قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / استنباط حدیث و اقتضائات فرهنگی زمان صدور

استنباط حدیث و اقتضائات فرهنگی زمان صدور

واقعیت این است که آیاتی که در مکه نازل شده با آیاتی که در مدینه نازل شده زبان متفاوتی دارد. بنابر این در خروجی هم تفاوت دارد. حالا چیزی که در ظرف ۲۳ سال اینقدر تفاوت دارد، حدیث شیعه که ۲۵۰ سال تاریخ دارد، چه وضعیتی خواهد داشت؟ احادیثی که در سه فرهنگ متفاوت حجازی، عراقی و ایرانی مطرح شده است. هر کدام از این فرهنگ‌ها، اقتضائات خاص خودش را دارد، نوع مواجهه خاص خودش را دارد. ما بدون توجه و در نظر گرفتن این‌ها حدیث را مبنای استنباط قرار می‌دهیم.

شبکه اجتهاد:  پرسش: وقتی صحبت از نقش علوم حدیث در استنباط فقهی می‌شود غالباً ذهن‌ها به سمت اصطلاحاتی که در مصطلح الحدیث و قواعدی که در بحث‌های رجالی و احیاناً یک سری مراحل و گام‌هایی که در مسائل فقه الحدیث مطرح می‌شود، می‌رود. اما به نظر می‌رسد که ما باید اصل بحث تأثیر علوم حدیث در استنباط فقهی را مفروغ عنه بگیریم به این معنا که اگر فقیه در ادله محرزه، عمده ارتباطش با نصوص روایی است و این نصوص روایی در مرحله ارزیابی صدوری با دانش‌های سندی گره می‌خورد و در مرحله ارزیابی دلالی هم با دانش‌های دلالی حدیث. اما به نظر می‌رسد ظرفیت‌های دیگری به لحاظ مطالعات علوم حدیثی در استنباط فقهی وجود دارد. بسیاری از آنچه که تحت عنوان قواعد رجالی یا قواعد فقه الحدیثی مطرح شده است به طور کامل پاسخگوی ظرفیت استنباط فقاهتی از نصوص روایی نیست. آیا شما این مسأله را قبول دارید و آیا شواهدی در این باره سراغ دارید که بتوان آن شواهد را نقاط قابل تأمل در مطالعات حدیثی و تأثیر آن‌ها در استنباط فقهی قرار داد؟

 حجت‌الاسلام مهریزی: بسم الله الرحمن الرحیم. من بحث را مقداری فراتر از این ببرم. زمانی ما صحبت از نسبت علوم حدیث با اجتهاد و استنباط می‌کنیم و زمانی درباره همین مسائلی است که به عنوان رجال و فقه الحدیث مطرح می‌شود و شکل موجود آن است. به گمان من فراتر از مسائل متداول علوم حدیث، آگاهی‌های اساسی تر حدیثی است که در استنباط نقش دارد و به نظر می‌رسد راه استنباط را می‌تواند متفاوت کند. بسیاری از این آگاهی‌ها در علوم حدیث موجود نیست، اما باید قرار بگیرد. الآن وضع فعلی علوم حدیث، شکل مطلوبی ندارد. ما آگاهی‌هایی مربوط به حدیث داریم که آن آگاهی‌ها در دسته‌بندی رایج علوم حدیث وجود ندارد و شاید در برخی دسته‌بندی‌های دیگر مثل پیشنهادی که خود ما در رابطه با دسته-بندی علوم حدیث مطرح کرده‌ایم جا می‌گیرد.

به نظر من یکی از چیزهایی که نقش فراوانی در استنباط دارد، مطالعات جدی تاریخ حدیث است. تاریخ حدیث در سه قرن اول. این مطالعات تاریخ حدیثی در سه قرن اول در کتاب‌های رایج تاریخ حدیث، فقط در قالب بحث کتابت و عدم کتابت و دعوای شیعه و سنی که ما میگوییم کتابت هست و آن‌ها می-گویند نیست مطرح شده است. ولی اطلاعات تاریخی این سه قرن اول، نقش جدی در استنباط‌های فقهی دارد. اینکه این احادیث چطور جمع شده است، روش جمع آن، روش نقل آن، روش کتابت آن و بعد، دسته بندی و تنظیم آن و منتقل شدن آن به جوامع حدیثی قرن چهارم به بعد. اطلاعات تاریخی ما از این سه قرن اول که هسته اولیه شکل‌گیری حدیث است، بسیار کم است ولی می‌تواند کامل شود. اما چون دشوار و زمانبر است، کمتر دغدغه بوده است. این آن چیزی است که در ذهن من خیلی تعیین کننده و اساسی است. یعنی اگر ما بدانیم حدیث چطور نقل می‌شده و روند طبیعی نقل حدیث در آن زمان‌ها چطور بوده است؟ چطور نقل می‌کردند و کی می‌نوشتند؟ آیا همه افراد می‌نوشتند یا افراد کمی؟ میزان نوشتن غالب بوده یا نقل شفاهی؟ شنیدن با نوشتن فاصله داشته یا نداشته؟ آیا آن زمان نقل به معنا یک امر طبیعی بوده یا امر نادری بوده؟ این اختلافاتی که در اخبار می‌بینیم چطور پدید آمده است؟ این‌ها همه مبتنی بر آن اطلاعات سه قرن اول است.
حدیث یک جنبه آسمانی و یک جنبه زمینی دارد. در واقع حدیث، یک امر زمینی بوده است که توانسته در خودش یک امر مقدس آسمانی حمل کند. ما در برخورد با حدیث، آن را یک امر مقدس آسمانی می‌گیریم. این درست است، اما واقعیت موجود علی الارض حدیث را نیز باید در نظر داشته باشیم. ما همه توجهمان به محمول است در حالی که باید حامل و واقعیات آن را نیز در نظر بگیریم.

پرسش: آیا فکر نمی‌کنید پرداختن به این تأملات تاریخی، ما را به سمتی بکشاند که مستشرقان به آن دچار شدند و تردیدهایی را در اصالت تاریخی حدیث مطرح کردند و یا جریاناتی سر از قرآن بسندگی در آوردند؟
حجت‌الاسلام مهریزی: به هر حال تا وقتی جای پای خودتان را محکم نکنید، نمی‌توانید کارتان را پیش ببرید و باید به این سؤالات پاسخ بدهید. ما چگونه می‌خواهیم روی پایه‌های سست، ساختمان‌های سیصد طبقه احداث کنیم؟ ممکن است گفته شود ما که به میراث حدیثی‌مان مطمئن هستیم. چه دلیلی وجود دارد که به این تردیدها دامن بزنیم؟

اطمینان ما، اطمینان تاریخی نیست؛ اعتقاد تاریخی است و خلط مسأله، همین جا است. شما نمی-توانید بر اساس عقایدتان، تاریخ درست کنید. اعتقادات ما درباره اشخاصی بوده که معصوم بوده‌اند و در دوره‌ای زندگی می‌کرده‌اند و مطالبی از آن‌ها نقل شده و دیگران آن مطالب را نوشته‌اند و این نقل‌ها مرحله به مرحله جلو رفته است. این سیر تاریخی که دیگر از اعتقادات ما نیست. فقه ما رو این تاریخ سوار است؛ نه روی آن اشخاص. اگر فقه ما روی امام صادق و امام باقر علیهما السلام استوار بود، بله ما می‌گفتیم دیگر مسأله‌ای نداریم. ولی اینگونه نیست. فقه ما الآن روی این کلمات و عباراتی سوار است که در «وسائل الشیعه» نقل شده است. این دیگر تاریخ است؛ نه عقاید.
 
مطالعات تاریخ حدیثی در سه قرن اول در کتاب‌های رایج تاریخ حدیث، فقط در قالب بحث کتابت و عدم کتابت و دعوای شیعه و سنی که ما میگوییم کتابت هست و آن‌ها می‌گویند نیست مطرح شده است. ولی اطلاعات تاریخی این سه قرن اول، نقش جدی در استنباط‌های فقهی دارد.
پرسش: به هر حال محدثانی مانند کلینی در مدت بیست سال تألیف کافی می‌خواسته‌اند همین بنا را محکم کنند.
حجت‌الاسلام مهریزی: پس شما پذیرفتید که ما با یک امر تاریخی طرف هستیم و باید با همان مدل تاریخی آن را حل و فصل کنیم. اگر صرف تدوین «کافی» در مدت بیست سال برای حل مسأله کافی باشد، پس شما اسناد «کافی» را دیگر بررسی نکنید. واقعاً اگر تلاش کلینی می‌تواند سؤالات بنیادین شما را حل کند، چطور روایتش ضعیف شمرده می‌شود؟ این حرف، مثل حرف اخباری‌هاست که می‌گویند قرآن تحریف شده؛ اما یک لفظ از احادیث تحریف، جا به جا نشده است. این، عین همان است. یعنی قرآنی که کتابی کم حجم بوده و پیامبر می‌گفته و اصحاب می‌نوشتند و حفظ می‌کردند و این همه ائمه نسبت به آن سفارش می-کردند؛ کم شده است. اما تا می‌گوئیم حدیث، نقل به معنا شده است، می‌گویند خیر، ممکن نیست! مگر می‌شود حدیث نقل به معنا باشد؟!
اوایل انقلاب که مرحوم آقای تبریزی کتاب القضاء را برای تدریس شروع کرده بود، شخصی می‌گفت من در این درس شرکت نمی‌کنم، چون شاید بیایم و احساس تکلیف کنم که بروم قاضی بشوم! یا برخی روزنامه نمی‌خواندند که شاید برای ما وظیفه درست کند. نمی‌شود چشمانمان را ببندیم و بگوییم مسأله‌ای نیست. باید مسائل تاریخی سه قرن نخست را حل کنیم و به نظر من شدنی است.
 
اگر صرف تدوین «کافی» در مدت بیست سال برای حل مسأله کافی باشد، پس شما اسناد «کافی» را دیگر بررسی نکنید. واقعاً اگر تلاش کلینی می‌تواند سؤالات بنیادین شما را حل کند، چطور روایتش ضعیف شمرده می‌شود؟ این حرف، مثل حرف اخباری‌هاست که می‌گویند قرآن تحریف شده؛ اما یک لفظ از احادیث تحریف، جا به جا نشده است. این، عین همان است.

پرسش: مشخصاً نمونه‌ای از تأثیر این تأملات تاریخی در استنباط فقهی برای ما بگویید.

حجت‌الاسلام مهریزی: در بحث نقل به معنا، دو رویکرد وجود دارد. در یک رویکرد، اصل این است که روایات نقل به عین الفاظ شده‌اند مگر دلیلی بر خلاف آن داشته باشیم. رویکرد دیگر می‌گوید اصل این است که نقل به معنا یک امر طبیعی است. اینکه نقل به عین الفاظ شده باشد، خلاف حالت طبیعی است. چون افراد، همیشه وسیله ضبط و نوشتن نداشته‌اند و شاید بعد می‌رفتند و می‌نوشتند. بر این اساس، این دقت‌هایی که گاهی در روایات می‌شود که واو آمده است یا ثمّ، و در نظر گرفتن تقدم و تأخرها و مانند این گونه دقت‌ها در تعابیر و عبارات، تمام این‌ها یک مرتبه فرو می‌ریزد. دیگر شما نمی‌توانید از کلمه فلان که در روایت است، آن همه مطلب استنباط کنید.

پرسش: گاهی بحث فهم تاریخی از نصوص است و گاهی بحث تاریخ مندی نصوص. سخن شما مربوط به کدام وجه است؟

حجت‌الاسلام مهریزی: من تاریخ حدیث را می‌گویم. تاریخ مندی هم یکی از چیزهایی است که در تاریخ حدیث مطرح است. تاریخ حدیث یعنی پدیده‌ای به نام حدیث را در ظرف و موقعیت خودش بشناسیم. برخی از این احادیث، تاریخ‌مند است؛ یعنی در بند آن مخاطب یا زمان یا مکان خاص است. بخش زیادی هم فراتر است. یعنی درست است که در ظرف زمان اتفاق افتاده، اما پیام کلی‌تر، عام‌تر و شامل‌تری دارد. اما حرف اصلی من این است که این اطلاعات تاریخی و این مجموعه را در واقعیت‌های خودش در نظر گرفتن، خیلی به فهم ما از روایات کمک می‌کند. به عنوان مثال، در مبحث تعادل و تراجیح، یک بحث انتزاعی به عنوان انقلاب نسبت مطرح می‌شود و یکی را مقید دیگری یا حاکم بر آن قرار می‌دهند. اما مرحوم صدر و آیت الله سیستانی می‌گویند ما اول باید بفهمیم چرا اختلاف پیدا شد؟ این دیگر یک مسأله تاریخی می‌شود که با بررسی تاریخی می‌شود به پاسخ آن دست پیدا کرد. اینکه راوی‌ها گاهی در نقل اشتباه می‌کردند. گاهی کم می-گفتند. گاهی امام به خاطر راوی چیزهایی را نمی‌گفتند. اما شما در مباحث متداول تعادل و تراجیح، گویا با یک متن تاریخی سر و کار ندارید و یک متن کاملاً منتزع از تاریخ در اختیار شما قرار می‌گیرد. این مسأله در تاریخ قرآن هم هست. بحث مکی و مدنی فقط یک اصطلاح نبوده است. واقعیت این است که آیاتی که در مکه نازل شده با آیاتی که در مدینه نازل شده زبان متفاوتی دارد. بنابر این در خروجی هم تفاوت دارد. حالا چیزی که در ظرف ۲۳ سال اینقدر تفاوت دارد، حدیث شیعه که ۲۵۰ سال تاریخ دارد، چه وضعیتی خواهد داشت؟ احادیثی که در سه فرهنگ متفاوت حجازی، عراقی و ایرانی مطرح شده است. هر کدام از این فرهنگ‌ها، اقتضائات خاص خودش را دارد، نوع مواجهه خاص خودش را دارد. ما بدون توجه و در نظر گرفتن این‌ها حدیث را مبنای استنباط قرار می‌دهیم.
 
در بحث نقل به معنا، دو رویکرد وجود دارد. در یک رویکرد، اصل این است که روایات نقل به عین الفاظ شده‌اند مگر دلیلی بر خلاف آن داشته باشیم. رویکرد دیگر می‌گوید اصل این است که نقل به معنا یک امر طبیعی است.

پرسش: ممکن است گفته شود به هر حال راویان استنباط خود را که نقل نکرده‌اند، آن‌ها همان حکمی را که از امام شنیده‌اند منعکس کرده‌اند. فرهنگ‌های متفاوت چه تأثیری در فهم ما می‌خواهد بگذارد؟

حجت‌الاسلام مهریزی: اینکه چرا برای این فرد گفته شد؟ چون معتقدیم که گوینده این کلام، معصوم است و به علم غیب احاطه دارد. می‌داند این چه کسی است و چه دغدغه‌ای دارد. پس شما با یک گوینده عادی مواجه نیستید. در نتیجه باید مخاطب این سخن و ظرف ادای آن را به لحاظ تاریخی و جغرافیایی شناخت. مگر در بحث تقیه، همین تاملات مطرح نیست؟ پس باید مداخله این واقعیت‌های تاریخی را در فهم روایات در نظر بگیرید.

پرسش: برخی محققان درباره حدیث «انما یعرف القرآن من خوطب به» می‌گویند باید ببینیم مخاطب این حدیث چه کسی است؟ اگر مخاطب کسی مثل قتاده باشد که احساس بی نیازی از معصوم می‌کند فهم ما از روایت متفاوت می‌شود و بر خلاف برداشت اولیه از روایت که تصور می‌شود مقصود این است که کسی غیر از معصوم چیزی از قرآن نمی‌فهمد، معلوم می‌شود می‌خواهند بگویند فکر نکن که با استقلال از مکتب اهل بیت، به حقایق قرآنی دست پیدا می‌کنی. آیا این نگاه، همان نگاه مورد نظر شماست؟

حجت‌الاسلام مهریزی: بله، مصداق همان قاعده کلی است که ببینیم مخاطب حدیث کیست و روحیات و زمینه‌های فکری و تاریخی او چیست.

پرسش: آیا ممکن است نمونه‌هابی دیگر از تأثیر تأملات تاریخی در استنباط بیان کنید؟

حجت‌الاسلام مهریزی: بله، نمونه دیگر در بحث تقطیع حدیث است. ما غالباً تقطیع را در مقطع حضور معصوم تحلیل نمی-کنیم و آن را مربوط به دوره‌های بعد می‌دانیم. در حالی که قاعده این نیست که کلمات قصار بگویند. تقطیع قبل از اینکه در کتب ما صورت گرفته باشد، در همان دوره صورت گرفته است. یعنی این طور نبوده که امام صادق علیه السلام یک جمله بگویند و بروند. این‌ها را مردم تقطیع کردند. شما برای تقطیع در آن دوره چه حسابی باز کرده‌اید؟ مشکل این تقطیع را چطور حل کنیم؟
اما نسبت به دوره‌های بعد، یک بحث قابل توجه راجع به تبویب جوامع حدیثی است. این تبویب و عنوان‌گذاری، هم خوب است و هم گاهی تأثیر زیانباری در استنباط دارد و باید در برابرش هوشیار بود. خوبی آن این است که روایات دسته‌بندی شده است؛ ولی این گاهی ناخوداگاه ذهن فقیه را جهت می‌دهد و حدیث را از دلالت طبیعی آن خارج می‌کند. تبویب‌ها بر اساس فضای ذهنی محدث است. علامه مجلسی کسی است که اول فلسفه و حکمت خوانده و بعد روی گردانده و بعد با فیلسوفان در افتاده است. یعنی سه مرحله را به لحاظ فکری پشت سر گذاشته است. «بحار» در دوره ستیز با اصحاب فلسفه و حکمت است. کسی که می‌خواهد بگوید حکمت و فلسفه بد است و همه چیز در خود احادیث وجود دارد، «کتاب السماء و العالم» درست می‌کند. این‌ها ترجمه زیبای طبیعیات فلسفه ارسطویی است. واقعاً از آن جاهایی است که به کار مرحوم مجلسی اعجاب می‌کنم. این بیانگر فضای ذهنی و فرهنگی علامه مجلسی است که همه چیز در روایات هست و ما نیازی به علوم بشری نداریم. پس تبویب‌ها محصول فضای ذهنی و فرهنگی محدث است و این امر روشنی است. نمونه دیگر اینکه شما انتظار الفرج را در نظر بگیرید. شما تا می‌شنوید انتظار الفرج، مسأله مهدویت به ذهنتان می‌آید. در حالی که این مفهوم می‌تواند به معنای کلی امید داشتن به آینده و گشایش امور و یک توصیه روانشناختی باشد که البته یک مصداق آن انتظار فرج موعود است. در واقع خیلی از تعابیر و عبارات، وقتی ذیل یک باب قرار می‌گیرد، ذهن شما را جهت می-دهد. در واقع محدثان گاهی یک محدودیتی در فضای ذهنی کسی که می‌خواهد به روایات مراجعه کند، ایجاد می‌کنند و باید به این توجه داشت. در روایات فقهی، بروید بحث عقد موقت را در «کافی» و کتب اربعه نگاه کنید و در «وسائل» هم نگاه کنید. کاملاً متفاوت است. وسائل، محصول دوره صفویه است و بحث شیعه و سنی و دفاع از استحباب. اما در کافی کلینی، استحباب نیست و حتی برای کسی که نباز ندارد استفاده حرمت می‌کند. شما عناوین ابواب در «کافی» و «وسائل» را نگاه کنید. کاملاً تبدل زمان و دو محیط متفاوت فرهنگی یعنی فضای شیعه و سنی بغداد و محیط اصفهان شیعه استوار در مقابل عثمانی سُنّی، خودش را نشان می‌دهد.
ما غالباً تقطیع را در مقطع حضور معصوم تحلیل نمی‌کنیم و آن را مربوط به دوره‌های بعد می‌دانیم. در حالی که قاعده این نیست که کلمات قصار بگویند. تقطیع قبل از اینکه در کتب ما صورت گرفته باشد، در همان دوره صورت گرفته است. یعنی این طور نبوده که امام صادق علیه السلام یک جمله بگویند و بروند. این‌ها را مردم تقطیع کردند.
 

پرسش: یک بحث دیگر این است که غالباً وقتی صحبت از علوم حدیث می‌شود، ما متمرکز بر مطالب منقول از اهل بیت هستیم و فعل و سیره معصوم را در علم تاریخ و سیره دنبال می‌کنیم و این دو را کاملاً از هم تفکیک می‌کنیم. نظر شما چیست؟

حجت‌الاسلام مهریزی: این رویکرد قطعاً غلط است. به جهت اینکه همان پیش فرضی که با آن سراغ قول معصوم می‌رویم، در فعل هم هست. لذا شما در اصول می‌گویید که سنت، یعنی قول و فعل و تقریر معصوم. وقتی برای تقریر ارزش قائلید، پس برای فعل هم باید ارزش قائل باشید. در حالی که بحث‌های استنباطی ما روی اقوال منقول، متمرکز شده و افعال و سیره، جای جدی در استنباط‌های فقهی ندارد. در کتاب‌های اصولی هم تا زمان صاحب قوانین، یک بند به نام «دلالهٔ الفعل» در حد چهار خط وجود داشت و آن را هم چون شیخ انصاری برداشت، بقیه هم به تبعیت از ایشان برداشتند تا اینکه مرحوم مظفر آمد و دوباره در حد یک صفحه و نیم، دلالهٔ السیره را مطرح کرد. بحث سیره در اصول در همین حد مطرح شده است با اینکه بحث بسیار مهمی است. مرحوم مطهری تعبیری دارد به نام «منطق عملی». ایشان می‌گوید رفتار ائمه، منطق عملی دین شناسی است. مثال می‌زند، می‌گوید شما ببینید مسأله سعد و نحس ایام چقدر در سیره معصوم مطرح بوده است؟ من خودم این را در مورد استخاره می‌گفتم که باید در این ۲۵۰ سال، ۲۵ بار نقل می‌شد که ائمه کار را با استخاره پیش برده باشند. آقای مطهری اسم این را منطق عملی گذاشته است. سیره در واقع طراز و شاقول اقوال است که قول را با آن می‌سنجیم. مثلاً در بحث امر به معروف و نهی از منکر، ما در زیارت همه امامان این را می‌گوییم که: «و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر». قرآن هم خیلی در باره آن سخن گفته است. بعضی‌ها این را به ارشاد و نصیحت و خواهش می‌کنم حمل می-کنند مثل اینکه می‌گوییم لطفاً موسیقی را خاموش کنید و… در حالی که این نیست. امر و نهی مطرح است و معنی آن طلب العالی من السافل است. حالا دو نمونه از سیره اهل بیت را عرض کنم. یکی جایی که زنی نزد حضرت آمد و گفت شوهرم مرا کتک زده است. حضرت به در خانه‌اش رفتند و به شوهرش گفتند چرا زن خود را زدی؟ اول، امام را نشناخت. گفت: چه معنی دارد که مرد غریبه بیاید؟ و… بعد، حضرت فرمودند: «انهاک عن المنکر». یعنی دارم تو را نهی از منکر می‌کنم.
«وسائل‌الشیعه»، محصول دوره صفویه است و بحث شیعه و سنی و دفاع از استحباب. اما در کافی کلینی، استحباب نیست و حتی برای کسی که نباز ندارد استفاده حرمت می‌کند. شما عناوین ابواب در «کافی» و «وسائل» را نگاه کنید. کاملاً تبدل زمان و دو محیط متفاوت فرهنگی یعنی فضای شیعه و سنی بغداد و محیط اصفهان شیعه استوار در مقابل عثمانی سُنّی، خودش را نشان می‌دهد.

این مواجهه حاکم است در قلمرو شهروندان. مورد دیگر هم مربوط به امام حسین (ع) است که در مقابل حکومت جور ایستاد و فرمود: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر». در واقع امر به معروف و نهی از منکر، سه عرصه می‌تواند داشته باشد. حکومت نسبت به شهروندان، مردم نسبت به حکومت، و مردم نسبت به هم. حال ببینیم در سیره امامان، کدام عرصه‌ها با عنوان امر به معروف و نهی از منکر بیشتر مطرح است.

بحث سیره را من خیلی مهم می‌دانم. ما هر فعلی را سیره می‌گوییم با اینکه فعل یعنی یک بار اتفاق افتاده و سیره یعنی فعل مکرر. شما چیزی که از سیره می‌فهمید را نمی‌توانید از فعل بفهمید. اگر یک کاری مکرر صورت گرفته است، مثل اینکه گفته‌اند: «کان اذا یصعد المنبر…» و «کان» بر سر فعل مضارع آمده است، از این یک چیز استفاده می‌کنید، اما اینکه یک بار نقل شده باشد که ایشان در زندگیشان غذایی چنین خوردند، این‌ها مثل هم نیستند. تحلیل سیره و به دست آوردن زبان آن بسیار مهم است. چند سالی است که در اهل سنت سرفصل‌هایی در این زمینه باز شده مانند دلالت الفعل، افعال النبی، فقه السیره و… ولی هنوز در مراحل ابتدایی است و ما همین مقدار را هم کار نکرده‌ایم.
تهیه و تنظیم: محمد الهی خراسانی
متن این گفت‌وگو در ویژه‌نامه پنجمین همایش  «عرصه‌ها و روش‌های حدیث پژوهی» منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics