شبکه اجتهاد: ما از دو درگاه میتوانیم درباره «علم دینی» و مدعایی که در این باب هست بحث کنیم. یکی از مسیر بحث از ماهیت علم و تعریف آن بر اساس مباحث جدید فلسفه علم است که کسانی دنبال یافتن نقطه نفوذی در آن برای وارد کردن امکان وجود «علم دینی» (علوم طبیعی یا علوم انسانی) در حیطه «علم» هستند. غالب آنها، تکیهگاهشان، رفتن به دنبال نظریات نسبیت گرایانه است که بتوانند نشان دهند اطمینانی به دانش رسمی بهعنوان علم قطعی نیست و خود غربیان هم قطعیت علم را نقد کردهاند و … میتوان راههای دیگری را هم برای علم و برای مثال علم دینی طرح کرد. روشن است که در این مسیر، نیاز به بحثهای جدی در حوزه تعریف علم در چهارچوب نظریات جدید داریم.
اما درگاه دوم، بحث تاریخی درباره شکلگیری علوم در میان ما مسلمانان در طول تمدن اسلامی است، مسیری که شاید اقوام دیگر بهویژه کسانی که مثل ما متون مقدس یا علوم بومی کهن دارند، درگیر آن هستند. بررسی تاریخی از شکلگیری ـ برای مثال ـ طب اسلامی، یا نجوم اسلامی، یا در حال حاضر علوم انسانی اسلامی، به ما کمک میکند تا روند شکل دیگری این نگاه که «دانش» دینی است را نشان دهد. مهم است که بدانیم چطور وجود چند روایت و خبر که مثلاً سؤال و جوابی درباره سلامت بدن بوده، یا خورد و خوراک، بهتدریج سبب پدید آمدن «علم طب اسلامی» شده است. سازوکار درآمدن این احادیث در عرصه و تدوین و تبویب آن، آن هم در شرایطی که علم طبی در میان آن مردمان نبوده و نیاز سخت به دانستن چیزی بوده، یا مدل طب یونانی بوده و از آن پرهیز داشتهاند و میخواستند چیزی در مقابل آن بسازند، سازوکاری قابل بحث و شناخته شده است.
درباره برخی از علوم دیگر هم در استفاده از برداشتهای قرآنی یا حدیثی، داستان همینطور است. اینکه فلان آیه یا حدیث، موجد فلان نظریه یا نگاه رایج علمی در میان مسلمانان شده، یا تحت تأثیر فلان دسته روایات درباره باد و باران، دیدگاههای خاص به پشتوانه چند برداشت از آیات یا احادیث سبب پدید آمدن فلان نظریات در حوزه علم کائنات الجو شده و مانند اینها، نمونههایی است که باید از نظر تاریخی و مرور منابع کهن و شکل دیگری لایه تقدس در این علمها، بحث شود. امری که در اصل، هیچ کاری به وظایف اصلی دین ندارد. در کتاب از شیطان تا میکرب، داستان قرار گرفتن طب جدید را در کنار طب سنتی و چگونگی داد و ستد آنها بر اساس مثالهای تاریخی و نمونههایی از متنهای مربوطه، شرح دادهام.
در حال حاضر آن تجربههای تاریخی، با بحثهایی که در این صدسال درباره «علم دینی» و امکان آن با پشتوانه قداست متون دینی گفته شده، سبب پدید آمدن ادبیاتی شده است که با کمک آنها و نیز حمایت قدرت و سیاست در کشور ما، مسیر علمی ما در جهت دفاع از پدیدهای به نان «دانش دینی یا بومی» گرفتار کرده است. به نظرم، اگر درباره آن تجربههای تاریخی تحقیق شود که شماری کار هم شده، میتواند به پژوهشگران ما نشان دهد که آن دانش گذشته چطور شکلگرفته است؛ بهعبارتدیگر ما نیاز به بحث از تاریخ علم با رویکرد شکلگیری مباحث فلسفه علمی در اطراف آن دانش یا دانشها هستیم، امری که سعی کردهام تحت عنوان «تاریخ مفهو علم» یا سیر تطور مفهوم علم در میان مسلمانان دنبال کنم.
اما یکی از این دانشها که برای آن هم به زور، پشتوانه دینی درست کردهاند، دانش کیمیا و شعبههای مختلف آن است که اغلب با «رمز» و «رموز» مطرح میشود. زمانی که رسالههایی درباره این دانش نوشته میشد، تلاش میگردید برای آن هم احادیثی دست و پا شود. بازار جعل حدیث هم، بهویژه این نوع احادیث که در هیچ مأخذ رسمی از سنی و شیعی دیده نمیشد، در دوایر خاصی که متعلق به جانبداران همان علم بود، وجود داشت. صوفیان برای خود احادیثی داشتند و دیگران هم.
اهل کیمیا هم که میخواستند به دانشِ غالباً خود ساخته خود، رنگ و اعتبار دینی بدهند، از این قبیل احادیث داشتند و بهویژه در مقدمه کتابشان، کاری میکردند که همه فکر کنند علم کیمیا، از طریق جبرئیل به حضرت محمد (ص) و از طریق او به مسلمانان و بهویژه به اهلبیت(ع) داده شده و از آن طریق به مردمان منتقل شده است. قدمت این بهرهگیری، البته که بسیار زیاد است و اینجا یک مثال میزنم.
فصل نخست رساله مقلاد الکنوز، از حسن زاهد غریب کرمانی، تألیف ۷۲۶ که به نام محمد بن تغلق شاه هندی تألیف شده، گواهی بر این مطلب است، گرچه از این دست مطالب، یعنی دادن پشتوانه حدیثی به علم کیمیا که از منحرف کننده ترین علوم در تاریخ علم در دنیای اسلام است، فراوان است.
نویسنده پس از مقدمه و یاد از ابواب کتاب، در فصل اول، درباره علم کیمیا در عهد رسول (ص) روایت شگفتی آورده است. حضرت رسول، کنیزکی خریده که از این علم، آگاهی مختصری داشته، آن را با عایشه و حضرت فاطمه در میان گذاشته، رسول از آن آگاه شده و دریافت که چیزی مهمی در آن نیست. جبرئیل را خبر کرده، جبرئیل، معلوماتی به حضرت داده، حضرت به امام علی آموزش داده و بدین ترتیب این علم درست شده است. روایت با ترجمه کرمانی یاد شده و با اظهار اینکه متنهایی از آن در «افواه خلق» است اما این یکی را در «کتب» به نظرم و نثر یافته و لابد از نظرش موثق است، چنین است:
«باب اول: در وصف حال خاندان نبوت به جهت علم صنعت و حکمت؛ و هرچند که این حکایت به انواع در افواه خلق افتاده است، لیکن آنچه درست است این است که به نظر و نثر در کتب یافتهایم:
بدان ارشد الله که چنین در خبر آمده است که مصطفی صلیالله علیه و سلم کنیزکی خریده بودند و آن کنیزک هنوز از معیشت خاندان خبر نیافته بود. دو سه روز دید که به فاقت میگذرد. در خدمت عایشه (رض) عرضه کرد و گفت: خواجهای که اول داشتم زیبق را با دو سه ادویه عمل میکرد و خرجی تمام از آن حاصل میآمد و آن عمل در دست من تمام میشد و این ادویه را من میشناسم. اجازت شود به صحرا روم و از آن ادویه مقداری بیاورم. فاطمه (رض) مقداری زیبق اصل کرد، کنیزک به صحرا رفت و مقداری شیره شجره زقوم آورده، خواستند که بدان مشغول شوند. مصطفی صلیالله علیه و آله از مسجد بیامد. آن را درید. پرسید که چیست؟ عایشه صورت حال عرضه کرد. مصطفی (ص) در آن حالت متفکر شد. جبرئیل از حضرت رب العزّه جل جلاله پرسید و این آیت بیاورد «لایسمن و لایغنی من جوع»، چون مصطفی ص این آیت شنید، دانست که این علم را حقیقتی هست و لیکن این عمل که ایشان میکنند، اصلی ندارد؛ و بعد از آن با جبرئیل علیهالسلام به التماس درآمد تا از حضرت رب العزه درخواست کرد… پس چون دعای مصطفی ص مستجاب شد، یک روز مصطفی (ص) و علی (رض) به جانب صحرا تردد نمودند و بر بلندی استاده شدند. جبرئیل (ع) فرود آمد و این علم شریف را بر مصطفی (ص) آورد. بعده مصطفی فرمود: یا علی! معک شیء تکتب علیه؟ علی گفت: یا رسولالله، معی جفر، یعنی با من انبان است. بعده مصطی (ص) چند کلمه مرموز که جبرئیل از حضرت رب العزه آورده بود، علی را تعلیم داد و علی آن کلمات را به جواب یکجا بر انبان نقش کرد و چون به وثاق باز رفتند، علی (ص) آن کلمات را شرح و بسط داد و کتاب مسطور گردانید و نام آن کتاب جعر نهاد. سعد وقاص کتاب جعفر را از علی درخواست کرد، آن را «منتخب» گردانید، بعده مصطفی (ص) بدین علم شریف مفاخرت نمود «أتانی جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض» … و بعد از آن مصطفی (ص) چون در این علم شریف نظر فرمود چنان دید که اطمینان قلوب عارفین و تقویت دین و کمال دین از این علم حاصل است و در عملش نظر فرمود، چنان دید که زینت باغ ارم و مقاصد و مطالب امم از عملش حاصل است و این معانی از منتخب مفتاح الرموز محقق شوند. پس چون دانست که دنیا فانی است، ترک اولی تردید و در آن حالت که چنین عطیت از حضرت رب العزه کرامت گشت با وجود چنان قوت و قدرت ملتفت نشد و فقر اختیار کرد و این حدیث فرمود الفخر فخری».
این ادبیات، سابقه دینی شدن این دانش را که آن هم از میراث چند هزارساله بشری است که دور از علم میزیسته و خود را گرفتار رمز و رازهای بیهوده و میکرده تا بتواند به طلا دستیاب شود، نشان میدهد، دانشی که هیچوقت نتیجه نداد، هرچند در غرب و در اینجا، از دل آن، بهتدریج دانش شیمی شکل گرفت و روشن شد که ادعاهای قدیم تا چه اندازه خیال پردازانه است؛ و اما مهم همین روال دینی شدن این قبیل دانشهاست که البته در عصر جدید، با تحولی که در شیمی بهعنوان یکی از اصلیترین کلیدها در پیشرفت علم پیش آمد، دیگر کسی سراغ آن متنها نرفت، جز همان دو سه درصدی که در هر حال، طالب «علم قدیم» هستند و گاهی قدرت هم به دست میآورند و امید به فریب جماعتی دارند که از سر ناآگاهی، بتوانند عمله آنها شوند. این دو سه درصد که ممکن است تا پنج درصد هم برسد، هیچوقت از بین نمیروند.