آیا ما میخواهیم به همان سبکی که بانک جهانی و سازمان ملل پیشنهاد دادند یعنی قدرت را بین دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی تقسیم کنیم؟ و از این طریق کشور اداره شود؟ اگر این را بگوییم؛ یعنی قدرت اینطور توزیع و پخش شود، ما با روایاتی که مشروعیت را به ولیفقیه دادهاند چکار کنیم؟ چگونه باید مشروعیت را درست کنیم؟ آیا میتواینم مشروعیت را به این شرکت تعاونی سه نفره بدهیم؟ بگوییم منظور امام زمان (عج) این بوده است؟ آیا به لحاظ فقهی و دینی ما میتوانیم این کار را بکنیم؟ اصلاً چنین کاری امکانپذیر هست یا نیست؟
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا، عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در نشستی با عنوان «الگوی حکمرانی اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی» که به همت مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری استان قم و اندیشکده مطالعات انقلاب اسلامی طلوع مهر به صورت حضوری و مجازی در دانشگاه طلوع مهر قم برگزار شد، گفت: با توجه به اینکه بحث حکمرانی موضوعی جهانی است و در همۀ حوزهها مطرح هست، لذا ما این دورۀ کرسیهای آزاداندیشی را به این موضوع اختصاص دادیم تا دربارۀ آن بحث کنیم.
من ابتدا توضیحی درباره حکمرانی بدهم؛ اینکه از کجا آمده است و چگونه بین متفکران دنیا و همه نهادهای اقتصادی و بینالمللی مطرح شده و امروزه به ابزاری تبدیل شده که مثلاً هر کشوری وام بخواهد، میگویند باید این نسخه حکمرانی خوب را پیاده کنید تا به شما وام بدهیم.
حکمرانی هم در ادامه نظام سیاسی در طول تاریخ است. بشر هیچگاه بدون حکومت نبوده؛ یعنی از روزی که جامعه اولیه برای بشر درست شده است، حکومتی داشته چون بدون حکومت نمیشود جامعه را اداره کرد.
مهمترین دولتها در گذشته امپراطوری بود. کمکم امپراطوریها به «دولت کشور» تبدیل شدند. دولت کشور؛ یعنی دولتهایی که قدرتشان فقط در کشور تعریف میشد. خود ایران هم امپراطوری و هم دولت کشور را تجربه کرده است. شاهان ما همه دولت کشور بودند. حتی تا دوره پهلوی هم دولت کشور بود یعنی چیزی به اسم مردم مطرح نبود. شاه خودش بدون رأی مردم سر کار آمده بود.
در چند قرن اخیر در بخشی از دنیا به جای امپراطوری و دولت کشور به سمت «دولت ملت» رفتند. دولت ملت یعنی دولت برخواسته از آرای ملت. دولت کارگزار مردم محسوب میشود. جمهوری اسلامی هم سیستم دولتملت را پذیرفت.
برخی گفتند دولت ملت هم مشکلاتی دارد، میگفتند جامعه را طبقاتی میکند. عدهای مرفه و عدهای هم فقیر میشوند. عدالت اجتماعی یا اقتصادی و عدالت توزیعی در جامعه ایجاد نمیشود. لذا ایده دیگری به عنوان «دولت رفاه» در دنیا مطرح شد. در تعریف دولت رفاه گفتند: دولتی که بتواند به صورت فعال و کارآمد، بیشترین رفاه را برای بیشترین مردم فراهم کند.
چون دیدند دولت رفاه هم یک سری نواقص دارد، متفکرین پیشنهاد دادند که ما باید «حکمرانی خوب» ایجاد کنیم. نه امپراطوری، نه دولت کشور، نه دولت ملت، نه دولت رفاه، بلکه حکمرانی خوب. و این ایده در جهان مطرح شد.
منظور مؤسسان حکمرانی خوب این بود که باید قدرت را از دولت بگیریم. در واقع دولت را به یک شرکت سهامی تبدیل کردند. گفتند قدرت را مشارکتی کنیم و دولت هم یک طرف قدرت باشد. یک میز سهگوشی درست کردند گفتند یک طرف دولت، یک طرف جامعه مدنی و یک طرف بخش خصوصی یا فعالان اقتصادی. و این سه ضلع با هم تصمیم بگیرید و جامعه را اداره کنند.
ابرقدرتها این را مطرح کردند و سپردند به نهادهای بینالمللی مثل سازمان حقوق بشر، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و نهادهایی که با کشورها ارتباط دارند. این نسخه را به همه کشورهای فقیر جهان سوم توصیه و اجبار میکنند و جالب این است که خود ابرقدرتها خودشان عمل نمیکنند.
برای حکمرانی خوب یک سری ویژگیها مثل شفافیت، مسئولیتپذیری، پاسخگویی، مشارکت عمومی، برابری همۀ انسانها و کارآمدی را تعریف کردند. ظاهر برخی از این ویژگیها خیلی خوب است اما برخی از اینها مبتنی بر اصول و ارزشهای نظام جمهوری اسلامی نیست ولی آنها به این اصول و ارزشها توجه ندارند.
بحث حکمرانی تقریباً از حدود سی سال پیش در ایران هم مطرح شد. بعد آرامآرام توسط نخبگان دانشگاهی، آثار خارجی تولید شده دربارۀ حمکرانی را ترجمه شد. کتابها و مقالات متعددی از دیدگاههای نهادهای بینالمللی و متفکران غربی دربارۀ حکمرانی خوب تولید شد. بعد در حوزههای سیاسی و اقتصادی هم این حمکرانی مطرح شد. یک وقتی مقام معظم رهبری در مورد دنیای مجازی هم این حمکرانی را مطرح کردند یعنی این واژه را آنجا به کار بردند. یا برخی در حوزه ورزش میگویند باید حکمرانی خوب داشته باشیم یا در حوزههای دیگر این اصطلاح مطرح است.
البته خیلیها قیدی هم به آن میزنند. میگویند پشت آن حکمرانی خوب، تفکر غربی است. این برای اسلامزدایی است. یک عده گفتند واژه خوب آن را بردارید یک چیز دیگر جای آن بگذارید و شروع به نظریهپردازی شد. یک عده گفتند به جای حکمرانی خوب، بگویید حکمرانی مطلوب. مطلوب ما غیر از مطلوب آمریکاییها است. کتابهایی هم در این زمینه منتشر شد، آثاری هم آمد ولی در حدّ ایدهای بود و پشتوانهای نداشت.
برخی گفتد ما حکمرانی میخواهیم که مبتنی بر دین باشد. لذا گفتند حکمرانی آرمانی، برخی گفتند حکمرانی سالم، لازم هم نیست حتماً مبتنی بر آیات و روایات و دین و خدا و پیغمبر باشد؛ حکومت سالم باشد و خوب کار کند. عدهای گفتند حکمرانی متعالی که دنبال تعالی بخشی و ارتقای معنوی جامعه است یعنی هم مبانی دینی را دارد و هم دنیای مردم را درست میکند. دنیا را هم روی ریل معنویت قرار میدهد. این هم یک ایدهای بود که مطرح شد.
اما ما میخواهیم بگوییم «حکمرانی اسلامی» که همۀ این ویژگیهای مثبتی که حکمرانی متعالی، سالم، آرمانی و مطلوب دارد را در آن ببینیم. در این حکمرانی؛ اولین پرسشی که مطرح میشود این است که آیا ما میخواهیم به همان سبکی که بانک جهانی و سازمان ملل پیشنهاد دادند یعنی قدرت را بین دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی تقسیم کنیم؟ و از این طریق کشور اداره شود؟
اگر این را بگوییم؛ یعنی قدرت اینطور توزیع و پخش شود، ما با روایاتی که مشروعیت را به ولیفقیه دادهاند چکار کنیم؟ چگونه باید مشروعیت را درست کنیم؟ آیا میتواینم مشروعیت را به این شرکت تعاونی سه نفره بدهیم؟ بگوییم منظور امام زمان (عج) این بوده است؟ آیا به لحاظ فقهی و دینی ما میتوانیم این کار را بکنیم؟ اصلاً چنین کاری امکانپذیر هست یا نیست؟ این جای بحث دارد.
بحث بعدی این است که ما باید ارتباط با بخش خصوصی را در این حمکرانی معلوم کنیم همانطوری که وقتی که در تفسیر اصل۴۴ قانون اساسی خصوصیسازی را مطرح کردند، عدهای گفتند منظور این است که قدرت اقتصادی دست دولت نباشد، بخش خصوصی تصمیمگیر اصلی شود. در واقع یک چیزی شبیه به همین حکمرانی خوب. آیا چنین باید باشد؟
بحث بعدی در این حکمرانی مقوله «دولت» است، اینکه منشأ قدرت دولت و خاستگاه و نقطه آغاز و مشروعیت دولت از کجاست؟ این یک بحث جدی است که تا ما بحث نکنیم نمیتوانیم بگوییم حکمرانی اسلامی چیست. در مقوله دولت اسلامی، اول باید ارتباط میان دولت با دین، دولت با مردم، دولت با جامعه مشخص شود تا به حکمرانی اسلامی برسیم.
دومین بحث در مورد دولت این است که دولت شکل گرفته آیا کارآمد و مفید است؟ برخی از همین ویژگیها در همان حکمرانی خوب هم بود. یعنی کارآمد و اثربخشی دارد، پاسخگو هست، مسئولیتپذیری دارد؟ آیا این دولت حاضر است پاسخگو باشد و دلایل نقصش را بپذیرد؟ این را هم باید بحث کنیم که دولت دینی، دولت اسلامی چه مقدار کارآمد نقشآفرین و مفید است. چقدر میتواند جامعه را تدبیر و مدیریت کند.
بحث سومی که به عنوان مقدمه حکمرانی اسلامی به آن نیاز داریم این است که این دولت اسلامی قدرت را چگونه توزیع میکند؟ آیا قدرت متمرکز در دست یک نفر، یک باند، یک قوم، یک حزب، یک تفکر یا یک گفتمان است یا قدرت در کشور پخش شده است؟ آیا بخش خصوصی، جامعه مدنی، دانشگاهیها، حوزویها، رسانهها، احزاب، گروهها، قومیتها استانها و… اینها هر کدام سهمی از قدرت دارند؟ آیا در تفکر اسلامی قدرت باید متمرکز باشد یا باید در جامعه پخش شود؟
نکته آخر اینکه دولت اگر خوب عمل نکرد و مشکلی ایجاد کرد، یا ناکارآمد بود و فساد ایجاد کرد، چگونه میشود این دولت را بازخواست کرد؟ چطور میشود این لجام افسارگسیخته قدرت را مهار کرد؟
همه فلسفه تاریخ روی این رفته است که دولتها حتماً با رأی مردم سرکار بیایند. وقتی با رأی مردم آمدند دیگر نمیتوانند زور بگویند. زور هم بگویند چهار سال است و تمام میشود. حتی اگر دولت فساد کرد و اگر طبق قانون کار نکرد، میشود او را به دادگاه کشاند. خیلی شرایط بیرونی گذاشتند برای اینکه دولتها را متعهد کنند که خلاف نکنند.
در تفکر اسلامی ما میگوییم ما همۀ شرایط بیرونی را که در دنیا هست، گذاشتهایم و اما در دولت اسلامی یک نظارت درونی و اعتقادی هم داریم؛ اینکه دولت باید معتقد و مؤمن باشد. صالح و متدیّن باشد، عدالت داشته باشد، ظلم و فساد نکند، کارآمد باشد، دزدی و اختلاس نکند.
این ویژگیها را برای مبانی و مقدمه «الگوی حکمرانی اسلامی» برشمردیم و ما باید ویژگیهای این الگو را تبیین و تثبیت کنیم تا برتریها، ویژگیها و شاخصهای آن در مقایسه با الگوی حکمرانی خوبِ نهادهای بین المللی معلوم شود و تمایز آنها را مشخص کنیم. و این مباحثی است که در طول این دوره با هم بحث میکنیم. من در این جلسه فقط سرفصلهای کلی بیست جلسه را مطرح کردم. ان شاء الله در جلسات آینده وارد تبیین سرفصلها خواهیم شد.