اختصاصی شبکه اجتهاد: آیتﷲ سید محمدمهدی موسوی خلخالی (رضوانﷲعلیه) فرزند آیتﷲ سید فاضل در سال ۱۳۰۴ شمسی مصادف با ۱۳۴۴ هجری قمری در شهر رشت متولد شد، او پس از وفات پدرش به خاطر علاقه و سوابق خانوادگی و دعوت عمویش مرحوم آیتﷲ سید محمد موسوی خلخالی در سال ۱۳۱۰ شمسی عازم نجف اشرف گردید و پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی، در حدود سن شانزده سالگی وارد حوزه علمیه شد و پس از اتمام دروس سطح با حضور در درس خارج آیتﷲ سید ابوالقاسم خویی (ره)، از شاگردان سرآمد مکتب ایشان گردید و سالیان پیاپی از محضر آن آیت بزرگ الهی، بهرهها برد بهگونهای که در کنار تحقیقات فقهی و اصولی متعدد، تقریر مباحث ایشان را با عنوان کتاب گرانسنگ و ارزشمند فقه الشیعه که در نزد خواص جایگاهی بلند و شایان توجه دارد نگاشت.
آیتالله موسوی خلخالی پس از سالیانی تحصیل و تحقیق و تدریس در حوزه علمیه نجف اشرف و تهران، در آبان سال ۱۳۸۵ شمسی به مشهد مقدس هجرت کرد و در خلال جلسات، دیدارها و سخنرانی و به مناسبتهای مختلف به ذکر خاطراتی از استاد معظم خود آیتالله خویی (ره) پرداخته است که بخشی از آن به قلم حجتالاسلام سید کمالالدین موسوی از شاگردان نزدیک وی مکتوب شده است و بدون دخل و تصرفی در کلام استاد فقید، بهمناسبت اولین سالگرد درگذشت ایشان از منظرتان میگذرد.
امتیازات درس استاد
۱- عمده درسی که ما بر آن تکیه میکردیم و منظم و مرتب بود درس استادمان آیتالله العظمی آقای خویی بود، ایشان در درس گفتن خیلی قوی بود؛ اولاً خیلی خوش حافظه بود و دروس اساتید را حاضرالذهن بود، دوماً خیلی خوشبیان بود و شاگرد وقتی در جلسه ایشان مینشست واقعاً و کاملاً اشباع میشد و استفاده میکرد، ورود و خروجش در مطالب منظم بود. میدانید درس گفتنها مختلف است، استاد ممکن است خیلی عمیق و دقیق باشد ولی بیان کافی برای آنچه را دارد نداشته باشد، توجه میکنید یعنی خودش فوق بیانش است، در دل آنچه را که تحقیق کرده نمیتواند به شاگرد درست تحویل بدهد، البته شاگرد باید زرنگ باشد، بگیرد از استاد، لکن مرحوم آقای خویی اینطور نبود آنچه را که میدانست به بیان خوبی تحویل میداد.
آقای خویی زحمت بسیار کشیده بود، قوی بود در فهم، یعنی در فهمش امتیاز داشت، حالت استثنایی داشت، خب اینها ممکن است در بزرگان دیگر هم باشد لکن خوشبیانیای که ایشان داشت در کمتر استادی دیده میشد. مساله خوشبیانی یک امر فطری است و این جهت در ایشان کاملاً بود. وقتی ایشان صحبت میکرد شاگرد باید کاملاً به گوش میبود که یک کلمه از او فوت نشود ولی اساتید دیگر، ممکن بود معمولی صحبت کنند و آنطور بیانش را نداشته باشند؛ بههرحال امتیازات ایشان همین جهات بود.
مطالعه پیش از تدریس
۲- مرحوم سیدنا الاستاد یک روزی منزل ما مهمان بود، نهار میل کردند و بعد گفتند من همینجا استراحت میکنم، بعد از اینجا وضو میگیرم میروم مسجد و درس، بعد فرمودند آن کتابی را که میخواهم درس بگویم حاضر کنید که من از خواب بیدار شدم مطالعه کنم. ایشان از خواب بیدار شد و پس از گرفتن وضو کتاب «دراسات» را به ایشان دادم کمتر از ۱۰ دقیقه نشد ایشان کتاب را نگاه کرد و گذاشت روی زمین، بعد شروع کرد به چایی میل کردن، گفتم آقا مطالعهتان همین بود، ما یک قدری با ایشان شوخی و… (داشتیم) فرمود: بله ما اینها را پخته کردیم الآن داریم گرمش میکنیم، یعنی در ایام جوانی مطالب را حل کردهایم.
حافظه قوی و قدرت تدریس
۳- آیتالله خویی (ره) درس میگفت و یک تعطیلی پیش آمد، ۱۰ تا ۱۵ روز درس تعطیل شد، بعد از دو هفته که درس شروع شد ایشان آمد و بالای منبر رفت و طبق معمول شاگردها نشسته بودند، ایشان تقریباً ۱۰، ۱۵ درس جلوتر شروع کردند و گفتند! یعنی بایستی که ۱۰ جلسه درس را بگویند بعد این بحث را شروع کنند، فرض کنید باید فصل دوم را شروع کنند رفتند فصل چهارم (مثال میزنم) شاگردان از پایین گفتند: هنوز نرسیدیم، مثلاً فصل دوم را بیان کنید، فرمود کجا بود درس؟ گفتند: فلان جا، شروع کرد «بسمالله الرحمن الرحیم…» از همانجا درس را گفت، این حافظه ایشان بود.
نگارش معجم رجال الحدیث در کهنسالی
۴- سیدنا الاستاد (ره) همانگونه که در تفسیر قرآن کریم، مبتکر روش تفسیری قرآن به قرآن بود؛ در اصول و فقه نیز دارای نظرات نوین و قویای است. از دیگر عرصههای نوآوری ایشان، دانش رجال میباشد که با قواعد جدید و ابتکاریاش چراغ روشنگری برای جویندگان این علم گردید.
مرحوم آقای خویی معجم رجال الحدیث را در مدت پنج سال نوشت -خدا رحمتش کند- شبها تا خیلی از شب گذشته مینشست و با سن پیری و بزرگسالی این رجال را مینوشت و روزها هم که مشغول بود؛ درک کرده بود اهمیت علم رجال را.
از ویژگیهای مهم کتاب معجم رجال الحدیث، میتوان به بررسی تاریخ زیست و انساب برخی راویان اشاره کرد. در واقع گاهی ایشان به علم تاریخ و انساب نیز پرداخته است. برای آشنای طلاب با کتاب گرانسنگ سیدنا الاستاد (ره) در رجال به شش مقدمه اساسی ایشان در مدخل کتاب مراجعه شود.
دنبال فقه بروید
۵- یک شب آقای سیستانی گفتند: ما الآن دوره دوم است که در درس شرکت میکنیم. خوب است به آقا بگوییم: فکر بیشتری بکنید و مطالب جدیدی بیان کنید که هم برای ما که دوره دوم است، مطالب جدیدی باشد و هم آنهایی که دوره اولشان است، استفاده کنند. بنده هم این رأی را خیلی پسندیدم و گفتم: این حرف دل من است. خیلی حرف خوبی است، مشکلی ندارد.
درسشان که تمام شد من عرض کردم آقا مقداری استراحت بفرمایید، ایشان از منبر که میآمد پایین، میرفت؛ ما از ایشان خواهش کردیم که اول بفرمایید بنشینید، ایشان نشستند فرمودند: خبر تازهای است؟ عرض کردیم بله من به ایشان مطلب را گفتم. ایشان یک تبسمی کرد فرمود: این درسی که من برای شما میگویم، گفتنیهای سه استاد بزرگ است (تعبیر به گفتنیها کرد یعنی آنها هم قدری حشو و زوائد دارند): مرحوم نائینی(ره)، آقاضیاء عراقی(ره) و آقا شیخ محمدحسین اصفهانی(ره) و خود من هم اگر نظری داشتم، ضمیمه کردم و نتیجتاً درس من محصَّل افکار چهار استاد است. شما این را درست ضبط کنید و دقت کنید. برای استنباط، همین کافی است؛ و من دیگر وقتش را ندارم و لازم هم نمیدانم و اگر میخواهید بیشتر از این، خودتان بروید فکر کنید، ما این افکار را به شما تحویل میدهیم خودتان بروید زحمت بکشید برایش.
بعد فرمود دنبال فقه بروید! فقه جواهر از اول طهارت تا دیات ۵۷ کتاب است؛ اینها را نگاه کنید، عمر کافی نیست!
اصول یک فن است و مطالبش خیلی کشیدنی است، خیلی جرّ و بحث میشود، إن قلت و قلت خیلی در آن میشود که ثمره عملی بر آن مترتب نیست، همین مقدار که ثمره عملی دارد کافی است. هذا اولاً و ثانیاً من نه میلش را دارم، نه وقتش را دارم. بعد فرمود: بیرنج گنج میسر نمیشود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
چرایی تعطیلی درس تفسیر
۶- آقای خویی (ره) تفسیر را در خانه شروع کرد؛ در خانه اتاقی بود و دو تا فرش داشت؛ شاگردان نخبهاش که در درس حرف میزدند و سؤال و جواب میکردند و افراد جا افتادهای بودند، اینها هم شرکت میکردند. بعد یک عدهای اصرار کردند که آقا شما اینجا جایتان تنگ است و بیایید مسجد، همان مسجدی که فقه و اصول تدریس میکرد.
ایشان طبعاً مایل نبود، برای اینکه میخواست تفسیر را یک جوری بگوید که گیرنده داشته باشد حرف زن داشته باشد، جواب و سؤال کن داشته باشد؛ مایل بود به این کار، چون این کار در نجف جدید بود و سابقه قبلی نداشت؛ معمولاً نجف فقط فقه و اصولی بود و چیز دیگری نبود، فلسفه را هم تحریم کرده بودند.
چون برنامه تازهای بود دلش میخواست رونقی پیدا کند، بحث شود؛ خلاصه به ایشان اصرار کردند که شما بیایید؛ کسانی اصرار کردند که در آنجا راه نداشتند؛ بر اثر اصرار آنها آقای خویی بحث تفسیر را به مسجد آورد؛ محوطه پر شد ولی افراد نخبهای که در خصوصی بودند در مسجد نیامدند خیلی کمآمدند و من یکی از افرادی بودم که به دنبال استاد بودم، منم دیدم که وزنههای درجه یک هیچکدام نیامدند؛ آقای خویی بر اثر همین سرد شد، یک مقداری ادامه داد و بعد بهانههایی پیدا کرد مثل اینکه من کار دارم و … بحث را تعطیل کرد.
مشتی حسن
۷- مرحوم سیدنا الاستاد (ره) میفرمودند من روزی گاهی ۸ ساعت روی تفسیر مطالعه میکنم میفرمودند: مشتی حسن از من عاجز شده (مشتی حسن خادم نزدیک ایشان بود)، عرض کردیم چرا؟ فرمود: برای اینکه من شب که میخواهم مطالعه کنم باید بروم پشتبام (چون وسایل خنک کننده در آن زمان نبود)، این مشتی حسن باید ۲۰، ۳۰ تا کتاب بیاورد به پشتبام، چراغ را روشن کند تا من مطالعه کنم، بعد روز که میخواهم مطالعه کنم باید بروم زیرزمین سرداب مطالعه کنم، یعنی برای او دلسوزی میکرد، یک قدری هم برای خودشان میگفتند مثلاً اینقدر زحمت است؛ و گاهی میفرمود من ۸ ساعت برای تفسیر مطالعه میکنم و هیچ کتابی برای من به این مقدار زحمت ندارد، بالاخره برای ایشان درس گفتن تفسیر زحمت شد، سن بالا رفت و کار خیلی زیاد داشتند کمکم مرجعیت که توسعه پیدا کرد مراجعات قهراً زیاد شد، این بود که دیگر ایشان نتوانستند تفسیر را ادامه بدهند، فقط همین یک سورۀ حمد و البیان را نوشتند.
مناقشه با پدر برای مطالعه شبانه
۸- مرحوم آقای خویی فرمود: در جوانی و ایام تحصیلم خیلی عشق داشتم شبها مطالعه کنم و بیدار بمانم لکن پدرم قدری با این کار مخالفت میکرد میگفت: فرزند عزیز؛ پسرم؛ اینطور بیدار بودن مصلحت نیست و شب باید یک مقدار بخوابی. بنده میگفتم خیلی خب. در همان منزل که بودم یک اتاقی در طبقه بالا داشتیم که بهخصوص قبل از ازدواجم برای من بود. شبها بعد از خوردن شام با پدر و بقیه، معمولاً به طبقه بالا میرفتم و مشغول مطالعه میشدم و پدرم هم میرفت که بخوابد، بعد پدرم برای اینکه وضو بگیرد و نماز بخواند نصف شب بیدار میشد و میدید چراغ من روشن است از حیاط داد میزد سید ابوالقاسم، آقاجان گفتم یک مقدار بخواب؛ بعد مطالعه کن! من برای اینکه پدرم از این ناراحتی و نگرانی در بیاید فیتیله چراغ را پایین میکشیدم و قدری دراز میکشیدم تا ایشان وضو بگیرد و مشغول نماز شود و دوباره بلند میشدم، چراغ را بیشتر میکردم و مشغول مطالعه میشدم؛ اتفاق میافتاد ایشان دومرتبه میآمد برای دستشویی، میدید چراغ من بالاست باز صدا میکرد، مرحوم استاد میفرمود در بیداری شب، من با پدرم اینچنین مناقشه داشتم و خلاصه اینطوری بود، من اینچنین زحمت کشیدم.
استاد فکر، روش و آرامش
۹- اینکه من زیاد به آقای خویی علاقه دارم به جهت این است که تنها استاد علم نبود بلکه استاد فکر و استاد روش و استاد آرامش و …بود، خیلی به ما سفارش میکرد و مواظب بود.
گاه ایشان قصههایی را از صبر و حوصله طلبهها نقل میکرد؛ از اینکه طلبهها از نجف به کربلا پیاده روی میکردند و با این وجود در بین راه غذایی غیر از نان خشک و خالی نداشتند.
میگفت آقایان اینجور زندگی میکردند، طلبهها که با نان خشک از نجف به کربلا میرفتند برای اخلاص و ارادت و دین بود و الا چرا با آن عسر و زحمت قدم بردارند و به زیارت بروند؛ جز برای خدا نمیشود پاسخ این مطلب را داد.
آقای خویی میفرمود: اگر میخواهید دنیا را نگاه کنید معلوم نیست دنیا چهکار کند با آدم؛ باید طرف معامله را خدا قرار بدهید؛ هیچ راه دیگری ندارید؛ أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى الله وَ أَلَّا تَبْغِیا الدُّنیا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیءٍ مِنْهَا زُوِی عَنْکُمَا
با دنیا نمیشود معامله کرد؛ معامله با دنیا اطمینانبخش نیست ولی معامله با خدا اطمینانبخش است بالاخره هم انا لله و انا الیه راجعون؛ انا الیه راجعون را باید در نظر داشته باشیم.
کلیک کنید: فقیهی که دغدغه اجتهاد و اخلاق داشت/ سید کمالالدین موسوی
کلیک کنید: خاطرات و ناگفتههای «آیتالله موسوی خلخالی» از علما و بزرگان حوزه نجف