شبکه اجتهاد: از منظری، علوم انسانی را باید نرمافزار مدیریت فردی و اجتماعی انسان در دنیای مدرن دانست. وقتی میگوییم دنیای مدرن، یعنی برخوردار از تمامی اصول، ویژگیها و بنیانهای معرفتی مدرنیته. این علوم گامبهگام با غایات دنیای مدرن و نیازها و خواستهای انسان مدرن شکل گرفته، توسعه یافته و متناسب با آنها پویایی و نشاط خود را نیز حفظ کرده است.
ما در زمان حاضر تحت تصرف و هیمنه این علوم بوده و خروج از این وضعیت بسی صعب و پیچیده خواهد بود. همانگونه که کارویژه علوم انسانی را نرمافزاری در راستای مدیریت انسان مدرن دانستیم، فقه را باید مهمترین نرمافزار مدیریت و هدایت فردی و اجتماعی انسان موحّد بدانیم. مسأله وقتی پیچیده میشود که این انسان موحّد در دنیای مدرن و تحت سیطره علوم انسانی مدرن زیست میکند و فقه باید توانایی مدیریت و هدایت چنین انسانی را با توجه به تمامی مناسبات و الزامات دنیای مدرن داشته باشد. به نظر میرسد علوم انسانی مدرن پشت دروازه حوزههای علمیه خیمه زده است و با تمام قوا سعی در ورود دارد و برای ورود نیز اجازه نخواهد گرفت.
شاید یکی از دلایل مهمی که باعث ورود کُند یا عدم ورود این علوم به حوزهها شده، وجود همین مؤسسات و پژوهشگاههای اقماری حوزوی است. از جهتی این مجموعهها علوم انسانی را در خود متوقف کرده، فعلاً نگذاشتهاند این مبارزه معرفتی در حوزه شکل گیرد و البته شاید در حال قربانی شدن نیز باشند؛ اما دیر یا زود علوم انسانی مدرن از این مجموعهها نیز عبوری فاتحانه خواهد داشت و آن زمان است که «مبارزه نهایی» رُخ میدهد. ازاینرو حوزههای علمیه باید برای چنین روزی سازوبرگ کافی و آیندهنگری دقیق داشته باشند.
شاید مهمترین و اولیترین مسأله دراینباره تعیین «استراتژی مواجهه» است. این استراتژی اساساً وجود نداشته و شکل نگرفته است. استراتژی مواجهه هنگامی مشخص میشود که احساس مواجههای وجود داشته باشد. این احساس هنوز در حوزهها به وجود نیامده است.
علوم انسانی مدرن علاوه بر اینکه از یک دستگاه معرفتی ویژه برخورداراست از ویژگی «کارآمدی» نیز بهره میبرد، لزوم برخورداری از استراتژی مواجهه را جدیتر مینمایاند.
در این استراتژی مواجهه چند نکته حائز اولویت است: نخست، «بازیابی و بازفراوری» علوم اسلامی با محوریت فقه و فلسفه است. فقه و فلسفه را باید دو لبه شمشیر مبارزه معرفتی با علوم انسانی مدرن دانست. این بازیابی بیشتر باید نسبت خود را با غایات و نیازهای انسان موحّد در دنیای مدرن روشن سازد.
عدم کارآمدی و نبود پاسخگویی به کاربران علم مسألهای است که فقه و فلسفه ما از آن رنج میبرد.
دوم، دارا بودن یک «دستگاههاضمه» قوی است. بدین معنا که از توانایی هضم شبکه مفاهیم وارد شده علوم انسانی مدرن برخوردار باشد. ازجمله راههای تسخیر معرفتی، فرهنگی و اجتماعی کشورها درگیر و مشغول کردن آنها با نظام مفاهیم و مسائل علم و فرهنگ رقیب و مهاجم است.
برای روشن شدن بحث دو مفهوم از ادبیات حقوقی و سیاسی مدرن را اجمالاً مثال میزنیم: «دموکراسی و قانون». دموکراسی بهظاهر یک اصطلاح با مفهوم و معنایی مشخص در ادبیات سیاسی و حقوقی مدرن است؛ اما با ورودش در ادبیات علمی رقیب دیگر یک اصطلاح صِرف نیست؛ درواقع یک فرهنگ و منش حقوقی و سیاسی است که ساختارهای نامتناسب را کنار زده و ساختارهای متناسب با خود را نیز طلب میکند.
وظیفه دستگاههاضمه تخلیه محتوایی این مفاهیم وارداتی و تبدیل آن(پُر کردن آن) به(از) مفهومی بومی است. البته باید توجه داشت برخی اصطلاحاتِ دستگاه معرفتی رقیب را لاجرم دستگاههاضمه پس خواهد زد چراکه قابلیت هضم و تبدیل ندارند.
در مقابل، مفهوم قانون است. اگرچه ذاتیات قانون در ادبیات مدرن متفاوت بلکه متعارض با ذاتیات قانون در ادبیات اسلامی است اما دستگاههاضمه توانسته آن را بازتعریف و حتی ذاتیاتش را تا حدودی تغییر دهد؛ اما نباید فراموش کرد که درهرصورت مفهوم وارداتی آثار و حواشی زادگاه و محل رشد و نموش را به همراه خواهد آورد.
اما قصّه پر غصّه تحول در علوم انسانی در این میان چه میشود؟ با توجه به آنچه گفته شد، به این پرسش کلیدی باید تأمل کرد که نیازمند تحول در علوم اسلامی (بامحوریت فقه و فلسفه) و حوزه هستیم یا علوم انسانی یا احیاناً هر دو؟
آنچه به ذهن میرسد «تغییر زمین بازی» است. بدین معنا که بیش از آنکه به تحول در علوم انسانی موجود بیندیشیم باید بر تحول در فقه، فلسفه، علوم اسلامی و حوزههای علمیه تمرکز کنیم.
البته این «تغییر میدان مبارزه» منافاتی بااندیشیدنها، فعالیتها و تلاشهای فعلی در میدان علوم انسانی مدرن ندارد. نکته پایانی نیز توجه به این مسأله است که اگرچه در پس ذهن ما «گذار از علوم انسانی» مدرن باید نیمخیز نشسته باشد اما به مفاهمه و گفت وگو با آن نیز نیازمندیم و اولین مسأله دراینباره دارا بودن «زبان گفت وگو» است. صبح نو
نویسنده: حجتالاسلام سید محمدحسین کاظمینی، دکترای حقوق عمومی از دانشگاه تهران