اختصاصی شبکه اجتهاد: به مناسبت سالروز رحلت آیتالله سید محمدهادی میلانی یادداشتی تحت عنوان «ناگفتههایی از ارتباط آیتالله میلانی با علمای مکتب معارفی خراسان» منتشر شد که مرا متعجب و متأسف نمود، زیرا مصداق پاشیدن خاک در چشم حقیقت بود و امیدوارم مطالب آن، سهواً بیان شده باشد.
نویسنده در این یادداشت در صدد آن بوده است که: اولاً گرایش آیتالله میلانی به فلسفه و عرفان را بر پایه نقل قولهایی، «به شدت تکذیب» نماید و از این رو گرایش فلسفی و عرفانی ایشان را «شبهه»ای می داند که در ذهن برخی ایجاد شده است. ثانیاً مناسبات میان آیتالله میلانی و تفکیکیان را حسنه جلوه دهد. او همچنین مطالب ناصوابی را در خصوص محقق اصفهانی مطرح کرده است.
در این نوشتار برای روشن شدن حقیقت و جلوگیری از تحریف آن، در سه بخش، به مدعیات یادداشت مذکور پاسخ داده میشود:
۱– محقق اصفهانی، فقیه اصولی و فیلسوف عارف
مینویسد:
«آیتالله کمپانی از نظر مشی فلسفی بیشتر به فلسفه ملاصدرا گرایش داشت و در مکاتبات با مرحوم آیتالله سید احمد کربلایی ظاهراً که عارف مسلک و وحدت وجودی بود در دفاع از مبانی فلسفی با ایشان مکاتباتی نمود که به چاپ رسیده است. برخی از طرفداران عرفان وحدت وجودی ادعا میکنند مرحوم کمپانی در اواخر به عرفان وحدت وجودی گرایش پیدا نمود که البته معلوم نیست.»
پاسخ: آن شخصی که قائل است، محقق اصفهانی، النهایه، وحدت شخصیه وجود را پذیرفت، علامه سید محمدحسین طباطبائی میباشد که قریب ۱۰ سال محضر ایشان را درک نمود و از نزدیکترین شاگردانشان محسوب میشد. آیتالله حسینی طهرانی از علامه نقل میکند که در پاسخ به سوالش، فرمود:
«و امّا راجع به مباحثى که در مکاتبات و مراسلاتى که در قضیّه تشکیک در وجود و وحدت در وجود، بین دو عالم بزرگوار آقاى سیّد أحمد کربلائى و آقاى حاج شیخ محمّد حسین اصفهانى رضوانُ الله عَلیهما صورت گرفت، و بالاخره مرحوم حاج شیخ قانع به مطالب عرفانیّه توحیدیّه مرحوم سیّد نشدند؛ یکى از شاگردان مرحوم قاضى بنام آقا سیّد حسن کشمیرىّ که از هم دوره گان آقاى حاج شیخ على محمّد بروجردىّ و آقا سیّد حسن مَسقطىّ و آن ردیف از تلامذه مرحوم قاضى بودند، بناى مکالمه و مباحثه را با مرحوم حاج شیخ محمّد حسین باز کرد، و آنقدر بحث را بر اساس استدلالات و براهین مرحوم آقا سیّد أحمد تعقیب کرد که حاج شیخ را ملزم بقبول نمود.» (مهرتابان، ص۲۲۱)
مینویسد:
آیتالله شیخ عبدالنبی کجوری از شاگردان درس مرحوم کمپانی است که در این رابطه میفرماید: «ایشان یک روز در درس از مبانی فلسفی و عرفانی سخن گفت-که محل اختلاف نظر بزرگان و مورد انتقاد جدی اکثر فقها است. بعد از درس به ایشان عرض کردم:آیا شما به این مبانی معتقد و ملتزم هستید؟ فرمودند: خیر، من فقط میخواهم بگویم این مبانی فلسفی و عرفانی است و من از آنها اطلاع دارم ولی عقیده قلبی من اینها نیست و به اینها اعتقاد ندارم.»
پاسخ: سخنی که شیخ عبدالنبی کجوری (از منتقدین سرسخت فلسفه و عرفان) از محقق اصفهانی نقل میکند، بسیار عجیب و غریب مینماید، زیرا نه با تألیفات ایشان سازگار است و نه با دیدگاه شاگردان مبرز ایشان.
شیخ محمدرضا مظفر به نقل از محقق اصفهانی میگوید:«أن شیخنا و استاذنا العظیم المحقق الحجه الشیخ محمدحسین الاصفهانی سمعت عنه أنه ان یقول: «لو اعلم احدا یفهم اسرار کتاب الاسفار لشددت الیه الرحال للتلمیذه علیه و ان کان فی اقصی الدیار» (اگر کسی را بشناسم که اسرار کتاب اسفار را بفهمد بار سفر بر میبستم و برای شاگردی نزد او میرفتم و لو این که در دور ترین مناطق باشد.) و کأن استاذنا -قدس الله نفسه الزکیه- یرید أن یفتخر أنه وحده بلغ درجه فهم أسراره، أو أنه بلغ درجه من المعرفه أدرک عجزه عن اکتناه مقاصده العالیه. (الحکمه المتعالیه، ج۱، مقدمه الشیخ مظفر، ص۳)
محقق اصفهانی در توصیف منظومه «تحفه الحکیم» که آن را بر مبنای «حکمت متعالیه» به نظم درآورده است میگوید:
«و هذه المنظومه فی الحکمه/ حاویه اصولها المهمه
و انها لدی النفوس الملهمه/ صحیفه من صحف مکرمه
و هو کتاب احکمت آیاته/ و فصلت بالحق بیناته
و فیه من لطائف المعارف/ ما هو قره لعین العارف
و کیف و المنعوت فیها الحق/ و الحق باتباعه احق
وسمتها بتحفه الحکیم/ معتصما بالواهب العلیم (تحفه الحکیم، ص۱۰)
و در همین منظومه است که نامحدود بودن وجودی حضرت حق و قاعده «بسیط الحقیقه کل الأشیاء» را مطرح میکند:
صرف الوجود ذاته البسیطه / بکل معلولاته محیطه
فانّه کما اقتضی الشهود / کل الوجود کلّه الوجود
فمبدأ الکل ینال الکل من / حضور ذاته علی رأی قمن (تحفه الحکیم، ص۷۶؛ و نیز رجوع کنید به ص۷۱-۷۵، به نقل از حجه الاسلام وکیلی)
و وحدت وجود را به تقریر صدرالمتألهین بیان مینماید:
فالحق موجود علی الحقیقه / لاغیره فی هذه الطریقه
و هذه حقیقه التوحید / قرّه عین العارف الوحید (همان، ص۷۲و۷۳، به نقل از حجه الاسلام وکیلی)
خوشمزگی مطلب آن است که نویسنده، به نقل قول شیخ عبدالنبی کجوری با وجود ناسازگاری با واقعیات، اطمینان حاصل میکند و آن را نقل مینماید اما وقتی سخن از گرایش محقق اصفهانی به وحدت شخصیه وجود و نقل قول آیتالله حسینی طهرانی و علامه طباطبائی به میان میآید، اظهار میدارد: «معلوم نیست!» ملاک رد و قبول، خوش آمدن به مذاق است؟!
نویسنده در نقل قولی از آیتالله میلانی مینویسد:
«من جز بسم الله الرحمن الرحیم اسفار به چیز دیگری از آن اعتقاد ندارم. «آیتالله کمپانی» استاد من نیز چنین عقیدهای داشت!»
پاسخ: این نقل قول را که خلاف شواهد فوق الذکر، حمل بر چه چیزی باید کرد؟!
۲– رابطه تفکیکیان با آیتالله میلانی
نویسنده در یادداشتش، به نحوی القاء کرده است که گویا رابطه میان تفکیکیان با آیتالله میلانی، رابطه ای حسنه و با صفا و صمیمیت بوده است.
دریغا که نویسنده، تحریف واقعیت میکند و نمیگوید آیتالله میلانی چه خون دلها که از جماعت تفکیکی خورد.
مصاحبه های ذیل که با برخی مراجع، فضلا و شاگردان آیتالله میلانی صورت گرفته است، بخشی از جفاهایی را که تفکیکیان به ایشان روا داشتند، بیان میکند. این مصاحبه ها در کتاب «مجموعه مصاحبه ها درباره آیتالله العظمی میلانی» منتشر شده است. (پیشتر، بابت ذکر برخی اهانت های تفکیکیان به ساحت آیتالله میلانی، پوزش میطلبم.)
الف) آیتالله سید عز الدین حسینی زنجانی (از مراجع عظام تقلید):
آیتالله زنجانی: «علی رغم منزلت و جایگاه علمی ایشان ]آیتالله میلانی[، چون شاگرد مرحوم آشیخ محمد حسین اصفهانی بود و «مشرب فلسفی» داشت چندان ایشان را منتسبین به جریان ضد فلسفه، تحمل نمیکرد و حتی اهانتهایی هم به ایشان روا میداشتند که دور از شأن علم و ادب و حتی اخلاق بود.»
سوال: رابطه مرحوم میلانی با جریانهای ضد فلسفی مشهد چگونه بود؟ استاد آشتیانی از تعامل آنها با مرحوم میلانی خیلی بد میگوید.
آیتالله زنجانی: «همین طور است. واقعا رفتار بدی داشتند. اصلا مخالفت اینها با فلسفه خود نوعی کوتاه فکری و شیرین عقلی است. خود همین بدترین بر خورد است. تا چه رسد حرف و صحبتی هم بزنند. با توجه به این که ایشان شاگرد حاج شیخ هم بود. البته شاگرد مرحوم نائینی هم بود. ولی آن وجه و صبغه ی عقلانی و فلسفی حاج شیخ بر ایشان سنگین تر بود.»
سوال: گفته میشود برای طرد مردم از آیتالله میلانی حتی بدعتهایی هم در دین گذاشتند و دروغهایی هم جعل کردند استاد آشتیانی هم تصریح دارد که به ایشان میگفتند «کوسج» و نماز پشت سر کوسج هم کراهت دارد.
آیتالله زنجانی: بله. یادم هست. این مطلب آن زمان شایع شد. معروف شد. که این مطلب از طرف همین کسانی که امروز «تفکیکی» میگویند مطرح شده بود. بلی آن زمان این حرفها علیه ایشان زده میشد که نه تنها دور از انصاف بلکه دور از اخلاق و انسانیت بود. چقدر بد است که بعضی بخواهند برای حذف کسانی که میتوانند برای حوزه های علمیه مفید باشند از این حرفها و نسبتهای ناروا بزنند… متأسفانه اینها بیشتر تحت تأثیر میرزا مهدی اصفهانی این نحله را به راه انداختند و بیش از آن که ضد فلسفه باشد ضد علما و اعاظم شیعه است. ما اگر فلسفه را از علم اصول بگیریم چیزی از آن نخواهد ماند. در نتیجه باید گفت اخباری هستیم. خیلی از مسائل علم اصول فلسفی چون کلی است و یا چون کلی است پس فلسفی است. نمیشود علم اصول را حذف کرد و اگر شما اینها را از علم اصول حذف کنید چیزی از آن باقی نخواهد ماند. انسان شگفت زده میشود. اینها با اخلاق چه میکنند؟ واقعا جواب خدا را چه خواهند داد؟ راحت اهانت میکنند. یادتان میآید که بعضی از آقایان در مشهد خدمت حضرتعالی هم بودیم که اصرار داشتند از فلسفه دست بردارم. چون در فلسفه نه دین هست و نه دنیا. در جریان بیماری استاد آشتیانی میگفتند: ببین این از نتیجه فلسفه است. گویا در بیماری مردن و یا با بیماری مردن خاص فلاسفه است. و این هم گناه نابخشودنی بزرگی است. و حال آن که ما از حکمت خداوند چه خبر داریم. خوب بعضی از بزرگان ضد فلسفه هم که به حالت عادی و طبیعی از دنیا نرفتند بلکه آنها هم دچار بیماری های سخت و جانکاه بودند و شدند. دقیقا همین است. البته نوعا اینها چون با شیخ محمد حسین محشور بودند اصلا توجه نداشت که آینده خود و یا اولادش چه میشود. این بی توجهی خود خواسته بود. نه این که بخواهند و ندهند. ولی اینها برداشت دیگری داشتند:
«محکم تر از ایمان من ایمان نبود
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
در دهر چون من یکی و آن یکی هم کافر
کفر چو منی گزاف و آسان نبود»
علامه طباطبایی هر وقت که به مشهد مشرف میشد نمازش را پشت سر آیتالله میلانی میخواند. چون رابطه خیلی نزدیکی هم با هم داشتند. (مجموعه مصاحبه ها درباره آیتالله میلانی، ص ۵۲-۵۰)
ب) آیتالله شمس (یکی از شاگردان مبرز آیتالله میلانی)
مؤسسه آیتالله میلانی: منظور حضرتعالی این است که مشکل به حوزه علمیه مشهد برمیگردد و اگر بر فرض، حضرت آیتالله میلانی – رضوان الله علیه – در حوزه علمیه قم مشغول تدریس میشدند، موقعیت متفاوتی به دست میآوردند؟ وقتی به فضای شهر و حوزه مشهد در آن ایام برمیگردیم، به دست میآید که میرزا مهدی اصفهانی به دلیل فلسفه ستیزی، فضایی در حوزه ایجاد کرد که بعدها ادامه پیدا کرد و قطعا آن افکار در حوزه مشهد تأثیرگذار بود.
آیتالله شمس: «قطعاً آن فضایی که یاد شد، در حوزه مشهد اثر گذاشت. به همین دلیل بود که برخی افراد حاضر نبودند که پای درسهای حضرت آیتالله میلانی بیایند. واقعا آنها نمیآمدند، چرا که آقایان با رشته معقول ارتباطی نداشتند. مسأله این بود آنها که با فلسفه و معقول مخالف بودند، درس معقول نخوانده بودند و با چیزی که نمیدانستند مخالفت میکردند.» (همان، ص۶۲-۶۱)
ج) استاد محمود افتخار زاده سبزواری (از فضلا و شاگردان آیتالله میلانی در خراسان):
ضربه دیگری که بر زعامت دینی آیتالله میلانی وارد شد، شدیدتر از ضربه اولی بود. بر اثر همان ضربه سنگین و طاقت فرسا بود که بسیاری از علما و فضلا و طلبه های مشهد، به درس خارج آقا نیامدند و حتی دیدار و همراهی با آقا را ترک کردند، به طوری که واکنش نامطلوب بعضی از آقایان پس از وفات آیتالله میلانی استمرار داشت. ناگفته نماند که آن ها از شاگردان «شیخ مجتبی قزوینی» بودند، یعنی کسانی مثل آقای «سیدان» و آقای «محمد رضا حکیمی»… آقای حکیمی از شاگردان درس خارج فقه و اصول آیتالله العظمی میلانی بود و بر اثر ارادت شدیدی که به استاد دیگرش؛ شیخ مجتبی قزوینی داشت، برای همیشه از ارادت و درس آقا روی برگردانید.
مقدسین حوزه علمیه مشهد و کسانی که اطراف آقای «مروارید» و «شیخ مجتبی قزوینی» بودند، تا آخر عمر آیتالله میلانی، با معظم له «قهر» کردند و رفتند. درباره مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی باید گفت که ایشان، پس از بازگشت حضرت آیتالله میلانی از تهران، در سال ۴۲، با ایشان آشتی کرد و پشت سر آقا نماز خواند. در واقع، ایشان راه خودش را از راه شیخ مجتبی قزوینی و آقای مروارید و مقدسین دیگر مشهد جدا کرد، هر چند که اختلاف سلیقه فلسفی زیادی با مرحوم آیتالله میلانی داشت.
من شاهد بودم که معظم له، بارها آقا سید محمد علی میلانی – آقا زاده شان – را پیش شیخ مجتبی قزوینی و مریدان ایشان فرستادند، تا از اختلاف و تفرقه در روحانیت خراسان دست بردارند؛ اما متاسفانه بی فایده بود.
سوال: آقای «سید محمود مجتهدی سیستانی» (اخوی آیتالله سیستانی و از مخالفین فلسفه) هم تا آخر با آیتالله میلانی قهر کرده بودند یا اینکه برگشتند؟
افتخار زاده: نخیر. خوشبختانه، تقریباٌ نوعی آشتی با آقا برقرار کرد.
دو گروه با آیتالله میلانی و مرجعیت و زعامت دینی ایشان در افتادند و هرگز برنگشتند؛ یکی، اطرافیان میرزا احمد کفایی و دیگری، اطرافیان شیخ مجتبی قزوینی.
دلایل مخالفت با آیتالله میلانی: گرایش به فلسفه و ذوق عرفانی
پرسش: در حقیقت میتوان گفت که آیتالله میلانی، ذوق وسلیقه فلسفی و عرفانی داشتند که میراث مکتب استاد معظم شان، حضرت آیتالله غروی اصفهانی است. بالاخره، این گرایش ها در حوزه مشهد چندان طرفداری نداشت.
افتخارزاده: اگر آیتالله میلانی در دوران مرجعیت خود، درس فلسفه را در مشهد برگزار میکردند، کمتر از علامه طباطبایی نبودند. اساساٌ اصول آقای میلانی، بر بعضی مبانی فلسفی استوار شده است، که شاید از اصول مرحوم آیتالله خویی بالاتر بود. متأسفانه، مکتب مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان -که شیخ مجتبی قزوینی و میرزا جواد اقا تهرانی بودند- به خاطر ناسازگاری با فلسفه و عرفان، سبب «تضعیف زعامت» آیتالله میلانی شدند.
مخالفت مکتب تفکیک با حضرت آیت الله میلانی
پرسش: ماجرای قهر و کدورت و مخالفت مکتب تفکیک با حضرت آیت الله میلانی ـ رضوان الله علیه ـ از کجا شروع شد؟
افتخارزاده: این ماجرا – که همان ضربه دومی است که از آن یاد کردم – شاید دیگران در مصاحبه هایشان نقل کرده باشند. به هر حال، چون من «شاهد آن جریان» بودم، میدانم که واقعیت چه بود. سخنور بزرگی در استان فارس بود به نام آقای فخر المحققین شیرازی. ایشان منبری جذابی بود و سلیقه عرفانی داشت. در منبر، فراوان از مثنوی معنوی مولانا استفاده میکرد. هم با سیر و سلوک آشنا بود و هم با فلسفه. زادگاه ایشان، شهرستان استهبانات در استان فارس است و آیت الله استهبانکی در حوزه نجف، آقای فخر المحققین را که همشهری خودش است، تکفیر میکند و خبر آن در حوزه های ایران پخش میشود. در همان سال های زعامت آیت الله میلانی، فخر المحققین وارد مشهد شد و خدمت آقا آمد. ایشان هم سفارش کرده بودند که آشنایان برای منبر از وجود آقای فخر استفاده کنند.
وقتی معظم له، از آقای فخر المحققین حمایت کردند، طیف مخالفان فلسفه و عرفان، مخصوصاٌ بیت شیخ مجتبی قزوینی یا طیف تفکیک در حوزه مشهد ناراحت و خشمگین شدند. بعد هم دیدیم که مریدان و شاگردان شیخ، مثل آقای «سیدان» و آقای «محمد رضا حکیمی» و آقای «سید محمود مجتهدی سیستانی» چه کردند. بیشترشان از مرجعیت آیتالله میلانی روی گردانیدند و به مرجعیت آقای خمینی روی آوردند و در اواخر عمر آقا باعث جدایی و رنجش خاطر معظم له شدند. دردمندانه باید گفت که آیتالله میلانی در دوران مرجعیت شان، کمترین مبلغ و مروجی برای مرجعیت خود نداشتند. در واقع، هیچ گاه برای ریاست نکوشیدند تا عده ای را مروج مرجعیت خودشان در آورند؛ اما بعضی آقایان شیوه مروج پروری دنبال کردند. (ص۲۲۰-۲۲۵)
د) شیخ ابوالحسن قائمی قوچانی (از منتقدین جدی فلسفه و عرفان که نویسنده نیز از ایشان در یادداشتش، نقل قولی کرده است.):
مرحوم آقای میلانی در ابتدای ورود به مشهد، مهمان مرحوم آیتالله میرزا احمد کفائی بود و مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی از علمای با سابقه مشهد، با اصرار تقاضا کرده بود که ایشان در مشهد بماند تا طلاب و فضلا از وجودشان بهره ببرند… مرحوم آشیخ مجتبی قزوینی علاوه بر این که خودش مستقیما از ایشان تقاضا کرد که در مشهد بماند، هر روزجمعی از تجار و کسبه مشهد را خدمت ایشان میبرد تا از آقا بخواهند در این شهر بماند. بحمد الله این امر، محقق شد و آقای میلانی در مشهد ماندگار شد. بنابر این در ابتدای کار، ارتباط مرحوم قزوینی با ایشان خیلی خوب بوده است؛ اما بشنوید از سرانجام کار، یکی از علما برای من نقل کرد که مرحوم شیخ محمدصالح سمنانی که جامع معقول و منقول و از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود، سالیان متمادی، وقتی به مشهد مشرف میشد، به دیدار آقای میلانی میرفت و مرحوم آقای میلانی هم خاضعانه از او پذیرایی میکرد و برای بهره برداری از ذخایر علم ایشان، این آیه قرآن را میخواند..” یوسف ایها الصدیق افتنا” در یکی از این سفرها، بحثی فلسفی، بین ایشان و مرحوم شیخ مجتبی قزوینی در منزل آقای میلانی، مطرح شده بود و مرحوم علامه سمنانی که مسلط بر حکمت مشاء بود، نظرش را داده بود و مرحوم قزوینی گفته بود آنچه شما گفتید، کفر است. مرحوم سمنانی گفته بود نه، کفر نیست و مرحوم قزوینی خطاب به آقای میلانی گفته بود من از شما که صاحب فن و اهل نظر هستید، میخواهم که قضاوت کنید؛ اما مرحوم میلانی، ترجیح داده بود که سکوت کند و چیزی نگوید. این قضیه باعث شد که نظر مرحوم قزوینی در باره آقای میلانی صد و هشتاد درجه تغییر کند و ارتباطش با ایشان به هم بخورد. یکی از شاگردان مرحوم میلانی میگفت بعد از این قضیه، شاگردان مرحوم قزوینی که در درس آقای میلانی هم شرکت میکردند، درس ایشان را ترک کردند و از این جهت، صدمه زیادی به ایشان وارد کردند. آقای عباسپور که خود از شاگردان مرحوم میلانی بوده، میگفت با رفتن این جماعت، تعداد شاگردان آقای میلانی به هفت نفر رسید.
درجهت مقابله و مخالفت با مرحوم آقای میلانی، مرحوم شیخ مرتضی علم الهدی نقل میکرد که من در منزل آقای میلانی منبر میرفتم؛ اما مرحوم «میرزا جواد تهرانی» از من خواست که دیگر در آنجا منبر نروم. من هم پذیرفتم و نرفتم. (همان، ص۴۳۰-۴۲۹)
توضیح: هرچند علت مخالفت و کدورت شیخ مجتبی قزوینی با آیتالله میلانی، در کلام آقایان افتخارزاده و قائمی قوچانی متفاوت است، اما وجه مشترک هر دو آنها این است که «گرایش فلسفی و عرفانی» آیتالله میلانی، علت مخالفتها و اختلافات بوده است، و احتمالا دست به دست دادن هر دو این حوادث و بلکه حوادث دیگر، مضافاً بر سابقه شاگردی محقق اصفهانی، بر آتش اختلافات دامن زده است.
۳– گرایش فلسفی و عرفانی آیتالله میلانی:
نویسنده نقل قولهایی را از افرادی – که غالباً از مخالفین جدی فلسفه و عرفان هستند- کرده است و بر این اساس در صدد برآمده تا گرایش عرفانی و فلسفی آیتالله میلانی را تکذیب کند. وی گرایش ایشان به فلسفه و عرفان را شبهه ای میداند که در ذهن برخی ایجاد شده است.
ابتدا نقل قولی از آیتالله شمس میکنم که علاوه بر اهل فلسفه آیتالله میلانی، دلالت بر اهل عرفان بودن ایشان دارد و سپس به توضیح این نکته میپردازم که سرّ کتوم بودن و عدم بروز و یا حتی انکار و کتمان (بر فرض پذیرش صحت برخی نقل قولها) چیست.
آیتالله شمس: «خاطره ای دارم که به بُعدی از ابعاد ناشناخته شخصیت و جامعیت علمی و عملی آیتالله میلانی مربوط میشود. پیش از آن که خاطره ام را روایت کنم، باید به این نکته اشاره کنم که ما شاگردان آیتالله میلانی – که از عنایت خاص این استاد فرزانه برخوردار بودیم – به همه ابعاد وجودی ایشان پی نبرده بودیم. ما میدانستیم که ایشان اهل «فلسفه» هستند و در این ارتباط از دانش معظم له بهره میبردیم؛ اما نمیدانستیم که این استاد بزرگ اهل «عرفان» نیز میباشند. خاطره ای که میخواهم آن را نقل کنم، هر گونه تردیدی را درباره جامعیت شخصیت معنوی و علمی آیتالله میلانی از ذهنها میزداید. یکی از آقایان اهل علم به حوزه مشهد آمد و در محضر آیتالله میلانی به کسب فیض پرداخت. ایشان، دو، سه سالی در مشهد ماند و بعد به حوزه علمیه نجف رفت. روزی، ایشان رو به بنده کرد و گفت: آن وقتها که خدمت علامه طباطبایی در حوزه علمیه قم درس میخواندم، شیفته عرفان شدم و از ایشان پرسیدم: استاد! پیش چه کسی بروم و درس عرفان بخوانم؟ تصمیم گرفته ام که راجع به عرفان و مسایل عرفانی آگاهی به دست آورم. علامه طباطبایی در جوابم فرمود: «پیش آیتالله میلانی درس عرفان بخوان!» وقتی آن آقا این مطلب را گفت، تعجب کردم و با خودم گفتم: عجیب است، ما سالهای متمادی در محضر آیتالله میلانی بودیم و از این که ایشان، استاد عرفان نیز هستند، بیخبر ماندیم.» (همان، ص۶۱)
اما چرا آیتالله میلانی گرایش فلسفی و عرفانی خویش را چندان بروز نمیدانند و یا حتی بعضاً (بر فرض پذیرش صحت برخی منقولات) آن را کتمان میکردند؟ پاسخ این سوال را میتوان از کلام برخی شاگردان ایشان دریافت:
آیتالله سید حسن صالحی (از مدرسین بزرگ حوزه مشهد و از شاگردان آیتالله میلانی):
«آیتالله میلانی به فلسفه کاملاً مسلط بود. با این حال نیاز نمیدید که در مشهد از فلسفه ترویج کند، و روی «مصالح عامه» حوزه ها مقید بود که در مسائل فلسفه وارد نشود، به همین دلیل او تا پایان حیات هیچ بحث فلسفی را به میان نیاورد. هر جا که رشته بحث به طر فلسفه سوق مییافت. میگفت: «این فعلا باشد». (همان، ص۳۱۵، به نقل از کتاب مدرس صالح)
آیتالله رضا زاده (از اساتیذ بزرگ حوزه مشهد و از شاگردان آیتالله میلانی)
سوال: اگر جایی بحث فلسفی پیش میآمد وارد بحث نمیشدند؟
آیتالله رضازاده: «وارد آن بحثها نمیشدند به خاطر اینکه چند گروه در مشهد آقای میلانی را میکوبیدند، یکی همین مسئله فلسفه بود که الان هم باز تحت عنوان «تفکیک» جلو آمده است، خیلی بیداد میکرده است. گرچه خود بزرگان و خود آقایان میگفتند که ما خدا را شکر میکنیم که در این مدت کوچکترین حرفی علیه آقای میلانی نگفتیم. ولی در عین حال طیف تفکیکیهای مشهد نسبت به ایشان، به عنوان اینکه شاگرد مرحوم آقاشیخ محمدحسین بوده و در فلسفه و عرفان کار کردند، حساسیت داشتند.» (همان، ص۱۷۵)
استاد افتخار زاده: «سیاست کلی حضرت آیتالله میلانی، سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی بود، که خیلی ها در حوزه ها نمیپسندیدند؛ چرا که اهل جهل و تحجر و تکفیر بودند. بنده، در یگانه، کل شخصیت و مرجعیت خود را بر سر همین سیاست محمدی گذاشتند، جای رد و انکار ندارد. مرحوم آقای میلانی، حتی الامکان نیروهای روحانی را جذب میکردند تا ایمان و دین مردم تضعیف نشود.» (همان، ص۲۲۵)
«من شاهد بودم که معظم له، بارها آقا سید محمد علی میلانی – آقا زاده شان – را پیش شیخ مجتبی قزوینی و مریدان ایشان فرستادند، تا از اختلاف و تفرقه در روحانیت خراسان دست بردارند؛ اما متاسفانه بی فایده بود.» (همان)
با توجه به این بیانات، این مطلب که چرا آیتالله میلانی اهل بروز گرایش فلسفی و عرفانی خویش نبودند و تدریس نمیکردند بلکه گاه کتمان هم میکردند (بر فرض پذیرش صحت برخی نقل قولها) روشن میشود.
حفظ و استمرار حوزه علمیه خراسان، برای آیتالله میلانی اولویت داشته است و ایشان به مصلحت نمیدیدند که با ذکر مطالب حساسیت برانگیز، در جو ضد فلسفی مشهد، به اختلافات دامن بزنند، لذا برای مصالح حوزه، سکوت و یا حتی کتمان میکردند. طبعا از کسی که هماره «حلقه وصل» بوده است (ر.ک: سروش محلاتی، مقاله آیتالله میلانی حلقه وصل)، «سبب فصل» شدن، مترقب نیست.
وقتی علامه طباطبائی به عنوان یک «مدرس فلسفه» در «حوزه قم» -که به نسبت حوزه مشهد، فضای بازتری داشته است- با فشار آقایان تفکیکیِ مشهد به آیتالله بروجردی، درس اسفارش تعطیل میشود و معاد صدرایی را هم هیچگاه نمیتواند علناً تدریس کند بلکه تقیه میکند، از آیتالله میلانی به عنوان شخصی در «مقام مرجعیت» و «زعامت حوزه مشهد» انتظار داریم به سوال تفکیکیان از «وحدت وجود»، «معاد مثالی»، «ابن عربی» و… پاسخ مثبت دهد؟!
از یک سو «چماق تکفیر» بر سر کسی گرفتن و از دگر سو انتظار «اظهار ما فی الضمیر» از سوی او داشتن؟!
گفتنی است، منبع تمام نقل قولها پیرامون آیتالله میلانی، از مجموعه مصاحبههایی است که کنگره بزرگداشت ایشان، منتشر ساخته است.
اگر منتقد محترم مقاله را دوباره مرور فرمایند.جواب اشکالات خود را می گرفتند.بنده در مقاله خود گفته ام که : ایت الله میلانی فلسفه و عرفان و خارج فقه و اصول را نزد ایت الله کمپانی خوانده و به انها اشراف داشته اند.به مطالب مرحوم کمپانی در اصول اشراف کامل داشته اند و مطالب اصولی ایشان با اصطلاحات فلسفه امیخته بوده است .و چون مطالب اصولی مرحوم کمپانی دردرس مطرح می شده است پس طبیعی است که مباحث فلسفی نیز به تناسب بحث اصول مرحوم کمپانی در درس ایشان مطرح شود.پس اینکه اصلا در درس ایشان مباحث فلسفی مرتبط با درس مطرح نمی شده است و از ان عبور می کردند که از سوی برخی شاگردان ایشان ادعا شده ظاهرا قابل پذیرش نیست.از حجه الاسلام والمسلمین حاج سید علی بختیاری رحمه الله علیه از شاگردان ایت الله میلانی شنیدم : هر وقت بحث ایت الله میلانی به مطالب فلسفی می رسید و بر اساس ان مبانی مطلب طراحی و نتیجه گیری و….می شد ایت الله سید محمود مجتهدی اشکال می گرفت .ایت الله سید محمود مجتهدی از برترین شاگردان ایت الله میلانی بوده و از چند نفر معدود مستشکلین عمده و اساسی درس ایت الله میلانی بود. به طوری که ایت الله رضا زاده فرمودند : اگر ۴ مستشکل عمده در درس ایشان بود یکی ایت الله مجتهدی بود .
اینکه شاگردان میرزا و از جمله ایت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی درس اقای میلانی را تحریم کردند و نمی گذاشتند درس ایشان شرکت کنند نسبت نادرست است.ایت الله مجتهدی از همان ابتدا درس ایت الله میلانی در سال ۱۳۳۳هش شرکت نموده و ظاهرا تا حدود سال ۱۳۴۸ هش نیز شرکت می کرده است.و به استاد خود نیز نهایت احترام را می گذاشته و بالعکس مورد احترام و عنایت خاص ایشان بوده است.
از حاج سید محمد علی میلانی شنیدم که ایت الله مجتهدی از شاگردان عمیق درس پدرم بود و در ردیف و در عرض ایت الله سید ابراهیم علم الهدی سبزواری استاد محمد رضا حکیمی ۱۰ سال درس خارج ایت الله میلانی شرکت کرده است و تقریرات درس اصول ایشان را نوشته و به عربی برگردانده .این تقریرات انقدر دقیق نوشته شده ودرست ضبط گردیده بود که ایت الله میلانی به ایشان فرموده بودند : اگر همینطور نوشته شود و چاپ شود کتاب درسی گردیده و کفایه را منسوخ خواهد کرد.
اینکه منتقد از قول ایت الله شمس مدعی شده که شاگردان ایت الله شیخ مجتبی قزوینی معقول نخوانده بودند .صرف ادعا است.اتفاقا شاگردان ایشان مانند حضرات ایات سید محمود مجتهدی.سید عباس سیدان.سید جعفر سیدان .استاد محمد رضا حکیمی.سید محمد موسوی درودی.حاج حیدر رحیم پور.حاج شیخ علی اکبر الهی خراسانی .حاج شیخ علیرضا غروی اصفهانی.حاج شیخ کاظم شانه چی و…همه سالها فلسفه را نزد ایت الله شیخ مجتبی قزوینی خوانده بودند.بالاخص ایت الله سید محمود مجتهدی که اشارات.شرح منظومه.عرشیه.مشاعر.اسفار و….را نزد ایت الله شیخ مجتبی قروینی خوانده و علاوه بر ایشان نزد شیخ سیف الله ایسی .حاج شیخ غلامحسین محامی بادکوبه ای .فیض گنابادی.علامه طباطبایی و….نیز خوانده بود و خود مدرس فلسفه در حوزه مشهد بوده است.و شرح منظومه.اسفار و….تدریس می کرده است.اتفاقا به مناسبتی ادعای ایت الله شمس را در مورد فلسفه نخواندن شاگردان ایت الله شیخ مجتبی قروینی به استاد محمد رضا حکیمی مطرح کردم.ایشان فرمودند : اقای شمس درس معقول نخوانده است حدود دو سه سال اگر خوانده باشند.لذا اشکال به خود ایت الله شمس درباره عدم اطلاع از معقول بر می گردد.برای اطلاع از تحصیلات معقول و منقول شاگردان ایت الله شیخ مجتبی قزوینی به کتاب اموزگار حکمت وحیانی نیمه نگاهی به زندگانی ایت الله شیخ مجتبی قزوینی مراجعه فرمایید.
در این کتاب بنده شرح حال ۹۳ نفر از شاگردان ایت الله شیخ مجتبی قزوینی را نوشته ام که بسیاری از انها از شاگردان ایت الله میلانی نیز بوده اند.مانند حضرات ایات .سید محمود مجتهدی.سید عباس سیدان.سید جعفر سیدان.سید محمد موسوی درودی. شیخ علی اکبر الهی خراسانی.سید حسن صالحی مدرس .شیخ محمد رضا محامی.شیخ مرتضی محامی.شیخ علیرضا غروی اصفهانی.و…سید جواد بختیاری.شیخ کاظم شانه چی.و….
ایت الله میلانی فرموده اند.من جز بسم الله الرحمن الرحیم اسفار به چیزی از ان اعتقاد ندارم.این مطلب را هم شفاهی فرموده اند که جناب اقای حاج سید علی اصغر میلانی نواده مرحوم کمپانی از ایشان نقل می کند.و هم به صورت استفتای کتبی.ظاهرا استفتا کننده مرحوم سید حسن ابطحی بوده است.که اتفاقا هم شاگرد ایت الله شیخ مجتبی قزوینی و هم شاگرد ایت الله میلانی بوده است.و در پاسخ استفتای ایشان در مورد صحیح بودن کتاب اسفار ایشان پاسخ داده اند که جز بسم الله الرحمن الرحیم ان من به چیز دیگری از ان اعتقاد ندارم.این استفتا را ایت الله سید فاضل میلانی.ایت الله شیخ ابوالحسن قائمی قوچانی و…..دیده اند که من از انها نقل قول کرده ام.
همچنین اینکه ایت الله میلانی عقاید وحدت وجودی و معاد مثالی ملاصدرا را قبول ندارند از ایت الله سید محمد علی میلانی اقازاده ایشان شنیدم.و اینکه تصریح فرمودند.پدرم محی الدین عربی را قبول نداشتند.راجع به عدم اعتقاد فلسفی و عرفانی ایت الله کمپانی از نواده ایشان مطلبی را نقل کردم که ایت الله میلانی فرموده بودند .اقای کمپانی فرموده بودند جز بسم الله الرحمن الرحیم اسفار به چیزی اعتقاد ندارم.ایت الله کجوری از شاگردان ایت الله کمپانی نیز مطالبی از ایشان دردرس در تایید فلسفه و عرفان شنیده بود که بعد از درس از ایشان می پرسد ایا به این عقاید فلسفی عرفانی معتقد هستید.فرمودند.خیر.این مطلب اقای کجوری را از دو نفر از شاگردان ایشان شنیدم .یک.حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ کاظم خراسانی از فضلا ومدرسین حوزه علمیه مشهد و دیگری از حجه الاسلام والمسلمین حاج سید…..از شاگردان دیگر ایشان.
اینکه منتقد محترم استبعاد کرده جمله ایت الله کجوری را از ایت الله کمپانی که ایشان قلبا عقاید فلسفی و عرفانی را قبول نداشته و ملتزم به ان نبوده است.جای تعجبی ندارد.زیرا در کتاب افاق فلسفه یا افاق مرزبانی مجموعه مصاحبه هایی که با علامه محمد تقی جعفری شده .در ان کتاب دیدم که علامه جعفری از استاد خود ایت الله میرزا مهدی اشتیانی می پرسد.ایا شما به این مطالب.وحدت وجودی لا وجود الا الله و لیس غیره دیار ….اعتقاد دارید و ملتزم هستید.پس تکلیف عاشق و معشوق و ارسال رسل و کتب و….چه می شود.ایشان پاسخ می دهد اینها ذوقیاتی است که بزرگان بیان نموده اند ولی غالبا به ان اعتقادی ندارند.
از ایت الله رضا زاده و ایت الله عباسپور دو نفر از شاگردان برجسته ایت الله میلانی شنیدم که برای ما ثابت نشد که ایشان عقاید فلسفی و عرفانی داشته باشد.در ضمن در میان شاگردان اقای میلانی شخصی به نام سید محمود افتخار زاده نمی شناسم.و ادعاهای ایشان نیز اجمالا مخدوش است.از استاد حاج شیخ محمد مروارید مدرس خارج حوزه مشهد و اقازاده ایت الله حاج میرزا حسنعلی مروارید شنیدم که پدرم از ابتدا تا انتها با ایت الله میلانی در ارتباط بوده و به ایشان احترام می گذاشتند و بالعکس.از استاد حاج شیخ محمد حکیمی از شاگردان ایت الله شیخ مجتبی قزوینی که درس خارج فقه ایت الله شیخ مجتبی قزوینی در حدود سال ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ هش شرکت کرده شنیدم.من درس خارج فقه ایت الله شیخ مجتبی قزوینی شرکت می کردم.در این درس حضرات ایات : اقایان سید عباس سیدان.سید محمود مجتهدی.موسوی درودی.شیخ علیرضا غروی و… اسماعیل فردوسی پور شرکت می کردند و درس مفید و قابل استفاده بود.ایت الله شیخ مجتبی قزوینی به من فرمودند رفقا درس اقای میلانی هم شرکت می کنند شما هم اگر می خواهید شرکت کنید مانعی ندارد.ایشان نه تنها منعی نمی کرد بلکه خود تشویق نیز می نمود .استاد حیدر رحیم پور ازغدی فرمودند .ما درس اصول ایت الله شیخ مجتبی قزوینی شرکت می کردیم.ایشان دردرس خود نظرات مرحوم کمپانی را مطرح و نقدهایی اگر داشتند به مطالب مرحوم کمپانی بیان می نمودند .ما در درس اقای میلانی با این نظرات اشنا بوده و اشکال می کردیم.از طرف ما اقا سید محمود مجتهدی اشکال می کرد.ایشان باسوادترین شاگرد اقای میلانی بود.و مستشکل مهم درس ایشان بود.
در مورد ادعای کوسج بودن اقای میلانی و انتقاد به ایشان که از سوی جناب اقای اشتیانی مطرح شده است .استاد حکیمی فرمودند از بیت ایت الله کفایی بوده است.و ربطی به مکتب تفکیک ندارد.لطفا مصاحبه استاد محمد رضا حکیمی در کتاب مصاحبه ها که به ان استناد کردید مد نظر قرار دهید.برخی پاسخ ها را ایشان انجا داده.در ضمن استاد حکیمی فرمودند ایت الله میلانی عقاید فلسفی نداشتند و فلسفه را صنعت می دانستند.و مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی از این جهت با ایشان اختلاف نظر نداشتند.بلکه اگر اختلاف نظری نیز با ایشان داشته باشند در ادامه مبارزات انقلابی بود که انتظار همراهی بیشتری با ایشان داشتند.در ضمن استاد حکیمی در اثار و تالیفات خود به شدت از ایت الله میلانی تجلیل نموده و کوچکترین جسارت و هتاکی به ایشان نداشته است.