شبکه اجتهاد: حجتالاسلام و المسلمین محمد قائینی از نجفزادگانِ ساکن قم است. شاگردی در محضر اساتیدی همچون آیتالله خویی در نجف و آیات منتظری و تبریزی در قم، او را به یکی از بهترین اساتید خارج فقه و اصول حوزه علمیّه قم بدل کرده است. میخواستیم با ایشان در مورد امکان نظامسازی از ساختار فعلی دانش اصول سخن بگوییم؛ امّا وی آنقدر از انتقاداتی که اخیراً به دانش اصول میشود برآشفته بود که بخش مهمی از گفتوگو را به دفاع از ساختار فعلی پرداخت. به باور وی، ارائه ساختارهای جدید برای دانش اصولفقه، امری بیهوده است و از جانب کسانی مطرح میشود که اصول را بهدرستی نفهمیدهاند.
- آیا ساختار کنونی علم اصول ضعفی دارد و اگر دارد، نقاط ضعف ساختار کنونی دانش علم اصول را در چه اموری میدانید؟
قائینی: بحث از ساختار دانش اصول، بحثی نیست که در استنباطات فقهی تأثیرگذار باشد. ساختار یک بحث تنظیمی است که باید براساس یک منطق، تقسیم مباحث، شکل بگیرد؛ و لذا تأثیر بنیادی و تأثیر عملی در نیاز به آنچه هست، ندارد. این نظیر آن است که در تعریف علم یا خصوص علم اصول میگویند موضوعش چه چیزی است، مرحوم آخوند هم در اوایل کفایه به این مطلب اشاره میکند. یا اینکه آیا معیار در وحدت علوم، وحدت موضوع علم است یا وحدت غرض است. این مطالب تأثیری در آن مسائلی که مورد نیاز فقیه است ندارد؛ چون آن غرض واحدی که در تمام مباحث فرض میشود سیال است. براساس وحدت غرض موضوع علم اصول را براساس موضوعات و مسائلش یک جامعی انتزاعی از آن اعتبار و فرض میکنند و اسمش را موضوع علم اصول میگذارند، درحالیکه در حقیقت، معیار، آن نیاز و آن هدف و آن غرض است.
حال، چه موضوع واحدی را اعتبار کنند و چه نکنند، آن غرض، در حقیقت، شاخصی است که مرحوم آخوند براساس آن، نیاز به موارد و اندراج در تحت عنوان علم واحد را مطرح کرده است. بحث ساختاری نیز که عبارت است از تنظیم مسائل و تقسیم به مسائل الفاظ و غیرالفاظ، اصولعملیه و غیر عملیه، عقلیه و غیر عقلیه، در حقیقت یک تقسیم منطقی است که برای استحسان و برای مقبولیت در پذیرش سیر آن علم، انتخاب میشود و الا تأثیر ماهوی و در اندراج مسائل در آن موضوع علمی که موردبحث است ندارد. در پزشکی نیز چنین است؛ مثلاً فرض کنید علم پزشکی را تقسیم کنند به آنچه مربوط میشود به چشم و و آنچه مربوط میشود به دست و آنچه مربوط میشود پا و آنچه مربوط میشود قلب. حالا اگر این تقسیم به این شکل نبود و به شکل دیگری بود، مثلا بهجای اینکه از چشم شروع کنند، از دست شروع کنند و بهجای اینکه از دست شروع کنند، از گوش شروع کنند، آیا این تقسیم، ماهیت آن علم و غرضی که آن علم بهدنبال کشف آن است را تغییر میدهد؟ خیر، بههرحال، عمل جراحی باید صورت بگیرد و لو ساختار ما از علم پزشکی متفاوت باشد.
- از فرمایشات حضرتعالی میتوان نتیجه گرفت که ایراد به ساختار مرحوم آخوند بیهوده است.
قائینی:بله، این ساختار موضوعیت ندارد. حالا اگر کسی آمد ساختار را براساس یک تقسیم دیگری عوض کرد و همه مسائل را در برگرفت، همانطور که مرحوم اصفهانی ساختار دیگری بر علم اصول تعریف کرده است؛ کار خاص و مهمی انجام نداده است. خود مرحوم اصفهانی نیز علیرغم اختلاف با آخوند در ساختار علم اصول، همان مسایلی که آخوند مطرح میکند را در اصول خود طرح کرده است. در فقه هم به همین نحو است. در تقسیم فعلی فقه، شروع، از باب طهارت و انتها به دیات است، مرحوم فیض امّا در وافی و در بعضی از کتب فقهی خود، براساس کیفیت دیگری ساختاری از فقه ارائه نموده است، ولی بازهم مباحث فقه را از تولّد، شروع و به مرگ منتهی نموده است. مثلاً بهجای اینکه غسل میت را در کتاب الطهاره بیاورد، در احکام مریض آورده است، ولی بالأخره همان روایاتی که صاحب وسایل براساس طهارت تا دیات آورده است را مرحوم فیض نیز آورده است منتها براساس نظم دیگری، مثل اینکه روایات غسل اموات را در بحث کتاب الطهاره نیاورده است. بنابراین این تقسیمات در نتیجه عملی تأثیرگذار نیست.
اخیراً مطلبی به بنده عرضه کردند مبنی بر اینکه خوب است فقه را براساس نظم دیگری تقسیمبندی و عرضه کرد؛ یعنی ارائه همین مباحث فعلی در یک تقسیمبندی دیگر. این کار اگرچه فینفسه مشکلی ندارد، لکن این نکته را نباید فراموش کرد که ارائه تقسیمبندیهای جدید ممکن است موجب به هم زدن اذهان و اشتغال ذهنی شود و اشخاص را برای پذیرش این تقسیمبندیهای جدید دچار مشکل کند.
ضمن اینکه ممکن است در آن بدآموزی باشد و القائات ناصحیحی را در اذهان مخاطب ایجاد کند و شخص مورد تهمت قرار گیرد که این تقسیمبندی جدید میخواهد مثلاً اصل مسئله را زیر سؤال ببرد. اما اگر بر این جهت تحفظ شود و همان مسائلی که پیش از این، در کتب اصولی و فقهی مطرح بوده است در تقسیمبندی جدیدی عرضه شود که موجب بدآموزی و سوءاستفاده نیز نگردد و ضرورت و اهمیت خاصی هم در ارائه تقسیمبندی جدید وجود داشته باشد، ارائه آن مشکلی ندارد.
- انتقادی که نسبت به ساختار مرحوم آخوند هست این است که محوریت ساختار مرحوم آخوند مشخص نیست و لذا ما میبینیم که ایشان تمام مباحث را بر اساس همان ساختارهای اصولی گذشته (با تحفظ بر تمام مباحث باثمر و بیثمری که در آن ساختارها وجود داشته است) مطرح میکند، درحالیکه در ساختارهای جدید علم اصول، محور یا علم و حکم است و یا از راه فلسفه علم اصول وارد میشوند و از طرفی، علم اصول را دارای نواقص و زیادات زیادی میبینند. نظر حضرتعالی در این رابطه چیست؟
قائینی:بیثمر و باثمر بودن، ربطی به بحث نحوه تقسیمی که مطرح کردند ندارد. اتفاقاً مرحوم آخوند محوریت را براساس موضوعات مسائل یا موضوع علم قرار نداده است، بلکه محوریت را براساس غرض قرار داده که در حقیقت تأثیرگذاری و ثمره مباحثش را از همانجا پایهگذاری کرده است. منتها در بعضی از موارد ممکن است بعضی از مسائلی که ثمرهای هم در آن نباشد را از باب اینکه بحث علمی و ثمره علمی داشته، مورد اشاره و بحث قرار داده باشد. مثل این بحث که آیا زمان داخل در معنای فعل هست یا نیست؟ ایشان این بحث را به مناسبت دیگری مطرح میکند، ولی بهصورت تفصیلی وارد آن نشده و تنها به جهت مناسبت، بهقدر اختصار بدان پرداخته است. ولی ازنظر او، ضابطه علم اصول بر مسائلی منطبق است که در مقام استنباط موردنیاز است. ثمرگذاریاش نیز برای آن محور است. مسائل دیگر هم اگر احیاناً مطرح میشود، از این باب است که دخیل در نتیجه است. شاهد بر این مطلب این است که مرحوم آخوند در بحث علم، تعریف دیگری را مطرح نکرده و تنها تحقیق خودش را که متمایز از نظرات دیگران است را بهصورت اشارهوار و محدود بیان مینماید. ایشان در مواردی که ثمرهٔ علمی و عملی بر مطلب مترتّب نیست، به شدّت از تطویل پرهیز دارند.
بهعنوان نمونه، در مبحث استصحاب، در بحث از احکام وضعیه، اشاره میکند که بحث تعداد احکام وضعیه و محدود و تعیین تعداد آن، بحثی است که ثمره علمی و عملی ندارد، لذا میگوید ما اصلاً متعرض آن بحث نمیشویم. همان بحثی که در کلمات سابقین و حتی لاحقین مرحوم آخوند مورد اعتنا بوده و بخش معتنابهی از اصول سابقین را به خودش اختصاص داده است. بنابراین صرف اینکه مسئلهای مطرح باشد، برای مرحوم آخوند موضوعیت ندارد. بلکه موضوعیت بر همان قضیه دخالت در غرض اصولی است و عرض کردم تعرّض به برخی از مسائلی که مسئله اصولی هم نیست، بلکه مربوط به بعضی از علوم دیگر مثل ادبیات است، صرفا بهصورت استطرادی و بهاختصار و خیلی محدود در کلمات ایشان آمده است.
- برخی در مقام انتقاد از علم اصول، معتقدند که این دانش، نگاهی فردگرایانه و با محوریت تنجیز و تعذیر به مسائل دارد، درحالیکه برای نظامسازی، باید نگاه را اجتماعیتر کرده و به کشف واقع اهمّیّت بیشتری دارد. نظر حضرتعالی دراینباره چیست؟
قائینی:این نقد ناشی از این است که اصول را نفهمیدهاند و الا نظام فقه اجتماعی را از همین اصول استفاده کردند. بحث ولایتفقیه و مسائل مربوط به ولایتفقیه که یکی از مبانی مهم فقه اجتماعی است برگرفته از همین علم اصولی است که مثل مرحوم امام از همین اصول به این نتیجه رسیده است، یعنی مثلاً پذیرش روایت مقبوله عمر بن حنظله که مبنای مهمی در ولایتفقیه و مسئله مهم اجتماعی است، برگرفته از همین مسئله حجیت خبری است که در همین علم اصول مطرح است.
بحث ظهور روایت و اعتبار ظهور اصالهالظهور از همین نشئت گرفته است. بحث استصحاب عدم ولایت مگر در مواردی که ولایت اثبات شود، چه بهنحو ازلی و چه بهنحو غیر ازلی، از همین اصول نشئت گرفته است. کسانی که این مسائل را مطرح میکنند علم اصول را متوجه نشدهاند. علم اصول در حقیقت نهفقط مقدمه فقه اصطلاحی، بلکه مقدمه برای فقه عامی است که شامل خیلی از علوم انسانی است. کسانی که اهل فهماند و این اصول را بهدقت دنبال میکنند میبینند بسیاری از مسائل جدیدی که الآن در دنیا مطرح میشود، در همین علم اصول فعلی حل شده است.
بنده را در یک پایاننامه دانشگاهی که به مناسبتی در همین حوزه مطرح بود، به داوری دعوت کرده بودند. عنوان پایاننامه «اصل حُسن نیّت در نظام قراردادهای بینالمللی» بود که حتی این برنامه برجام براساس آن عنوان، پایهگذاری میشد. در این بحث، صاحب پایاننامه اصلاً متوجه نبود که این بحث، یک بحث اصولی است و در اصولفقه ما مدون است. در کتب فقهی و کتب حقوقی بحث را دنبال کرده بود. به ایشان گفتم اتفاقاً این بحث شما یک بحث اصولفقهی بهتماممعنای کلمه است و اصلاً ربطی به بحث حقوق جزا هم ندارد. این هم باید مربوط باشد به آنچه از آن به فلسفه حقوق یا مبانی حقوق تعبیر میشود. نویسنده براثر اینکه ماهیت مسئله را متوجه نشده بود بحث را در یک جای اجنبی دنبال کرده بود، درحالیکه مسئله مربوط به بحث حجیت ظهورات بود. بر همین اساس، به وی گفتم: شما باید روند پایاننامهتان را عوض کنید. این اشکال ما را همه در همان ابتدا پذیرفتند.
حالا غرض این است که اصولفقه ما، اصولی است که فردگرایانه نیست، بلکه تمام مسائل فقهی و اجتماعی و سیاسی براساس همین اصولفقه، قابلپیگیری و دنبالکردن است.
خیلی ها برای کار آیی علم اصول موجود از بحث ولایت فقیه حضرت امام مایه گذاشتن ولی تا به حال هیچ توضیح و مثالی ندیده بودم. در این مصاحبه استاد قائینی مثال های جالبی رو در این زمینه مطرح کردن که نقد مثال هاشون بسیار واضحه
۱٫ مسائلی مانند اصالت ظهور و حجیت خبر واحد از مسائل کاملا عقلایی هست که از ابتدا در اصول ما بسیار مختصر و موجز مطرح شده و همه فقها هم قبول داشته اند. ((البته در مورد حجیت خبر واحد، تا زمان شیخ طوسی چون امکان دسترسی به علم وجود داشته این مساله اختلافی بوده اما بعد از ایشون که به دلیل از بین رفتن بسیاری از روایات و قرائن امکان دسترسی به علم وجود نداشته قاطبه فقها حجیت خبر واحد رو قبول دارن))
الان هم هیچ یک از اساتیدی که به ساختار یا زوائد علم اصول اشکال دارند با بحث حجیت خبر واحد و اصالت الظهور مشکلی ندارند نهایتا اختلاف در روش ورود به این مباحث است و اما در نتیجه اختلافی نیست بنابر این مثال ایشان در این مورد صحیح نیست. جون اصلا دعوا سر این موارد نیست.
۲٫ حضرت امام کجای کتاب ولایت فقیه از “استصحاب عدم ولایت” استفاده کرده اند؟؟
اولا مساله استصحاب عدم ولایت در تعارض با نظریه ولایت فقیه است و می تواند مورد استفاده کسانی باشد که ولایت فقیه را قبول ندارند نه حضرت امام که صاحب این نظریه است.
ثانیا در اینجا یقین سابق و شک لاحقی موجود نیست تا استصحاب کنیم. مساله این است که از همان ابتدا و حتی در زمان معصومین فقها در امور حکومتی اجازه دخل و تصرف و ولایت داشته اند یا نه؟ اگر داشته اند امروز هم دارند و اگر نداشته اند امروز هم ندارند. یعنی همان گونه که در زمان حضور معصوم فقها به عنوان حاکم شرع مناطق مختلف جامعه اسلامی بودند امروز نیز هستند یا خیر؟ در آن زمان دامنه اختیاراتشان در چه حد بود امروز هم همان حد است؟
اگر هم گفته شود در آن زمان فقها حکومت نداشته اند و موضوع منتفی بوده است در این صورت هم چون موضوع ها متفاوت است امکان استصحاب نیست زیرا یک موضوع “ولایت فقها در زمان عدم امکان حکومت” و دیگری “در زمان امکان حکومت” است و می دانیم که در استصحاب یکسان بودن موضوع شرط است پس نمی توان استصحاب کرد.
“حُسن نیّت در نظام قراردادهای بینالمللی” چه ربطی به اصالت الظهور داره؟؟
اصالت الظهور از این بحث می کنه که خبری که صدق و حجیتش معلومه در هرچه ظهور داشت همان ظهورش حجت است.
اما بحث حسن نیت مساله کاملا متفاوتیه. بحث اینه که آیا می شود به طرف مقابل اعتماد کرد یا نه. ایا طرف مقابل شما فردی صادق و قابل اعتماد است یا دیپلماتی دغلکار و سیاست باز؟ کسی که کمترین اطلاعی از مسائل دیپلماتیک داره می دونه اصل عدم اعتماده ( مخصوصا در مواردی مثل برجام) در حالی که نتیچه اصالت الظهور شما که هیچ ربطی هم به بحث نداره می شه حسن نیت و اعتماد.
نمی تونم تصور کنم حاضران در اون جلسه دفاعیه چه طور مطلب شما را تایید کردند؟!!!
از آنجا که در کمال ادب و احترام نوشته شده لطفا دیدگاه را نشر بدید.