احمدالنعیم در نشست «فقه و مصلحت» ضمن اشاره به اینکه مطالبی که در فقه وجود دارد الهی نیست بلکه فهم انسان از مسائل الهی است تصریح کرد: حاصل آن هم احکامی است که من بسیاری از آنها را رد میکنم. علیدوست در پاسخ به اظهارات احمدالنعیم اظهار کرد: اینکه بگوییم برخی مطالب فقه فهم بشری است یا در فقه، فهم بشری دخیل است قابل انکار نیست ولی نتایجی که ایشان میگیرند باب هر گفتوگویی را میبندد.
به گزارش شبکه اجتهاد، دومین نشست مجازی از سلسله برنامههای چشم اندازی به سوی شرق چندی قبل با حضور استاد ابوالقاسم علیدوست استاد حوزه علمیه قم و نویسنده کتاب «فقه و مصلحت» و پروفسور عبداللهی احمد النعیم از دانشگاه اموری آمریکا و نویسنده کتاب «اسلام و حکومت سکولار»؛ با موضوع «فقه و مصلحت» برگزار شد که گزارش آن را در ادامه میخوانید؛
پرسش: آیا اسلام و دین در حکومت جایگاهی دارند؟ آیا شریعت که احکام اسلام است در قوانین حکومت جایگاهی دارد؟
استاد علیدوست: آغاز بحث من با سوال قدیمی است که امروزه به دلیل تغییر و تحولات زیاد، بیش از هر زمان دیگری مطرح است. مسلمانان به جهانی بودن دین اسلام، ذکر للعالمین بودن قرآن و رسول دین خاتم النبیین بودن پیامبر اکرم(ص) معتقد هستند. از طرفی این دین و شریعت آن منحصر در یک ساحت خاصی نیست بلکه در زمینه فرهنگ، اداره اجتماع، خانواده، اعتقادات، عبادات و اصول کلی معاملات نظر دارد. همچنین مسائل مردم در یک زمان متفاوت است حتی یک ملت در دو زمان، مسائل متفاوتی دارند. حال سوال اساسی این است که چگونه میشود دین ثابت در خدمت خواستههای متغییر باشد؟
پرسشهای متفاوت و متعددی برای این پرسش مطرح شده است که اگر کسی تمامی آنها را جمع کند در سه رویکرد کلان خلاصه میشود:
رویکرد نخست رویکرد سنتی: به این معنا که دین برای خداوند و قانون گذاری حق او است و اطاعت از سوی انسان است. بسیاری از افکار امروز مسلمانان که برخی از آنها دارای حکومت نیز هستند، اینگونه میباشد؛ مانند تفکر طالبان، القاعده، سلفیها و… این تفکر حتی در میان شیعیان نیز طرفدارانی دارد. این رویکر معتقد است بشر باید خود را با دین تطبیق دهد به تعبیر دیگر انتظار دین از بشر نه انتظار بشر از دین. البته این رویکر منتهی به شکست میشود هر چند مدتی روی کار باشد؛ زیرا استبداد و اکراه محض است. حوادثی که در منطقه ما میگذرد خبر از این تفکر میدهد.
رویکرد دوم که آنتیتز نگاه اول است؛ در این رویکرد دین به میزانی رقیق میشود که منحصر در چند گذاره میشود. یکی از نویسندگان مشهور این تفکر گذارها را چنین بیان میکند؛ گوهر دین عبارتاند از خدایی وجود دارد، پیامبری فرستاده شده، قیامت وجود دارد و عبادت هم باید انجام شود. به تعبیر دیگر اصول کلی که همه عقلا آن را پذیرفتهاند مانند اصل آزادی و عدالت اصل دین میباشد و دیگر موارد پوسته دین را تشکیل میدهند.
طبیعتا در این نگاه مدیریت، حاکمیت و حکومت از دین جدا میشوند و سکولاریزم غلیظ شکل میگیرد. به همین جهت نمیتوان آن را پذیرفت. طرفداران این تفکر زمانی در مواجهه با آیات میگویند متعلق به زمان نزول و مردم آن عصر یا مردم مکان نزول است. آنچه را که آنها پیشنهاد میدهند گذارههایی مانند حقوق بشر و … است که عقلا و خردمندان تصویب کرده باشند؛ بنابراین نمیتوان با اطلاق گرایی که در این اندیشه وجود دارد موافقت کرد.
رویکرد سوم: این اندیشه علاوه بر اینکه در پی حل مشکلات است از نقاط ضعف دو رویکرد دیگر نیز دوری میکند. طرفداران این رویکرد بر این باور هستند که دین جاودان و جهانی است اما از عناصری در شریعت و فقه استفاده میکند که بدون تغییر در ماهیت توانایی اقتضا و انعطاف را به دست میآورد. بر این اساس در سه دهه از عمر پژوهشی خود عناصری که به فقه ظرفیت میدهد را کشف کردم و بر اساس آن در نخستین کتاب خود را با موضوع «فقه و عقل» به عنصر عقل پرداختم. در این کتاب اثبات میشود که عقل حضور جدی در دین دارد. عقل دینی و دین عقلانی است.
عنصر دوم عرف میباشد؛ به این معنا که دین از افکار و تأسیس خردمندان استفاده میکند. از این رو دو جلد کتاب به نام «الفقه و العرف» به رشته تحریر درآوردم.
عنصر سومی که عقل، عرف، حکمت، عدالت و آزادی را به همراه خود دارد، مصلحت میباشد. مصلحت نماینده مفاهیم مذکور است. مباحث مرتبط با مصلحت در سه جلد کتاب «الفقه و المصلحه» تألیف شده است. موضوع دیگر اصول کلی قرار دادها است که در دو جلد به نام فقه و حقوق قراردادها ادله عام قرآنی، فقه و حقوق قراردادها ادله عام روایی به دشته تحریر درآمده است.
استاد النعیم: نظری که در این سمینار مطرح نشد این است که هر انسانی یک نظری دارد و نظر هیچ انسانی نسبت به نظر دیگر انسانها برتری ندارد و از لحاظ دینی به واقع نزدیکتر نخواهد بود. امروزه کشورهایی مدعی حکومت اسلامی هستند. مسلمانان از زمانی که پیامبراکرم(ص) از میانشان رفت تا به امروز با یک دیگر اختلاف داشتهاند. این امر موجب عقب افتادگی مسلمانان در خیلی از مسائل شده است.
فقه یا شریعت، نظر مسلمانان است؛ به تعبیر دیگر این اشخاص هستند که فقه یا شریعت را مشخص میکنند. کشورهای پاکستان، ایران، سعودی ادعای مسلمان بودن و حکومت اسلامی دارند اما اسلام آنها با هم متفاوت میباشد. چگونه ممکن است همه اینها اسلامی باشد؟ طرفداری هند از پاکستان شرقی، در زمان درگیری پاکستان غربی و پاکستان شرقی، حاکی از این است که اختلافات میان مسلمانان سیاسی است نه دینی. ما نباید این اختلافات را به اسم دین و اسلام بگذاریم.
از نگاه تاریخی اسلام هیچگاه دارای حکومت نبوده و همیشه جدای از حکومت بوده است. اسلام نظرات سیاسی دارد اما از حکومت جدا میباشد. فقه نیز هیچ گاه با حکومت یکی نبوده است. اختلاف نظر میان اندیشمندان و علمای اسلامی موجب نمیشود که بخواهیم یک نظریه را به اسم اسلام بگذاریم. این گونه برخوردها منشا اختلافات کنونی است.
به عنوان گروهی از مسلمانان میان خود اتحادی نداریم. هزاران نفر از متفکران ایران به دلیل اینکه مدل اسلامی حاکم در این کشور، مورد توافق آنها نبود، از کشور خارج شدند. اگر شخصی در تاریخ یک مدل حکومت اسلامی را به دست آورده است، او را دعوت میکنم که آن را مطرح کند. تا کنون مدلی از حکومت اسلامی را مشاهده نکردهایم.
اینکه عقیده داریم فقه در تاریخ وجود داشته، امری تاریخی میباشد که همیشه در جریان بوده. فهم انسانی در فقه دخیل است از این جهت نمیتوان آن را موضوع الهی محسوب کرد؛ از این رو باید گفت مطالبی که در فقه وجود دارد الهی نیستند بلکه فهم انسان از مطالب الهی است. حاصل آن نیز احکامی بوده که من آنها را نمیپذیرم؛ به عنوان نمونه میتوان به برده داری و زنان مسلمان است. تا کنون دلیل مستحکمی از فقه به دست نیارودهام که موضوع برده داری را نفی کند.
استاد محمود محمدطاها در سودان تلاش کرد با نگاه حکومت اسلامی که در سودان وجود داشت مقابله کند اما او را اعدام کردند. این اتفاق حاصل یک نگاه فقهی بود. مشکل نگاه فقهی این است که با مخالفین خود برخورد میکند.
حال سوال این است اگر مصلحت در اینجا کار ساز خواهد بود، چه کسی آن را تشخیص خواهد داد؟ اگر فقه توانایی همراهی با مصلحت را برای پاسخ به مشکلات دارد، آیا نتیجه آن نظر غیر شخصی خواهد بود؟
بخش دوم سخنان استاد علیدوست: برخی از مطالب ایشان مانند اینکه بگوییم برخی از فقه فهم بشری است یا فهم بشری در فقه دخیل است، قابل پذیرش است؛ اما نتایجی که ایشان میگیرند نه تنها برای گفتگوی حاضر بلکه انسداد باب گفتگو است.
در خصوص اینکه بگوییم هر انسانی نظری دارد و هیچ نظری بر نظر دیگر برتری ندارد، آیا نظر خود ایشان یا نظر استاد ایشان محمود محمدطاها نسبت به نظر دادگاهی که محمد طاها را محکوم و اعدام کرد، برتری داشت یا نداشت؟ اگر نظر دادگاه برتری داشته است چرا ایشان مبلغ نظر محمود طاها میباشد؟ و از نظر دادگاه انتقاد میکنند. همچنین با این بیان آیا اندیشه داعش به عنوان یک نظر میباشد؟ آیا نظریه مخالفان داعش با نظر داعش یکسان است؟ یا باید عالمان دین و فرهیختگان بر اساس انظباط فهم و معرفت وارد بشوند و توضیح دهند؟
آنچه محکوم است تکفیر، اعدام و عدم تحمل دیگران است؛ اما نباید باب فهم را مسدود کرد؛ از این رو قرآن، روایات و عقل ما را به فهم دعوت میکند. ایشان در سخن خود میگوید اختلافات میان مسلمانان سیاسی است بلافاصله میگوید خیلی از اختلافات از مسلمانی و دین برخواسته است. باید مشخص شود که آیا این اختلافات منشأ سیاسی دارد یا منشا دینی. باور کنیم که بشر وعالمان میتوانند بفهمند.
آنچه که باید تاکید شود نهادینه شدن مدارای و انعطاف دینی توسط عالمان دین است؛ یعنی دین را از حالت بازاری و ژورنالیستی خارج کنند. البته بعضی از موارد مانند برده داری و تبعیض زن و مرد از ضروریات دین نیست؛ از این رو باید ثابتات دین را به وسیله عناصری که بیان شد در نظر بگیریم و به عنوان عالمان دین به روشنگری بپردازیم.
ایشان بر بعضی از حکومتها اشاره کرد. به جایی اینکه بحث را نظری و علمی مطرح کند، بحث را میدانی پیش میبرد و بر مصادیق اشاره میکند. مشخص است که ایشان از اعدام استاد خود در سودان ناراحت است؛ اما بحث ما از این جهت نیست.
ایشان در خطاب به پروفسور النعیم گفت: من در کتاب فقه و مصلحت نهاد، ابزارها و منابع تشخیص مصلحت را به صورت تفصیلی بیان کردهام.
آقای النعیم میفرماید اسلام نظرات سیاسی که از حکومت جدا است. حال سوال این است که چه مرزی میتوان میان نظرات سیاسی و جدا بودن حکومت، ترسیم کرد؟ اگر مراد ایشان از نظرات سیاسی، کلیات سیاست باشد، بدون اینکه اصراری بر اجرای آن داشته باشد، با ایشان در این مورد اختلاف داریم؛ یعنی وقتی قرآن کریم برای ارسال انبیاء، کتابها و مقررات، اهدافی را تعیین میکند (مقاصد الشریع)، آیا باید نهادی باشد که این مقاصد را اجرا کند؟ مراد ما از حکومت اسلامی حکومت غیر دموکراتیک ناخواسته از آرای مردم نیست. بلکه حکومتی است که برخواسته از آراء مردم و در عین حال ناظر به مقاصد شارع است.
کسانی که میخواهند این دو را از همدیگر جدا کنند به گمان ما کار سختی را در پیش رو دارند. البته نظر آقای النعیم و استاد ایشان به گونهای است که بحث در اینجا منحصر نمیشود و این همان رویکر دوم است که دین را به میزنی لاغر میکند که در چند گزاره، محدود شود.
سوال من این است که طرح شما چیست؟ در مسائل اجتماعی، مدیریت، فرهنگ، حکومت و… هیچ چیزی نداریم؛ یعنی چون اختلاف در آراء را مشاهده میکنیم پس اصل قضیه را انکار میکنیم. این همان چیزی است که امثال آقای النعیم را به عنوان عالم واندیشمند دعوت میکنم با توجه به عناصری مانند عقل، مصلحت، عرف، رای مردم، مقاصد شرعی که قبول دارند، تفکرات را اعلان کنند. هیچ انسانی حق ندارد انسان دیگر را به دلیل اندیشه اش محکوم کند؛ اما آیا انسان حق ندارد از یک اندیشه دفاع کند؟
بخش دوم سخنان استاد النعیم: نمیتوان تمرکز بر مباحث تئوری داشته در حالی که ثمره آن تئوری در عمل مشاهده میشود. ۱۴۰۰ سال حکومتهای متعددی به نام اسلام وجود دارد اما ثمره آنها بی عدالتی و عدم مساوات میان زن و مرد و … بوده. این موارد از علائمی است که به ما میگوید نباید در خصوص تئوری محض سخن گفت. بحث از تئوری محض غیر مفید است.
حکومت تابع نظر افرادی است که حکومت را به دست میگیرند. من هیچگاه در صحبتهای خود اسلام را لاغر و محدود به مسائلی نکردهام. حکومتها باید تابع مردم باشند؛ زیرا مردم حکومت را تشکیل میدهند. حکومتی که یک دینی جدای از دین افراد تحت حاکمیت خود داشته باشد، تداوم و ادامه مردم نیست. از این جهت است که گفته میشود حکومت نباید دین خاص داشته باشد بلکه وظیفه او بیطرف است.
سیاست محصول روزانه کشور است و مردم در آن دخالت دارند. چگونه ممکن است چنین نظریهای داشته باشید که حکومت باید دموکراتیک باشد اما در حکومتی زندگی کنید که به اسم اسلام است اما حاکم آن بدون نظر مردم و نمایندگی مردم، شخصی را برای کاندیدا ریاست جمهوری میپذیرد و دیگری را رد میکند؟ سخنان شما بازی با کلمات است.
آیا ممکن است چنین مباحثی را در حکومت اسلامی ارائه داد؟ غالب افراد روشنفکر و افرادی که دارای ایده نو هستند نمیتوانند مباحث خود را ارائه دهند از این جهت به کشورهای دیگر سفر میکنند.
در جوامع اسلامی مردم بر این باور هستند که عامل به قرآن هستند اما در حقیقت به قرآن عمل نمیکنند. قرآن یک اصول اخلاقی را برای ما نهادینه کرده است اما مردم به ظواهر عمل میکنند. راه حل این مشکل به وجود آوردن آزادی است. آزادی نیز از راه سکورلار شدن حکومت به وجود میآید. آمریکا چندین سال افغانستان و عراق را اشتغال کرد اما کشورهای اسلامی روابط خود را با آمریکا ادامه دادند. این نشان از این دارد که کشور ارتباطی با اسلام ندارد. بلکه از اسم اسلام استفاده میکنند.
پرسش و پاسخ:
سوال: آقای النعیم میگوید ملاکهای عقلانی مسئله اختلاف آراء را حل میکند؛ اما همه آراء انسانی و بر اساس تأثیر آنها از منابع دین مطرح میشود؛ بنابرانی هیچ مدعایی تقدس ندارد. نظر شما چیست؟
پاسخ استاد علیدوست: در خصوص اینکه ملاکهای عقلانی میتواند اختلاف آرا را بر طرف کند، باید گفت آیا عقلا توانستهاند به به میزانی پیشرفت کنند که اختلاف آرا نداشته باشند؟ به این معنا که آیا اختلاف آرا منحصر در اندیشمندان و کسانی است که مرتبط با نصوص هستند؟ این در حالی است که در میان عقلا نیز مواردی بدون اختلاف و مواردی دارای اختلاف میباشد؟
نکتهای که پرسشگر محترم باید توجه کند این است که بسیاری از گذارههای دینی عقلانی است. به عنوان نمونه میتوان به چند نمونه از گذارههای عقلانی که در قرآن کریم بکار رفته است، اشاره کرد: «یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»، «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا»، «کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ». زمانی که فهم گذارههای دینی را مطرح میکنیم به معنای احترام به ملاکهای عقلانی و فهم عقلا است. همچنین معتقد هستیم افکار و آراء دارای تقدس نیستند. مقوله عصمت از این قاعده استثناء است.
سوال از پروفسور النعیم: شما انتقاد زیادی به فقه و جریان آن در حکومتهای اسلامی دارید اما خیلی از علما انتقادهای شما در خصوص بردگی و حقوق زنان را بررسی کردند. آیا توجه به پیشرفت و نوین بودن فقه بهتر نیست تا اینکه فقط انتقاد انجام بدهیم؟
پاسخ النعیم: منابعی که دین را از آنها میگیریم مانند اجماع دارای مشکل است. به عنوان نمونه اجماع یک منبع نیست و در پروسهای احکام دینی و حکومتی جایگاهی ندارد. با بررسی حکومتهای اسلامی کنونی مشاهده میشود که هیچ یک از آنان تئوری و عمل صحیح ندارند که بخواهیم فرزندان خود را بر اساس آن تئوری پرورش بدهیم تا با عقایدی مانند فرق میان مردم و زن و بی عدالتی حاصل از نظرات فقهی بزرگ نشوند.
سوال مشترک: چگونه میتوان تفسیری از دین داشت که مسلمانان سیاسی بتوانند آن را تبلیغ کنند و به صورت قانون در جامعه اجرا کنند؟
پاسخ استاد النعیم: توصیه من این است که مانند این وبینار که چند نفر از علما با هم گفتگو میکنند، اقداماتی صورت بگیرد. استقبال من از این است که همدیگر را بپذیریم و مدارا کنیم مانند اوایل دوران اسلام که مسلمانان در مسجد جمع میشدند و بدون هیچ تسامحی بحث میکردند. استاد بنده میفرمود آزادی برای ما و برای همه آنهایی که غیر از ما هستند.
پاسخ استاد علیدوست: امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: «اِضرِبُوا بعضَ الرأیِ ببعضٍ یَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ». رایزنى کنید تا اندیشه درست متولّد شود. ما در تاریخ اسلام با دانشگاه امام صادق علیه السلام مواجه هستیم که من الاسلام است اما للانسان؛ از این رو جنسیت خاص، دین خاص و سن خاص ملغا میشود و زمینه را برای مطرح شدن علوم مختلف در آن دانشگاه فراهم میکند. ما با امثال آقای النعیم بر این باور هستیم که موضع گیری ما باید به گونهای نشود که نه بزرگ به تراث بگوییم. ما باید تراث را اتخاذ و با اعتماد به آن و طرحهای نو ایجاد کنیم. بر اساسا احترام به تراث نظر بدهیم و حفرههای تئوریک را پر کنیم.
سوال: آیا مصلحت و فقه میتوانند توسط کارهای مانند مقاصد الشریعه یا متدولوژی مقاصد در بازسازی علم اسلامی و تمدن اسلامی تاثیر گذار باشند؟
پاسخ استاد النعیم: در نظر گرفتن تراث امری قابل قبول است اما در عصر کنونی باید به زبان امروز سخن گفت و نیازهای امروز را بررسی کرد. اینکه نگاه ما همیشه به عقب باشد، صحیح نیست. ما میخواهیم به سمت جلو حرکت کنیم. هر چند باید تاریخ را در نظر گرفت اما نباید در آن متوقف شد؛ به عنوان مثال غربی بودن حکومت سکولار نباید دلیل بر رد آن باشد. بلکه باید آن را به بحث بگذاریم و نکات خوب آن را احصا کنیم. اینکه این بحث کنونی را در یک کشور غربی و سکولار انجام میدهیم، نشان از این دارد که نکات خوبی در سکولاریزم وجود دارد.
پاسخ استاد علیدوست: اولا باید از مقاصد در استنباط احکام استفاده کرد. برخی از بخشهای کتاب حکومت و مصلحت، اختصاص به روش شناسی و متدولوژی نحوه استفاده از نصوص مبین مقاصد در استنابط، میباشد؛ بنابراین مقاصد در استنباط احکام و در ساخت تمدن و پیشرفت تفکر مسلمین نقش دارد.
النعیم: یکی از مقاصد دین، حفاظت از دین است اما کدام دین؟ آیا همه دینها را باید محافظت کند؟ گاهی نگاه ما خاص شیعه یا سنی یا دینهای مختلف است. اگر بحث شیعه را میکنیم که برای مثال شما فرمودید توجه به تراث، تراث و سنت یک تعریفی در شیعه دارد که لزوما نباید به این فهم اولویتی داده شود. اگر این گونه باشیم آینده برای ما است. ما باید این اختلافات را کنار بگذاریم.
منبع: مفتاح