در تجربه جمهوری اسلامی و در اختلافاتی که بین دو نوع تفکر و برداشت از اسلام در میان مدیران جامعه شکل میگرفت امام ورود میکردند و بنبستشکنی میکردند. ایشان در چندین مکتوب خودشان افقهای بسیار راهگشا برای حوزهها و نظام اسلامی گشودند ولی متاسفانه در طول بیش از سی سال نه حوزهها آنطور که باید این افقها را جدی گرفتند و علمیاتی کردند و نه مراکز فقهی نظام این راه را رفتند. ما نتوانستیم فقه کارآمد در عرصه حکمرانی و مدیریت جامعه و حتی مسائل زندگی انسان امروز در حوزهها و مراکز فقهی تولید کنیم و در این زمینهها از افکار و اندیشههای امام تخطی داریم.
به گزارش شبکه اجتهاد، یکی از پرسشهایی که این روزها ذهن علاقهمندان به انقلاب اسلامی را به خود مشغول ساخته این است که دلیل وضعیت موجودی که در کشور مشاهده میشود چیست و آیا این نتیجه پیادهسازی و اجرای اندیشههای امام خمینی(ره) است یا اینکه در این چهار دهه، به نحوی از اندیشههای راستین رهبر کبیر انقلاب فاصله گرفته و مشکلات و آسیبهای امروز جامعه زاییده این انحراف آشکار از اندیشههای حضرت امام(ره) است.
برای یافتن پاسخ این سؤال «ایکنا» با حجتالاسلام والمسلمین محمدکاظم تقوی، مدیر تحقیقات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) همصحبت شده که حاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید؛
قرائت امام خمینی(ره) از اسلام
در اینکه جامعه ما دچار چالشهایی است و مشکلات عدیدهای دارد تردیدی نیست و همه این را قبول دارند اما چرا به این وضعیت رسیدیم؟ آیا از اندیشه و افکار حضرت امام(ره) تخطی شده است که به این وضعیت رسیدیم؟ اگر تاریخ را مطالعه کنیم درمییابیم که حضرت امام در آغاز شکلگیری نهضت با زبان نصیحت به راهنمایی رژیم شاه پرداخت و به او تاکید کرد خواستههای ملت را در نظر داشته باش و مبانی و اصول و احکام دین مردم را محترم بشمار. شاید اگر شاه به این نصیحتها گوش میداد به درگیریهای بعدی منجر نمیشد. نهایتا مبارزات شکل جدیتری به خود گرفت و حضرت امام با یک برداشتی از اسلام پا به عرصه اجتماع گذاشت یعنی گفتمان امام خمینی(ره) یک گفتمان خاصی بود. وقتی میگوییم امام خمینی، یعنی امام خمینی و روحانیون نواندیش پنجاه سال اخیر مثل شهید بهشتی و شهید مطهری. این طیفی که رهبریاش به لحاظ اجتماعی و مبارزاتی و علمی در اختیار امام بود، اسلامی را مطرح کردند که هم به ابعاد فردی انسان توجه داشت، هم ابعاد اجتماعی، هم به بعد دنیایی انسان توجه داشت، هم بعد معنوی و آخرتی؛ این خیلی مهم است.
امام دنیای جدید را میشناخت
نگاه امام به اسلام چنین نگاهی بود؛ وقتی شاه، امام و فعالین نهضت را مورد هتاکی قرار میداد و میگفت اینها مخالف پیشرفت و تمدن هستند امام فرمودند «ما با مظاهر تمدن مخالف نیستیم، با مفاسد تمدن مخالفیم». این فقط یک شعار نبود. ایشان در ارتباط با دانشگاهیان و دانشجویان پیشگام بود و اقتضائات زمان را به خوبی میشناخت. بر این اساس امام توجه جدی به چالش اساسی سنت و تجدد داشت که چالش دو قرن اخیر کشور است. فهم ایشان از سنت و شناختشان از تجدد این است که ارکان این دو با هم قابل جمع است. امام دنیای جدید را میشناخت و با منطق قوی که داشتند تفسیری از اسلام ارائه دادند که انقلاب به پیروزی رسید. من میخواهم بر این مطلب به عنوان یکی از مبانی و محورهای اندیشه امام تاکید کنم. یکی دیگر از مسائلی که مورد توجه ایشان بود استفاده از تجربه متفکرین دنیا و عقلای عالم در نوع حکمرانی بود. بر همین اساس امام با تاکید گفتند؛ نظام جایگزین ما جمهوری اسلامی است.
میخواهم بگویم اسلامی که امام بوسیله آن وارد مبارزه شد و نظام طاغوتی را سرنگون کرد فهم خاصی از اسلام بود. همینجا تاکید کنم هرگاه این فهم مبنایی از اسلام کمرنگ یا فراموش بشود، با حسن نیت یا سوء نیت، راه را گم میکنیم. سخنرانی تاریخی امام در بهشت زهرا یک سخنرانی سیاسی متعارف نبود، بلکه ایشان به عنوان یک فقیه انگار در مسجد شیخ انصاری نجف نشسته و بحث استدلالی و فقهی مطرح میکند. محور آن سخنرانی این بود؛ هر ملتی حق تعیین سرنوشت دارد. این خیلی مهم است. اینکه ملت آزاد باشد سرنوشت خود را رقم بزند یعنی چه؟ یعنی رشد اجتماعی ملت، احساس مسئولیت، آسیبشناسی جلوگیری از انحرافات و مفاسد.
سه اصل اساسی در حکومت
حضرت امام در یک سخنی میفرمایند «با روی کار آمدن رضاخان این سه اصل اسلامی در امر حکومت پایمال شد، اول اصل لزوم عدالت در حاکم اسلامی، دوم اصل آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و سوم اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آنها بر مقدرات مسلمین. اگر در آن روز برای احیای این سه اصل اسلامی اقدام شده بود، کار به اینجا نمیکشید». به گمان بنده یکی از ریشهها و مبناهای چالشها و بحرانها فعلی کمرنگ شدن این اصل اساسی در حکمرانی و اداره جامعه است در حالی که بنای امام و بنای جمهوری اسلامی این بود که ملت حق تعیین سرنوشت خودش را داشته باشد.
یکی از فقهای شورای نگهبان که دهها سال در شورا نقش تعیینکننده داشته است در بحث فقهی خودشان نوشتند: «الحق انه لاحاجه و لادخل للانتخاب فی حصول الولایه لولی الامر»، یعنی حق این است هیچ نیازی به انتخاب مردم در اثبات ولایت برای حاکم و ولی امر نیست. بحث انتخاب ولی امر در قانون اساسی یک انتخاب دومرحلهای است. در همین مورد به خصوص، امام در نامه خود به آیتالله مشکینی در مسئله بازنگری در قانون اساسی میگویند: «اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولیّ منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است». این تصریح سخن امام است. طبیعتا هر فقیهی صلاحیت اظهار نظر دارد ولی آیا در جمهوری اسلامی بنا است مبانی فکری امام اصل و اساس باشد یا قرار است افکار دیگری را جایگزین کنیم.
یک اندیشمند بزرگوار دیگری که در فضاهای فکری صدایش شنیده میشود، در یکی از کتابهایش اینطور نوشته است: «جان کلام آنکه حکومت اسلامی حکومتی الهی است نه مردمی به معنای مردمسالار و دموکراتیک». باز تاکید میکنم هر صاحب نظری در اینکه افکار خودش را بیان کند آزاد است و نباید جلوی او ایستاد ولی در نظام جمهوری اسلامی باید افکار امام مبنا باشد یا افکار دیگران؟
نسبت مردمسالاری و ولایت امر در نگاه امام
در سال ۶۶ اعضای دبیرخانه ائمه جمعه از حضرت امام استفتا کردند و امام به عنوان فتوای فقهی پاسخ آنها را دادند. استفتا این بود «در چه صورت فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامی ولایت دارد؟». امام فرمودند: «ولایت در جمیع صور دارد، لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر میشده به بیعت با ولی مسلمین». این دیدگاه روشن امام در رابطه با حق تعیین سرنوشت و مسئله مردمسالاری است.
به نظرم در این سالها هرچه گذشتیم این مسئله کمرنگ شده است و مردم احساس میکنند نقش جدی در اداره حکومت ندارند. این مسئله تبعات خودش را دارد. اندیشه و افکار امام مبارزه علیه استبداد را شکل داد و جمهوری اسلامی را تاسیس کرد. همان افکار و اندیشهها باید مبنای استمرار نظام باشد و اگر از آن تخطی کنیم بحرانهای زیادی به وجود خواهد آمد.
این نکته را هم عرض کنم وقتی امام خمینی روش مبارزه با رژیم شاه را در پیش گرفت، برخی از گروههای مارکسیستی یا سازمان مجاهدین خلق که جوانان باورمند به افکار نهضت آزادی بودند یا برخی از جوانهای مذهبی راه مبارزه مسلحانه را پیش گرفتند ولی حضرت امام از گروههای مسلح حمایت نکردند ولی به جهت مصلحت مبارزه آنها را تخطئه هم نکرد. حتی در اوج مبارزات انقلاب در حالی که رژیم شاه با ارتش به جنگ مردم آمده بود امام فقط تهدید کرد کاری نکنید که من حکم جهاد مقدس بدهم ولی اجازه برخورد مسلحانه نمیداد یعنی امام در همان حال که حرکت خودش را از متن و دل اسلام درآورده بود، میخواست این مبارزه مردمی باشد و بر ایمان و آگاهی مردم استوار باشد.
حضرت امام بعد از تشکیل جمهوری اسلامی مدیریت کلان جامعه را بر عهده داشت و این شأن هر رهبر موسس است ولی علاوه بر شأن رهبری و مدیریت، ایشان یک فقیه و اسلامشناس بودند. در تجربه جمهوری اسلامی و در اختلافاتی که بین دو نوع تفکر و برداشت از اسلام در میان مدیران جامعه شکل میگرفت امام ورود میکردند و بنبستشکنی میکردند. ایشان در چندین مکتوب خودشان افقهای بسیار راهگشا برای حوزهها و نظام اسلامی گشودند ولی متاسفانه در طول بیش از سی سال نه حوزهها آنطور که باید این افقها را جدی گرفتند و علمیاتی کردند و نه مراکز فقهی نظام این راه را رفتند. ما نتوانستیم فقه کارآمد در عرصه حکمرانی و مدیریت جامعه و حتی مسائل زندگی انسان امروز در حوزهها و مراکز فقهی تولید کنیم و در این زمینهها از افکار و اندیشههای امام تخطی داریم.
اندیشههای امام برای امروز و آینده جوابگو است
امام خمینی در وصیتنامه خودشان نهادهای نظامی را با اسامی مختلف مورد خطاب قرار دادند: «وصیت اکید من به قوای مسلح آن است که همانطور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامی در احزاب و گروهها و جبههها است به آن عمل نمایند و قوای مسلح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگه دارند. در این صورت میتوانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات درون گروهی مصون باشند و بر فرماندهان لازم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند و چون انقلاب از همه ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شورای دفاع و مجلس شورای اسلامی وظیفه شرعی و میهنی آنان است که اگر قوای مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و کشور بخواهند عملی انجام دهند یا در احزاب وارد شوند که ـ بی اشکال به تباهی کشیده میشوند ـ و یا در بازیهای سیاسی وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت کنند و بر رهبر و شورای رهبری است که با قاطعیت از این امر جلوگیری نماید تا کشور از آسیب در امان باشد».
امام خمینی برای اینکه سلامت نظام حفظ شود، چه در ساحت اندیشه و چه در ساحت رفتار، دیدگاههای روشنی را بیان کردند که هیچ ابهامی ندارد. ما باید کارنامه خودمان را بررسی کنیم و ببینیم از سر غفلت یا عامدانه تخطی از اندیشههای امام صورت گرفته است یا نه. من قائل به عصمت امام خمینی نیستم ولی ایشان یک رهبر الهی بود و آیندهنگر بود و اندیشههای ایشان برای امروز و آینده جوابگو است و اساسا وصیتنامه خود را با این نگاه نوشتند.
پاسخ به اعتراض نمایندگان مجلس
نکته دیگری که میخواهم عرض کنم این است که امام خمینی(ره) بر قانونگرایی تاکید داشتند. وقتی در اثر بیتجربگی و بروز بحرانهای دهه نخست جمهوری اسلامی، کشور نیازمند بنبست شکنیهایی بود، شورای تشخیص مصلحت نظام تشکیل شد که در آن نهاد بعضاً قانونگذاری هم میشد و قوه مقننه به چالش کشیده شده بود. این وضعیت مورد اعتراض و انتقاد محترمانه و صریح دهها تن از نمایندگان مجلس سوم واقع شد. حضرت امام نه تنها از انتقاد آنها ناراحت نشد که در جواب نامه آنها نوشتند: «مطلبی که نوشتهاید کاملاً درست است. إن شاءالله تصمیم دارم در تمام زمینهها وضع به صورتی در آید که همه طبق قانون اساسی حرکت کنیم. آنچه در این سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا میکرد تا گرههای کور قانونی سریعا به نفع مردم و اسلام باز گردد. از تذکرات همه شما سپاسگزارم و به همه شما دعا میکنم». چنانکه مشاهده میکنید حریت و مسئولیتشناسی نمایندگان و انتقادپذیری امام در این مورد واقعا درسآموز است.
علاوه بر آن واقعا و به دور از هرگونه سیاهنمایی، وضعیت حکمرانی کشور اکنون، از نظر قانونگرایی و مشخصا عمل در چارچوب قانون اساسی چه وضعیتی دارد؟ چرا فصل سوم قانون اساسی و حقوق ملت مغفول و فراموش شده است؟ به نظر بنده وضعیت قانونگرایی در امر حکمرانی اصلاً مطلوب نیست و این خود یکی از عوامل مهم ناکارآمدی و به وجود آمدن بحرانها است.
چرا باید به فرعیات مبتلا شویم
در رابطه با مسائل فرهنگی جامعه مثل مسئله حجاب، من واقعا غصه میخورم وقتی چهره جامعه ما در جمهوری اسلامی مبتنی بر اسلام است و این جامعه خودش را با مبانی مکتب اهل بیت(ع) نشان میدهد، چرا باید به این فرعیات مبتلا شویم، واقعا جای تاسف دارد. امیرالمومنین(ع) در یک سخنی هشدار میدهد اگر در جامعهای مسائل فرعی اصلی شود و در مقیاس بزرگ دیده شود و از آن طرف اصول فراموش شود و ضایع شود، همچنین نخبگان به حاشیه رانده شوند ولی افراد ضعیف و سوء استفادهگر میدان وسیع پیدا کنند، این زنگ هشدار است و نشانهای است که جامعه مسیر نادرستی طی میکند و به سمت پرتگاه میرود.
ما در جامعه خودمان چه وعدهای داده بودیم؟ چه آرمان و هدفی داشتیم؟ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. اگر مجموعه فعالیتها در این راستا باشد که استقلال واقعی نه به این معنا که دور کشور دیوار کشیده شود حاصل شود، آزادی به این معنا که همه مردم افکار و اندیشههای خود را برای پیشرفت جامعه مطرح کنند محقق شود، جمهوری اسلامی پیادهسازی شده است. ما در سالهای اول انقلاب درگیر منافقین و جنگ تحمیلی بودیم و ملت هم با مسئولین همراهی و وفاداری کردند. فارغ از آن سالها تا امروز برای تثبیت جمهوریت و برای اینکه حق تعیین سرنوشت ملت تثبیت شود چه کار کردیم؟
طبیعتا دستیابی به این حق بدون وجود احزاب مستقل، بدون مطبوعات و رسانههای آزاد و مستقل یا دروغ بزرگ است یا غفلت بزرگ است و امکان تحقق ندارد. ما تا امروز برای دستیابی به احزاب آزاد چه کار کردیم؟ ما الآن یک حزب واقعی در کشور نداریم. احزاب در جوامع دموکراتیک دولتساز هستند. بعد ما میگوییم چرا یک دفعه مردم عصبانی میشوند و اعتراض شدید میشود. وقتی طی چند سال پروندههای فساد اقتصادی هزاران میلیاردی شود و از آن طرف مردم در نان شب مشکل داشته باشند معلوم است جامعه دچار بحران و دستانداز و آشوب میشوند. اگر جمهوری اسلامی مسائل اصلی را اصلی میدید و مسائل فرعی را فرعی میدید و اگر نخبگان نیروی انسانی جامعه را تشکیل میدادند کار به اینجا نمیرسید.
حجاب مسئله اصلی نیست!
من مسئله حجاب را مسئله اصلی نمیدانم. مگر میشود یک مسلمانی حجاب را واجب شرعی نداند ولی امامی که آنگونه به زنان شخصیت داد و یکی از افتخارات خود را این میداند که بانوان در مبارزات انقلابی مشارکت داشتند چه نگاهی به زن داشت، ما چه نگاهی به زن داریم؟ به همین دلیل است که میگویم اصول تضییع شده و به فروع تمسک شده است. یک مثال دیگر عرض کنم. یکی از آداب اسلامی و از راههای ارتباط انسان با خدا اعتکاف است ولی در دهههای اخیر ما چقدر به مقاصد قرآن توجه کردیم، چه اندازه به مستحباتی مثل اعتکاف توجه کردیم؟ بزرگانی مثل آیتالله جوادی آملی بیش از بیست سال پیش از وضعیت اوج گرفتن مداحیها گلایه داشتند. مداحی باید باشد اما ذکر مصیبت و مداحی خالصانه بدون دروغ و افزودهها باید در حد نمک غذا باشد ولی الآن برعکس شده و به اندازه برنج نمک ریخته میشود و به اندازه نمک معارف قرآن و اهل بیت(ع) در مجالس مطرح میشود.
میخواهم عرض کنم امام(ره) زنان و بانوان را در این چشمانداز میبیند ولی متاسفانه ما مسئله حجاب را با این ندانمکاریها و اشتباهات و افراط و تفریطها به وضعیتی رساندیم که دختران خودمان را در مقابل خودمان قرار دادیم. این واقعا جفا است. هم جفا به اسلام است، هم جفا به جمهوری اسلامی و افکار و اندیشههای امام، هم جفا به دختران و بانوان است.
آیتالله جوادی آملی میفرمودند امیرالمومنین(ع) سه جنگ تحمیلی داشت. یکی از آنها جنگ جمل بود که جنگ تحمیلی واقعی بود. حضرت ابتدا اصحاب جمل را دعوت به صلح و حکمیت قرآن کرد ولی آنها نپذیرفتند. جنگ صفین و نهروان هم به همین منوال به حضرت تحمیل شد. امیرالمومنین(ع) پنج سال حکومت کرد، حکومتی که با بیعت مردم شکل گرفت. به این نکته توجه داشته باشید که امیرالمومنین(ع) تا بیعت و رضایت مردم نبود قدرت را به دست نگرفت. ایشان پس از رحلت پیامبر(ص) که کودتای سقیفه شکل گرفت با مردم احتجاج کرد و حقایق را به یاد آنها آورد ولی راه خشونت را در پیش نگرفت. نهایتا بعد از بیست و پنج سال با اصرار مردم قدرت را به دست گرفت.
رفاه اجتماعی؛ دستاورد حکومت امیرالمومنین(ع)
ببینید، امیرالمومنین(ع) که در کمتر از پنج سال حکومت با سه جنگ تحمیلی مواجه بود، دستاورد حکومت خودش را چه چیزی بیان میکند؟ این روایت در بحارالانوار آمده است: «ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَهِ أحَدٌ الاّ ناعِماً، إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فی الظِّلِّ وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ» یعنی همه شهروندان کوفه از حقوق خود بهرهمند هستند و کسانی که کمترین منزلت اجتماعی را دارند از نان گندم میخورند؛ یعنی تغذیه سالم دارند و زیر سایه هستند؛ یعنی خانه دارند و از آب فرات مینوشد یعنی آب آشامیدنی بهداشتی دارند. آیا امروز همه خانوادهها از تغذیه سالم و کافی برخودارند؟ آیا جوانان ما توان برخورداری از شغل محترمانه و خانه را دارند؟ اگر حکومت ما پیرو حکومت امیرالمومنین(ع) است و تابلو و پرچم آن را نشان دادیم باید توجه داشته باشیم که حضرت پنج سال حکومت داشتند، سه جنگ تحمیلی داشتند ولی این امکانات را برای مردم فراهم کردند.
ما باید ببینیم وقتی در عرصه حکمرانی و مدیریت جامعه قرار گرفتیم در چارچوب تعالیم اهل بیت(ع) حرکت میکنیم یا برعکسش؟ شهید مطهری در آثارشان تصریح دارند ما اسممان شیعه و علوی است ولی خیلی وقتها اموی فکر میکنیم و عمل میکنیم. امام صادق(ع) به یکی از اصحاب خودش به صورت هشدار فرمودند: «أما عَلِمتَ أنَّ إمارَهَ بَنی اُمَیهَ کانَت بِالسَّیفِ وَالعَسفِ وَالجَورِ، وأنَّ إمامتنا بِالرِّفقِ وَالتَّأَلُّفِ وَالوَقارِ وَالتَّقِیهِ وحُسنِ الخُلطَهِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ، فَرَغِّبُوا النّاسَ فی دینِکم وفیما أنتُم فیهِ» یعنی مگر نمیدانی که امارت بنیامیه، با شمشیر و زور و ستم بود؛ ولی امامت ما با ملایمت و دوستی و وقار و تقیه و حسن رفتار و پارسایی و کوشش است؟ پس مردم را به دین خود و عقیدهای که دارید، مشتاق سازید».
مشاهده میکنید که دو تا تفکر است. حضرت تاکید دارند حکمرانی بنیامیه بر اساس شمشیر و ستم و تحمیل بود ولی در مقابل، امامت اهل بیت(ع) بر مبنای رفق، الفت قلبی، محبوبیت، ورع و سعی و تلاش و کوشش است. حضرت دو تا تابلو نشان میدهد. میفرمایند امارت بنیامیه با مثلث شمشیر و تحمیل و ستم بود و امامت اهل بیت(ع) بر پایه محبت و مدارا و سعی و تلاش. حضرت در پایان میفرماید مردم را به مکتب خودتان راغب و مشتاق کنید، نه اینکه به آنها تحمیل کنید. اگر ما خودمان را آسیبشناسی کنیم چه نتیجهای میگیریم؟ آیا در راستای تعالیم اهل بیت(ع) هستیم یا خداینکرده از سر غفلت راهی که بنی امیه رفتند را طی میکنیم؟
حد محارب در نظر امام خمینی(ره)
درباره مسئله حد محارب این روزها دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است. من به بررسی فتوای امام خمینی(ره) میپردازم. بعضی از فقها و صاحب نظران به درستی گفتند که حضرت امام در تحریر الوسیله برای محارب کیفرهای مختلفی بیان کرده است و از نظر ایشان محاربی که مرتکب قتل شود جزایش قتل است ولی اگر مرتکب قتل نشود کیفر او اعدام نیست. متاسفانه برخی از سر بیتوجهی یا با انگیزه منحرف کردن افکار عمومی، نظرات دیگری را مطرح کردند که جای تعجب داشت. اینها فقط مسئله اول را مطرح کردند و گفتند نظر امام مبتنی بر اعدام محارب است در حالی که این تحریف نظر امام است. امام در تحریر الوسیله و در کتاب الحدود فصل ششم در مسئله اول محاربه را تعریف کردند، اما کیفر انواع محاربه را در مسئله پنجم بیان کردند.
من این بخش از تحریر الوسیله امام خمینی را بخوانم؛ مسئله اول: «المحارب: هو کلّ من جرّد سلاحه أو جهّزه لإخافه الناس و إراده الإفساد فی الأرض؛ فی برّ کان أو فی بحر، فی مصر أو غیره، لیلًا أو نهاراً» یعنی محارب کسی است که برای ترساندن مردم و ایجاد فساد در زمین اسلحه بکشد. پس حضرت امام در مسئله اول تعریف محاربه را بیان کردند و در مسئله بعد کیفرش را بیان کردند: «الأقوى فی الحدّ تخییر الحاکم بین القتل والصلب والقطع مخالفاً والنفی، ولایبعد أن یکون الأولى له أن یلاحظ الجنایه ویختار ما یناسبها، فلو قتل اختار القتل أو الصلب، ولو أخذ المال اختار القطع، ولو شهر السیف وأخاف فقط اختار النفی».
از نظر امام خمینی محاربه چهار کیفر دارد. سپس میگوید برداشت اقوی از ادله این است که حاکم مخیر است محارب را به قتل برساند یا دار بزند یا دست و پایش را قطع کند یا او را تبعید کند. امام در ادامه میگوید بعید نیست بگوییم اولی و سزاوارتر این است حاکم وقتی میخواهد محارب را کیفر کند جنایت او را ملاحظه کند و متناسب با جرم، مجازات او را تعیین کند یعنی اگر کسی را کشته است جزایش قتل است، اگر مالی اخاذی کرده دست و پایش را قطع کنند و اگر فقط اسلحه کشیده و ایجاد ناامنی کرده است تبعید شود.
بعد ایشان نکتهای دارند که برای قضات خیلی جای هشدار است: «وقد اضطربت کلمات الفقهاء والروایات، والأولى ما ذکرنا» یعنی هم روایات در این زمینه مختلف و دارای آشفتگی است و هم نظرات و دیدگاههای فقها یکدست نیست ولی بهتر و سزاوارتر همان است که ما گفتیم یعنی تناسب بین جرم و جزا رعایت شود و اگر محاربی قتل نکرده کشته نشود. این دیدگاه امام درباره حد محارب است.