شبکه اجتهاد: آیتالله مهدوی کنی بخش عمدهای از وقت و فرصت و عمر مفید خود را صرف جوانان دانشجویی کرده که قطعاً برای آن مرحوم به عنوان باقی صالح نوشته خواهد شد و توشه آخرت او خواهد بود؛ زیرا در ایامی که میتوانست به هر رتبه و مرتبه سیاسی که تمایل داشت برسد و هر مقام و مسئولیتی را بهراحتی در بالاترین سطح کشوری و سیاسی به دست آورد، دست از دنیا و امور مادی و مقامهای ظاهری سیاسی کشید و در گوشهای از تهران به تربیت و آموزش جوانانی همت گماشت که هماکنون بیشترشان از ممتازان علمی و فرهنگی و سیاسی کشور هستند.
آن مرحوم روحیه سادهزیستی و اصالت ندادن به امیال و آمال دنیوی و مادی را به شاگردان خود نیز منتقل کرد و آنچه از سلف صالح و استادان خویش آموخته بود، به طور مستمر به دانشجویان دانشگاه امامصادق(ع) منتقل میکرد. برابر گفتههایش، در سطح عالی از دروس حوزوی به دو شخصیت بیش از دیگران علاقه داشته و سبک و شیوه کار آن دو را میپسندید: حضرت امامخمینی و مفسر و فیلسوف بزرگ مرحوم علامه طباطبائی. و در سطح مراتب اوّلیِ علوم و امور دینی و حوزوی، به کرّات از علاقه خود به مرحوم استاد علیاکبر برهان از علمای مدارس علمی تهران نام میبرد و سیره و برنامه ایشان را در نحوه تربیت طلاب میستود و سعی میکرد آن نکات آموزنده تربیتی و آموزشی را در دانشگاه امامصادق به مرحله اجرا گذارد. مرتباً اظهار میداشت اگر توفیقی نصیب او و اخوی و همسن و سالهای آن دو در مدارس دینی و علمی تهران شده، به سبب ممارست و تمرینها و آموزشهای استاد برهان بوده است و لذا مکرر برای ایشان طلب مغفرت میکرد. بدیهی است که دانشآموختگان دانشگاه امامصادق نیز باید به این نکته پایبند باشند و همانند آیتالله مهدوی کنی، به فردی که برای آنها زحمات فراوان کشیده و بیماریهای مختلف را تحمل کرده و به تعبیری قلب خود را برای آنها گذاشته است، عشق ورزند و علاقه نشان دهند و همانند او، برای استادشان طلب مغفرت و آمرزش کنند و کارهای ستودهاش را به یاد دیگران بیاورند. در این راستا بیانصافی است اگر او را «پدر معنوی دانشآموختگان دانشگاه امام صادق(ع)» به شمار نیاوریم.
برای من نحوه اداره «مدرسه علمیه مروی» تهران توسط آیتالله مهدوی کنی و میزان وقتی که برای آن مدرسه میگذاشتند، معلوم نیست؛ اما به عنوان فردی که از مهرماه سال ۶۶ تا تیرماه سال ۷۴ (حدود هشت سال) در خدمت آن استاد شاگردی کردهام، واضح است که آن مرحوم به تمام معنا وقت و همت خویش را مصروف جوانان دانشجو کرد و همه اعتبارش را در این زمینه به صحنه آورد تا این دانشگاه پا بگیرد و تثبیت شود و در فهرست دانشگاههای معتبر کشور و جهان اسلام جا باز کند و کسانی را تربیت کند که برای جوانب مختلف در نظام سیاسی و علمی و فرهنگی ایران اسلامی مفید باشند. او در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزید. برای اداره دانشگاه و بهبود امکانات حتی در جزئیات امور دانشجویان و ریزترین امکانات لازم برای یک دانشجو دخالت مستقیم میکرد و فاصله و حائلی بین خود و دانشجویان قرار نمیداد و دانشجوها میتوانستند در هر کار و موضوعی که تمایل داشتند، خدمت ایشان برسند و عرض حال کنند.
برای آنها که مستقیماً شاگردی آیتالله را کردهاند، لازم نیست به آثار مکتوب و منابع موجود کتابخانهای رجوع کنند و مطالب خود را مستند سازند؛ زیرا آنچه را خود مستقیماً دیده یا شنیدهاند، چگونه در کتابخانهها بیابند؟ البته بدیهی است در حد تحقیق و پژوهش برای تألیف یک کتاب در زمینه بازنشر افکار آن استاد، لازم است روش و سبک تحقیق علمی و دانشگاهی مدنظر قرار گیرد و اظهارات و ادعاها مستند به منابع و مآخذ معتبر باشد؛ لیکن در حد نگارش یک مقاله با توجه فرصت و زمان کم همزمان با سالگرد آن مرحوم، خوانندگان بر من ببخشایند که برخی مطالب را بر مبنای رؤیت و سمع خود استوار ساختهام، هرچند که سعی کردهام به منابع موجود در دسترس نیز مراجعه مختصری بنمایم.
برای عنوانگذاری این مقاله، گزینههای مختلفی را در سر پروراندم. یک بار بر آن شدم که از منظر «آیتالله مهدوی کنی؛ روحانی سیاسی یا سیاستمدار روحانی» به بررسی موضوع بپردازم؛ بار دیگر به این فکر افتادم که موضوع «مهدوی کنی، سیاستمدار صادق» را به عنوان نام مقاله انتخاب کنم تا اینکه به کتابی «حوزه علمیه مروی و نقش آن در تاریخ معاصر» برخوردم. این کتاب به اهتمام حجتالاسلام مجید آژده و انتشارات دانشگاه امامصادق در سال ۱۳۹۰ چاپ شده است. در صفحه ۳۹۱ این کتاب، با ملاحظه وقفنامه مدرسه مروی آمده است: «متولی مدرسه مروی در مرحله اول مجتهد اعلم ذینفوذ تهران باشد؛ اگر نبود، مجتهد ذینفوذ باشد و اگر نبود، عالم ذینفوذ باشد». پیداست آنچه در وقفنامه بیشتر اهمیت داشته، ذینفوذ بودن است؛ زیرا در هر سه مرحله به آن توجه شده است. علت هم معلوم است: اداره موقوفات آن مدرسه که معتنابه هم میباشد، جهت جلوگیری از دستبرد درباریها در زمان قاجار و پهلوی و محافظت از آنها در زمان حال، نیاز به مدیری بانفوذ داشته است؛ یعنی فردی باید متولّی باشد که بتواند از نفوذ خود در نگهبانی از موقوفات و پیش بردن کارهای علمی و آموزشی مدرسه مروی استفاده کند. این موضوع قطعاً مدنظر حضرت امامخمینی(ره) بوده که در سال ۶۳ تولیت مدرسه را به ایشان واگذار کردند.
حضرت امام تأکید کردند از آیتالله احمد خوانساری نیز سؤال شود و آیتالله خوانساری نیز نظرش این بود که متولی باید کسی باشد که بتواند در مقابل دولتیها ایستادگی کند و از موقوفات محافظت کند. پس پیداست مرحوم خوانساری نیز بر ذینفوذ بودن اصرار داشته و بر این مبنا، با انتخاب مهدوی کنی به عنوان تولیت مدرسه مروی موافقت کرده است. در این کتاب از آن مرحوم به عنوان «احیاگر موقوفات مروی» نام برده شده و بررسی اجمالی کتاب نشاندهنده آن است که جهت احیای موقوفات و ساماندهی و سازمانبخشی به آن توسط آیتالله مهدوی تلاش فراوان شده تا موقوفات و مدرسه از گزند بلاها مصون ماند و قطعاً ذینفوذ بودن ایشان جهت رایزنی با مدیران و مقامات و مردم و بازاریان در محافظت از مدرسه و موقوفات و نظم بخشیدن به آن و خلاصه احیای موقوفات کاملا مؤثر بوده است.
از طرف دیگر با ذکر مواردی که در پی خواهد آمد و خاطراتی که در ذهن مضبوط است، عنصر ذینفوذ بودن آن شخصیت در سایر امور عالی مدیریتی کشور مشهود و محسوس است؛ چه در بسیاری از رایزنیها، نقش آیتالله مهدوی کنی مشهود است و لذا از دو عنوان سابقاً ذکر شده منصرف شدم و تیتر «مهدوی کنی، عالم بانفوذ» را برای این مقاله برگزیدم و از این رو ذیلا با بیان خاطرات و نشر افکار ایشان، خواهید دید که این عنوان، چندان هم نامناسب با اصل مقاله نیست. بدین ترتیب آنچه مطالعه خواهید کرد ذکر موارد تاریخی و بیان خاطرات و بازنشر اندیشههای آن استاد است که حکایت از ذینفوذ بودن ایشان دارد که یا نویسنده شخصاً و مستقیماً شنیده یا رؤیت کرده یا در منابع معتبر دیده است:
در نگاه امام و رهبری
۱ـ بهتر است در ابتدا دیدگاه مرحوم امامخمینی(ره) و نظرات مقام معظم رهبری در خصوص آیتالله مهدوی را مورد بررسی قرار دهیم و جایگاه آن مرحوم را از این زاویه تحلیل کنیم. معروف است که مرحوم امام در تعبیری کمنظیر اعلام داشته که به آقای مهدوی ارادت داشته و ارادت دارد و ارادت خواهد داشت (صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۲۴) که از نظر آقای ناطق نوری، لحن این سخن به گونهای است که چک سفید برای آینده آقای مهدوی نیز صادر شده است (خاطرات ناطق نوری، ج۲). با این حال نمیدانم چرا پژوهشگران و علاقهمندان فقط به این عبارت در تعریف امام از آقای مهدوی کنی بسنده کردهاند، در صورتی که برای مثال مرحوم امام به هنگام صدور حکم تولیت مدرسه مروی، عبارتی را به کار بردهاند که قطعاً قویتر و مناسبتر برای تأیید است. امام در تعریفی کمنظیر مینویسند: «با حسن تدبیر و مدیریت و وثاقت و امانت که در جناب عالی محرز است، مناسب دیدم برای تصدی امور مدرسه مروی و با تمام متعلقات آن از موقوفات و غیرها…» (صحیفه نور، ج۱۹، ص۷۱). پیداست این عبارت چقدر پرمعناتر و دقیقتر برای تأیید استاد ماست.
در جایی دیگر آمده است: «ایشان مورد تأیید و اعتماد میباشد.» (صحیفه نور، ج۱۴ ص۲۳۴) و در هنگامی که آیتالله به دلیل اختلافات پدیدآمده با آقای ناطق نوری (وزیر کشور وقت) از فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی استعفا میکند، مرحوم امام مینویسند: «با تشکر از جناب حجتالاسلام آقای مهدوی که با همه توان در خدمت به اسلام کوشا هستند و با تأسف از استعفای ایشان…» (صحیفه نور، ص۴۰۸، ج۱۶) که این هم تأییدی دیگر به عملکرد ایشان است.
باری، مرحوم مهدوی کنی مورد تأیید امام بود و این ربطی به اول انقلاب یا سالهای آخر عمر امام نداشت. امام در اولین دوره شورای نگهبان، او را به عضویت فقهای شورای نگبهان درمیآورد و این حکم مربوط به سال ۵۹ است، سپس در سال ۶۰ این حکم را تجدید میکند و لذا از همان ایام اولیه انقلاب بر فقاهت آن مرحوم مهر تأیید زده شد.
۲ـ در اوج اختلافات بنیصدر و شهیدبهشتی و یاران آن شهید، هیأت سهنفرهای تشکیل میگردد. بنیصدر یک نفر و گروه شهیدبهشتی فردی دیگر را انتخاب میکنند و از طرف امام، آقای مهدوی عضو هیأت میشود. آنگونه که در حکم امام آمده (صحیفه، ج۱۴، ص۲۴۸)، وظیفه این هیأت رسیدگی به موارد تخلف از حقوق قانونی هر یک از دو جناح و رسیدگی به اقوال و اعمال هر کسی است که در زمان فوقالعاده جنگ، موجب اختلاف و تشنج در کشور شود. پیداست نمایندگان طرفین دعوا تمایل به موکل خود داشته باشند، پس نظر شخصی که در این زمینه سرنوشتساز است، عقیده مهدوی کنی است که ظاهراً بیطرف است و به همین دلیل در حکم امام آمده است: با رأی اکثریت مخالفت نشود.
نمونه دیگر از تعریف و تأیید امام از مرحوم مهدوی، به موضوع سازمان تبلیغات اسلامی برمیگردد. ایشان از اینکه از سازمان تبلیغات اسلامی حمایت کافی نمیشود، گلهمند بود و نامهای به امام نوشت. پاسخ امام مربوط به بهمن سال ۶۷ است؛ یعنی اواخر حیاتشان و پس از پیدایش انشعاب روحانیون از روحانیت. بد نیست بدانیم مرحوم امام حتی در اواخر عمر خویش چگونه استاد را مورد تأیید قرار میدهد و رابطه عاطفی با او ایجاد میکند: «در مورد سهم امام علیهالسلام آنچه نزد خود شما میآید، جناب عالی مختارید هر گونه صلاح میدانید، عمل کنید… خیلی التماس دعا دارم. امیدوارم همچون گذشته موفق و مؤید به نشر و تبلیغ اسلام گردید. (صحیفه نور، ج۲۱، ص۲۷۰) و در اولین روزهای سال ۶۸ نیز ایشان را به عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی انتخاب میکند.
تأیید و حمایت از مرحوم مهدوی کنی در جای جای سخنان مختلف مقام معظم رهبری نیز متبلور است علاقهمندان را میتوان به موضع حمایتی مقام رهبری از دوست دیرین خود در دوره اول مجلس شورای اسلامی ارجاع میدهم که به هنگام حمایت از وزیر کشور شدن آیتالله مهدوی چگونه اظهارنظر میکنند و از آن مرحوم دفاع مینمایند. در هنگام صدور احکامی هم که مقام رهبری برای استاد صادر کردهاند، تعابیر حمایت آمیز وجود دارد؛ مثلا زمان صدور حکم مدیریت «مرکز رسیدگی به امور مساجد»، مقام رهبری از این که مرحوم مهدوی در بین علما و روحانیت و ائمه جماعت وجاهت دارد، سخن به میان میآورد و یا پذیرش ریاست مجلس خبرگان را نوعی ایثار توسط آن مرحوم دانسته است.
مرحوم مهدوی کنی نزد مراجع عظام و شخصیتهای روحانی و دانشگاهی و سیاسی نیز دارای جایگاه والائی بود و حتی منتقدان او نیز به منصفبودن و نگاه اعتدالی و دور از افراط وی باور داشتند؛ برای مثال با یک بررسی اجمالی میتوان فهمید آن مرحوم مورد عنایت شهیدمطهری بود؛ زیرا ورود او به شورای انقلاب و نصب آن استاد به عنوان فرمانده کمیتههای انقلاب، با پیشنهاد شهیدمرتضی مطهری بود. شهیدبهشتی نیز به این شخصیت باور داشتند و بارها از او خواستند که به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآید.
در شورای نگهبان فقط میتوان آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی را در موقعیتی ممتازتر از استاد قرار داد و پس از آن مرجع بزرگوار، نوبت از آنِ مرحوم استاد بوده است. در جامعه روحانیت مبارز، همه اعضای شورای مرکزی، احترام خاصی برای او قائل بودهاند و این مطلب همواره مورد اقرار مکرر شورای مرکزی بوده است. (ر.ک ج۲ خاطرات ناطق نوری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی). البته در جامعه روحانیت هر عضو یک رأی داشته، لیکن نظر و عقیده مرحوم آیتالله مهدوی کنی جایگاه ویژهای داشته است. در بین احزاب و گروههای سیاسی قدیمی، «حزب مؤتلفه اسلامی» و «انجمن اسلامی بازار» برای آن شخصیت احترام خاصی قائل بودند و او را از امنای انقلاب و نهضت امام میدانستند.
مرحومهاشمی رفسنجانی برای ریاست مجلس خبرگان از وی حمایت کرد و او را به عنوان یک «عالم متقی» برای این منصب، صالح دانست. آیتالله منتظری در حکمی که برای ریاست مهدوی کنی نسبت به قسمت آموزشی جامعهالصادق نوشته، او را مورد تأیید قرار داده است. ایشان قبل از انتخاب به قائم مقامی رهبری، ریاست هیأت امنای دانشگاه را به عهده داشت. مع الاسف در سالیان بعد تاکنون، نکوداشت نقش او در تأسیس جامعهالامام الصادق و ارگان دانشگاهی آن تحت تأثیر مسائل سیاسی قرار گرفت و حق مطلب در مورد آن فقیه بزرگوار ادا نشد.
رابطه حجتالاسلام ناطق نوری نیز با مرحوم استاد غالب اوقات صمیمانه و عاطفی بود و در موارد کاملا محدود این ارتباط دچار مشکل شد؛ برای مثال در جریان ادامه فعالیت و مدیریت استاد مهدوی کنی در کمیتههای انقلاب و تداخل کارها با وظایف وزارت کشور، این رابطه دچار خلل شد که با تدبیر مرحوم امام موضوع فیصله یافت. آقای ناطق نوری واقعا به مرحوم مهدوی عشق میورزید و یکی از دلایل اثبات این موضوع، سخنرانی ایشان در مراسم ترحیم والده ماجده حضرات آقایان مهدوی کنی و باقری کنی است. در آن مراسم که بیش از ۲۳ سال پیش در مسجد ارک تهران برگزار شد، آقای ناطق نوری، این دو برادر بزرگوار را به سیدمرتضی و سیدرضی تشبیه کرد که مادرشان آن دو را نزد شیخ مفید میبرد و از استاد میخواهد به آن دو فقه بیاموزد.
مرحوم مهدوی با اکثریت شخصیتهای حوزوی و سیاسی و کشوری و لشکری رابطه خوبی داشت. او کمتر از شخصی به صراحت انتقاد میکرد؛ ولی اگر انتقاد هم میکرد، صریحاللهجه بود. مرحوم مهدوی کنی در کتاب خاطرات خود اقرار بر این دارد که توسط رئیسجمهور دوران اصلاحات نیز همواره مورد تجلیل و تمجید قرار گرفته و حتی اظهار داشته که دیگران به آن مرحوم گفتهاند خاتمی در جلسات غیر رسمی و محدود نیز منش و شخصیت وی را ستوده است. مرحوم مهدوی کنی مشاور شخصیتها و نیروهای انقلابی بود.
آیتالله مهدوی به پیشنهاد شهیدمطهری و با حکم امام به فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی منصوب میشود. کمیتهها در اوایل انقلاب نقش بهسزایی در تأمین امنیت کشور داشتند. آن زمان، نهادهای انتظامی دیگری چون ژاندارمری و شهربانی نیز هر کدام وظایف خاص خود را داشتند. مدیران انتخابشده برای کمیته بهویژه در تهران هر کدام از شخصیتهای برجسته و علمای مبارز و یا طبق آنچه آیتالله باقری کنی در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم گفتهاند، از فعالان مسجد جلیلی که پایگاه مبارزاتی مرحوم مهدوی قبل از انقلاب بود، برگزیده شده بودند که هر یک برای خود ادعایی داشتند؛ لیکن جذبه و جامعیت مرحوم مهدوی باعث شده بود بهراحتی بپذیرند که تحت مدیریت او کار کنند و لذا موقع استعفای آن مرحوم، این موضوع را برنتابیدند و از او جانانه حمایت کردند. مرحوم مهدوی کنی مشخصاً مخالف ادغام کمیته در ژاندارمری و شهربانی بود و برای این نظر خود نیز استدلالهایی داشت که قابل تأمل بود و میگفت فیدل کاسترو در دیدار با وی صراحتا تأکید کرده است که: «مواظب باشید کمیته را منحل نکنید. کمیته برای انقلاب نوپای ایران کاملا مفید است.» با وجود این، بعدها این سه نهاد در همدیگر ادغام شدند و نیروی انتظامی پدید آمد. بسیاری از مدیران و مقامات فعلی نظام سابقه همکاری و خدمت در کمیته را دارند.
تهذیب، نه تحزب
۳ـ آیتالله مهدوی کنی به طور مکرر مخالفت خود با این که روحانیها خصوصا علمای برجسته وارد احزاب شوند، اعلام میکرد و لذا خودش نیز در هیچ کدام از احزاب، حتی حزب جمهوری اسلامی که دوستانش در رأس آن بودند، عضو نشد. او شأن روحانیت را بالاتر از این میدانست که وارد احزاب شوند؛ زیرا در صورت عضویت در یک حزب باید تابع مرامنامه آن باشند. آن مرحوم حتی با اخذ مجوز رسمی از وزارت کشور برای رسمیت یافتن کار جامعه روحانیت مخالفت میکرد و در جلسه اخلاق به مزاح میگفت: «وزیر کشور را هم خود ما روحانیت باید تأیید و حمایت کنیم تا وزیر شود!» او میگفت وقتی ما قادر بودهایم در زمان شاه به عنوان جامعه روحانیت مبارز فعالیت سیاسی کنیم، چگونه ممکن است در نظام اسلامی مجبور باشیم مجوز بگیریم؟
او جامعه روحانیت را نهادی بالاتر و فوق احزاب و انجمنها میدانست و تا آخر نیز بر نظر خود پایبند بود. در جلد دوم کتاب خاطرات آقای ناطق نوری نیز آمده است که استدلال مرحوم مهدوی مورد پذیرش اکثریت روحانیت و از جمله شخص آقای ناطق بوده است.
اختلاف سلیقه نیروهای انقلابی
۴ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به مرور زمان در طی چند سال، اختلاف سلیقه نیروهای انقلابی و طرفداران امام نیز آشکار گردید. بهویژه که برخی از روحانیان به گروههای سیاسی جوان از جمله دفتر تحکیم وحدت که مربوط به دانشجویان بود، علاقهمند شده بودند و نزدیکی فکری پیدا کرده بودند. یکی از نقطههای آغاز این اختلاف در زمان انتخابات میان دورهای مجلس بروز پیدا کرد که ناطق نوری با دکتراحمدی رقابت کردند. برخی از روحانیان و اکثر دانشجویان به حمایت از دکتر احمدی که استاد فلسفه دانشگاه بود، پرداختند ولی سرانجام آقای ناطق پیروز شد.
سپس نوبت به اعلام حمایت جامعه روحانیت مبارز از نامزدهای مجلس دوره سوم شد. افرادی اصرار داشتند کسانی در فهرست جامعه روحانیت باشند، لیکن اکثریت مخالفت میکردند؛ لذا بهانه انتزاع و انشعاب ایجاد شد و «مجمع روحانیون مبارز» تأسیس شد. این موضوع، سخت جمعی را آزردهخاطر کرد و آیتالله مهدوی میگفت: «به هر شهرستانی که سفر کردهام، به علمای آنجا گفتهام از روحانیت مبارز تهران الگو بگیرید و متحد باشید. حال چگونه این موضوع را توجیه کنم که خود تهرانیها هم دچار اختلاف شدهاند؟» اختلاف میان روحانیان در جبهههای جنگ نیز تأثیر بدی گذاشت و رزمندگان میگفتند در شرایطی که ما در جبههها به دنبال مقابله و برخورد با ارتش صدام هستیم، علما در تهران برای کسب قدرت در حال درگیری هستند! مرحوم امام در جواب به اعضای مجمع روحانیون صرف اختلاف را تا آنجا که اخلال در جامعه نکند و موجب تنش و بینظمی و تشنج نشود، قابل قبول دانست و بدین ترتیب، مجمع روحانیون مبارز را مورد تأیید قرار داد.
مرحوم مهدوی کنی از همان ابتدا این انتزاع را مورد انتقاد قرار داد و حتی از عنوان انتخابشده توسط آنها که عبارتی مشابه و نزدیک به عبارت جامعه روحانیت مبارز بود، گلایه داشت. امامخمینی(ره) نه تنها با تشکیل و تأسیس مجمع روحانیون مخالفت نکرد، بلکه قبل از انتخابات مجلس سوم در پیامی اعلام داشتند که مردم به اسلام پابرهنگان و اسلام محرومان و رنجکشیدگان و در یک کلام اسلام ناب محمدی رأی دهند و اسلام سرمایهداری و اسلام مرفهین بیدرد و در یک کلام اسلام امریکایی را کنار گذارند. این پیام دستاویز گروههایی شد و حتی در تبلیغات انتخاباتی اعلام داشتند که فعلا جنگ، جنگ فقر و غناست و کسانی نیز بیان داشتند وقتی امام میگوید به اسلام امریکایی رأی ندهید، منظور ایشان ملک فهد سعودی نیست، زیرا او که کاندیدا نشده، پس مقصود کسانی است که هم اکنون نامزد انتخابات هستند. سرانجام جامعه روحانیت مبارز تهران در انتخابات مجلس سوم شکست خورد.
مرحوم مهدوی کنی که از شرایط به وجود آمده سخت ناراحت بود، به دیدار امام رفت و از امام خواست که اگر واقعاً گروه آنها مصداق اسلام امریکایی است، اعلام کنند. آن ایام، جنگ از طریق هوا و موشک به تهران کشیده شده بود و مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) بیشتر دانشجویان را برای یک ترم جهت تحصیل به مشهد مقدس فرستاد. فقط ما دانشجویان سال اول (ترم دوم) بودیم که در تهران ماندیم. ماه رمضان بود و دانشگاه کاملا خلوت بود. یادم است مرحوم مهدوی بعد از افطار در محفل محدود و چندنفری دانشجویان سال اولی حاضر شد و گلایههای خود را از وضع موجود اعلام داشت و تعبیر دلشکسته شدن و آزردهخاطر شدن را برای ما چند نفر دانشجوی جوان و غالباً شهرستانی ابراز کرد. البته بعدها امام امت در مراحلی چون «پیام حج» و تأیید جامعه مدرسین و جوابیه به نامه آقای محمدعلی انصاری و رفع اختلاف میان آقایان ناطق نوری و محتشمی، تا حدودی دلجویی کردند و فرزندشان سیداحمد آقا را نیز به دانشگاه فرستادند تا از استاد بخواهد مجدداً عضو شورای نگهبان شود که آن مرحوم نپذیرفت و لذا آیتالله یزدی که همفکر استاد بود، برای این منظور انتخاب شد. این انتخاب تا حدودی توانست به جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین و همفکران آنها کمک کند و موقعیت آنها را تثبیت سازد.
در صحنه سیاست
آیتالله مهدوی کنی توسط مقام معظم رهبری به عضویت «مجمع تشخیص مصلحت نظام» درآمد و مدیر «مرکز رسیدگی به امور مساجد» شد. در انتخابات مجلس دوره چهارم به او اصرار فراوان کردند که نامزد شود تا ریاست مجلس را به عهده بگیرد. یادم است در جلسه اخلاق، اظهار داشت به آقایان پیشنهاددهنده گفتهام این کار باعث ذبح من میشود. معالوصف همفکران او در دوره چهارم مجلس، حائز اکثریت شدند و ناطق نوری به ریاست مجلس انتخاب شد. آقای ناطق نوری در اداره مجلس، موفق بود و نوآوریهایی نیز داشت که از جمله آن میتوان به تأسیس «مرکز پژوهشهای مجلس» و تشکیل جلسات اخلاق برای نمایندگان اشاره کرد. تدریجا آیتالله مهدوی و همفکرانش به این نتیجه رسیدند که آقای ناطق فردی مناسب برای ریاست جمهوری است. او نامزد شد و در انتخابات سال ۷۶ رأی لازم را نیاورد. دولت اصلاحات کار خود را شروع کرد. پیدا بود که افکار و رفتار آن دولت، با خواستههای افرادی چون مهدوی کنی انطباق نداشت؛ لذا بحث پیدایش مجدد داستان مشروطه توسط آن مرحوم مطرح شد که بازتاب فراوانی پیدا کرد.
در آن ایام، بحث مشروعیت و مقبولیت حاکم اسلامی نیز دوباره مطرح شده بود. این که میگویم دوباره، به خاطر آن است که سالها قبل نیز این موضوع را یکی از نمایندگان دور سوم مجلس، مطرح کرده بود و دیدگاهش در عبارت «حکومت از پایین به بالا» جلوهساز گشته بود. مرحوم استاد علیرغم اشتغالات فراوان، به این موضوع پاسخ داد و نظرات او که بیانگر «مشروعیت ولیّ از طرف خداست و مقبولیت او با مردم است» بود، طی چند روز در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید که به نظر مستدل میآمد.
آیندهنگری
۵ـ زمانی که آیتالله مهدوی ریاست بر دانشگاه امامصادق(ع) و تربیت جوانان انقلابی برای آینده کشور را به عنوان وظیفه اصلی خود برگزید و تلفیق دروس امروزی با علوم و معارف اسلامی را امکانپذیر دانست، عدهای در این که او در این راه موفق شود، تردید داشتند. البته ایده داشتن مراکزی از این دست، مسبوق به سابقه هم بود؛ مثل مرکز مفید و مدرسه عالی مطهری، لیکن هیچیک از این مراکز به پای دانشگاه امامصادق(ع) نرسیدند. بعداً برخی از علمای دیگر هم به این فکر افتادند که بهترین کار برای آنها همین تاسیس دانشگاه و آموزش جوانان است؛ لذا دانشگاه مفید و دانشگاه عدالت و مرکز متعلق به آستانه حضرت عبدالعظیم را تأسیس کردند و حتی آنگونه که مرحوم مهدوی در خاطرات خود گفته، شخص رئیس دولت اصلاحات نیز ابراز علاقه کرده بود که بعد از ریاستجمهوری همین کار را برای خود برگزیند و این نشان از دورنگری آیتالله مهدوی بود.
به عبارت دیگر، آن مرحوم سالها زودتر از بقیه به این نتیجه رسید که تعلیم و تربیت جوانان از خدمات دیگر مهمتر است و لذا به این کار همت گماشتند و خروجی فعالیت و حاصل کار، آن است که شاگردان مکتب امامصادق در حوزههای گوناگون، خدمات علمی و سیاسی و دینی و اجتماعی فراوانی را به مردم و نظام ارائه میدهند و معمولا از سطح علمی خوبی برخوردارند.
ثبات رأی
۶ـ یکی از ویژگیهای استاد، ثبات رأی و عقیده است. آن مرحوم با تغییر اوضاع و احوال، مواضع خود را عوض نمیکرد و همواره آنچه را که باور و ایمان داشت، صراحتا بیان میکرد و از انتقاد دیگران هراسی نداشت. او در این زمینه ابداعاتی هم داشت؛ برای مثال «دینسالاری مردمی» را بر «مردمسالاری دینی» و «پیوند حوزه و دانشگاه» را بر «وحدت حوزه و دانشگاه» ترجیح میداد. عبارت «نظارت حراستی» به عنوان وظیفه مجلس خبرگان رهبری را نیز ایشان ابراز و اعلام کرد. سخت معتقد به استقلال حوزه بود و میگفت حوزهها نباید مدیون هیچ جایی باشند (ر.ک کتاب حوزه علمیه مروی، ص۲۲ ). با وجود علاقه به جوانان، زیرمجموعه مدیریتی خود را در مناصب مختلف از بین افراد باتجربهتر که سن بیشتری داشتند، انتخاب میکرد و سلیقه خود را متناسب با روایات معصومان میدانست.
در مباحث اقتصادی معتقد بود وجود تفاوت در رزق و روزی مردم لازم است؛ ولی تقدیر خداوند آن است که همگان بتوانند به رزق و روزی برسند و این مطلب را از این آیه سوره زخرف اقتباس میکرد: «أهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معشیتهم و رفعنا بعضهم فوق بعض…».
رعایت حقالناس
۷ـ آیتالله مهدوی کنی در مسائل مادی و حقالناس نهایت وسواس و دقت را به خرج میداد و اساسا اهل احتیاط و مراقبت بود و به روایتی استناد میکرد که: «اخوک دینک احتط لدینک». برای بیان مثال در این زمینه به مطلب زیر که از کتاب حوزه علمیه مروی استخراج شده، توجه کنید (نقل قول محمدجواد کیانینیا از مسئولان مدرسه مروی): «آیتالله مهدوی کنی روزهای چهارشنبه که به مدرسه تشریف میآورند، هر تعداد غذایی خودشان و اطرافیانشان میل کنند، پولش را از حقالتولیه خودشان پرداخت میکنند. اوایل خدمتم در اینجا میخواستم کیف بخرم؛ فرمودند: واقف نگفته کیف بخر! گفتم: من که نمیتوانم پروندهها را در بقچه بگذارم و به ادارات مختلف بروم! ایشان از جیب خودشان پول کیف را دادند. بعد برای تردد به قمیآباد و جاهای دیگر نیاز به خودرو داشتیم. فرمودند: در وقفنامه پولی برای خرید خودرو در نظر گرفته نشده است. خلاصه ایشان با هزینه خودشان خریداری و در اختیار دفتر قرار دادند.»
روحش شاد و یادش گرامی