شبکه اجتهاد: بسیاری از افراد هستند که در فعالیتهای انتخاباتی خود را نامزد کرده و وارد فرایند انتخابات میشوند. دراینمیان، برخی از آنان بر این گمانند که چون حضرت یوسف (ع) خود را برای تصدّی «خزائن ارض» معرفی کرد، آنان بیهیچ شرطی میتوانند و باید به این کار مبادرت ورزند و عرصههای انتخابات را با نامزدی خود زینت بخشند. این «خودصالحپنداری» یا «خویشاصلحانگاری» است که آنان را متوجه این آیهی نکتهآموز کرده است که «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (یوسف / ۵۵).
در مقابل، رویکرد دینی ایجاب میکند که در صورتی آنان حق دارند به این کار مبادرت ورزند که این کار به عنوان وظیفهی آنان بوده و آنان صرفاً با تکیه بر تشخیص صواب، احساس تکلیف کنند. اما آنان در اینجا باید این پرسش را برای خود طرح کنند که اگر آنان بخواهند دینباورانه به این کار بپردازند، آیا این کار آنان وظیفهای مطلق و بدون شرطی بر دوش آنان است یا آنکه، این وظیفه مشروط به شرایطی است؟ در این صورت، آن شرایط کدامند؟
در پاسخ دینبنیاد و با رویکردی دینی ـ عقلایی دستکم سه شرط برای آنان را میتوان سراغ گرفت:
شرط اول. خودصالحیابی و خودتوانمندباوری؛
شرط دوم. احراز «برتری خود نسبت به افراد محتمل الانتخاب»؛
شرط سوم. احتمال عقلاییِ «عدم پیروزی اصلح» و «امکان پیروزی صالح».
شرط اول. خودصالحیابی و خودتوانمندباوری
ایمان فرد به برخورداری خود از توانمندیها و صلاحیتهای لازم و متناسب با منصب و مسؤولیت مورد نظر شرطی مهم است. این شرط بدان معناست که اگر نامزدی خود را برخوردار از توانمندی مزبور نیافت، نباید خود را نامزد تصدّی مناصب انتخابی کند. این شرط را میتوان متکی بر رویکرد عقلی و عقلایی دانست. چهآنکه، عقل و عقلا بر آنند که تصدّی امور مهم بدون برخورداری از صلاحیت و توانمندی لازم و مناسب با منصب یا مسؤولیت میتواند به مفاسد عظیمی منجر شود.
به تعبیر دیگر، نه تنها حسن و اتقان انجام هر کاری منوط به برخورداری از توانمندی و صلاحیتهای مربوطه است، بلکه عدم برخورداری از آن مفسدهانگیز و مضرّتآفرین است. چنانکه، شرع مقدّس نیز حاوی دستورها و آموزههای متعدّدی است که بر این شرط مهر تأیید مینهد. یعنی نه تنها شرع مفسدهانگیزی و مضرّتآفرینی را به طور کلّی نامشروع میداند، بلکه تصدّی مناصب مهم را بدون برخورداری از صلاحیت و توانمندی نامشروع دانسته است.
دراینمیان، شرط برخورداری از صلاحیت و توانمندی را میتوان در قالب دو احتمال مدّ نظر قرار داد:
احتمال یک: کفایت «خودصالحپنداری و خودتوانمندانگاری»: این احتمال بدان معناست که دستکم خود فرد احتمال بدهد که توانمندیها و صلاحیتهایی را که او در خود سراغ دارد، برای پذیرش و تصدّی مسؤولیت مورد نظر متناسب بوده و کفایت کند.
به تعبیر دیگر، عقل، عقلا و شرع از نامزدهای انتخاباتی این انتظار را دارند که اگر خود فرد، وجود یا کفایت صلاحیتها و توانمندیهای مورد نیاز را در خود سراغ ندارد، نباید به خود حقّ دهد که ذهن جامعه را به خود مشغول کرده و خود را نزد آنان به عنوان فرد واجد صلاحیت و توانمندی معرفی کند. بهویژه آنکه، فهم عقلایی از اقدام فرد به نامزدی انتخابات به این معناست که فرد خود را واجد صلاحیت و توانمند دیده است.
این معیار را نیز میتوان در این زمینه مورد توجه قرار داد که اقدام فرد به نامزدی برای تصدّی مناصب اجتماعی میتواند در صورت عدم برخورداری از صلاحیتها و توانمندیهای لازم، به معنای فریب جامعه و اغفال ذهنهای ناآشنا با او باشد. این فریب نیز به خاطر اقدام کاملاً خودآگاهانهای است که از جانب او صورت پذیرفته و متکی بر علم به توانمندی و صلاحیت او نیست. در یک جامعهی سیاسی، عموم مردم این انتظار را از یکایک شهروندان دارند که در صورت نابرخورداری از توانمندیها و صلاحیتهای لازم خود را عرضه نکنند. بهویژه اگر وظیفهی خوشبینی به دیگران را در میان آوریم، این فریب و اغواگری معنای واضحتری خواهد یافت.
بر این اساس، هیچ فردی نباید به خود اجازه دهد به صرف احتمال برخورداری از توانمندی و صلاحیت، وقت و هزینههای جامعه و نظام سیاسی را به خاطر نامزدی در انتخابات هدر دهد.
احتمال دو. ضرورت احراز عقلاییِ «صلاحیت و توانمندی در خود»: چه بسا بتوان گفت که فرد نمیتواند به احتمال توانمندی و صلاحیت در خود بسنده کرده و نامزد تصدّی مناصب اجتماعی شود. بلکه، او باید صلاحیت و توانمندی لازم را در خود به صورت عقلایی احراز کند. چنانکه، عرف عقلا و بهویژه در جامعهی مذهبی که اصل باید بر خوشبینی به دیگران باشد، اقدام این فرد به معنای فریبکاری و اغفاگری غیرقابل بخشش خواهد بود.
فرد خودصالحپندار یا خوداصلحانگار نمیتواند این توجیه را برای خود بیاورد که هنوز من کاری را متصدّی نشدهام و عدم صلاحیتها یا ناتوانمندیهایم موجب غصب مناصب حکومتی و موجب گناه نشده است. چرا که فریب اذهان عمومی و اغواگری، متوقف بر تصدّی مزبور نیست و این گناهی مستقل و مربوط به دوران پیش از تصدّی است. هرچند این اقدام زشت و گناهآمیز در زمان تصدّی مناصب بیش از دوران نامزدی انتخابات خواهد بود.
در مقابل، رویکرد عقلایی این رویه را میپذیرد که اگر فرد با رعایت ضوابط عقلایی خود را واجد صلاحیتهای لازم و توانمندی ضروری دید، اقدام به نامزدی او را پذیرا باشد. چنانکه، آموزههای شرعی نیز تکیه بر تشخیصهای عقلایی را ضروری دانسته و افراد را از خودصالحپنداری یا خوداصلحانگاری غیرعقلایی پرهیز میدهد.
این نکته را نیز شرع و حتی عرف عقلا مهم میدانند که افراد * مقامخواهی، منصبگرایی و منصبگزینی نداشته باشند. بلکه، وجود این امور در افراد شاخصی برای عدم صلاحیت آنان تلقی میشود. ازاینرو، نامزدهای مناصب انتخابی باید بدانند حتی کسانی که به آنان اقبال میکنند و با آن به تعامل سیاسی بپردازند، گفته یا ناگفته جاهطلبی را همواره مذموم میدانند و آن را نافی صلاحیتهای اخلاقی برای نامزدی سیاسی میدانند.
شرط دوم. احراز «برتری خود نسبت به افراد محتمل الانتخاب»
انتخابات صحنهای است که معمولاً افراد صالح، افراد اصلح و نیز افراد ناصالح یا فاسد در کنار یکدیگر برای دستیابی به کرسیهای خدمت و قدرت به رقابت میپردازند. دستیابی افراد ناصالح، فاسد و افسد به کرسیهای قدرت میتواند به تبدیل این کرسیها به کرسیهای خیانت، فساد و دستکم ناکارآمدی بینجامد. چنانکه، انتخاب افراد اصلح یا فاسد میتواند کرسیهای قدرت را به کرسیهای خدمت و کارآمدی تبدیل کند.
بر این اساس، وضعیتهای متنوّع در انتخابات همواره صحنهی رقابت نامزدها را میتواند به صحنهی رقابت شرّ و خیر یا کارآمدی و ناکارآمدی تبدیل کند. این امر بدان معناست که همهی نقشآفرینان سیاسی میبایست بهدنبال صیانت از وضعیت اخلاقی و سیاسی جامعه کنند تا چنین رقابتی شکل نگیرد و در صورت تحقّق، جامعه را نسبت به پیامدهای آن صیانت کنند. اما بخش مهمی از این امر به تأملات خودکاوانه خودانتقادی نامزدهای انتخاباتی پیش از اقدام به نامزدی و فعالیتهای آنان در دورهی نامزدی بازمیگردد.
اصل مهم در رویکرد دینی این است که انسان تا جایی که میتواند افراد اصلح را بر خود ترجیح دهد. اما تجربهی سالها مشارکت و شکلگیری صحنههای انتخابات نشان داده است که نه تنها ناصالحان و فاسدان به صحنهی نامزدی انتخابات وارد میشوند، بلکه بسیاری از افراد صالح نیز در جاهایی غفلت میکنند.
مشکل این است که این افراد یا اصلح بودن افراد اصلح بر خود را باور نمیکنند و در تشخیص آنان اشتباه میکنند یا آنکه، خوشبینانه احتمال پیروزی خود را بیش از احتمال پیروزی افراد اصلح دانسته و بدین خاطر خود را بر آنان ترجیح داده و این ترجیح را مشروع میدانند.
دراینمیان، شرط «خودصالحیابی و خودتوانمندباوری» مانعی عقلی، عقلایی و شرعی در برابر نامزدی و حضور کسانی است که صلاحیت و توانمندی خود را حتی در صورت باور به پیروزی، قبول ندارند. اما آیا افراد صالح و توانمندی که این موارد را در خود به صورت عقلایی احراز کردهاند، میتوانند و مجازند با پندارهایی از خوداصلحانگاری وارد میدان رقابت شوند؟ پاسخ به این مورد نیز شبیه شرط نخست باید مورد تأمل قرار گیرد. چهآنکه، مشابه دو احتمال مزبور نیز در این بحث وجود دارد:
احتمال یک. کفایت «احتمال خودبرتری»: بسیاری از نامزدها با دیدن اجمالی وضعیت دیگر نامزدها احتمال برتری خود را منتفی نمیدانند و این وظیفهی شرعی را بر دوش خود نمیبینند که بهدنبال نامزد اصلح
بگردد. روشن است که احتمال برتری نسبت به دیگران، لزوماً به معنای برتری نیست. اما گاه پردهی غفلت چنان بر دیدههای انسانهای صالح سنگینی میکند که صلاحیت و توانمندی مشهود خود را ملازم با برتری خود بر صلاحیتها و توانمندیهای دیگر نامزدهای صالح میبینند. چنانکه، دیدن عدم صلاحیتها، ناتوانمندیها یا کمتوانمندیهای افراد ناصالح نیز میتواند به این کمک کند.
رویکرد دینی ـ عقلایی به این موارد این است که صرف احتمال برتری خود بر دیگران نمیتواند معیار ترجیح خود بر دیگر صالحان باشد.
احتمال دو. ضرورت احراز عقلاییِ «برتری و اصلحیت خود نسبت به دیگر صالحان»: اصل دینی ـ عقلایی ترجیح اصلح بر دیگران مقتضی آن است که هر نامزدی تلاش کند اصلح را بشناسد و نه آنکه به احتمال ترجیح خود بر دیگران بسنده کند. به تعبیر دیگر، خوداصلحپنداری را باید با احراز عقلاییِ اصلحیت جایگزین کند.
آری، اگر با رویکردی عقلایی خود را اصلح از دیگر صالحان یافت، این امر میتواند بدان معنا باشد که وظیفهی سنگین نامزدی بر دوش او قرار گرفته است. اما همچنان انسان برخوردار از عقل ناب یا «لبّ» باید این احتمال را دنبال کند که شاید دیگر صالحان از او اصلح باشد. چهآنکه، حکم «حرمت
تقدیم بیجهت خود بر افراد برتر» حکمی شرعی ـ عقلایی است و چه بسا وسوسههای ناصواب شیطانی باشد که او را به دام خوداصلحپنداری کشانده است.
شرط سوم. احتمال عقلاییِ «عدم پیروزی اصلح» و «امکان پیروزی صالح»
افراد صالح این وظیفه را بر دوش دارند که با حضور خود راه را بر حضور و پیروزی افراد ناصالح، فاسد و افسد در تصدّی مناصب انتخابی ببندند. ازاینرو، بهرغم آنکه وظیفه دارند اصلح را بر خود ترجیح دهند و بیجهت و پندارگرایانه خود را اصلح ندانند، این وظیفه را نیز بر دوش خواهند داشت که اگر به صورت عقلایی احتمال دهند که فرد یا افراد اصلح رأی نیاورند و در رقابت انتخاباتی حذف شوند و نیز به صورت عقلایی احتمال رأیآوری خود را بدهند، وارد گود رقابت شده و خود را در معرض آرای عمومی قرار دهند.