شبکه اجتهاد: چندیقبل دادستان کل کشور به تلاش برخی افراد در حوزه علمیه قم برای حذف ولایت فقیه از قانون اساسی اشاره کرد. آیتالله علیاکبر سیفی مازندرانی در درس خارج فقه خود به تلاش مذبوحانهی برخی ساده اندیشان واکنش نشان داد که در ادامه میآید.
انکار ولایت فقیه ناشی از نفهمیدن روح فقه است
این روزها بعضی از اهل علم، نفی و انکار ولایت فقیه را مطرح میکنند و روزنامهها به آن میپردازند. این نوعی ساده لوحی و کج اندیشی است و نشان از آن است که واقعا روح فقه را نفهمیده اند.
ولایت فقیه، ضرورت عقل، فقه و اسلام است و مطلبی نیست که صِرف ادّعا باشد. ولایت فقیه برگرفته از آیات قرآن است. خداوند در قرآن میفرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء:۵۹)؛ در کلام امام رضا علیه السلام «اولی الامر» توسعه به هرکسی که دارای خصوصیاتی است یافته است. در معتبره فضل بن شاذان از امام رضا (علیه السلام) این گونه آمده است: حکمت و وجه جعل “اولی الامر” این است که خصوصیاتی از جمله قلع بدعتها، اقامه احکام الهی، رساندن اموال بیت المال به حق داران، اقامه جمعه، رفع ظلم و دفاع از مظلوم را دارا باشد. بر هر کسی که این خصوصیات را دارا باشد حکمت اولی الامر در مورد او هست. (عیون اخبار الرضا علیه السلام: ج۲، ص ۱۰۰)
امام صادق علیه السلام در صحیحه سلیمان بن خالد میفرماید: «اتقوا الحکومه؛ فان الحکومه انما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین، کنبیّ او وصیّ نبیّ؛ به حکومت نزدیک نشوید و ادّعای حکومت نکنید و زمام حکومت را به دست نگیرید، حکومت فقط برای کسی است که فقیه باشد و عالم به قضاء و عادل بین مسلمین باشد (و اصولا برای غیر او نیست)؛ مانند نبی یا وصی نبی» (وسائل: ج ۲۷، ص ۱۷). لفظ «أو» در عبارت «کنبیّ او وصیّ» عاطفه است و به معنای «او کوصی نبی» میباشد. و این فقیه جامع است که بر «کوصیّ نبیّ» صدق میکند و به غیر فقیه جامع نمیتوان «کوصی» را اطلاق کرد. این مصداق را خود امام صادق (علیه السلام) تعیین فرموده است: «ینظران الی من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما» (وسائل: ج ۲۷، ص ۳۰۰)
امام صادق علیه السلام فقط چنین شخصی را حاکم قرار داده است. وگرنه تحدید به این قیود، لغو میشود.
منکرین ولایت فقیه، کلمات فقهاء را برای یک بار به صورت عمیق بخوانند
شیخ انصاری در کتاب القضاء در تفسیر این روایت آورده است: این که حضرت (علیه السلام) فرمود: «فانی قد جعلته علیکم حاکما» به مثابه تعلیل و بیان وجه امر به حکمیت (فلیرضوا به حکما) است؛ در ابتدا حکمیت را فرمود و در تعلیل آن فرمود: «چون من برای او حکومت مطلق قرارداده ام (فانی قد جعلته علیکم حاکما)». پس عبارت «فانی قد جعلته علیکم حاکما» به این معناست که: از آنجا که حکومت مطلقه را برای چنین شخصی ثابت میبینم لذا او را حَکَم قرار دادم و امر کردم که او را حَکَم قرار دهید. پس معنای روایت این گونه است که: لمّا کان مشروعیه الحَکَمیه فرع حکومته المطلقه فلیرضوا به حکما، و به عبارت دیگر معنا این چنین است: «لانی قد جعلت له الحکومه المطلقه، من هنا یجب علیکم الرضا بحَکَمیته.»
همان طور که گذشت صاحب جواهر هم در جواهر در این باره میگوید: کسی که ادعای فقاهت بکند ولی هنوز ولایت فقیه را از روی روایات اهل بیت (علیهم السلام) نفهمیده باشد ماذاق طعم الفقه شیئا.
اگر کسی مجموع کلام راحل (ره) را ملاحظه کند کلامی بالاتر از سخن صاحب جواهر میفهمد و آن اینکه: ما فهم من الدین و الاسلام شیئا؛ چون ایشان ولایت مطلقه فقیه را از ضروریات و واضحات اسلام و آیات و روایات میدانند.
حتی مرحوم آقای خویی نیز ملتزم به ولایت فقیه است منتها آن را از دلیل حسبه استفاده میکنند؛ چون به قول امام راحل (ره) حکومت از اعظم مصادیق حسبه است؛ اگر یتیم یا قاصر یا مجنونی که از اشخاصند نیاز به ولایت دارند حکومت اسلام نیاز به ولیّ ندارد؟! چه مصداقی بالاتر از نفس حکومت که مقدرات و سرنوشت مسلمین را رقم میزند؟ در امور حسبه گفته میشود که تا زمانی که حاکم باشد نوبت به عدول مسلمین نمیرسد. پس مرحوم آقای خویی نیز ملتزم به ولایت فقیه بوده منتها از این بابی که عرض شد.
محقق کرکی در رسائل کرکیه تصریح بر این مطلب دارد و ما در کتاب ولایت فقیه آورده ایم که: اجماع اصحاب ما بر ثبوت ولایت عامه برای فقیه میباشد: «اتفق اصحابنا علی ان الفقیه العدل الامامی الجامع لشرائط الفتوی المعبّر عنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیه نائب من قبل أئمه الهدی علیهم السلام فی حال الغیبه فی جمیع ما للنیابه فیه مدخل» (رساله المحقق الکرکی: ج ۱، ص ۱۴۲) این مطلب از کلمات فقهای دیگر نیز فهمیده میشود.
امروز بعد از آن همه کلمات فقهاء و بعد از تشیید امام راحل (ره) و پس از این همه مقالات و صحبتها در این باره، باز هم عدهای در حوزه علمیه قم پیدا شوند و بگویند دلیلی بر ولایت فقیه نداریم؛ باید گفت این مطلب چیزی جز نفهمیدن مذاق اهل بیت (علیهم السلام) و به تعبیر صاحب جواهر نچشیدن طعم فقه اهل بیت (علیهم السلام) نیست.
مردم در زمان غیبت یله و رها نیستند
عقل هم در این باره میگوید: وقتی شکر منعم و اطاعت او واجب شد باید او را به همان نحوی که خودش ترسیم نموده اطاعت کنی. مولی در ترسیم اطاعت فرموده: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» و همان طور که گذشت اولی الامر، امر به رجوع به فقهاء کرده اند. اگر بنا باشد فقط در دویست سال زمان حضور نیاز به ولی امر باشد ولی در طول زمان غیبت کبری که چندین برابر است ولیّ امر و فقیهی نباشد که حکومت بر اساس نظر او باشد، مردم یله و رها میشوند. اینها همگی از واضحات است.
عقل فی نفسه و با قطع نظر از آیات و روایات فقهاء، نیز حکم دارد. عقل میگوید: وقتی شکر منعم و اطاعتش واجب شد از آنجا که اطاعت خدا فرع بر شناخت اوامر اوست؛ باید کسی باشد که اوامر و احکام و دین خدا را بشناسد و جاهل باید به کسی که عالم به اوامر مولی و حدود و احکام الهی است رجوع کند تا شکر منعم و اطاعت خدا محقق شود. آن کسی که اوامر خدا را باید بشناسد فقیه و عالم است. باید عالمی باشد تا با اتخاذ فتوا و عمل به حکم او، اطاعت از «الله» محقق شود. کسی میتواند دین الهی را اقامه نماید که فقیه و عالم باشد.
در برابر این گونه سخنان سکوت نکنید
برخی حرفها از سوی افراد زرنگ، با انگیزههای سیاسی زده میشود، از سوی افراد ساده از روی ساده لوحی بیان میشود و از طرف عدهای به خاطر کج فهمی فقه صورت میپذیرد که در برابر آن باید با بصیرت و به موقع واکنش نشان داد.