از جمله آسیب هایی که برخی از فقهاء مطرح می کنند این است که فقهاء به علل مختلفی دغدغه و داعی بر تقنین برای احکام جامعه را ندارند. چون در صدد تشکیل جامعه و تاسیس دولت نبودند به جهت اینکه تشکیل حکومت مختص دوران حضور امام معصوم و مختص امام زمان علیهم السلام است. به هر دلیل و به هر انگیزهای بوده است. هیچوقت در نظر مبارکشان، خطور نمیکرد که برای یک جامعه انسانی و جهانی یا یک جامعه منطقهای قانونگذاری کنند؛ لذا فقه رایج و فقه مکتوب و مدون هم اصلاً نظر به قوانین جامعه ندارد.
اختصاصی شبکه اجتهاد: از جمله فقههای نوپدید، فقه اجتماعی است؛ فقهی که در سالهای اخیر، بیش از یکی دو درس را در حوزه علمیه قم به خود ندیده است. یکی از مدرسان این عرصه جدید از فقه، حجتالاسلام والمسلمین سید منذر حکیم است. شاگرد شهید سید محمدباقر صدر (ره) در این درس گفتار که در جامعۀالمصطفی قم ارائه شده است، سعی دارد تا زوایای مختلف این عرصه نوپدید از فقه را بازگو کند. مشروح سخنان وی که برای نخستین بار منتشر میشود، به قرار زیر است:
تبیین مفهوم و حیطه فقه اجتماعی
نام علمی که باید برای رفتار فرد یا جامعه، نظام و همینطور قوانین این رفتار را تعریف کند را «فقه» یعنی «العلم بالأحکام الشرعیه عن أدلتها التفصیلیه» میگذاریم. این علم به احکام شرعیه، اعم از علم به احکام فرد و جامعه است. در این فقه به دنبال علم به قوانین هدایتکننده رفتار انسان هستیم. حال رفتار فرد یا رفتار جامعه انسانی.
عنصر مشترک میان دو حوزه از مباحث فقهی
در هر دو صورت، عنصر مشترک این دو حوزه از مباحث فقهی – که یک حوزه، خود جامعه است که درباره آن صحبت میکنیم که مثلاً جامعه تفاوتش با فرد چیست و حوزه دیگر هم فردی است که در یک جامعه انسانی زندگی میکند- جامعه است. در یک حوزه، قوانین رفتاری خود جامعه – یعنی موجودی به نام جامعه- مطرح میشود؛ و در حوزه دیگر، قوانین رفتار فردی که در این جامعه زندگی میکند.
آسیب شناسی نگاه فقهاء در استنباط مسائل
آسیبی که در اینجا مطرح میشود و باید رفع شود این است که فقیه نمیتواند و صحیح نیست که فرد را جدای از جامعه تصور کرده و بعد برای آن قوانین رفتاری استنباط کند.
فقه اجتماعی، مصداقی از فقه اصطلاحی
مقصود خود را از واژه فقه به قوانین هدایتکننده رفتار، تعریف کردیم تا شبههای برای کسی ایجاد نشود که آیا منظور ما از فقه، معنای لغوى فقه است یا معنای اصطلاحی آن؟ وقتی گفتیم قوانین هدایتکننده رفتار، این همان معنای اصطلاحى فقه است.
آسیبهای موجود در احکام فقهی
دو آسیب برای بحثهای فقهی وجود دارد:
آسیب اول: عدم تمایل به قانونگذاری
آسیب اولی که در نظر بعضی از فقها برای استنباطات فقهی، مطرح میشود این است که فقها، به دلایلی که شاید طبیعی و منطقی هم باشد، دغدغه و داعیهای برای تقنین یعنی قانونگذاری برای احکام جامعه را ندارند؛ چون درصدد تشکیل یک جامعه و تأسیس یک دولت نبودند یا مجاز نبودند یا وقتش نرسیده بود یا آن را مخصوص دوران امام زمان و ائمه معصومین علیهمالسلام میدانستند یا به هر دلیل و به هر انگیزهای که شاید هیچوقت در نظر مبارکشان، خطور نمیکرد که برای یک جامعه انسانی و جهانی یا یک جامعه منطقهای قانونگذاری کنند؛ لذا فقه رایج و فقه مکتوب و مدون هم اصلاً نظر به قوانین جامعه ندارد.
لذا شما میبینید در فقه که تقسیم به ابواب فقهی شده، عبادات مربوط به فرد است. حداکثر یک نماز جماعت یا نماز عیدی مطرح است که فردی در یک جمعی حاضر میشود. باز در آنجا احکام فرد مطرح میشود. یا مثلاً برای تشکیل نماز جمعه حداقل افراد، چقدر است؟ امامجمعه چه باید بکند؟ یعنی حداکثر یک چنین قوانینی برای فرد وجود دارد؛ درصورتیکه یک کار دستهجمعی در حال انجام است؛ یعنی باز فرد است که مطمح نظر فقیه است نه جامعه.
بدین ترتیب در بحثهای فقهی، جامعه بهعنوان یک وجود جمعی که دارای رفتار جمعی است و دارای اقتضائات خاص خود است که باید قوانین و احکامی هم داشته باشد تا به اهداف مطلوبی که خداوند متعال برای او در نظر گرفته است، برسد، مطرح نیست.
در قرآن کریم آمده است: «یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثى وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله القاکم إن الله علیم خبیر» (حجرات/۱۳). در اینجا تقوا به افراد نسبت دادهشده است؛ و مسئولیت فرد و تقوای فرد مطرحشده است؛ و بهترین فرد، باتقواترین آنها دانسته شده است؛ اما فرد در جامعه ملاحظه شده است؛ یعنی فرد بهاضافه خود جامعه.
آسیب دوم: عدم توجه به رابطه فرد در ضمن جامعه
آسیب دیگر این است که گاهی در نگاه بعضی یا خیلی از فقها، وقتی برای افراد هم قوانین رفتاری مطرح میشد، اینکه این افراد در ضمن یک جامعه زندگی میکنند، باز مطرح نبود. لذا شهید صدر (رحمه الله علیه) در یک مقالهای یک بعد مثبت در کتاب آقای شیخ محمدجواد مغنیه (رحمه الله علیه) را به نام «فقه الامام صادق[۲]» (علیهالسلام) توصیف و تائید کردند. ایشان در یک مقالهای توضیح دادند که یک امتیاز مهم این کتاب، «الفهم الاجتماعی للنص» است.
آقای مغنیه (رحمه الله علیه) به دلیل اینکه فقیهی بود که وارد جامعه شده بود، قاضی شده بود و با مسائل اجتماعی برخورد مستقیم داشت و در یک جامعه لبنانی باز با تنوع مذهبی و دینی، زندگی میکرد، نگاهش به نصوص، یک نگاه اجتماعی بود؛ بنابراین وقتی میخواست از یک متنی استنباط کند و یا از روایتی بهرهبرداری نماید، فهم او، یک فهم اجتماعی بود؛ یعنی او انسان را در یک چنین جامعهای نگاه میکرد و بعد برای او حکمی را استنباط میکرد.
بررسی واقعیت جامعه: آیا جامعه وجودی مستقل از افراد خود دارد؟
اینکه فرد و جامعه دو چیز هستند یا یکی، جای بحث وجود دارد آیا جامعه یک وجود اعتباری و فرد یک وجود حقیقی دارد؟ یا هر دو وجودشان حقیقی است؟[۳] مثلاً مجموعه سربازانی که در یک پادگان و در یک مکان و زمان با یکدیگر کاری را انجام میدهند با سربازانی که همین مجموعه صدتا سرباز هستند؛ اما در صد نقطه دنیا پخششدهاند و هرکدام برای خود بهتنهایی کاری را بدون ارتباط با دیگری انجام میدهد، مقایسه کنید، آیا اینها یک وجودند یا دو وجود؟ اگر بگوییم اینها یکی هستند؛ یعنی این صد نفر متفرق با آن صد نفر مجتمع یکی هستند؛ درحالیکه واقعیت خارجی غیرازاین است و شما حتی آثارش را هم میتوانید از هم جدا کنید.
صاحب معالم در معالم در بحث تواتر به مناسبتی میگوید – البته به مناسبت دیگری که با بحث ما فرق میکند- اگر بگوییم صد نفر یک مطلبی را نقل کنند؛ یعنی اجتماع کنند بر صحت یک مطلبی بااینکه همین مطلب را صد نفر البته نه در عرض هم بلکه در طول هم -یعنی صد واسطه- نقل کنند با هم تفاوت دارد. یکی میشود خبر واحد؛ اما اگر صد نفر در کنار هم بیایند یک مطلبی را باهم نقل کنند میشود خبر متواتر. این علم آور است؛ اما آن دیگری علم آور نیست، بعد مثال میزند به سربازهایی که باهم در یکجا جمع میشوند با سربازهایی که از هم متفرق هستند. اینها باهم متفاوت هستند.
یا همان مسئله معروفی که آن پیرمرد، بچههای خودش را نصیحت کرد. ده عدد چوب آورد و اینها را در کنار هم گذاشت. بعد گفت حالا اینها را بشکنید؛ نتوانستند. بعد تکتک، چوبها را به آنها داد و شکاندند. این میخواهد اثبات کند که وجود جمعی یک وجودی دارد که از وجود افراد متفاوت است؛ بنابراین اگر ما این دو وجود را از هم متمایز دانستیم، پس ممکن است برای این جمع قوانینی تعریف بشود که برای آن افراد، این قوانین نباشد. سالبه به انتفاع موضوع است.
فقه المجتمع شامل دو محور اصلی است
بنابراین در فقه که علم به قوانین هدایتکننده رفتار فرد با جامعه است، دو موضوع و دو محور برای بحث در فقه اجتماعی میتوانیم تصور کنیم. اگر بخواهیم فقه اجتماعی را تأسیس کنیم – واژهای به نام فقه اجتماعی با فقه الاجتماع یا فقه المجتمع – میتوان آن را به دو صورت تفسیر کرد. بلکه آن را بهگونهای تعریف میکنیم که دو بعد را در بربگیرد؛ هم فقه فرد در جامعه (فقه الاجتماع) و هم فقه خود جامعه (فقه المجتمع)؛ یعنی فقهی که به قوانین رفتار جمعی ارتباط دارد.
در اصول هم شما اینچنین تفریق و چنین جداسازیای را میبینید. در بحث عام مجموعی و عام استغراقی، این پرسش مطرح میشود که فرق عام مجموعی و استغراقی چیست؟ در عام مجموعی میگوییم کل این مجموعه باهم عام مجموعی را میسازد، اما در عام استغراقی همه این افراد را شما مدنظر قرار میدهید؛ اما هرکدام را جداجدا. «أکرم العلماء» یعنی هر عالمی را برای خودش بهعنوان خودش که عالم است در نظر بگیرید و اصلاً اجتماع این علماء را مدنظر ندارید؛ برخلاف عام مجموعی که میگوییم «اکرم هؤلاء العلماء فی هذا المکان». این صد عالمی که در اینجا جمعاند و الآن باهم یک وجودی را تشکیل دادهاند، اینها را اکرام کن. همین علماء اگر خارج از این مکان و خارج از این زمان باشند حکم به آنها تعلق پیدا نمیکند.
یک نمونه عملی هم در تاریخ مطرحشده است. امام خمینی (رحمه الله علیه) میفرمودند خود اجتماع علماء، موضوعیت دارد. میفرمودند: اگر شما علماء – در زمان شاه – فقط دورهم بنشینید و چایی بخورید و سپس بروید خود این اجتماع شما برای نظام طاغوت، موجب ترس و اضطراب خواهد بود. این یعنی همین هیئت مجموعی اجتماع العلماء مدنظر است، حتی اگر هیچ بحثی هم باهم نکنید، هیچ تصمیمی هم نگیرید و حتی اگر هیچ برنامهریزی هم نکنید، دشمن میلرزد، همینکه چه مطلب مهمی دارند که دورهم جمع شدند و در آخر هم هیچ مطلبی از اجتماع آنها، درز پیدا نکرد، همین وجود جمعی، مایه اضطراب و ترس است؛ و خود نشانه یک نوع قوت و اتحاد شماست.
اکنون فرض کنید این آقایان در خانههای خودشان بنشینند و چایشان را بنوشند و مثلاً هرکسی هم برای خودش یک مطلبی بنویسند، در این صورت این وجود جمعی حاصل نمیشود و لو اینکه همه هم هستند. تفاوت عام استغراقی با عام مجموعی را در یک چنین مثالی خیلی خوب میتوان لمس کرد.
تفاوت فقه فردی با فقه اجتماعی
افراد هم اگر در یک مکانی و در یکزمانی جمع بشوند و یک کاری را باهم انجام بدهند، متفاوت خواهد بود. مثلاً مردم ایران قبل از انقلاب و مردم ایران بعدازانقلاب، همه همین مردم ایران هستند. ولی این مردم به دلیل آن اجتماع و همگرایی که داشتند – به دلیل آنکه مثلاً تقلیدشان از یک مرجع تقلید بود – آمدند یک کار عظیمی را در دنیا انجام دادند که هیچکس انجام نداده بود. یک نظام ستمشاهی استبدادی را از بین بردند و بهجای آن، یک نظام دیگری را قبول کردند. خود همین قضیه منشأ یک تحول در منطقه و در کل دنیا شد. حتی کل محاسبات سیاسی، نظامی و حتی فرهنگی در دنیا عوض شد. بر چه اساس؟ بر اساس اینکه این افراد مجموعاً کاری را انجام دادند که اگر تکتک میخواستند انجام بدهند، انجام نمیشد.
به تعبیر امام خمینی (رحمه الله علیه) اگر تمام مسلمانان هرکدام یک سطل آب، دست بگیرد و بریزد، این سیلی میشود و اسرائیل را از بین میبرد. حالا اگر این سطلهای آب را شما باهم در نظر نگیرید، در این صورت آن اثر خاص را نخواهد داشت. مثلاً یکی از اقداماتی که بسیار به اسرائیل آسیب رساند، این بود که مجموعهای از عملیات استشهادی همزمان – در آن برنامههای حزبالله در سال ۲۰۰۶ – انجام میشد. خود این همزمانی، اثری به وجود میآورد که همزمان چندین جبهه را در برابر دشمن باز میکرد و دشمن در مقابل درگیری همزمان در چندین جبهه عاجز میماند و عامل شکست او میشد. میخواهم بگویم که آن بُعد عام مجموعی یک واقعیتی است و آثار خاص خودش را دارد. پس اگر ما برای یک مجموعه، وجودی حقیقی قائل شویم و بگوییم این وجود مجموعی، رفتاری متناسب با خودش دارد و مستلزم یکسری قوانینی است که این قوانین برای همان حدود مجموعی باید منظور بشود تا این رفتار جمعی را هدایت کنند. این همان فقه جامعه است.
تبیین موقعیت فرد در ضمن جامعه
از سوی دیگر، هر فرد هم در این وجود مجموعی، وجودی حقیقی و رفتاری اختیاری برای خود دارد. مختار است که کاری انجام دهد. مثلاً مختار است که با این جمع همگرا بشود یا اینکه از این جمع فاصله بگیرد؛ یا در این وجود جمعی، منشأ مشکل بشود. یک فردی، در یک جمعی، بنا را بر عدم همگرایی بگذارد، بنا را بر یک رفتار مثلاً استثنائی و غیرمتناسب بااینوجود جمعی بگذارد؛ در این فرض این سؤال قابلطرح است که «هل الخروج على الجماعه جائز؟».
احکامی در فقه تحت عنوان «فرار از زحف[۴]» داریم. مثلاً همه سربازان در حال حمله به دشمن هستند، آنگاه یک فرد یا افرادی از این زحف فرار کنند. برای فرار از زحف، آثاری در فقه تعیینشده است. مثلاً خود این کار تحریم شده است.
این کار چه اثری دارد؟ برای خودش اثر منفی دارد. برای دیگران هم اثر منفی دارد. حتی ممکن است برای این فرد، حکم اعدام را صادر کنند. حتی در قوانین رایج غیر الهی هم گاه حکم اعدام؛ یعنی اشد مجازات را برای او صادر میکنند؛ چون فرار، فی حد نفسه خوب نیست؛ ولی فرار در این جمع، باعث تضعیف روحیه دیگران و شکست این جمع خواهد شد. لذا اثر مضاعف خواهد داشت؛ بنابراین برای یک رفتار، بهتناسب آثاری که دارد باید نوع قانون را در نظر گرفت. اینیک مثالی بود برای اینکه بتوانیم رفتار فرد در یک جمع را تصور کنیم.
یا مثلاً در باب جهاد، باب «تترّس العدو بالمسلمین» مطرح است. دشمن چند تا از مسلمانان را سپر بلای خود قرار داده و مسلمین اگر بخواهند به این دشمن هجوم ببرند، مجبور میشوند که تعدادی از این افراد مسلمین را بکشند. در اینجا ازیکطرف، حرمت حفظ نفس مسلمان وجود دارد و از طرف دیگر تترّس دشمن به این مسلمان است. در این شرایط، فقها میگویند باید ببینید اینجا اهم و مهم دارید، یا فاسد و افسد دارید یا … .
مثلاً اگر باعث شود که دشمن – به بهانه گروگان گرفتن چند مسلمان- بخواهد کل این کشور را تصرف کند، در اینجا کدام مهمتر است؟ گذشتن از چند مسلمان یا گذشتن از کل مسلمین از کل این کشور؟ لذا در اینجا اجازه داده میشود که این چند فرد برای جلوگیری از تسلط دشمن در جامعه، فدا بشوند.
بنابراین در اینجا فرد در نظر شارع مقدس، بهعنوان وجود محترم، مطرح نیست. در فتوای فقها هم حکمی که صادرشده، اجازه کشته شدن این چند فرد را ثابت میکند؛ زیرا این افراد در این شرایط – که شرایط استثنائی است- حکمشان با همین افراد در شرایط معمولی – که کسی حق ندارد به چنین افرادی تعدی کند، مال و جان و ناموسشان محترم است – فرق میکند. به خاطر دفع آن مفسده بزرگتر. پس میتوانیم بگوییم در آثار فقهی هم برای رفتار فرد در جامعه و هم رفتار فرد منهای جامعه و هم رفتاری که برای یک جمع، منظور هست، فرقهایی قائل شدهاند.
این موارد را باید تتبع کرد تا ببینیم مثلاً کدامیک از فقها، آن نگاه اجتماعی را در مسائل اجتماعی یا در مسائل مربوط به جامعه – مثل بحث ولایت یا بحث قضاوت یا بحث اجرای حدود که اینها مباحثی است که بعضی تحت عنوان کتاب السیاسات یا باب السیاسات قرار میدهند- مطرح میکند.
چالش پیش روی تأسیس فقه المجتمع
در هر دو صورت – یعنی صورت فقه المجتمع و صورت فقه الفرد فی المجتمع – ما باید از یک چالش عبور کنیم. آن چالش عبارت است از اینکه برای جامعه یک وجود واقعی قائل شویم. سپس متناسب با طبیعت و خصوصیات این موضوع، در فقه آن را موردبررسی قرار دهیم؛ بنابراین باید بر روی پدیده جامعه، پدیده مجتمع انسانی متمرکز شویم و ببینیم آیا این پدیده جامعه یا پدیده اجتماع انسانی یا انسان مجتمعی، وجود دارد یا خیر؟
مفاهیم متقارب در فقه المجتمع و تفاوت معنایی آنها
تعبیر انسان اجتماعی یعنی انسانی که در جامعه هست. اجتماع انسانی یعنی خود اجتماع انسانها در این نگاه محوریت دارد. انسان اجتماعی، یعنی انسانی که در وجود او گرایش به یک زندگی اجتماعی قرار دادهشده است و لو این انسان موفق نشود در یک جامعهای زندگی کند. مثل انسانی که خداوند او را با غرایز جنسی میآفریند و او تمایل به زندگی اجتماعی و خانوادگی دارد؛ اما ممکن است موفق نشود ازدواج کند؛ لذا اگر بگوییم انسان اجتماعی؛ یعنی انسانی که چنین گرایشی دارد؛ اما این اعم از آن است که انسان اجتماعی موفق بشود در اجتماع بیاید یا نیاید، موفق بشود در جامعه زیست کند یا نشود، اگر بگوییم الانسان المجتمعی یعنی مجتمع انسانی یعنی انسانی که بهصورت مجتمع و اجتماع دربیاید؛ یعنی بالفعل اجتماعی بودنش و در جامعه بودنش محقق شده باشد. الانسان المجتمعی که اعم از فرد در جامعه است یا خود وجود اجتماعی انسانها. کلمه مجتمع انسانی و جامعه انسانی هم میتوانند مرادف هم باشند.
مجتمع یک اصطلاح عربی است. در ترکیب «المجتمع البشری»، حتى کلمه المجتمع هم اگر گفته شود، به هرحال، «المجتمع» به اجتماع حیوانات اطلاق نمیشود؛ بلکه تنها به اجتماع انسانی اطلاق میشود. پس المجتمع یا علمالاجتماع که در عربی، مطرح میشود؛ یعنی علمی که مربوط به جامعه بشری و انسانی است. لذا اگر المجتمع الانسانی تعبیر کردیم، اینیک قید توضیحی خواهد بود. تعبیر آیتالله حکیم در کتابشان «المجتمع الانسانی فی القرآن الکریم» این است که در خود کلمه «مجتمع»، بُعد انسانی وجود دارد.
جامع مشترک تمامی این مفاهیم، این است که ما یک پدیدهای به نام اجتماع یا جامعه یا مجتمع – مجموع این تعابیر در عربی و فارسی بیان میشود تا ذهن شما در این عبارات فعال شود، زیرا هر یک از عبارات بار خود را دارد – را اثبات کنیم. اینیک پدیدهای است که میتواند موضوع بحثهای فقهی باشد و باید هم باشد. اینکه اصرار بر این است که ما فقه اجتماعی با فقه مجتمع یا فقه نظام اجتماعی داریم، به خاطر این است که ما برای جامعه انسانی یک وجودی حقیقی قائل میشویم؛ و این وجود حقیقی خصوصیات خود را دارد که با توجه به اهدافی که خداوند متعال، برای آن در عالم تشریع قرار داده، قطعاً رفتار متناسب با خود را باید داشته باشد.
نسبت هدف، رفتار و قانون
چه بحث فردی داشته باشیم و چه بحث اجتماعی – از این لحاظ با یکدیگر مشترکاند- وقتی میگوییم خداوند برای انسان قوانینی را تشریع میکند، سؤال این است که این قوانین برای چیست؟ خداوند برای چه میخواهد رفتار ما را محدود کرده و تحت ضابطهای خاص قرار دهد؟ برای چه میخواهد ما تقوا داشته باشیم؟
این ضابطه برای این است که ما را از آسیبها و ضررها حفظ کند. اینکه من با ضابطه حرکت کنم؛ یعنی مجموعه رفتارهای من بهگونهای است که از هر چیزی که خلاف مصلحت و سعادت است، به دور است. برای چنین انسانی چرا قانونی تعیینشده؟ – مثلاً نماز بخوان، … – برای اینکه به کمال و هدفی برسد. این رفتار، مقدمه رسیدن است، پس ضابطه این رفتار، به خاطر ضرورت رسیدن به آن هدف مقرر شده است؛ لذا قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره ۲۱) یا درجایی دیگر فرمود: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره ۱۸۹) پس عبادت برای رسیدن به تقوا قرار داده شد. تقوا، خود نگهداری و انضباط برای رسیدن به فلاح و رستگاری است.
اینیک مسیر طبیعی و منطقی است که اگر جامعه خواهد به کمال خودش برسد باید تعیین کرد که چه رفتاری از خود داشته باشد. این ضابطه در حقیقت برای این است که بتواند به این رفتار جهت بدهد تا جامعه به آن هدف برسد. در همین آیهای که تلاوت شد، یک هدف برای این وجود جمعی قرار دادهشده و مترتب بر این هدف، باز هدفی فراتر و بالاتر برای کل افراد این جمع در نظر گرفتهشده است که: «إن أکرمکم عند الله أتقاکم». پس افراد درنهایت کار حتی اگر از جامعه جدا شدند و در عالم قیامت قرار گرفتند؛ چون این فرد و رفتار او، از گذرگاه جامعه، عبور میکند، باید بهگونهای حرکت کنند که به آن سعادت و به آن فلاح و رستگاری نائل شوند؛ لذا هم رفتار فرد و هم رفتار جمع باید ضابطهمند شود و ضرورت این ضابطهمندی هم همان ضرورت رسیدن به هدف خواهد بود.
وابستگی سعادت فرد، به رفتار جامعه
در قرآن کریم آیات زیادی ناظر به این تصویر – یعنی تصویر سعادت فرد و سعادت جامعه- وجود دارد، آیاتی که فلاح و رستگاری را به جمع نسبت میدهد:
۱-اتقوا الله لعلکم تفلحون (بقره / ۱۸۹)
۲-وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ (طور/ ۲۱). کسانی که ایمان آوردند، ذریه و فرزندانشان را به آنها ملحق کردیم. البته در قیامت فرزندانشان به آنها ملحق میشوند؛ یعنی هرکسی برای خود، حدود مستقلی دارد و مسئولیتش به عهده خودش هست و کسی به کس دیگر ربطی ندارد: یوم لا ینفع مال ولا بنون الا من أتى الله بقلب سلیم. بااینکه چنین دور نمایی برای انسانها در نظر گرفتهشده اما این سعادتها و این نتایج از لابهلای یک زندگی جمعی – رفتاری که فرد در جمع و رفتاری که جامعه دارد- حاصل میشود.
هر موضوعی که سعی و اراده داشته باشد، بدون حکم و قانون نخواهد بود
چنین موضوعی و چنین وجودی نمیتواند بدون حکم و تکلیف و بدون قانون هدایتکننده رفتار آن باشد؛ زیرا «ما من واقعه الا و لله فیها حکم» هرکسی که با اختیار و بااراده باشد و سعیای داشته باشد –«وان لیس للانسان الا ما سعی»– فرد اگر سعی اختیاری داشته باشد، جامعه هم اگر سعی اختیاری داشته باشد که دارد، بدون حکم و قانون نخواهد بود و خود، موضوع بحث فقهی خواهد بود.
پس حتی روی مبانی موجود فقها؛ یعنی آنهایی هم که نگاه جمعی ندارند، میتوانیم به بحث فقهی ویژه جامعه توجه کنیم و از متون فقهی و از آیات و روایات، احکام آن را استنباط کنیم. این میشود فقه اجتماعی یا فقه المجتمع یا فقه رفتار فرد در جامعه انسانی.
———————————–
[۱] . ایشان این دوره فقه را برای ساده کردن فقه و بهعنوان جایگزین لمعه پیشنهاد کرد؛ هرچند این کتاب جای لمعه را در حوزههای علمیه نگرفت.
[۲] . ایشان این دوره فقه را برای ساده کردن فقه و بهعنوان جایگزین لمعه پیشنهاد کرد؛ هرچند این کتاب جای لمعه را در حوزههای علمیه نگرفت.
[۳]. یک منبع برای مراجعه راجع به پدیده جامعه انسانی که ذهن را بازتر میکند، کتاب جامعه و تاریخ شهید مطهری است. در ابتدای این کتاب، بحثی را درباره جامعه مطرح میکند که چهار دیدگاه درباره واقعیت جامعه وجود دارد آیا وجود جامعه وجودی اعتباری است یا حقیقی؟ اگر وجود حقیقی باشد به چه کیفیت و اگر وجود اختیاری باشد به چه کیفیت؟ آن بحث فلسفی میتواند منشأ اثر برای یک بحث فقهی باشد انشاء الله.
[۴] پیشروی لشگر بهسوی دشمن.