حجتالاسلام جهان بزرگی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: مشرب آیتالله سیستانی و رهبر انقلاب در مسائل سیاسی متفاوت نیست، منتهی مقتضیات زمان متفاوت است و مکان و مردمی که همراه هستند در رأی مجتهد تأثیر دارد. اینها همه در اینکه یک عالم وارد وادی سیاست شود، مؤثر است.
شبکه اجتهاد: رسانههای معاند پس از جریانات آبان ماه امسال حملات گسترده رسانهای را علیه نظام اسلامی ترتیب دادند. یکی از اقدامات آنها مقایسه اعتراضات عراق و غائله بنزین در ایران و واکنش رهبر انقلاب و آیتالله سیستانی در مورد آنها بود. این رسانهها در پی القای این مطلب بودند که در حوادث اخیر عراق، آیتالله سیستانی از مردم حمایت کرد که این مسئله منجر به استعفای عبدالمهدی شد در حالی که آیتالله خامنهای عکس این عملکرد را داشته است.
مسئله تفاوت مشی سیاسی علمای مکتب نجف و علمای مکتب قم از دیرباز مورد تأکید معاندین بوده است و سعی در القای این مطلب داشتهاند که علمای نجف بنایی برای دخالت در سیاست ندارند و همین مسئله موجب محبوبیت و اقبال به آنها شده است.
در گفتگوی پیش رو با حجتالاسلام احمد جهان بزرگی، استاد حوزه و دانشگاه مسئله تفاوت عملکرد آیتالله سیستانی و رهبر انقلاب در قضایای اخیر عراق و ایران را به بررسی نشستیم. احمد جهان بزرگی، تاکنون تألیفات متعددی را در زمینه اندیشههای سیاسی در اسلام و حکومت دینی داشته است؛
تفاوت سلوک سیاسی علمای مکتب قم و علمای مکتب نجف از چه حیثی است و از این منظر آیا میتوان تفاوت ماهوی بین سلوک سیاسی رهبر انقلاب با آیتالله سیستانی قائل شد؟
جهان بزرگی: من قائل به تفکیک مکتبهای سیاسی برای حوزهها آن هم بر اساس مکان، نیستم. شما الان دو مکتب را مورد اشاره قرار دادید، اما الان مکتب سامرا را هم اضافه میکنند که میرزای شیرازی چند سالی را در آنجا ساکن بوده است.
من معتقدم بر اساس مقتضیات زمان افرادی هم از قم به صورت فعال، سیاسی شدند و هم افرادی در نجف سیاسی بودند. میرزای شیرازی اگر ۲۰ سال از عمر ۸۰ ساله خود را در سامرا سپری کرد، اینگونه نیست که بگوییم در آنجا یک مکتب درست کرد. میرزای شیرازی نزدیک به ۵۰ سال در مکتب نجف آموزش دید و تدریس میکرد و مشرب سیاسی ایشان مشربی بود که در نجف شکل گرفت و اما بر سر مسئله تحریم تنباکو ایشان یک فتوای سیاسی را صادر کرد.
اینکه بگوییم مشرب مکتب نجف این بوده است که کمتر وارد مسائل سیاسی شود، اینچنین نیست و سابقه تاریخی نشان میدهد که ما در آنجا کاشفالغطا را داشتهایم که از نجف و بغداد جامعه قاجاریه ایران را هدایت میکرد و فتوا میداد و در جنگهای ایران و روس فتواهایی دارد و فعال بوده است. میرزامحمدتقی شیرازی را در نجف داریم که ایشان اصلاً در جبهه جنگ با انگلیسیها شرکت کرده و فتاوایی در مورد روسها داشته است. افراد دیگری هم بودهاند، مثلاً آیتالله سیدمحمدباقر صدر را نگاه کنید میبینید یک مجتهد سیاسی است.
در قم هم همینطور است. افرادی که در قم حضور داشتند مانند آیتالله العظمی بروجردی که یک فرد سیاسی است. حضرت امام در خاطرات خود دارند که گفته بودند ما به خاطر اینکه آیتالله بروجردی یک عالم سیاسی بود و در سیاست دخالت میکرد و بر آن اشراف داشت، از ایشان دعوت کردیم که از گلپایگان به قم بیایند.
منتهی علما معمولاً بر سر مصادیق با هم اختلافاتی دارند که تصور میشود این دو مکتب با هم متفاوت است. برداشت من این است که مشرب این دو مکتب متفاوت نیست. مشرب آیتالله سیستانی و رهبر انقلاب در مسائل سیاسی متفاوت نیست، منتهی مقتضیات زمان متفاوت است و مکان و مردمی که همراه هستند در رأی مجتهد تأثیر دارد. اینها همه در اینکه یک عالم وارد وادی سیاست شود، مؤثر است.
البته باید گفت آن شجاعتی که ما در حضرت امام (ره) سراغ داریم، در بسیاری از علمای هم عصر ایشان نبود. این بستگی به روحیه افراد هم دارد. روحیه امام و شجاعت ایشان باعث شد که ایشان نهضت ایران را از نجف هدایت و رهبری کنند و در نهایت در ایران تشکیل حکومت دهند. من فکر میکنم مکاتب بر اساس مکان، نمیتواند تقسیم بندی شود و بایستی ببینیم آن عالمی که در هر جایی ساکن است چگونه اندیشه سیاسی خود را رقم میزند.
از این منظر مواجههای که آیتالله سیستانی در مورد اعتراضاتی که در عراق رخ داد و مواجههای که رهبر انقلاب با غائله آبان ماه داشتند از حیث فقهی با هم تفاوتی میکند؟ آیا میتوان گفت بر اساس مبنای فقهی مختلف، تصمیمات علما متفاوت میشود؟
جهان بزرگی: اگر ما مسائل را پروسهای نگاه کنیم نه پروژهای؛ فقه اعتراض ما از زاویه امر به معروف و نهی از منکر قابل توضیح است؛ بنابراین مردم در سبیل امر به معروف و نهی از منکر در مسائل سیاسی میتوانند دخالت کنند. چه در ایران، چه در عراق و چه در لبنان تفاوتی در این امر وجود ندارد. گوش کردن به آن امر به معروف و نهی از منکر و اعتراض هم وظیفه هر کسی است، فرقی نمیکند که عالم و مجتهد باشد و چه دیگران.
اما اعتراضاتی که در عراق و لبنان و ایران اتفاق افتاد، پروژه است. هر بحران پیشزمینهها و پیش رانها و جرقههایی لازم دارد. علل و زمینههایی که وجود دارد، امروزه به دست استکبار جهانی به یک پروژه تبدیل میشود. آنها با عوامل سازماندهی شده خودشان وارد میشوند و اعتراضات را منحرف میکنند.
تفاوت بین عراق و ایران در این است که در عراق نظام ولایت فقیه وجود ندارد و آیتالله سیستانی نقش یک حَکَم و مرجع دینی و معتمد را در آنجا ایفا میکنند نه اینکه به عنوان یک ولی فقیه بخواهند در جامعه عراق عمل کنند. در صورتی که ما در ایران یک سیستم و یک نظام داریم که مبتنی بر ولایت فقیه است و در کنار آن مردمسالاری وجود دارد، لذا ولی فقیه برای اینکه مردمسالاری مخدوش نشود، باید بسیاری از مواقع از رأی آن مردمسالاری دفاع کند.
مسائلی در مورد استعفای نخستوزیر در عراق یا مثلاً برکناری یا استعفای رئیس جمهور در ایران وجود دارد. شما میبینید پس از اینکه عبدالمهدی استعفا میدهد در آنجا تظاهرات کاهش پیدا میکند و مردم مقداری به نفع دولت و نهضت عراق و آیتالله سیستانی تظاهرات میکنند، اما در داخل ایران نظر رهبر انقلاب بر این است که اگر پشت دولت نایستند، مشکلات در داخل جامعه ایران بیشتر میشود و معاندین و دشمنان سو استفاده میکنند. فضای ایران با فضای عراق خیلی متفاوت است.
ظرف زمانی و مکانی اساساً چقدر در موضوع شناسی یک فقیه تأثیرگذار است و آیا این مسئله در قضایای اخیر در عراق و ایران قابل بررسی است؟
جهان بزرگی: موضوع شناسی و مصداق شناسی در میان علما مورد اختلاف است. شما میبینید که مثلاً آیتالله بروجردی وارد سیاست میشوند و به ولایت فقیه و اینکه حکومت شاه باید برود، اعتقاد دارند، اما در آنجا نظر آیتالله بروجردی و حضرت امام (ره) بر سر مصداق متفاوت میشود که آن زمان برای اقدام علیه شاه زمان مناسبی است یا نه. آقای بروجردی معتقد بود که اگر اقدامی علیه شاه صورت گیرد، کمونیستها بر سر کار میآیند، در صورتی که حضرت امام پس از ایشان چنین نظری ندارد؛ یعنی ظرف زمان در اینکه یک عالمی وارد سیاست بشود مؤثر است.
به عنوان مثال اختلافی که آقای خوئی با حضرت امام دارد بر سر مبانی نیست، بلکه بر سر مصادیق است. آقای خوئی معتقد بود در این زمان که شاه تا دندان مسلح است و آمریکا از او حمایت میکند، تشکیل حکومت ممکن نیست، اما حضرت امام معتقد بودند الان باید به تکلیف خود عمل کنند؛ بنابراین ظرف زمان در موضوعات سیاسی خیلی نقش دارد.
اما در کل صحنه عراق خیلی با ایران متفاوت است. اولاً عرض کردم که آیتالله سیستانی در آنجا ولی فقیه نیستند و یک مرجع دینی اند. عراق یک جمعیت شیعی شکننده دارد و از نظر زاد و ولد ممکن است در آینده اکثریت جمعیت عراق تغییر پیدا کند. در آن زمان است که مشکلات خیلی زیادی برای شیعیان فراهم خواهد شد.
در عراق از یک طرف کردها هستند، از سویی عربهای بعضاً متعصبی هستند که حاضرند خود را تحت حاکمیت داعش قرار دهند. از طرفی عربهای سنی هستند که به صورت عشیرهای هستند و مشرب آنها به گونه است که دوست ندارند کارهای افراطی انجام بپذیرد و دوست دارند در چارچوب قانون اساسی عراق عمل کنند. همین عشیرهای بودن در آنجا مشکلات زیادی از نظر سازماندهی ایجاد میکند. از طرف دیگر شیعیان طرفدار مقتدی صدر هستند که مسلحاند و تقریباً از شمال بغداد تا سامرا نیروهای اینها به جای ارتش و پلیس عمل میکند. عشایر، طرفداران مقتدی صدر، حشدالشعبی، ارتش، کردها و… همه مسلح هستند و همه اینها باعث میشود، در آنجا نتوان یک نظام ولایت فقیه را پیاده کرد و بنابراین آیتالله سیستانی اگر میخواهد تصمیمی را اتخاذ کند، باید بر اساس مقتضیات زمان و مکان در عراق این تصمیم را اتخاذ کند.
اما در داخل ایران ما یک حکومت مستقر، متمرکز و مبتنی بر ولایت فقیه داریم که با مردمسالاری همراه است و مسائل و موضوعات مربوط به زمان و مکان متفاوت است. مثلاً حضرت امام در رابطه با بنیصدر به قدری از او حمایت کردند که صدای بسیاری از نزدیکان امام مانند شهید بهشتی هم درآمد و نامهای تندی به امام نوشت؛ اما روش حضرت امام به صورتی بود که میخواستند حقیقت بنیصدر با آن محبوبیت و ۱۱ میلیون رأیی که داشت به جامعه شناسانده شود تا اینکه وقتی تصمیمی در مجلس گرفته میشود دیگر کسی نباشد که اعتراض کند و بگوید مردمسالاری از بین رفت.
رسانههای معاند اینگونه القا میکنند که روحانیت و به ویژه مرجعیت اعلای عراق که اکنون در آیتالله سیستانی متجلی است، با حفظ استقلال مالی و سیاسی خویش و با گفتمان قائل به مشروعیت حق حاکمیت به رأی و نظر مردم، توانسته است جایگاه ارزش اجتماعی خویش را هم در نزد هواداران و هم در نزد هیأت حاکمه محفوظ نگهدارد و این وضع در ایران برعکس است. آیا روحانیت ایران به لحاظ مالی و سیاسی وابسته به حاکمیت است و این مسئله راه را بر روی هر گونه نقادی حاکمیت بسته است؟
جهان بزرگی: علمای ما هم در نجف و هم در قم خیلی سعی میکردند که با هم معارضه نکنند تا دین مردم تضعیف نشود. در نجف خیلیها هستند که مشرب آقای سیستانی را در بعضی از زمینهها نمیپسندند و خیلی هم سیاسیتر از آقای سیستانی هستند. آنها شاید معتقد به اعمال ولایت فقیه یا ایجاد یک نهضت در عراق هستند که نظام ولایت فقیه در عراق ایجاد کنند، اما به خاطر اینکه مقتضیات زمان اجازه نمیدهد سکوت کردهاند. چون اختلافاتشان باعث میشود که همین یک مقدار قدرتی که شیعیان در عراق دارند از بین برود. این قدرت شیعیان باعث شده امکان کودتا از بسیاری از نظامیها و وابستگان آمریکا سلب شود. لذا به این دلایل آنها ساکت میمانند و اجازه میدهند که آیتالله سیستانی در جامعه عراق حرف بزند و در این زمینه خیلی از مردم هم حرف آقای سیستانی را قبول میکنند.
در داخل ایران هم همینگونه است. اینطور نیست که حوزهها وابسته به اموال دولتی باشند. از اول انقلاب همه مراجع استقلال مالی خود را حفظ کردند و دولت در وجوهاتی که به حساب مراجع ریخته میشود دخالت نمیکند و مراجع به وسیله همان وجوهات حوزه میسازند و در مقاصد دینی خود هزینه میکنند و به هیچ وجه وابسته به دولت نبودهاند. این هم دلایلی دارد که میتوان بعداً در مورد آن صحبت کرد.
در این زمینه تفاوتی بین حوزه عراق و حوزه ایران وجود ندارد. از نظر محبوبیت هم همینطور است. محبوبیت آیتالله سیستانی در عراق با محبوبیت رهبر انقلاب در ایران به نسبت، تفاوت فاحشی ندارد. دیدیم که وقتی رهبر انقلاب در بحث غائله بنزین وارد شدند، در عرض ۴۸ ساعت مسئله فروکش کرد.
میان سرمایه کلامی علمای ایران و عراق تفاوتی وجود دارد؟ آیا این سرمایه کلامی قدرت اقناع مردم را در بحرانهای اجتماعی دارد؟
جهان بزرگی: بر اساس آنچه عرض کردم تفاوت معناداری میان نفوذ کلامی علمای ایران و عراق وجود ندارد. یک نیروی مسلح به نام طرفداران مقتدی صدر در عراق وجود دارد که کلام آقای سیستانی خیلی هم بر آنها نفوذ ندارد، اما در ایران میبینید که کلام رهبر انقلاب بر تودههای مردم نفوذ دارد. یکی از قرائن هم این است که در عراق میبینید هنوز هم تظاهرات و درگیریها و حضور نیروهای مسلح و… وجود دارد و بسیار پررنگ است، اما در داخل ایران میبینیم که طی ۴۸ ساعت غائله خنثی میشود.
تفاوتی در روش حل و فصل بحرانهای اجتماعی میان علمای ایران و عراق وجود دارد؟ آیا این تفاوت در روشها ناشی از تفاوت در اندیشههاست یا به خاطر اقتضائات و امکانات است؟
تفاوت در روشهای میان مراجع همیشه وجود داشته است و آن هم بر اساس درک مصادیقی که در عالم سیاست بوده، مبتنی شده است. در زمان مشروطه، شیخ فضلالله نوری یک روش سیاسی را اتخاذ کرده بود، در صورتی که آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی مشرب دیگری داشتند. آن دو سید بزرگوار به انگلستان قدری اعتماد داشتند، در صورتی که شیخ فضلالله آن اعتماد را نداشت. به خاطر همین درک نوع مبارزه آنها متفاوت بود.
در مورد آقای بروجردی هم عرض کردم که روش ایشان با امام متفاوت بود. اگر این دو بزرگوار در نجف هم بودند بر اساس مقتضیات زمانی و مکانی عراق تصمیم میگرفتند؛ بنابراین هرگاه که موضوع و مصادیق موضوعات متفاوت بشود. روش علما در مبارزه متفاوت خواهد شد.
آیتالله سیستانی در آخرین بیانیه خود اعلام میدارد «مرجعیت همواره پشتیبان ملت محترم عراق خواهد ماند و نقشی به جز ارائه اندرز و نصیحت در راستای آنچه به مصلحت ملت میبیند به عهده نمیگیرد. در نهایت این ملت است که آنچه را به مصلحت حال و آینده خود میبیند انتخاب میکند و در این بین هیچکس قیمومت و ولایتی بر ملت ندارد.» این دیدگاه به نظر میرسد در تعارض با دیدگاه ولایت فقیه است که فقیه را دارای ولایت بر مردم دانسته او را در رأس قدرت در نظام سیاسی شیعی قرار میدهد. دیدگاه آیتالله سیستانی از چه خاستگاهی برآمده و بر چه مبانی الهیاتی استوار است؟
جهان بزرگی: آیتالله سیستانی نظرات خود را در رابطه با ولایت فقیه گفتهاند. نظرات ایشان با نظرات امام و رهبر انقلاب در مبنا متفاوت نیست، اما در جایی که حاکمیت ولی فقیه بالفعل شده باشد، با جایی که این حاکمیت بالفعل نشده، متفاوت است. وقتی نهضت و حکومتی میخواهد شکل بگیرد، تا اینکه ولایت فقیه بالفعل شود، این مردم هستند که تصمیم گیرنده و مشروعیت بخشنده هستند و حرفی که آنها بخواهند بایستی بر جامعه حاکم بشود. مسلماً یک نظام مردمسالار بدون ولایت فقیه بهتر از یک نظام دیکتاتوری متمرکزی است که فقط یک نفر یا یک حزب بر جامعه حاکم باشد و تصمیمگیری کند.
بنابراین در بین بد و بدتر ما بایستی نظام مردمسالارانه را قبول کنیم، چون در عراق نظام ولایت فقیه بالفعل نیست؛ بنابراین همه چیز بایستی در اختیار مردم باشد و از سوی مردم بر جامعه عراق اعمال شود، اما چون در داخل ایران ما این نظام ولایت فقیه را پذیرفتهایم و برای آن در قانون اساسی سازماندهیای را ایجاد کردهایم، باید بر اساس قانون اساسی، نظام ولایت فقیه بالفعل شده را در جامعه خود بپذیریم به همین خاطر جامعه ایران با جامعه عراق متفاوت است.