در بازگشت از عتبات، توقفی اجباری در هویزه به الزام حاکم آن دیار داشته و بعدازآن توفیقی اجباری در شوشتر به الزام مردمان آن برای تبلیغ دین داشت. بعد از رجوع به اصفهان و ادامه کرسی درس، نامههای فراوانی از اهالی شوشتر و هویزه دریافت کرد که وی را به شهر خود فرامیخواندند. درنهایت در سال ۱۰۷۹ قمری، به دعوت حاکم خوزستان، فتحعلی خان رهسپار شوشتر گردید.
اختصاصی شبکه اجتهاد: به مناسبت سالروز درگذشت، مرحوم سید نعمتالله جزایری، گذری اجمالی بر زندگی وی کردیم. تلاش بر آن بود تا نکات و بزنگاههای زندگی فقیه جزایری مطرح گردد تا از آشنایی با آن پندی گرفته و درسی افزون گردد. آنچه برگزیده شد، پیش روی شماست:
صباغیه، از جزایر پیرامون بصره، در سال ۱۰۵۰ قمری[۱] شاهد ولادتی بود که منزل سید عبدالله را غرق در شادمانی کرد. سید عبدالله که از نوادگان امام کاظم (ع) به شمار میآمد، تازه دلبند خود را نعمتالله نامید و در نخستین فرصت به مکتب سپرد.
بیتاب بیروغنیِ چراغِ حجره
نعمتالله بعد از بهرهگیری از دانشوران صباغیه، شط بنی اسد، هویزه و بصره، با پا نهادن دریازده سالگی، همراه برادرش رهسپار شیراز شد. مشکلات افزون نعمتالله، انزوای روزگار آغازین درس را درهمشکسته و به نسخهبرداری از کتابها، تصحیح نسخهها و حاشیهنویسی واداشت. هویداست که این کار همواره برقرار نبود. گاه به مرزی میرسید که دیگر توان خرید لقمه نانی نبود. باتحمل بسیار گرسنگی اما بر این امر فائق میآمد ولی تحملِ نبودِ درس شامگاهی به دلیل بیروغنی چراغ حجرهاش را نداشت؛ لذا پناه به منزل دوستان یا مسجد جامع برده[۲] و بر تاریکی چیره میشد. امری که طلابِ امروز، با مرور آن میتوانند مرهمی هرچند اندک بر گرفتاریها گذارند!
خواب، بهقدر ضرورت
از دیگر رهنمونهای موفقیت سید، تلاش مداوم اوست. تلاشی که تفاوتی میان زمستان و تابستان نگذاشته و خواب را در ضرورت میبیند! خود در کتاب «الانوار النعمانیه»،[۳] گاه ترجیح درس و کار به خواب را تا بامداد آورده و این سختکوشی را لازم میبیند.
تحصیل در اصفهان
علامه سید نعمتالله بعد از اصرار پدر و رجوع به جزایر با دخترعموی خود ازدواج کرد. سپس رهسپار درس شده ولی پیامدهای درگذشت پدر و اندکی بعد، سوختن مدرسهای که در آن مشغول به تحصیل بود، وی را ناگزیر به ترک شیراز کرد. سید با خاطره اساتید بزرگ شیراز، شیخ جعفر بحرانی، ابراهیم بن ملاصدرا، شاه ابوالولی بن شاه تقی الدین شیرازی، سید هشام بن حسین احسابی، شیخ صالح بن عبدالکریم کزکزانی، راه اصفهان را پیش گرفت. اصفهان در آن زمان پایتخت حکومت شیعی صفوی و سنگربان حریم ولایت و ائمه اطهار (ع) بود و بهحق، مغتنمترین مکان برای تحصیل، تدریس و تبلیغ عالمان امامیه و در یککلام مهد آنان به شمار میرفت.
وی در اصفهان از محضر اساتیدی چون سید محمد میرزا جزایری، میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر، شیخ عمادالدین یزدی، محقق سبزواری، شیخ علی بن شیخ محمد عاملی، شیخ حر عاملی، شیخ حسین بن جمالالدین خوانساری، امیر اسماعیل خاتونآبادی، ملا محسن فیض کاشانی و علامه محمدباقر مجلسی بهرهها برد.
همراهی با علامه مجلسی
تنگدستی سپاهان دیری نپایید و گوهر صباغیه را بازشناخت و او را از حمایت مادی و معنوی خویش برخوردار ساخت. اینک سید می توانست، فارغ از دغدغه غذا و روغن چراغ، به پژوهش پرداخته و علامه مجلسی را در انجام رسالت بزرگش یاری دهد. خود وصف این یاری را بدین نحو بیان کرده است:
«من در وقت تألیف (بحارالانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احادیث مشکل با همدیگر مباحثه مینمودیم. بلکه بعض اوقات ایشان مرا از عالم خواب بیدار میکرد و درباره حل بعضی احادیث مراجعه مینمود[۴] … به خاطر کمک به وی شبها در اتاقش میخوابیدم. او با من بسیار مزاح میکرد و میخندید تا از مطالعه خسته نشوم، ولی با همه اینها هرگاه میخواستم نزدش حضور یابم از شدت هیبت و عظمت وی، دلم چنان میتپید که مدتی پشت در میایستادم تا به حالت عادی بازگردم![۵]»
شفای دیده با روشنایی تربت سیدالشهدا
با فراغ از بحارالانوار وارد مدرسه دولتآبادی شده و با آگاهی و دانش فراوان، فروتنی، ساده زیستی، روی گشاده و بیان روشنی که داشت، دانشپژوهان بسیاری را به آن مدرسه کشاند. از فرط مطالعه، تحقیق، تدریس و تألیف، دیدگان علامه رو به ضعف نهاد و بهزودی از مطالعه بازماند و با خطری جدی روبرو شد. اطباء، بسیار در درمان کوشیدند ولی نتیجهای حاصل نشد و سید را ناچار به راه عراق و زیارت ائمه اطهار (ع) و امداد از آنها نمود. وی با زیارت معصومین (ع) در سامرا، کاظمین، نجف و کربلا و مددجویی از تربت سیدالشهدا (ع)، دیدگان خود را بینا یافت.[۶]
رهسپار شوشتر
در بازگشت از عتبات، توقفی اجباری در هویزه، به الزام حاکم آن دیار داشته و بعدازآن توفیقی اجباری در شوشتر به الزام مردمان آن برای تبلیغ دین داشت. بعد از رجوع به اصفهان و ادامه کرسی درس، نامههای فراوانی از اهالی شوشتر و هویزه دریافت کرد که وی را به شهر خود فرامیخواندند. درنهایت در سال ۱۰۷۹ قمری، به دعوت حاکم خوزستان، فتحعلی خان رهسپار شوشتر گردید.
سید دیروز، شیخالاسلام امروز
سید در آن دیار مسجدها و مدرسههای دینی فراوان بنا کرد و به تربیت مشتاقان علوم اهلبیت (ع) پرداخت. وی علاوه بر اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع، در خیابانها به راه میافتاد و اصناف و پیشهوران را با آداب اسلامی آشنا میساخت. خبر تلاشهای موفقیتآمیز فقیه شوشتر به شاه سلیمان صفوی رسید و چنان تحت تأثیر قرار گرفت که بیدرنگ در ضمن فرمانی، وی را به شیخالاسلامی جنوب برگزید و همه مناصب شرعی آن دیار را به وی وانهاد. علامه در اصفهان همواره پیرو و همراه علامه مجلسی بوده و پا را فراتر از وی ننهاد؛ اما با ورود به خوزستان و خلأ جایگاهی ضروری، این منصب را قبول کرد.
علامه جزایری شاگردان بسیاری تربیت کرد که هر یک در گوشهای از جهان اسلام به هدایت مردم و تدریس علوم اهلبیت پرداختند. دانشورانی چون ابوالحسن اصفهانی غروی، ابوالحسن شوشتری، شیخ علی بن حسین بن محیی الدین جامعی عاملی، فتحالله بن علوان الکعبی الدورقی، قاضی محمد تقی بن قاضی عنایتالله شوشتری، شیخ محمدبنعلی بن حسین نجار شوشتری، محمود بن میرعلی میمندی و دهها تن دیگر.
فرجام در پلدختر
دیدگان مرجع شرعی ۶۲ ساله مردمان خوزستان و جنوب عراق در بازگشت از سفری، در منزلگاهی نزدیک پلدختر به نام جایدر، بر اثر شدت بیماری در شب جمعه ۲۲ شوال ۱۱۱۲ قمری، این بار برای همیشه بسته شد.
———————————————–
[۱]. نابغه فقه و حدیث، سید محمد جزائری، ص ۱۰٫
[۲]. الانوار النعمانیه، فی بیان معرفه النشاه الانسانیه، سید نعمتالله جزائری، ج ۴، ص ۳۰۴ – ۳۰۷٫
[۳]. همان.
[۴]. چکیدهای از زندگانی عقبری، فقه و حدیث سید جزائری، سید طبیب جزائری ج ۷، ص ۱۴٫
[۵]. کشفالاسرار، ج ۱، ص ۴۹٫
[۶]. الانوار النعمانیه، ج ۴، ص ۳۱۶ – ۳۱۳٫