اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از موضوعات بسیار مهم و کاربری در علم اصول فقه، کارکرد روش تجربی استقرائی در علم اصول است. اینکه آیا این روش، در علم اصول از کارکرد بالایی برخوردار است یا اینکه چنین روشی مختص به علوم دقیقه، مثل فلسفه و ریاضیات است، محل خلاف است. در این خصوص، گفتگویی با حجتالاسلام والمسلمین، دکتر علیرضا پیروزمند، انجامگرفته است. وی قائممقام فرهنگستان علوم اسلامی قم، عضو کارگروه علوم انسانی اسلامی و مسئول گروه روش فرهنگستان علوم اسلامی است. وی همچنین در باب اندیشه سیاسی دارای تأملاتی است که برخی از آنها در کتاب «نظام معقول» چاپ و منتشرشده است. از آثار ایشان میتوان به کتاب نظریه بنیادین در مناسبات دین و فرهنگ اشاره کرد. مشروح این گفتگو به قرار زیر است.
اجتهاد: چه روشهایی (نظیر روش عقلی برهانی، تجربی و …) برای استدلال بر قواعد اصولی به کار میرود؟
پیروزمند: در طبقهبندی علوم در حوزههای علمیه معمولاً یک طبقهبندی متداول هست که علوم را به حقیقی و اعتباری تفکیک میکنند؛ و برای هرکدام از این علوم، روش متناسب با خودش را به کار میبرند.
علوم حقیقی، علومی هستند که مابازاء خارجی و واقعی دارند و به انشاء کننده و اعتبار کننده بستگی ندارند. علوم دقّی، مثل علوم ریاضیات و فیزیک و امثال اینها و یا علومی مثل فلسفه که با برهان سروکار دارد و بهنوعی، با عینیت و واقعیت سروکار دارد. به این دسته از علوم، علوم حقیقی اطلاق میکنند.
در مقابل علوم حقیقی، علوم اعتباری هستند. ادبیات و هنر و ازجمله فقه و حقوق را جزء علوم اعتباری قلمداد میکنند. به اعتبار اینکه حقوق، یک روابطی است که اگر حقوق اسلامی نباشد، مردم در تعادلِ ارتباط بخشی ارتباطاتشان یک الزاماتی را میپذیرند و این الزام را خودشان برای خودشان ایجاد کردند؛ بنابراین از این علوم، بهعنوان علوم اعتباری یاد میکنند.
فقه که ریشه الهی و وحیانی دارد باز آن را علوم اعتباری قلمداد میکنند، به اعتبار اینکه شارع مقدس این احکام را اعتبار کرده است.
علت طرح این تفصیل این بود که به سؤال شما که بحث روش و تأثیر روشهاست، نزدیکتر بشویم.
یک قسم دیگری از علوم هم هستند که حالا ممکن است ازنظر تقسیمبندی در عرض اینها قرار نگیرند، ولی توجه به آنها لازم است و آن علوم تجربی است که بهنوعی با مشاهده و از طریق مشاهده و تکرار مشاهده یا حذف و ابطال پس از مشاهده به دست میآید.
منطقی که برای علوم حقیقی، تصور و ارائه میکنند، منطق قیاسی و اقامه برهان با کمک منطق قیاسی است. ولی در علوم تجربی و طبیعی که با مشاهده سروکار دارند، عدهای از علمای علوم تجربی قائلاند به اینکه روش این علوم، روش استقرایی است. البته بعضاً روش استقرایی را با روش استنتاجی متکامل و تلفیق کردند. این ازیکطرف و با فرضیهپردازی از طرف دیگر، یک ترکیبی از این سه را بهعنوان روش علم موردقبول قراردادند.
توضیحی که عرض کردم برای این جهت بود که بر این اساس آن و با توجه به این مقدمه، آن روشی که در فقه بهکاربرده میشود از کدام قبیل است. آیا روش استقرایی است یا روش قیاسی است و یا اینکه متفاوت با اینها است؟
به نظر میآید در عین اینکه روش استنباط از روش قیاس و روش استقراء، یک تأثیری میپذیرد ولیکن پیکره و جوهره اصلی روش را این دو تشکیل نمیدهند.
ابتدا وابستگیشان را به این دو بیان میکنم. روش استقرایی در فقاهت به کار میآید؛ چون فقاهت مبتنی بر مطالعات اسنادی است. در حقیقت، فقاهت، از طریق مشاهده، نه مشاهده عینیت، بلکه مشاهده منابع مکتوب که مشتمل بر آیات و روایات هستند اتفاق میافتد. استقراء، در استنباط موضوعیت دارد، اما معنای استقراء در اینجا این است: مشاهده آنچه در پیرامون یک حکم فقهی درآیات و روایات شریف آمده است.
اما این استقراء بهتنهایی نمیتواند فقیه را به نتیجهای که میخواهد به آن قائل بشود، رهنمون کند؛ چون حداکثر قابلیت این استقراء این است که بگوید در خصوص این موضوع، این ادله وجود دارد؛ اما اینکه ادله، دلالتشان چیست و ارتباط اینها باهم و جمع بین ادله چگونه اتفاق میافتد، این به روش استقرایی امکانپذیر نیست.
از طرفی دیگر چون استنتاج عقلی هم در مباحث فقهی حضور دارد و فقیه برای اینکه بگوید من از این روایات به این نتیجه میرسم، مقدمهچینی و نتیجهگیری میکند، قطعاً کبری و صغرایی را در بین خواهد داشت؛ یعنی فقیه، کبراهایی که از طریق علم اصول به دست آمدند و قواعد نام دارند را بر صغراهایی که از آیات و روایات بهدستآمده، تطبیق میکند و میگوید طبق آن قاعده عام و خاص ما باید این دو روایت را باهم جمع کنیم. مثلاً بین «اکرم العلماء» و «اکرم العلماء العدول»، ما این را باهم جمع میکنیم و تخصیص میزنیم و نتیجهگیری میکنیم.
بنابراین روش، فیالجمله روش قیاسی به معنای صغری و کبری چیدن و صورت استدلالی به بحث دادن، در روش فقاهت حضور دارد.
اما اینکه پیکره اصلی فقاهت را چنین روشی تشکیل نمیدهد به این اعتبار است که فقها علیرغم اینکه از روش قیاس استفاده میکنند، اما فقه را جزء علوم حقیقی قلمداد نکرده .و در زمره علوم اعتباری میانگارند. علت این امر چیست؟ میگویند منابعی که بهوسیله آن استنباط میکنیم، منابعی است که به جعل شارع مقدس اعتبار پیداکرده است. به همین خاطر، فقه از علوم اعتباری محسوب میشود. این ماهیت منابع و پشتیبانی این منابع در روش فقاهت هم تأثیر گذاشت و هم میگذارد؛ یعنی اگر ما قواعد علم اصول که قواعد زبانی است و همچنین اصول عملیهای که بهگونهای دیگر به قواعد و مبانی، بازمیگردند و حکم اوّل مکلّف را در مقام شک بیان میکنند، ولی در بسیاری از آنها هم از عقل استفادهشده است. مثلاً استصحاب دلیل عقلی دارد و دلیل برائت، دلیل عقلی علاوه بر دلیل شرعی دارد. البته اصول عملیه نوعاً دلیل شرعی هم دارد. همچنین اگر عقلا، دلیل عقلی یا بناء عقلا هم داشته باشد، قابل تمسک است؛ بنابراین، اصول عملیه، بهنوعی به همان قواعد زبانی بازگشت میکند؛ یعنی برای اینکه ما بتوانیم ادله مربوط به اصول عملیه را استنباط کنیم و بفهمیم که «لاتنقض الیقین بالشک» به چه معناست و چگونه ما میتوانیم از آن، استصحاب را به دست بیاوریم، باید به قواعد زبانی رجوع کنیم.
در بسیاری از اصول عملیه، از عقل استفادهشده است. مثلاً استصحاب دلیل عقلی دارد و دلیل برائت، دلیل عقلی علاوه بر دلیل شرعی دارد. البته اصول عملیه نوعاً دلیل شرعی هم دارد.
بنابراین میخواهم بگویم که دانشهای زبانی و اینکه چگونه میتوان از مفاهیم به استنتاج معانی رسید، این خودش یک مجموعه قواعدی را در علم اصول شکل داده که پیکره اصلی علم اصول را تشکیل میدهد. اگر ما این قواعد زبانی چه در فهم مفردات، چه در فهم ترکیب کلامات و ترکیب جملات، از دل علم اصول بیرون بکشیم، چیزی از علم اصول باقی نمیماند و آن قابلیتی که در استنباط احکام الهی در آن وجود دارد، از آن سلب میشود.
لذا چهبسا ما باید این احتمال را تقویت کنیم که آنچه در علم اصول بهعنوان قواعد فهم کتاب و سنت با آن مواجه هستیم، صرفاً روش استقرایی یا صرفاً روش قیاسی نیست، بلکه ابداع روشی برای فهم کلمات شارع و تفاهم شارع با ما است.
بهعبارتدیگر فقهای معظم ما در طول صدها سال به روشی تصدیق میکردند که بتوانند فهم خودشان را از کلمات قاعدهمند بکنند و استناد این فهم را به شارع مقدس امکانپذیر کنند. این روش طبیعتاً ویژگیهای خودش را دارد که او را از صرفاً روش قیاسی، یا صرفاً روش استقرایی، متفاوت میکند.
اجتهاد: به نظر حضرتعالی، بایستههای روش تجربی استقرایی در دانش اصول چیست؟
پیروزمند: این هم امتداد همان هست. ما اگر تجربه را به همان روش متداولش در روش علوم جدید به آن توجه بکنیم که به عینیت سروکار دارد و نه به کلمات و مفاهیم، در قدم اوّل، در دستگاه فقاهتِ موجود اینچنین تجربهای، مدخلیتی در فهم فقهی ندارد، بلکه نباید داشته باشد. به خاطر اینکه فقیه میگوید: معیار صحت در فهم فقهی، میزان درستیِ فهم از کلمات است. اینکه در تجربه چه گذشته، یا مبتنی بر بایدونبایدهایی که من استنباط میکنم در تجربه چه خواهد گذشت، این ربطی به فقاهت ندارد و به همین خاطر، روش تجربی هم بالطبع دخالتی در فهم فقهی نخواهد داشت.
اگر این مبنا را بپذیریم که الآن مبنای مسلّط همین هست، قطعاً روش تجربی و استقرایی در فهم فقهی اثری ندارد.
اما اینکه یک مبنای دیگری را کسی بتواند مطرح بکند و بگوید اگر فهمی که ما از دین ارائه میکنیم، کارآمدی کافی در اقامه دین نداشته باشد و این احراز بشود، خود ناکارآمدی، میتواند یک ملاک باشد برای اینکه فهم ما از منابع، فهم کاملی نبوده و باید برگردیم و روش خودمان را کامل کنیم، یا دقت در بهکارگیری روش را بالا ببریم.
این مبنا را اگر کسی بپذیرد، آنوقت به درجاتی، سروکلهی تأثیر روش تجربی یا استقرایی در علوم فقهی هم پیدا میشود، به خاطر اینکه فهم این مطلب و قضاوت نسبت به کارآمدی یا ناکارآمدی فهم دین در عینیت، از طریق ملاحظه آثار عینی او امکانپذیر است که این آثار علمی جدید قابلتشخیص هست.
اگر این مبنا را کسی بپذیرد که ما موظف به محاسبه نتایج عملی فهم فقهی خودمان هم هستیم و اگر این ناکارآمدی محرز بشود، باید این ناکارآمدی را به فهم خودمان برگردانیم، نه به دین و شریعت. آنوقت باید این روش هم مورداستفاده قرار بگیرد.
اما یک تبصره و توجه دارد؛ و آن اینکه وقتی از روش تجربی سخن میگوییم باید توجه داشته باشیم که لزوماً روش تجربی متداول در علوم موجود، چه علوم مهندسی و علوم دقیقه و چه حتی علوم انسانی، تنها شیوه در تجربه کردن نیست؛ و این مطلب در بحث فلسفه علم، موردتوجه قرارگرفته که اگر معرفتشناسی که پشتوانه روش هستند تغییر بکند، در چیستی روش و چگونگی روش و معیارهایی که روش تجربی به وسیلهاش میتواند درستی یا نادرستی آزمونهای عینی و تجربی خودش را به محک بگذارد، تأثیر میگذارد.
به همین خاطر باید این ملاحظه را در نظر داشته باشیم که بر فرضی هم که این مبنای دوم را کسی بپذیرد، معنیاش این نیست که باید تسلیم روشهای تجربی موجود شد و اینکه چهبسا روشهای تجربی هم مبتنی بر شاخصهای دینی، دستخوش تغییراتی بشوند.
اجتهاد: با توجه به کارکردهای روش تجربی و استقرایی آیا تأسیس مرکزی را برای آمارگیری در رابطه با مسائل اصولی و فقهی صحیح میدانید؟ و اگر پاسخ مثبت است چرا تاکنون چنین مرکزی تأسیس نشده است؟
پیروزمند: این سؤال یکقدری ابهام دارد. منظور از آمارگیری نسبت به مسائل فقهی و اصولی چیست؟
اجتهاد: یعنی میخواهیم بگوییم کدامیکی از مسائل فقهی و اصولی که در فقه و اصول مطرح است با این روش جلوآمده است؛ و آیا آماری از مسائل فقهی و اصولی از این روش داریم یا نداریم؟
پیروزمند: اگر این باشد که گفتم اصل ضرورت بهکارگیری روش استقرایی تجربی، تابع بحث مبنایی است که قبل از این عرض کردم و اینکه کدامیک از آن دو مبنا را اخذ بکنیم و حتماً اگر احتمال سومی باشد که بخواهد این روش تجربی و استقرایی را در فهم فقهی اصل قرار بدهد، حتماً به تصور بنده احتمال قابل قبولی نیست و ما قطعاً باید در فهم فقهی به فهم قاعدهمند از کتاب و سنت متکی باشیم و باید روش فهم و تفاهم با شارع را تقویت بکنیم و ارتقا ببخشیم؛ و حتی در آن احتمالی هم که بنده عرض کردم، بتواند کارآمدی فقه موردتوجه قرار بگیرد. این مطلب، باید بهعنوان یک عامل جانبی موردتوجه قرار میگیرد. البته اگر مبنای اوّل را کسی بپذیرد که اساساً روش تجربی و استقرایی موضوعیتی در فقاهت ندارد.
اگر کسی مبنای دوم را بپذیرد آن موقع این اتفاق باید رخ بدهد، اما هنوز سخن گفتن از اینکه این کار چرا اتفاق نیفتاده، زود است. چون هنوز توجهی بهضرورت این معنا نشده و موردتوافق قرار نگرفته تا بخواهند راجع به الزاماتش بحث بکنند و به توافق برسند تا ببینیم آمار اینکه چقدر توجه شده یا نشده موردبررسی قرار بگیرد.
اگر احتمال سوم موردنظر باشد که بخواهند روش تجربی و استقرایی را روش حاکم در فهم فقهی قرار بدهند که آن، اصلاً حرف قابل قبولی نخواهد بود.
اما برداشت دیگری هم از این سؤال میشود کرد که ما بتوانیم آماری داشته باشیم از اینکه تا چه حد، مجموعه قواعد فقهی و اصولی به کار گرفتهشده است و ما بتوانیم یک گزارش کمی داشته باشیم از اینکه چه تعداد از استنباطات فقهی، به چه تعداد از این قواعد استنباط وابسته هستند و بهعبارتدیگر شایعترین و کم استفادهترین قواعدی که در استنباط بهکاربرده میشوند چه نوع قواعدی هستند، این امکانپذیر است. حتی مفید هم هست که این کار صورت بپذیرد برای اینکه در آن مواردی که بیشتر مورداستفاده است دقت بیشتری بشود. این کار هم اثر آموزشی دارد و هم اثر پژوهشی. این کار سختی نیست و البته این هم انجامنشده، یا حداقل من اطلاع ندارم که این کار صورت پذیرفته باشد.