهای را متذکر بشوم که در حکم نقطه ثقل گفتوگو است. الازهر از زمان تضعیف و نابودی خلافت عثمانی در ۱۹۲۴م تا کنون همواره مورد تعرضّ و توطئهگری بوده و رفته رفته این فرایند تشدید میشود. با آنکه شیعیان فاطمی اجازه تدریس مذاهب اربعه را در مصر میدادند و مسجد سلطان حسن در قاهره با محرابهای چهارگانهاش گواه این سخن است اما زمانی که صلاح الدین ایوبی خلفای دولت فاطمی و شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) را به قتل رساند آیا تا به امروز اجازه تدریس مذهب اهل بیت(ع) در الازهر داده میشود؟ با کمال تاسف باید گفت خیر.
الازهر در گذشته بسیار قدرت داشت تا آنجا که حامی بسیاری از انقلابها، ملجأ فقیران، نیازمندان، مظلومان و رکن اصلی در عزل و نصب حاکمان بوده و حتی در مسائل جنگ نرم و جنگ نظامی نیز بسیار مورد توجه قرار میگرفت. الازهر در سابق جایگاه مرکزی و تعیین کنندهای در معادلات داخلی و خارجی مصر، مسائل تربیتی و آموزشی و نیز امور حکومتی داشت و مردم نیز حامی آن بودند اما با گذشت زمان الازهر جایگاه و اعتبار خود را از دست داد.
عامل این تنزّل جایگاه و مقام چه بود؟
الحلیبی: در یک کلمه «استعمار». همزمان با استعمار کشورهای عربی از سوی دولتهای استکباری، نهادهای دینی نیز به شدت دستخوش تغییر و تحول شدند. در ترکیه آتاتورک زبان عربی، پخش اذان و پوشش حجاب را ممنوع اعلام کرد و این یک ضربه شدید برای اهل سنت ترکیه بود. در مصر نیز همین بلا را بر سر الازهر در آوردند به عنوان نمونه انتخاب شیخ الازهر از مرحله «انتخاب» به مرحله «تعیین» رسید یعنی این الازهر نبود که شیخ خود را انتخاب میکرد بلکه سایر نهادها بودند که باید شیخ الازهر را تعیین میکردند.
با جدا شدن اوقاف از الازهر در سال ۱۹۵۳م با هدف تسلط و سیطره بیشتر بر الازهر، استقلال مالی نهادهای دینی در مصر از میان رفت و تمامی علمای دینی برای کسب درآمد و اخذ شهریه و حقوق ماهیانه خود دست به دامان حکومت شدند. در قانون سال ۱۹۳۶ شیخ الازهر از میان هیأت کبار علمای الازهر انتخاب میشد اما جمال عبدالناصر درسال۱۹۶۱م قانونی وضع کرد که به انحلال هیأت کبار علما و جایگزینی آن با مجمع پژوهشهای اسلامی انجامید.
از میان اعضای مجمع پژوهشهای اسلامی و با نظر حکومت، شیخ الازهر تعیین میشود. همچنین رییس دانشگاه، مسؤولان دانشکدهها، علما و حتی اساتید هر بخش نیز با حکم دولت تعیین میشوند. بنابر این دولت و حاکمیت بر ساختار الازهر به صورت کامل اشراف و سیطره دارد.
چرا حکومت، اوقاف را از الازهر جدا کرد و آیا این اقدام به معنای ایجاد یک نهاد دینی رقیب در کنار الازهر و کاهش قدرت و نفوذ آن در میان مردم نبود؟
الحلیبی: در سال ۱۸۳۵م محمد علی پاشا حاکم وقت دستور تشکیل دیوان عمومی اوقاف را صادر کرد که امروز به نام وزارت اوقاف شناخته میشود. در ابتدا این سازمان مرجع رسیدگی به امور مساجد وقف شده بود اما در سال ۱۹۶۰م با صدور قانونی، مساجد سراسر کشور تحت اشراف وزارت اوقاف در آمد.
با یک تعمّد و غرض ورزی، وزارت اوقاف تشکیل شد. در حقیقت هدف از تشکیل اوقاف همانطور که سوال شد، ترس از قدرت الازهر در مصر و ایجاد یک رقیب برای کاهش نفوذ آن بود. الازهر به دلیل قدرتی که داشت حاکمان را عزل و نصب میکرد همانگونه که شیخ الازهر وقت نسبت به عزل توفیق پاشا فتوا داده بود یا آنکه طلاب و علمای الازهر رهبران و عاملان انقلاب علیه ظلم، تبعیض، فساد و بیدینی بودند. بنابراین اوقاف از الازهر جدا و رسیدگی به امور مساجد به این نهاد دینی واگذار شد.
با جدایی اوقاف از الازهر، قدرت دینی میان وزیر اوقاف و شیخ الازهر تقسیم شد و در برخی موارد رقابتهایی نیز میان این دو نهاد دینی شکل گرفت. دولت نیز ضمن تعیین وزیر اوقاف و شیخ الازهر، کمیته فتوای دادگستری را نیز راه اندازی کرد تا فارغ التحصیلان الازهر و اوقاف در این بخش مشغول به فعالیت شده و به اصطلاح «حقوق بگیر دولتی» شوند. طبیعی است که با تقسیم و چند دستگی در میان نهادهای دینی به سهولت میتوان آنها را تحت سلطه و اختیار خود قرار داد.
آیا علمای الازهر نسبت به این امر اعتراض نداشتند؟
الحلیبی: حتی اگر اعتراضی هم بوده باشد اما در عمل مجالی برای به فعلیت رساندن این اعتراضها مهیا نشد. حاکمیت با تاسیس کمیتههای مختلف روز به روز قدرت نهادهای دینی را تضیف کرد. حتی در سطح علما کمیتهایی با نام کمیته فتوا ایجاد شد تا میان علمای دارالافتا و دادگستری نیز اختلاف و چند دستگی ایجاد شود. به صورت کلی حاکمیت با هر نوع وحدت قدرت مخالف و برای توزیع بیش از پیش قدرت در میان نهادهای دینی تلاش میکرد.
برای نمونه در لایحه بودجه کشوری در سال ۲۰۰۷م دارالافتا از نظر مالی و ساختار اداری از وزارت دادگستری جدا شد اما جدایی از نظر سیاسی اتفاق نیفتاد و یک نحوه تعامل دو طرفه همچنان باقی مانده است. دلیل آن هم مساله اعلام نظر دارالافتا در برخی مسائل و موضوعات فقهی ـ حقوقی مانند اعدام است لذا هرچند یک نوع استقلال نسبی میان ساختارها و نهادهای حکومتی ایجاد شد اما در عمل به گونهای طراحی شده است که وابستگیهای طرفینی همچنان ادامه داشته باشد.
حکومت با برنامه ریزی دقیق و در طی مدت زمان مشخصی توانست به آرامی اختیار همه امور را در دست بگیرد. با این اقدامات به وضوح میتوان ترس حاکمان را از قدرت الازهر درک کرد. الازهر در الگوهای تربیتی، ساختار آموزشی و مسائل سیاسی با سرعت و قدرت مناسبی به پیش میرفت و همین مساله برای حکومتها ترس به همراه داشت لذا از هر اقدامی که میتوانستند قدرت دینی را تضعیف کنند، فرونگذاشتند به گونهای از نیمه قرن بیستم تا به امروز با وجود افزایش تعداد طلاب علوم دینی اما همچنان الازهر در موضع ضعف قدرتی به سر میبرد.
بنابراین حکومت با نام خدمت به دین به تضعیف نهادهای دینی پرداخت.
الحلیبی: بله. طرح و نقشه حکومت آن بود که با نام و عنوان الازهر به جنگ الازهر رفته و شوکت و قدرت آن را در هم بشکند. حکومت در امور مختلف حتی صدور فتوا به برخی از مشایخ الازهر و علما فشار میآورد که فتواهای متناسب با اهداف حکومتی صادر کنند و مخالفان را نیز به شدت سرکوب میکرد به عنوان مثال هنگامی که شیخ خضر حسین التونسی به عنوان شیخ الازهر تعیین شد علما به شدت با قانون تعیین شیخ الازهر از سوی حکومت مخالفت کردند اما به شدت سرکوب شدند. بلافاصله بعد از آن به شیخ شلتوت و شیخ عبدالحلیم محمود حمله کرده و این دو شیخ الازهر را نیز تحت شدیدترین فشارها قرار دادند تا آنان را به فقهای درباری تبدیل کنند.
خیانت دیگر آنها تبدیل ارتش مصر به یک ارتش بدون دین و عقیده بود که از فقه اسلامی تنها مسائل حلال و حرام را بدانند و وقت خود را صرف امور نظامی کنند. همین امر نقطه آغاز شکست تمامی ارتشهای عربی است و همچنان هم این مساله ادامه دارد. نظامیان باید قبل از هر عملی، فقه جهاد، احکام صحیح فقه نظامی را بیاموزند اما در عمل ارتش در کشورهای عربی به یک نهاد برای سرکوب مخالفان تبدیل شده است به گونهای که گویا تمام اوامر حکومتی همانند قرآن بدون خطا و اشتباه است و کسی حق اعتراض به آن را ندارد.
پس پدیده «الحاد» در مصر به عنوان یک معضل اجتماعی و دینی نتیجه همین تضعیف نهاد دینی است؟
الحلیبی: طبیعی است که وقتی نهادهای دینی به عنوان مراکز اصلی ترویج ارزشها و هنجارهای دینی، اخلاقی، اجتماعی و تربیتی در جامعهای تضعیف شوند، همبستگی اجتماعی و پیوندهای جمعی نیز تضعیف شده و نهایتا الحاد و بیدینی افزایش مییابد. مشکلی که اکنون مصر با آن دست و پنجه نرم میکند و همه را به تکاپو واداشته تا بتوانند از آسیبهای این بحران بکاهند نتیجه همان سیاستهای غلطی است که از چندین سال قبل در پیش گرفته شد و امروز خود را نشان داده است.
متاسفانه اکنون یک اندیشه و تفکری در جامعه دینی کشورهای عربی ترویج یافته که مردم به چشم حقارت و تمسخر به علمای دین نگاه میکنند. دین به عنوان یک نهاد بسیار تاثیرگذار در جامعه از آن جایگاه و منزلتی که در سابق برخوردار بود، به دور افتاده است. سطح معلومات دینی مردم به حدی کاهش یافته که الان در برخی برنامههای تلویزیونی از جوانان درخواست میشود که سوره توحید را بخوانند اما همین سوره را نیز بسیاری نمیدانند.
رسانهها نیز در این میان بسیار نقش دارند. شبکههای اجتماعی به بستری برای به اشتراک گذاشتن و آموزش جرم و جنایت و بیبند و باری و فحشا تبدیل شده است. در این شبکهها روزانه صدها محتوای ضد دینی ساخته و دست به دست میشود. با آنکه برخی تظاهر به دینداری و احترام به علمای دین میکنند اما واقعیت چیز دیگری است. متاسفانه اخوان المسلمین و سلفیها در این سالهای اخیر چهرهای بسیار کریه و زننده از اسلام به نمایش گذاشتند که زمینه ساز تنفر مردم از اسلام شد. حتی برخی افراد به گونهای اسلام را تبلیغ کردند که پیروان برخی ادیان در مصر اسلام را مساوی با داعش و تکفیر و کشتار میپندارند.
با توجه به مساله داعش و تکفیر که بدان اشاره کردید، نفوذ وهابیت در جامعه دینی مصر به چه میزان در این اسلام هراسی تاثیر داشته است.
الحلیبی: ارتباط بسیار تنگاتنگی میان ترس حکومت مصر از الازهر و علمای دین و ارتباطگیری تعامل حکومت با آل سعود وجود دارد. از زمان ملک فاروق باب ارتباط نزدیک و تقریب میان مصر و عربستان سعودی باز شد. در سایه چتر حمایتی حکومت مصر، وهابیت بسیاری از کارشناسان دینی خود را به بهانه آموزش، تعلیم و تعلّم، دریافت مدرک در امور دینی و … وارد الازهر کرد.
با نفوذ این افراد به ساختار آموزشی الازهر، به مرور زمان اندیشه وهابیت در میان طلاب و علمای الازهری ترویج یافت. به ظاهر جوانان با الگوهای آموزشی الازهر تعلیم مییافتند اما در حقیقت این آموزههای وهابیت بود که به عنوان ماده فکری به آنان خورانده میشد. جوانان با اندیشه «تکفیر»، «فرقه گرایی»، «قومیتگرایی» و «مذهب گرایی» تربیت میشدند. سپس بستر برای تاسیس جمعیتها و جنبشهای مختلف وهابی مانند «جمعیت الشرعیه» و «انصارالسنه» فراهم شد. این جمعیتها نیز عاملان ترویج وهابیت در بدنه حکومتی، دینی و مردمی مصر بودند.
در کنار این عوامل مساله فقر و مشکلات اقتصادی نیز مزید بر علّت شد. نظام سرمایهداری با سیطره بر تمامی بخشهای مختلف اقتصادی، دینی، اجتماعی و … باعث ایجاد شکاف طبقاتی و فقر شدید در میان مردم شد. از اواخر دهه هفتاد موجی در میان مردم مصر به راه افتاد که کشورهای حاشیه خلیج دارای وضعیت اقتصادی باثبات نسبت به مصر هستند. این امر که تا حدودی صحیح بود سبب شد تا بسیاری از مردم با رویای کسب درآمد بالا و زندگی راحت و آسوده مصر را به مقصد کشورهای خلیج به ویژه عربستان ترک کنند. آنها چند سالی در آنجا اقامت میکردند و پس از کسب ثروت به کشور خود باز میگشتند با این تفاوت که روح وهابیت در کالبد آنان دمیده شده بود و تمام عادات رفتاری، گفتاری، فکری و اندیشهای آنان شبیه به یک وهابی شده بود. از این رو وهابیت به سادگی در مصر نفوذ کرد تا بتواند تمام بخشهای مختلف را به سیطره فکری و فرهنگی خود در آورد.