اگر یک راوی ثقهی جلیل القدر از یک راوی که هیچ توصیفی در کتب رجالی در موردش وارد نشده است، به فراوانی روایت کند. این روایت کردن فراوان کاشف از این است که شخص مکثِر، یعنی راوی ثقه جلیل القدر که اکثار از استاد خویش دارد، این اکثار کاشف از این است که آن شخص را ثقه میداند؛ هر چند توصیفی در مورد آن نیامده باشد و باور شاگرد به وثاقت استاد، کاشف از وثاقت نفس الامری استاد نیز خواهد بود. این اجمالِ صورت مبنای اکثار است.
به گزارش شبکه اجتهاد، سیوچهارمین نشست علمی مدرسه فقهی امام محمدباقر(علیهالسلام) با موضوع «دلالت اکثار بر وثاقت» با حضور استاد سید علیرضا حسینی، نویسنده کتاب اعتبار سنجی احدیث شیعه و مسئول گروه رجال مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، چندی پیش با حضور اساتید و فضلای حوزه علمیه قم در این مدرسه برگزار شد. گزارشی از این نشست که نقد نظریه استاد سید محمدجواد شبیری میباشد، از منظرتان میگذرد.
اصل بحث:
بسم الله الرحمن الرحیم. پس از پیدایش مکتب حلّه در اعتبار سنجی احادیث شیعه که میتوان آن را مکتب راوی محوری نام نهاد، بدین معنا که مهم ترین عنصر در حکم به اعتبار روایات، شخصیت شناسی راوی بر اساس توثیقات و مدحهایی که دربارهی راویان وارد این مجموعه شده بود، روایات یک راوی پذیرفته میشد یا کنار گذاشته میشد. فقهای ما با یک واقعیت عینی روبرو شدند و آن اینکه در بارهی بسیاری از راویان ما در کتب رجالی توثیق و تضعیف نداریم. اگر به مجموعهی روات موجود در شش کتاب اصلی رجالی شیعه یعنی فهرست شیخ، رجال کشی، رجال طوسی، ابن غضایری و نجاشی، آمده است، برآیند توصیفاتی که در مورد رجال آمده است{حتی توصیفات غیر کاربردی مثل اینکه بگویند: فلان راوی «شهد بدرا»ً که توصیفات کاربردی نیستند}مجموعهی راویان توصیف شده، هزار و هفتصد و دو نفر از شش هزار و هفتصد و هفت نفر هستند. با یک نسبت گیری متوجه میشویم که مجموعهی راویان توصیف شده حدودا بیست و شش درصد هستند و این یعنی هفتاد و چهار درصد از مجموعهی راویانی که در کتب رجالی آمده اند، از هر توصیفی خالی هستند.
این تهی دستی در خصوص توصیفات موجود در کتب رجالی، دانشمندان رجالی و محدثان و فقهاء را به سمتی برد که بتوانند با به کار گیری قرائن و راه کارهای عقلایی، این خلاء را پر کنند. یکی از آن راهکارها رویکرد به بحث توثیقات عام بود که مستحضرید توثیقات عام که بخشی از آنها خارج از کتب رجالی هستند، به دو گروه تقسیم میشوند: توثیقات عامی که خواستگاه لفظی دارند؛ مثل وثاقت مشایخ ثلاثه به پشتوانهی کلام شیخ طوسی در العدّه که شیخ در فرآیند بحث، از حجیت خبر واحد و چگونگی تعامل با روایات متعارض بحث کرده اند. آن وقت که بیست و هفت صورت روایات متعارض را بیان میکنند به این میرسند که یک خبر مرسل با مسند تعارض کنند، ایشان میگویند: نمیتوان گفت که همیشه مرسل را کنار گذاریم؛ زیرا ممکن است که مرویات این مشایخ ثلاث باشند.
بخشی دیگر از توثیقات عام که در مکتب اعتبار سنجی حضرت استاد بسیار کاربرد دارد، پشتوانهی لفظی ندارند و از جملهی آنها بحث اکثار است. باید اصل فرمایش ایشان را در کمال امانتداری توضیح دهیم.
اصل مبنای اکثار را فشرده عرض میکنیم. مجموعهی جلساتی که محضر استاد میرفتیم، حدود سه جلسهی چهار ساعت و نیم بود.
مبنای اکثار به چه معناست؟ صورت مسأله اکثار این است: اگر یک راوی ثقهی جلیل القدر از یک راوی که هیچ توصیفی در کتب رجالی در موردش وارد نشده است، به فراوانی روایت کند. این روایت کردن فراوان کاشف از این است که شخص مکثِر، یعنی راوی ثقه جلیل القدر که اکثار از استاد خویش دارد، این اکثار کاشف از این است که آن شخص را ثقه میداند؛ هر چند توصیفی در مورد آن نیامده باشد و باور شاگرد به وثاقت استاد، کاشف از وثاقت نفس الامری استاد نیز خواهد بود. این اجمالِ صورت مبنای اکثار است.
پرسشهایی در خصوص همین صورت مساله طرح میشود:
۱- ثقه جلیل القدر به چه معناست؟ آیا این قید حتماً باید به جلالت قدر او در ترجمهی او اشاره شده باشد؟ خیر بلکه مراد این است که فرد توسط یکی از رجالیین شیعه، مثل شیخ طوسی و یا نجاشی توثیق شده باشد، ولی متهم به روایت از ضعفاء نشده باشد؛ لذا در ترجمهی کسانی که تک واژهی ثقه نیز وجود داشته باشد و اکثاری از جانب آنها صورت گرفته باشد، برای تحقق مبنای اکثار کافی است.
۲- وقتی میگوییم اکثار روایت به چه معناست؟ روایت کردن به چه معناست؟ در ترسیم رابطهی بین یک شاگرد حدیثی و استاد حدیثی دو مرحله قابل تصور است:
– مرحلهی شاگردی و تحمل حدیث. فرض کنیم من یک راوی هستم، حسن بن علی وشاء را میبینم و کتاب ابان بن عثمان را از او تحمل میکنم. بنده ایوب بن نوح هستم و از اول بسیاری از کتب حدیثی را خدمت استادم، محمد بن سنان زاهری حاضر شدم و تحمل کردم. این یک مرحله است.
– مرحلهی دیگر که باز ترسیم کننده رابطه روایی بین شاگرد و استاد است، این است که شاگرد هر آنچه را که از استاد گرفته است، یا بخشی را در مرحلهی أداء از طریق استاد خود روایت کند. در نظریهی اکثار که فراوان روایت کردن شاگرد از استاد مطرح شده است، قدر متیقن اکثار در مرحلهی أداء است؛ یعنی آنچه را که من تحمل کرده ام، از مسیر استادم برای شاگردان خویش بازگو کنم. پس ثقهی جلیل القدر کسی است که راوی که توثیق دارد و در ترجمهی او اتهام نقل از ضعفاء نیست و در مرحلهی أداء نیز آنچه را از استاد خویش شنیده است، برای شاگردان خود روایت کرده باشد.
۳- پرسش دیگری که مطرح است این است که: موضوع و محتوای روایات نقل شده، آیا عام است که تمام آموزههای موجود در احادیث را بگیرد؟ به این معنا که بنده از استاد خویش روایات تاریخی را اکثار کنم. بنده روایات مرتبط با عرصههای قیامت و موضوعات دیگر را اکثار کنم.
آیا دامنهی اکثار باز است به این معنا که اکثار در هر عرصهای از محتوا، دالّ بر وثاقت شخص مکثر عنه میتواند باشد یا محدودهی خاصی دارد؟ اگر دقت کنیم استاد شبیری زنجانی میفرمایند: آنکه موجب یا کاشف از وثاقت است، اکثار در روایات فقهی الزامی است؛ ایجابیّا یا سلبیّا. محتوای روایات باید روایات فقهی الزامی باشند؛ چرا که همهی مواردی که گفتیم میتوان تعلیقه زد که اکثار آنها موجب کشف از وثاقت نیست. پس محتوا و مفاد روایات، روایات فقهی الزامیه است.
۴- حد و میزان اکثار چقدر است؟ وقتی میگوییم نقل روایت از استاد به فراوانی، کاشف از این است که استاد خویش را ثقه میدانسته است، چه میزان روایت مراد است؟ اکثار به چه میزان تحقق پیدا میکند؟ در لابلای فرمایش سید استاد در این زمینه ابهام است، ولی اگر ما سیرهی عملی ایشان را در توثیق راویانی که پشتوانهی توثیق آنها اکثار است، مرور کنیم، میتوانیم بگوییم که در ذُکر شریف ایشان این است که ایشان بین سی تا چهل روایت فقهی را کافی میدانند. میتوان در درایه النور و نرم افزار شیخ صدوق این قضیه را مشاهده کرد. نمونهی عملی آن علی بن احمد بن اشیم است؛ بنابراین دامنهی اکثار دامنهای نیست که وقتی میگوییم: اکثار، قرار باشد صدها روایت یا هزار روایت باشد، بلکه سی تا چهل روایت کافی است؛ بنابراین اگر فردی که در ترجمهی او توثیق صریح آمده است، اتهام به روایت از ضعفاء ذکر نشده و از یکی از اساتید خود در عرصهی آموزهی فقهی الزامی سی روایت داشته باشد، از نظر ایشان، اکثار روایت محقق میشود و این کاشف از وثاقت است.
۵- دلیل ایشان {استاد سید محمد جواد شبیری} بر دلالت اکثار بر وثاقت کدام است؟
ایشان در فرمایش خود وعده میکنند که سه دلیل بشمارند و دو دلیل آن عمده دلیل است.
از یکی از دلایل تعبیر به دلیل اعتبار میکنند و از دیگری به حساسیت دانشمندان رجالی تعبیر میکنیم. پس ایشان دو دلیل برای دلالت اکثار بر وثاقت نقل میکنند:
۱- دلیل اعتبار:
ایشان میفرمایند: نقل روایات فقهی الزامی برای عمل کردن است و هیچ انگیزه یا دلیل عقلایی برای رفتن به سراغ راوی ضعیف و اکثار از راوی ضعیف وجود ندارد. در همین مقطع وقت، ایشان مجموعهی راویان ثقهی شیعه را به سه گروه تقسیم میکنند:
۱- راویانی که اصلا از راویان ضعیف نقل نمیکنند؛ مثل ابن ابی عمیر، جعفر بن بشیر بجلی که به هیچ عنوان از راوی ضعیف نقل نمیکنند. ایشان در خصوص این گروه از راویان میگویند: اگر یک روایت از کسی داشته باشند، دال بر توثیق است.
۲- گروه دیگر کسانی هستند که عادت به نقل فراوان از ضعفاء دارند؛ مثل احمد بن محمد بن خالد برقی. در میان راویان ثقه مجموعا هشت راوی اینگونه هستند.
۳- گروه بعدی رواتی هستند که گرچه گاه و بیگاه به سراغ راویان ضعیف میروند و نقل روایت میکنند، لکن این رویه برای آنها عادت نشده است؛ بدین معنا که به سراغ آنها بروند و به فراوانی روایت کنند. میفرمایند: در خصوص این گروه هیج داعی عقلایی برای به سراغ راویان ضعیف رفتن و نقل فراوان روایات فقهی الزامی وجود ندارد؛ زیرا بحث آداب و سنن نیست تا ادلهی تسامح در ادلهی سنن آید. امور عقلیه یا اخلاقی هم نیست بلکه مسایل فقهی الزامی است.
حال به چه بیان اکثار را کاشف بر وثاقت میدانیم؟
ایشان میفرمایند: روند عمومی اخذ و نقل اخبار بر پایهی برقراری ارتباط وثیق با اساتید بوده است؛ یعنی شاگرد محضر استاد میرفته است و در فرآیند سماع و قرائتی با استاد ارتباط برقرار میکرده است و تحمل میکرده است و أداء میکرده است. این ارتباط چهره به چهره نیاز به یک مراودهی عملی نسبتا طولانی دارد و در این مراوده عادتاً نمیتوانیم بگوییم شاگرد، استاد خویش را نمیشناسد؛ چرا که حسن ظاهری که براساس مراوده کشف میشود، برای حکم به عدالت و وثاقت کافی است.
ایشان میفرمایند: این مراوده حتما به این جا میرساند که شاگرد استاد را بشناسد. حال شناخت استادش بدین صورت است که یا اینکه استاد خویش را به ضعف و دروغ گویی میشناسد و یا اینکه او را به وثاقت میشناسد. اگر فردی که با انگیزه ی دستیابی به روایات معصومین علیهم السلام آن هم در بحث روایات فقهی الزامی، حرکت کرده است و استاد خویش را به دروغ گویی بشناسد، دیگر از او اکثار روایت نمیکند. این برآیند دلیل اعتبار بود.
۲- حساسیت رجالیین در اطلاع رسانی
ایشان در مورد دلیل دوم میفرمایند: ما وقتی به سراغ رجالیین میرویم، در ترجمهی برخی از رواه که توثیق شده اند، ما میبینیم که دانشمندان رجالی ضمن اینکه راوی را توثیق میکنند، ولی به یک حقیقت تذکّر میدهند که این راوی که از نظر من توثیق شده است، عادت به روایت از ضعفاء به شکل فراوان دارد. اگر نگاه بکنید در برخی از ترجمهها هست که «ثقه الّا انه روی عن الضعفاء». ساختار عبارت با بیان استثناء کاشف از اینکه اگر این استثناء صورت نمیگرفت،{این استثنا را نیز متصل میدانند }در مواردی که توثیق صورت گرفته است و رجالی تعبیر «الا انه روی عن الضعفاء» را به کار نبرده است، به رابطهای میان راوی ثقه و مشایخ ضعیف به شکل فراوان پیدا نکرده است. رجالی هیچ قرینهای هیچ دلیلی برای اینکه آن حقیقت نهفته در مفهوم وثاقت را که وثاقت مشایخ راوی مورد بحث است، ندیده است؛ لذا به اطلاق بسنده کرده است.
بنابراین دلیل دوم، عدم ذکر استثنناء و عدم ذکر اینکه این راوی به شکل فراوان از رواه ضعیف روایت داشته باشند است.
ایشان دلیل سوم را نیز عبارات پراکندهی دانشمندان رجالی دانسته است که بر این معنا دال است. لکن در بحثشان این دلیل را تفصیلا بحث نکرده اند؛ لذا ما بحث را متمرکز در دو دلیل اول میکنیم.
بررسی این نظریه
نکته: وقتی میگوییم راوی عن الضعفاء کثیرا، آیا این راویان که این ویژگی را دارند، این ویژگی به چه معناست؟ آیا در فهرست مثلا بیست گانهی مشایخ احمد بن محمد بن خالد برقی، ده تا از اساتید است که از ضعفاء به فراوانی نقل کنند؟ خیر. ایشان تصریح میکنند که آیا اساتید این شخص این گونه است که مشایخ ضعیف متعدد داشته باشند؟ خیر. این معنایش نیست بلکه حتی اگر یک یا دو استاد ضعیف که از آنها روایت میکند، نیز کافی است.
تا اینجا تقریر نسبتا کوتاه و جامعی از فرمایش استاد بود.
یک نکتهی کوتاه و بعد بنده چهار تأمل دارم و عرض میکنم.
سوال: اگر قرار باشد ما بر اساس یک رویه و یک سیره و یک عملکرد، حکم به وثاقت و یا ضعف راوی کنیم، پشتوانه و خواستگاه اصلی استدلال و استظهار باید دادههای کتب رجالی نخستین باشد. منابع اولی بحث مهم است؛ یعنی چون نجاشی گفته است که «روی عن الضعفاء کثیرا» اکثار او را کاشف از وثاقت نمیدانیم. حال سوال: ضعف راوی از نگاه قدماء به چه معناست؟ آیا یک راوی ضعیف به هیچ وجه حتی به صورت نقل فراوان از او، نمیتوان از نگاه صاحبان کتب رجالی به سراغش رفت؟
به بیان دیگر اگر ما صورت مسئله را ببینیم، گویی راویان ضعیف، اولاً: معلوم الفسق هستند و ثانیاً: به لحاظ ضعفشان، امکان برقراری ارتباط وثیقی که موجب تیرگی پروندهی روایی راوی شود، وجود ندارد. پس یک نکتهی مهم در تحلیل معنای ضعف درنگاه دانشمندان رجالی است. اگر ما به سراغ کتب رجالی رویم، دادههایی که اینها از صدوق یا ابن ولید نقل کرده اند، میتوانیم مفهوم ضعف را از نگاه گذشتگان اینگونه گوییم که راوی ضعیف کسی است که در مرحلهی تعامل با روایات او، روایات منفرد او کنار گذاشته میشود نه مطلق روایات او. این را مرحوم نجاشی و شیخ طوسی و ابن غضائری بر این باورند. ابن ولید و صدوق نیز بر این باورند. در این جهت از میان قدماء استثناء نداریم. راوی ضعیف کسی است که روایات منفرد و بلاقرینهی او کنار گذاشته میشود نه تمام روایاتش. بله اگر در ترجمهی راوی مثل جعفر بن محمد بن مالک بن فزاری، مرحوم ابن غضائری تصریح کنند که متروک جملۀ بله این کنار گذاشته میشود، ولی اینگونه نیست که در یک رویکرد عمومی، هر راوی تضعیف شده، کل روایاتش کنار گذاشته شود. بدین معنا که برقراری ارتباط روایی با او به شکل وسیع یک نقطه ضعف تلقی شود. چند شاهد را ببینید:
اگر شما درکتاب رجال نجاشی به ترجمهی محمد بن سنان رجوع کنید: ایشان محمد بن سنان را در ص ۳۲۸ مدخل ۸۸۸ ترجمه میکند تا به این جا که «هو رجل ضعیف جدّا لا یعول علیه و لا یلتفت إلى ما تفرد به». حال بحث اینکه روایات منفرد چیست بحث دارد. گاهی اوقات مادر عرصهی تعامل عملی با روایات واقع نیستیم؛ یعنی در رجال در یک دنیای بسته رفتار میکنیم و یک نظریه میدهیم فارغ از اینکه در عرصهی عملی تعامل با روایات داشته باشیم. اگر شما در کتاب تهذیب، محمد بن سنان را ببینید که کتابی است که عرصهی عملی تعامل با روایات است و ایشان در آورد گاه فتوا است، دقیقا فرمایشی مانند فرمایش مرحوم نجاشی دارند.(قال الشّیخ: محمد بن سنان مطعون علیه ضعیف جدّاً وما یستبدّ بروایته ولا یشرکه فیه غیره لا یعمل علیه). حکم صریح به ضعف و ضعف عمیق ولی دامنهی تخریبی او فقط منفردات است نه روایات دارای قرینهی صدور که حالا قرائن چه هستند موضوع بحث ما نیست.
اگر در فهرست شیخ طوسی ترجمهی محمد بن اورمه را ملاحظه کنید، خواهید دید که با همهی پیشینهی ضعفی که در حوزهی حدیثی قم دارد و حتی به لحاظ فرورفتگی در مباحث غلو محدور الدم هم شمرده شده بود، شیخ طوسی اینگونه میگویند: «قال محمّد بن علی بن الحسین: محمّد بن اورمه طعن علیه بالغلوّ، فکلّ ما کان فی کتبه ممّا یوجد فی کتب الحسین بن سعید و غیره فإنّه یعتمد و یفتى به، (و کلّ ما تفرّد) به لم یجز العمل علیه و لا یعتمد». با اینکه سیرهی صدوق و ابن ولید اینگونه است که اصلا ایشان اگر مجموعهای داشته باشند که هشتاد در صد آن ضعیف است، کل آن را کنار میگذارند.
همه میدانیم که چه بر اساس فرمایش شیخ بهایی در مشرق الشمسین و چه بر اساس فرمایش صاحب منتقی در مقدمهی منتقی جلد ۱ ص ۱۴، پیشینیان ما به سراغ راوی ضعیف میرفتند و به دلیل وجود قرائن به روایات او نیز فتوا میدادند.
اینها اثر دارد. حتی شما به سراغ ضعیف ترین راویان که حتی از محمد بن اورمه هم ضعیف ترند، در فرهنگ اعتبار سنجی رجالی ما کنار گذاشتن کلی اینها وجود ندارد. نمونه اش ابوسمینه ممکن است سهل بن زیاد را بر پایهی توثیقی که شیخ در رجالشان آورده اند، توثیق کنیم، ولی محمد بن علی ابوسمینه را به هیچ وجه نمیتوان با دادههای رجالی توثیق کرد؛ زیرا هم ابن شاذان و هم کشی و ابن غضائری او را غالی دانستند و کذاب دانستند. اما همین فرد دامنهی تعامل با روایات او {با این حد ضعف} دامنهی سلبی محض نیست.
شما به ترجمهی محمد بن علی ابو سمینه در فهرست شیخ طوسی مراجعه فرمایید. او از کسانی است که از قم اخراج شدن. آیا ما در مرحلهی تعامل مطلق روایات را کنار گذاریم؟ خیر. «أخبرنا جماعه، عن محمّد بن علی بن الحسین، عن أبیه و محمّد بن الحسن و محمّد بن علی ماجیلویه، عن محمّد بن أبی القاسم، عن محمّد بن علی الصیرفی، إلّا ما کان فیها من تخلیط أو غلوّ أو تدلیس أو ینفرد به و لا یعرف من غیر طریقه.»
حتی در مورد راویان بسیار ضعیف هم بر این باور نیستند که همهی مرویات یک راوی را به صورت مطلق کنار بگذاریم؛ حتی مثل حسن بن محمد بن یحیی علوی که بسیار ضعیف است با اینکه ابن غضائری سختگیر ترین دانشمند رجالی هستند، در مورد او اینگونه میگوید: «کان کذّابا، یضع الحدیث مجاهره و یدّعی رجالا غرباء لا یعرفون، و یعتمد مجاهیل لا یذکرون. و ما تطیب الأنفس من روایته إلّا فی ما رواه من کتب جدّه التی رواها عنه غیره.»
پس مفهوم ضعف از نگاه قدماء به این معنا نیست که نمیتوان مطلقا با راوی ارتباط گرفت. حال آن چهار نکته را که ذر ذهن حقیر است، عرض میکنم.
چهار اشکال به مبنای اکثار
ایشان فرمودند: اکثار کاشف از مراودهی عملی است که این را قبول داریم. مراوده نیز کاشف از شخصیت راوی است به فسق یا دروغگویی و یا ضعف راوی و به لحاظ همین اصحاب ما ارتباط گسترده با روایات و راویان ضعیف نمیگرفتند و این فرمایش را ترکیب کردند با دلائل دوم ایشان. حال سوالات ما عبارتند از:
۱- شما بر پایهی کدام برداشت از مفهوم ضعف میفرمایید: نمیتوان با راویان ضعیف ارتباط گرفت؟ آیا خود تقریبی از مفهوم ضعف دارید که باید بیان کنید تا روشن شود که تلقی شما از ضعف این است و بر این پایه نمیتوان با راویان ضعیف ارتباط گرفت. این یک سوال جدی است که در فرمایشات ایشان تبیینی و بیانی در گسترهی مفهوم ضعف وجود ندارد.
۲- شما میفرمایید: چون در ترجمهی راویان توثیق شده، گفته نشده است: «الا انه روی عن الضعفاء»، این کاشف از عدم ارتباط با رواۀ ضعیف است. سوال: جایی که نجاشی میگوید: «ثقه الا انه روی عن الضعفا، مثل حسن به محمد بن جمهور» ثقه الا انه روی عن الضعفاء ضعیف به زعم چه کسی؟ یعنی من نجاشی که اینگونه میگویم ضعیفی که من او را ضعیف میدانم یا دیگری؟ این هم روشن نیست.
اینها فرق دارند. ایشان بحث را بردند در اینکه فرد نمیتواند از فرد ضعیف فی نظره کثرت روایت داشته باشد. حال نجاشی که میگوید: «ثقه الا انه روی عن الضعفاء» ضعیفی که من نجاشی ضعیف میدانم یا همان راوی که روی عن الضعفاء. اگر ضعیف که من نجاشی ضعیف میدانم، پس نمیتوانید به عدم ذکر«الا انه روی عن الضعفاء» تمسک کنید؛ زیرا خود شما کثرت روایت اجلاء را خیلی اوقات مقدم بر تضعیف وارد شده در کلمات رجالیین میدانید؛ مثل سهل بن زیاد. سهل را نجاشی تضعیف کرده است، ولی شما به خاطر کثرت روایت کلینی او را ثقه میدانید. اگر مراد از نگاه دانشمند رجالی است، نمیتوانید؛ زیرا قطعا اطلاع رسانیهای کتب رجالی کامل نیست. محمد بن سنان از دیدگاه نجاشی و شیخ و صدوق تضعیف شده است، ولی احمد بن محمد بن عیسی از او اکثار دارند؛ چرا پس نجاشی تذکر ندادند؟
سید استاد فرمودند: در بحث اکثار نمیگوییم: مشایخ فراوان دارد، بلکه یک یا دونفر است که او از آنها اکثار دارند. اگر شما دامنهی اکثار احمد بن محمد بن عیسی را از دو نفر مثل محمد بن خالد برقی و محمد بن سنان مقایسه کنید با دامنهی اکثار احمد بن محمد بن خالد برقی ازدو نفر که عبارتند از: محمد بن خالد برقی و دیگری محمد بن علی ابوسمینه، یک نفر مشترک است و دو نفر دیگر هم که مشترک نیستند. هردو از کذابین مشهورین از نگاه فضل بن شاذان هستند و هر دو را دانشمندان رجالی ضعیف میدانند. پس اگر میفرمایید: «لم یذکر فی ترجمه راوی که انه روی عن الضعفاء» و این را کاشف از عدم بگیرید نمیشود؛ زیرا اگر ضعیف از نگاه خود نجاشی یا آن رجالی را میگویید که این با سیرهی خودتان نمیسازد؛ زیرا خودتان میگویید که هر گاه اکثار روایت از اجلاء با تضعیف قولی یک رجالی تعارض کرد، اکثار که توثیق عملی است، مقدم است و به همین دلیل سهل بن زیاد را توثیق میکنید. اگر هم میگویید که ضعیف عند الراوی یعنی عند المکثِر، یعنی من راوی که شاگرد هستم و استادم را معلوم الفسق میدانم، آیا میتوانیم نسبت دهیم به احمد بن محمد بن خالد برقی که در مقام اکثار از استاد آن هم روایات فقهی الزامی، در مقام دستیابی به دستورات شرع و دستورات الزامی نیست؟ بنابراین یا شما ضعف را عند النجاشی اراده میکنید که نمیتوانید کاشف از این بدانید که در موارد ذکر نشده، دلالت بر عدم کند، بلکه به نقصان اطلاع رسانی بر میگردد. و اگر هم ضعف عند الراوی و مکثر مراد است، باز هم نمیتوانید؛ زیرا یا اکثار از روایات فقهی الزامی محقق است یا نیست. اگر نیست که اصلا مورد بحث نیست و اگر هم هست، نمیتوانید این را طرح کنید که کسانی مثل احمد بن ابی عبدالله برقی که صدوق در من لایحضر {که میخواهد روایاتی که حجت بین الله و بین اوست را نقل کند} از کتاب او نقل میکند و خیلی هم بعید است که صدوق به دنبال این کتب رفته است و فقط در موارد مندوب ذکر کرده است.
۳- شما یک مبنایی دارید و آن اینکه اگر یک صاحب کتاب فقهی یا یک محدث یک روایت فقهی الزامی را که به شکل منفرد به او رسیده است، یعنی تنها در یک موضوع، یک روایت بیشتر به دست آن فقیه نرسیده است، مثل مرحوم کلینی و به آن روایت فتوا میدهد، حتما باید تمام راویات سلسلهی سند را ثقه بداند؛ زیرا مسایل الزامی فقهی است و هیچ راهی غیر از احراز اتصال به معصوم وجود ندارد.
حال سوال: من احمدبن محمد بن عیسی هستم و سی روایت از بابهای فقهی الزامی از علی بن اشیم روایت کرده ام. حال آیا این روایات منفردند یا اینکه جزو روایاتی هستند که قرینهی صدور دارند؛ زیرا بر اساس بنای قدماء شما میتوانید به سراغ یک نفر بروید؛ یعنی دیگران نیز نقل کرده اند. اگر دیگران نیز نقل کرده باشند، چه بسا شخص مکثِر شما بر اساس مبنای قدماء نقل کرده باشد؛ یعنی او هم مثل صدوق روایات دارای قرینهی صدور را الزامی هم که باشند میگیرد و فتوا میدهد. اگر هم روایت دارای قرینهی صدور است، چه بسا از باب تراکم قرائن است و اطمینان به صدور، نه با تکیهی بر راوی خاص است. و اگر روایت فقهی الزامی منفرد است، مبنای شما مبنی بر دلالت اکثار، بحث جدیدی نیست؛ زیرا مبنای شما این است که اگر یک محدث از یک راوی یک روایت فقهی الزامی روایت کند و فتوا دهد، کاشف از وثاقت است و حرف درستی است. پس دیگر جای مطرح شدن این مبنای اکثار وجود ولی باید اینجا اثبات کنید.اینجا دیگر مبنای جدیدی نیست بلکه تاکید شدهی مبنای پیشین است.
نکته: سید الاستاد از یک نکتهای به سرعت گذشتند. اینکه در بحث خبر واحد و حجیت خبر واحد، رفقا حتما این را کار کنند که در عصر صادقین سهم خبر واحد در گسترش آموزههای فقهی شیعه چه میزان است؟ این را خیلیها نمیپردازند.
۴- شما در بحث دلالت اکثار بر وثاقت، مطلقا حکم به وثاقت راوی میکنید، بدون اینکه بین دو حیثیت متفاوت راوی مکثَر عنه به روشنی تفکیک داده شوید. از نگاه استاد ما راوی در نقل روایت دو نقش دارد: یکی نقش استقلالی؛ یعنی بنده ابو سمینه هستم، دارای مجموعه کتبی هستم و شما میگیرید و عمل میکنید. و یک نقش طریقی. اگر مجموعهی فرمایشات سید استاد را در جلساتی که در موسسه بقیه الله تحت عنوان تعویض سند داشتند را ملاحظه کنید تصریح میکنند که راوی ضعیف در طریق به کتب مشهور، حیثیت طریقی وجود و عدمش مساوی است؛ زیرا اعتبار کتب حدیثی مشهور به راوی نیست بلکه به قرائن نسخه شناختی همراه با نسخه است؛ یعنی راویان ضعیف مثل محمد بن سنان راوی کتاب طلحه بن زبیر شامی آنگاه که نقش طریقی ایفاء میکنند، اگر بخواهد هم نمیتواند دخل و تصرف کند. عین تعبیر ایشان است. اگر بخواهد هم نمیتواند؛ یعنی عملا راوی ضعیف در حیثیت طریقی به کتب مشهوره مسلوب الاختیار است.
لازم است در این حیثیت نیز تفکیک قائل شویم. خود ایشان هم احتمال معتنی به میدهند که در بسیاری از طرق، سهل بن زیاد در طریق به روایات ابن محبوب و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی واقع شده است، حیثیت طریقی دارد؛ یعنی حیثیتی که به تعبیر ایشان بود و نبود سهل در اعتبار بخشی به روایات، یا ستاندن آن تاثیر ندارد. لذا نکتهای که در این فرمایش مبهم است و نیاز به تذکر دارد، این ست که: زمانی اکثار دلالت بر وثاقت میکند که حیثیت، حیثیت استقلالی باشد نه طریقی. توضیح کوتاه:
ایشان بر اساس مبنای خودشان آنگاه که بر اساس اکثار، وثاقت یک راوی را احراز میکنند، وثاقت مطلق او را احراز میکنند؛ یعنی فرض کنید بنده بر اساس فرمایش شیخ که میگویند مشایخ ابن ابی عمیر ثقه است، حکم به توثیق میکنم. گسترهی این توثیق کجاست؟ آیا فقط در همان سندی که او از استادش نقل میکند؟ خیر، بلکه در جاهای دیگر نیز همین است. ایشان نیز در بحث مطلق تصریح دارند.
بنابراین این نقطه به عنوان یک نقطهی مبهم نیز در فرمایش ایشان وجود دارد. چه اینکه خود ایشان معتقدند که راوی ضعیف در حیثیت طریقی میتواند واقع شود و پل ارتباطی قرار گیرد بی آنکه ضعف او مضر به اعتبار خبر باشد.
خلاصه:
بر اساس فرمایشات استاد، اکثار دلالت بر وثاقت دارد، به این معنا که شخص مکثر، استاد خویش را ثقه میداند و کاشف از وثاقت نفس الامری است. این را بر تضعیف قولی هم مقدم میدارند به دو دلیل که ذکر شد.
عرض کردیم که چهار سوال و ابهام است که مفهوم ضعف را چه تبیینی دارید. تفکیک بین حیثیت طریقی و استقلالی نشده است و اگر بیان شما را بپذیریم، چیزی زاید بر نظریهی دلالت بر منفرد ندارد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.