قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / روش نقد آیت‌الله صافی بر شریعتی، الگویی برای محققان
روش نقد آیت‌الله صافی بر شریعتی، الگویی برای محققان

گفتاری از استاد رسول جعفریان:

روش نقد آیت‌الله صافی بر شریعتی، الگویی برای محققان

روش ایشان هم از لحاظ علمی و هم ادب نقد، در سطح بسیار بالاتری قرار دارد. آقای صافی، روش نقد علمی را می‌داند، هرچند دلبستگی مذهبی شدیدی نسبت به متون و مواضع شیعه و سنت‌های پیشین دارد. به نظرم نقدهای دیگر ‌آیت‌الله صافی از نظر روش، قابل بررسی و اعتنا است، و می‌تواند با روش‌های دیگر و دیگران، و اساسا سنت نقدنویسی در حوزه‌ها مقایسه شود. نقادی اخبار، امری بود که در سنت حوزوی وجود داشت، اما شکل‌های جدیدی از آن در این دوره رواج گرفت که مرحوم سید جعفر مرتضی هم در نوشته‌های نخستین خود ابتکاراتی در این زمینه داشت.

شبکه اجتهاد: آیت‌الله العظمی شیخ لطف‌الله صافی گلپایگانی، به لحاظ ویژگی‌های زمانه، عمر طولانی، حساسیت‌های شخصی، و موقعیت خانوادگی و بیتی ـ وابستگی به بیت ‌آیت‌الله بروجردی، گلپایگانی ـ و در یک دوره مرجعیت، یک شخصیت ممتاز به شمار می‌آید. مجموعه‌ی این ویژگی‌ها، سبب شده‌است تا آثار ایشان نماد و انعکاس بسیاری از رویدادهای فکری این دوره در ارتباط با اسلام، تشیع و وضعیت خاص روحانیت و حوزه علمیه قم باشد. درگیر شدن با افکار‌ وهابی و ضد شیعی، برآمدن دیدگاه‌های شماری از روشنفکران مذهبی، شروع ماجرای شهید جاوید، و بسیاری از رویدادهای فکری دیگر، نمونه‌ای این مواجهه است. در واقع، زندگی فکری ایشان درگیر شبکه‌ای از افکار و اندیشه‌های متفاوت بوده و تا آنجا که بنده مطلعم، یکی از قدیمی‌ترین نوشته‌های ایشان، مطلبی است که در پانزده سالگی برای مجله‌ی همایون با مدیریت علی‌اکبر حکمی زاده در سال ۱۳۱۳ نوشتند و حکمی‌زاده خبر آن مقاله را در انتهای یکی از شماره‌ها زده و نوشته است که از نویسنده خواستیم آن را تکمیل کند تا منتشر کنیم. ظاهرا بعد از آن اتفاقی نیفتاده است. مقصود این است که از آن وقت تا روزگار ما، مسائلی که در دهه‌ی بیست مطرح بوده، همچنین مسائلی که بعدها در دوره ‌آیت‌الله بروجردی مطرح شده با توجه به جایگاهی که ایشان در آن دوره داشته، بحث‌های شیعه و سنی و تقریب و از سوی دیگر مسائل روشنفکری تا زمانی دراز پس از انقلاب که مسائل بسیار عدیده‌ای مطرح شده، همه در آرای ایشان به نوعی انعکاس دارد.

آقای صافی از قدیم مشتاق خواندن مطالب دیگران و طبعا مصری‌ها بوده است. کتابها یا مجلاتی که منتشر می‌شده بسیار متنوع بوده و ایشان هم علی الرسم اینها را می‌دیدند و مطالعه می‌کردند، چنان که تا آخر عمر شاهد بودیم که به طور مرتب اخبار فکری را دنبال می‌کردند. رسم ایشان این بوده است که به کتابهایی که مطالعه می‌کردند حاشیه می‌زدند، و در مواردی، اقدام به نگارش مطلبی مستقل در باره آن می‌کردند. اگر خوششان می‌آمد، از نویسنده تشکر وگرنه به او به‌طور شفاهی یا با نوشته‌ای تذکر می‌دادند. بنده بسیار امیدوارم کتابخانه شخصی ایشان عیناً حفظ شود تا بدانم ایشان در طول این هشتاد سال چه کتابها و آثاری را می‌خوانده است. برای مثال، در جایی به فرید وجدی اشاره می‌کند و می‌نویسد: کتاب الاسلام دین الهدایه و الاصلاح و … مقاله الاسلام یُعلنُ سلطان العقل و العلم و کتاب الاسلام فی عصر العلم را «سالها قبل مطالعه کرده ام». (ص ۶۷۱).

از سوی دیگر دانش ایشان، فراگیر، عمیق و در عین حال زیر سیطره یک نگاه کاملا مذهبی و دینی و حساس نسبت به اندیشه‌های مخالف بوده و از آنجایی که تلاش می‌کرده‌است اینها را به شکل علمی جواب دهد، لاجرم برای وی هزینه‌بر بوده و البته برای ما آثار با برکتی را باقی گذاشته‌است. در واقع، ایشان در دفاع از مذهب، غیرت دینی خاصی داشتند، و چون اهل نگارش و قلم بودند، به نوعی آن را در نوشته‌های خود منعکس می‌کردند. به‌علاوه، نگارش کتاب در حوزه معارف دینی، پرداختن به مسائل و مباحث فکری روز بر اساس دانش دینی و کلامی مورد توجه ایشان بود و می‌کوشید عقاید عمومی را به صورت مستند و مستدل حفظ کند و علیه شبهات اقدام نماید.

و اما همیشه سوال این است که به رغم نقدهایی که به منتقدین دارد، در باره شریعتی چه نظری داشته‌است؟ می‌دانیم، نقد شریعتی در قم داستان طولانی دارد و من شرح آن را در یکی از مقالات بلندی که در مجلد دوم صد سالگی نوشته‌ام، آورده‌ام. آنجا گفتم که علما و روحانیون در نقد نوشته‌هایی که بیرون از حوزه در‌باره‌ی دین و مذهب و روحانیت نوشته می‌شد چه برخوردهایی داشتند. در آن نوشته، در باره کتاب مرحوم ‌آیت‌الله صافی چیزی ننوشتم و این موضوع دو دلیل داشت. یکی این که کار من مربوط به قبل از انقلاب بود و ایشان با این‌که این را تماما قبل از انقلاب نوشته اند، آن را منتشر نکرده بودند. دیگر این که خودشان نمی‌خواستند اسم شریعتی را در این متن بیاورند؛ با این که سالها قبل بنده دستنوشته‌ها را دیده بودم، و سال ۹۲ هم در ۸۲۰ صفحه چاپ شد، اما انتشار نیافت و حتی سال۹۹ کتاب با عنوان پرتوی از معارف اسلام منتشر شد، اما پخش نشد. بنابر این طبیعی بود که من در آن نوشته اشاره نکنم. با این حال امروز در این محفل که برای رونمایی از کتابی در باره ایشان است، این مسأله را طرح می‌کنم.

کتاب پرتوی از معارف اسلام که در ۸۲۰ صفحه در نقد دکتر شریعتی نوشته شده، شامل چهارده بخش است: بخش اول کتاب: اسلام شناسی (این عنوان به طور مستقیم ناظر به نام دو کتاب شریعتی درس‌های اسلام شناسی مشهد و حسینیه ارشاد می‌تواند باشد. در صفحۀ ۵۷ عبارت دکتر را درباره‌ی شناخت منابع سیره و اینکه می‌گوید قصد نگارش یک سیره‌ی مستند و دقیق و روشن را دارد، آورده است) / بخش دوم: مسائل توحید / بخش سوم: مسائل نبوت / بخش چهارم: امامت و ولایت (۱۸۷ ـ ۲۸۶) / بخش پنجم: مباحث معاد / بخش ششم قرآن، سنت، عترت (۳۱۵ ـ ۳۵۶) / بخش هفتم: فقه و اصول / بخش هشتم، دعا و نیایش / بخش نهم: تاریخ اسلام (۴۱۳ ـ ۴۳۴) / بخش دهم: تشیع و تسنن (۴۳۵ ـ ۵۳۶) / بخش یازدهم شخصیت‌های اسلامی (۵۳۷ ـ ۵۷۴) / بخش دوازدهم: سنت و تجدد / بخش سیزدهم: مباحث اجتماعی و سیاسی / بخش چهارم: حقوق زنان (۷۳۵ ـ ۷۷۰).

البته نمی‌دانم این تقسیم‌بندی در اصل کتاب بوده است یا ویراستار محترم که گویا زحمت زیادی هم برای این متن کشیده، در این کار سهم داشته است. این تقسیم بندی، و موضوعاتی که داخل آنها آمده، می‌تواند دامنه بحث‌های اختلافی میان روشنفکران مذهبی و روحانیون سنتی را نشان دهد. این کتاب، بر محور دیدگاه‌ها و نوشته‌های دکتر شریعتی است که در بسیاری از حوزه‌های دینی و تاریخ اسلامی اظهار نظر کرده‌است.

نخستین یادآوری مهم این است که روش آیت‌الله بر این است که مطالب را بدون یاد از نام دکتر شریعتی آورده و نقد می‌کند و به این ترتیب زمینه برخورد را از حالت شخصی خارج کرده، به اصل موضوع و مطالب احاله می‌نماید. با توجه به منازعاتی که شماری از روحانیون در آن زمان با شریعتی داشتند، با سیاست نام نبردن از او، سعی کرده‌است متنی را آماده کند که کمتر حساسیت‌زا باشد. بدین ترتیب، و تا آنجا که به روش کتاب بر می‌آید و بنده ملاحظه کردم، در سراسر کتاب نامی از شریعتی در میان نیست. این‌که آیا ممکن است عبارات نقل شده، احیانا از کسان دیگری هم باشد، بی خبرم، اما فکر می‌کنم اساسا این کتاب برای نقد شریعتی است و به دیگران به صورت نقل و نقد پرداخته نشده است. بر اساس این سیاست است که ایشان با عباراتی شبیه‌ «در کتابی خواندم» (ص ۱۸۲)، «یکی از نویسندگان می‌نویسد» (ص ۶۷۶) یا این که مورد نقد «موضوعی است که در کتاب یک نویسنده غیر مطلع در ضمن داستان افک از قول عایشه نقل شده است» (ص ۱۷۳) از نویسنده یاد می‌کند.

من فکر می‌کنم، بهتر است اکنون که آن سالها گذشت و التهاب‌ها به مقدار زیادی فروکش کرده، منبع این ارجاعات روشن شود. زیرا هرچه زمان بگذرد، ممکن است قدری مشکل‌تر باشد، گرچه از سویی ممکن است آسان تر شود، اما به هر حال، برای بررسی دقیق‌تر و این که مطالب قبل و بعد از آن چه بوده، بهتر است ارجاع روشن باشد.

نکته دیگر این است که روش نقد ایشان، در مقایسه با دیگران، کسانی از علمای دینی در قم یا تهران یا مشهد نقد کردند، متفاوت است. در اینجا نمی‌خواهم از نظر ادب نقد، یا نوع مواجهه ادبی یا اخلاقی مقایسه کنم، اما به طور کلی تأکید می‌کنم روش ایشان هم از لحاظ علمی و هم ادب نقد، در سطح بسیار بالاتری قرار دارد. آقای صافی، روش نقد علمی را می‌داند، هرچند دلبستگی مذهبی شدیدی نسبت به متون و مواضع شیعه و سنت‌های پیشین دارد.

چند مورد را مثال می‌زنم: در جایی با‌ این عبارت که در کتابی خواندم که ماسینیون گفته است: «کسانی مانند بحیرا سرجیوس و تمیمی الداری (شباحی مشکوک) هستند که «راویان، آنان را در پیرامون پیغمبر جمع کرده اند». ایشان به عنوان نقد می‌نویسند: «راجع به لوئی ماسینیون چون کتاب سلمان پاک را مطالعه نکرده ام، اظهار نظری نمی‌کنم، اما حدسیات خاورشناسان و فرنگی‌مآبان را که نویسنده در این کتاب به آن اشاره کرده‌است قابل اعتنا نمی‌دانم». (ص ۱۸۲). درباره مطالب مستشرقان اشاره خواهم کرد اما در اینجا، پاسخ ایشان یک نکته درخور تأمل دارد و آن این که «مثل داستان بحیرا را رد نمی‌کنم، اما سندش را اطمینان بخش نیافتم». (ص ۱۸۲).

مورد دیگر تحلیلی است که شریعتی در باره اخبار شگفت دوران قبل از‌ بعثت رسول (ص) دارد و می‌گوید، تأکید روی کارهای خارق العاده از شخصیت پیامبر پیش از بعثت، سبب سست شدن پایه اعتقادی مردمی ‌می‌شود که اعتبار را به تاریخ و تحقیق ‌می‌دهند نه وراثت و ….

این مطلب، در نگاه آیت‌الله، از جهتی مورد نقد است، و آن این که غربی‌ها می‌خواهند رسول را یک بشر عادی قرار دهند. فارغ از آن، ایراد ‌آیت‌الله به دکتر شریعتی این است که «کلی نویسی نویسنده پسندیده نیست».

اما تأکید ‌آیت‌الله از نظر تاریخی و نقد اخبار جالب است که می‌نویسد: «نه تنها بهتر بلکه بفرمایید لازم است که قرآن و سنت معتبر را در باره رسول خدا ملاک شناخت قرار دهیم و افسانه‌های اسرائیلی و اساطیر کهن ایرانی و هندی و هرجا که باشد و ذوق و سلیقه شخصی را باید ترک کنیم». (ص ۱۸۴).

اینجا شرحی از لزوم پیراسته‌کردن منابع سنت اسلامی از اسرائیلیات ‌می‌دهند که جالب است. با این حال، بازی با این تعابیر و به قول خودش کلی‌گویی را قبول ندارد. در ادامه می‌نویسد: «در باره اساطیر هندی و ایرانی، جایی در سیره ندیده‌اند که تأثیری گذاشته باشد» (ص ۱۸۵). در واقع، تأکید بر این جالب است که اگر موردی را از تأثیرگذاری فرهنگ‌های دیگر ادعا می‌کنیم، باید ثابت کنیم. نقد‌ ایشان به کلی‌گویی است و این که باید مورد به مورد بحث کرد.

اصولا روش نقد امر مهمی است و به نظرم نقدهای دیگر ‌آیت‌الله صافی از نظر روش، قابل بررسی و اعتنا است، و می‌تواند با روش‌های دیگر و دیگران، و اساسا سنت نقدنویسی در حوزه‌ها مقایسه شود. نقادی اخبار، امری بود که در سنت حوزوی وجود داشت، اما شکل‌های جدیدی از آن در این دوره رواج گرفت که مرحوم سید جعفر مرتضی هم در نوشته‌های نخستین خود ابتکاراتی در این زمینه داشت. در این میان، سوگیری مذهبی در نقدها، همیشه مسأله‌ای است که باید به آن توجه داشت، اما این که به هر حال، تلاش می‌شد جدای از جنبه مذهبی، نقدهای علمی هم وجود داشته باشد، مسأله با ارزشی است و از نظر پیشینه‌ی نقد امر مهمی است. سوال خاص در اینجا این است که روش نقد ایشان در اخبار تاریخی و کلامی بر چه اصولی استوار است. به من بر اساس کتابهای ‌آیت‌الله صافی چندین پایان نامه ارشد می‌توان نوشت.

در اینجا می‌توانم مثالی بزنم. ایشان در نادرست بودن روایتی در باره علی (ع) در ماجرای افک‌ که در آن آمده است که امام خواسته است با کتک زدن بریره از او در باره عایشه اعتراف گرفته شود،‌ روشن می‌کند که این خبر با نقلهای بخاری و دیگران منطبق نیست و این تعابیر در روایات منابعی مانند بخاری نیامده و بنابراین قابل قبول نبوده و ‌می‌شود فرض کرد که آوردن آن در برخی از نقلها ناشی از کینه ورزی است (ص ۱۷۳ ـ ۱۷۷).

بخشی از حساسیت‌های ناقدان حوزوی روی بحث‌های ولایت و امامت بود و ‌آیت‌الله صافی هم در این زمینه حساس بود. شریعتی از این زاویه، چنان که می‌دانیم، از سوی مخالفان حوزوی، متهم به تأثیر پذیری از دیدگاههای اهل سنت بود؛ هرچند بارها این را جواب داد و انکار کرد و گفت که در مواردی، برای جلب ذهن روشنفکران و نسل جدید به طرح دیدگاههای پرداخته اما خود را یک شیعه اثنا عشری و معتقد می‌دانست. در این گفتگوها هم مهم نحوه ورود و خروج در بحث‌ها و روش نقد است. یکی از اختلاف نظرها، سر این بود که آیا سقیفه، مصداق دموکراسی بوده است یا خیر. اینجا آیت‌الله صافی عبارتی را از شریعتی ـ بدون ذکر نام ـ نقل و نقد می‌کند، و سعی می‌نماید بر اساس داده‌های تاریخی روشن کند چه دسیسه‌هایی در کار بوده که واقعه سقیفه نه بر اساس رأی صحابه بلکه در قالب یک توطئه شکل بگیرد، و به این ترتیب بحث انتخاب و رأی و دموکراسی را که آن نویسنده، ظاهرا دکتر شریعتی، مطرح کرده، رد کند (ص ۶۷۳ ـ ۶۷۴) بخش‌های تاریخ اسلام کتاب پرتوی از معارف اسلام، بسیار مفصل و قابل ملاحظه است و موارد زیادی وجود دارد که بر اساس آنها روش نقد ‌آیت‌الله استخراج شود.

برای مثال، وقتی شریعتی می‌گوید سیره نبوی را بر اساس ابن‌هشام و طبری نوشته، ‌آیت‌الله از این که شریعتی منابع شیعی را ندیده یا کمتر دیده، او را مورد انتقاد قرار داده‌است. ایشان در همان مقدمه کتاب، به مقایسه کتب سنی و شیعه پرداخته و از این که این دو کتاب منبع اصلی بوده، انتقاد کرده (ص ۳۴) و در مباحث مقدماتی، در باره هر دو کتاب توضیحاتی داده اند (ص ۴۰ ـ ۴۷). طبعاً سعی کرده اند اهمیت مصادر شیعی را هم برای مباحث تاریخ اسلام و در ادامه آن شناخت اسلام نشان دهند. نگرانی ایشان از این جهات هم هست شریعتی روایات منتهی الامال را مورد انتقاد قرار داده، و بویژه که به این کتاب، نگاهی استهزاء آمیز دارد (ص ۳۹).

ایشان روش‌های استهزاء آمیز وی را هم که در نقل برخی از داستانهای محلی که به خصوص در تشیع علوی و صفوی دارد، مورد انتقاد قرار می‌دهد. برای مثال در جایی با اشاره به «یکی از نویسندگان در کتابش…» می‌گوید او حکایتی در باره استخاره نقل کرده و سپس از این که او «این حکایت‌های مبتذل و عامیانه» را می‌آورد و وقت دیگران را با خواندن آن ضایع کند، انتقاد می‌کند.

فکر می‌کنم در نقدهایی که تاکنون بر شریعتی شده، از زاویه نگاه سنتی و دینی، نقد آقای صافی از بهترین آنهاست. این لزوما به معنای درستی همه استدلالها و نگره‌ها نیست، اما فاصله آن با نقدهای دیگر که آن وقت در قم نوشته می‌شد، بسیار زیاد است.

از سوی دیگر نگاه مرحوم ‌آیت‌الله صافی به کارهای مستشرقان، مطابق آنچه سنت مرسوم میان ما و عربهاست، و بسیار نیز فراگیر است، نگاه منفی است. ما اغلب هم از لحاظ فلسفی و دینی، نگره‌های بنیادین آنها را در باره زمینی بودن اسلام نادرست می‌دانیم و آگاهیم که مهم ترین مفروض آنها این است که اسلام امری عادی و غیر آسمانی است. چنان که از لحاظ روش، کار آنها، با روش‌های رایج ما متفاوت است، اما افزون بر اینها، انتقادهای دیگری هم داریم. آقای صافی می‌نویسند: «برای شناخت روح اسلام و سیمای واقعی آن، کتابهایی به زبان‌های عربی و زبان‌های دیگر مانند انگلیسی، فرانسوی و اردو نوشته شده است که اکثر، بلکه همه نویسندگان آنها چون منابعشان محدود بوده، و مآخذ کافی در اختیار نداشته اند یا فرصت مراجعه و تتبع کامل نداشته اند، بی نقص نیست». (ص ۳۳).

اغلب این طور تصور ‌می‌شود و تا حدی هم درست است که برخی از مصلحین فکری معاصر ما، در شماری از نوشته‌ها و دیدگاه‌ها، متأثر از آثار مستشرقان بوده‌اند و این را به زبان هم آورده‌اند. طبیعی است که با آن بدبینی که میان علمای سنتی ما وجود دارد، از همان ابتدا علامت سوالی برابر افکار آنها گذاشته ‌می‌شود.

کتاب بسیار خوب و مهم ‌آیت‌الله صافی با عنوان پرتوی از معارف اسلام، اثری از پیش از انقلاب در نقد آثار و اظهار نظرهای دکتر شریعتی است و از این جهت، برای بررسی سیر افکار دینی در ایران، مواجهه حوزه با روشنفکران دینی، تفاوت دیدگاهها و زاویه دید آنان با یکدیگر بسیار مهم است. در این میان، ‌آیت‌الله صافی، نهایت ادب و اخلاق را رعایت کرده، و در بسیاری از موارد، به رغم آن که از منظر و خاستگاه یک متفکر دینی و سنتی وارد نقد ‌می‌شود، موازین علمی را رعایت کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky