عقیده دارم یک طلبه خوب کسی است که تاریخ تمدن بشری، تاریخ تمدن اسلامی، حتى تاریخ جاهلیت و احکام رایج دوره جاهلیت را بخواند و بداند. این نکته بسیار مهم است که یک فقیه بداند در عصر جاهلیت چه احکامی وجود داشته است و چه تحولی در عصر ظهور اسلام پیدا کرده است. باید فقیه بداند در جاهلیت چه قواعدی بوده و بسیاری از این قواعد همانند قضیه عاقله بازمانده قبل از اسلام است که در ساختار دینی اسلام بازسازی شده است. با مطالعه دقیق تاریخ جاهلیت میتوانید به این نکته پی ببرید که بسیاری از نهیهایی که در قرآن آمده در دوره قبل از ظهور اسلام رایج بوده است.
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد سیدمصطفی محقق داماد گفت: سالهاست که در مبارزه با جهل مقدس سعی کردم این نکته را برجسته سازم که معرفت داشته باشیم و به جای اعتقاد، فکر بنشانیم یعنی به جای اینکه بگوئیم من معتقدم؛ بگوئیم من فکر میکنم در این صورت میتوانیم با دیگری گفت وگو کنیم. چون اعتقاد راه گفت وگو را میبندد و این تفکر است که راهگشای گفت وگو است.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در گفت وگو با روزنامه سازندگی به بیان عواملی که در تغییر نگاه فقهی او از اجتهاد سنتی به اجتهاد نواندیشانه موثر بوده، پرداخته است. متن این گفت وگو را بدون دخل و تصرفی در ادامه بخوانید:
امروزه بسیاری از طلبهها و دانشجویان علاقه مندند که راه طی شده توسط شما در تتبعات فقهی و تحقیقات حقوقی را پیگیری کنند. چراکه به هر حال، تیپ فکری شما که میتوان آن را در عداد اجتهاد نواندیشانه قرار دارد، برای خیلیها دارای جذبه و آینده است. حتی برخی معتقدند که این اجتهاد میتواند راهی برای عبور از بن بستهای فکری و فقهی در جهان مدرن نیز باشد. طبعا اجتهاد نواندیشانه بر پایه یک تحول فقهی صورت گرفته است. اگر امکان دارد درباره نکاتی که در تحول فقهی شما موثر بوده توضیح دهید. در واقع، به ما بگویید چگونه شد که به عقاید کنونی رسیدید؟
محقق داماد: برای پاسخ به این پرسش مهم باید مروری بر زندگی تحصیلی خودم داشته باشم. اما قبل از آن باید شما را به این نکته واقف سازم که پایبندی به عقل و عدم تمکین به عقیده، شامیت هر تحولی میتواند باشد. اگر فیلسوفانی نظیر فارابی و ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا توانستند هر یک نکات بدیع و ارزشمندی بر تاریخ اندیشه ما بیفزایند، به این خاطر بود که به عقاید اسلاف خود بسنده نکردند و تسلیم عظمت آنان نشدند و با پایبندی به عقل، فصلهای نوینی در تاریخ حکمت گشودند. اما در پاسخ به پرسش شما باید بگویم آنچه در تحول فقهی من موثر بوده دو چیز است: نکته اول که عمده ترین نکته نیز به شمار میرود، آشناییام با دانش حقوق جدید است. من از طریق تحصیل در قدیمی ترین دانشگاه بلژیک و مطالعات حقوقی، با زبان حقوقی جدید آشنا شدم. وانگهی از همان دوران نوجوانی زبانهای اروپایی را یاد گرفتم و با منابع خارجی دانش حقوق آشنا شدم. از این راه سیستمهای حقوقی روز دنیا را به نحو وسیعی مطالعه کردم تفحص در سیستمهای حقوقی روز، تفکر من درباره استنباط احکام فقهی را تغییر داد. من خودم از جمله کسانی هستم که معتقدم اگر کسی مطالعه مقایسهای انجام دهد، افکار و تصوراتش بسیار تغییر میکند. مثل علامه حلی که «تذکره الفقهاء» و شیخ طوسی که «خلاف» را نوشته اند. آنها به مکاتب دیگر آشنا بودند و لذا توانستند استنباطات نوینی را در فقه شیعه عرضه کنند. امروزه در مکتبهای غیر شیعه فقط فقه اهل سنت نیست بلکه مکتب کامن لا، استانبوت لا، مکتب رومی ژرمنی هم مطرح است و من برای تدریس در رشته حقوق مجبورم این مکاتب را هم مطالعه کنم. مطالعه مداوم این مکتبها، فکر من را در استنباط و اجتهاد شیعی واقعاً تغییر میدهد. نکته دوم که بسیار هم تاثیر گذار است، ناظر بر آشنایی با جوامع مختلف بشری و فرهنگهای مختلف است. من از سال ۱۳۶۰ تا همین امروزی که با شما صحبت میکنم، سعی کردهام حداقل سالی دو بار به کشورهای مختلف دنیا سفری داشته باشم و جوامع و فرهنگهای مختلف را از نزدیک ببینم. واقعا دیدن فرهنگهای مختلف نگاه انسان را به مسائل از اساس دگرگون میکند و بدون تعارف به شما میگویم یکی از پایههای تحول نگاه فقهی من در طول این سنوات را همین مسافرتها شکل داده است.
دو عاملی که به عنوان پایه و مایه تحول نگاه فقهی خود نام بردید، هر دو معطوف به دنیای بیرون از ایران و جهان اسلام است. به عبارت دیگر هم تحصیل علم جدید در خارج از کشور و هم سیاحت و موانست با عالمان دیگر کشورهای غربی چیزی است که در دسترس همه طلبهها نیست و اگر کسی بخواهد تجربیات شما را تکرار کند، باید برای مدتی از حوزه علمیه فاصله بگیرد. فارغ از مساله ادامه تحصیل در خارج از کشور که شاید برای همه ممکن نباشد، آشنایی با دیگر جوامع و فرهنگها راهکار قابل دسترس تری است. درباره این آشنایی و سویههای مختلف آن بیشتر توضیح دهید.
محقق داماد: آشنایی من با جوامع و فرهنگهای دیگر از طریق مسافرتهای سالانهای که داشتم دو سویه مثبت و منفی داشت. یعنی هم توانستم نکات منفی را ببینم و از آن بهره بیرم و هم نکات مثبت را تجربه کنم و باعث تجدیدنظر در تصورم شود. الان در هر دو مورد برای شما مثالی میزنم، ابتدا اجازه دهید مثال منفی را بزنم. من وقتی در یکی از سفرهایم فقهای یهودی را دیدم در میان آنها کسانی بودند که فقه بسیار تلخی داشتند. آنجا متوجه شدم هشداری که قرآن علیه روحانیون میدهد علیه این دسته از روحانیون یهود است که دین را برای انسانها سخت کرده اند، به طوری که هیچ کس آرزو نمیکند متدین بشود و اگر کسی بخواهد به فقه آنها عمل کند، زندگی فردی و جمعی اش تباه میشود، اما الان یکی از تجریبات مثبت خود را برای شما مثل میزنم. حشر و نشر با علمای دانشگاهی مسیحی، فارغ از دینی که دارند، برای من تجربهای فوق العاده جالب و جذاب بود. این نکته بسیار مهم است. چراکه قبلا در ایام جوانی که هنوز دنیادیده نشده بودم و مطالعات تطبیقیام را آغاز نکرده بودم تقسیم مردم به مومن و کافر را امری مسلم میدانستم. چیزی که در برخی فتاوای مشهور هم فرض ثابت گرفته شده و متاسفانه همچنان میشود، واقعا من الآن نگاه میکنم میبینم، بسیاری از مسیحیان از آن نظر که مسیحیاند و نه سیاسی، چقدر انسانهای خوبی هستند و نیز یهودیان مهربان بسیاری را دیده ام. در جریان نشستها، همایشها و سفرهای علمی که میروم، مراوادات زیادی با دانشمندان مسیحی و یهودی دارم. بنابراین طبیعی است که آن وحشتی که قبلاً از یک انسان کافر داشتم امروزه دیگر ندارم.
مسافرتهای شما به کشورهای مختلف و آشنایی با فرهنگها و ادیان مختلف آیا در سطح مراوده و مذاکره در نگاه فقهی شما اثر گذاشته یا اینکه در عرصه تحقیق و پژوهش نیز مثمر ثمر بوده است؟ به عبارت دقیق تر آیا در این سفرها رویکرد پژوهشی و استادی معطوف به منابع غیر اسلامی نیز داشته اید؟
محقق داماد: بله! برخی از این سفرها موجب شد با منابع و تحقیقات کلامی ادیان مختلف آشنا شوم. این نکته از این جهت جالب است در ایام جوانی که در قم تحصیل میکردم از علم کلام فقط شرح تجرید العقاید خواجه نصیر الدین طوسی را خوانده بودم و نگاهم به دانش کلام همانی بود که در آن شرح آمده بود. وقتی هم فلسفه خواندم با حملات تند و خشن برخی حکیمان به متکلمین آشنا شدم و از متکلم و علم کلام چیزی جز عقب ماندگی متکلمین نسبت به فهم مسائل عقلی چیزی دریافتم نشده بود. در آن ایام گویی چنین میفهمیدم که این علم مخصوص مسلمانان است و هیچ دینی از این دانش برخوردار نیست! البته در این گونه تفکر که ناشی از عدم ارتباط با دنیای خارج است، من تنها نبودم، بلکه شاید اغلب حوزویان نیز همین گونه فکر میکردند. به خاطر دارم در اواسط دهه ۶۰ گفت و گویی با گروهی از دین شناسان و الهی دانان مسیحی آلمانی در انجمن حکمت و فلسفه ایران داشتیم، من به اتفاق چندتن از دوستان از اساتید ایرانی یکسو بودیم و عالمان بزرگی از آلمان در سوی دیگر میز بودند و موضوع بحث و گفت وگوی ما نیز «سعادت از دیدگاه اسلام و مسیحیت» بود. پروفسورهانس کونگ که پیرمردی فاضل و دانشمند بود، یکی از مشارکت کنندگان در این گفت وگو بود. در همان نشست متوجه شدم که آقای کونگ ذهنیتی گشوده به مسائل بنیادین دارد و خدا، زندگی پس از مرگ، ارتباط میان ادیان و مسئولیت اخلاقی در گسترهای جهانی را مورد تحقیق قرار داده است.هانس کونگ در مجموعه آثارش به دنبال ایجاد نوعی وحدت میان فرقههای مسیحی و در نهایت میان ادیان است. این گفت وگو موجب شد که من برخی از کتابهای او را تهیه و مطالعه کنم. پس از مدتی که با این گونه شخصیتها برخورد کردم و به دانش آنان پی بردم دیگر از نظر فقهی نمیتوانستم خود را قانع سازم که کسی مثل پروفسور کونگ را به خاطر مسیحی بودن محکوم به نجاست بدانم. با خود میگفتم مگر ممکن است تمام انسانهای روی زمین نجس باشند و فقط گروه اندکی پاک و طاهر باشند. لذا بر خود لازم دیدم منابع فقهی را بازخوانی کنم. پس از مطالعه به نتیجه طهارت آنان واصل شدم. در بخشی که میخواهید در مورد نظرات فقهی من سوال مطرح کنید، بیشتر توضیح میدهم.
از بحث رویارویی با فرهنگها و ادیان دیگر که بگذریم، چه امور دیگری در تغییر نگاه فقهی میتواند موثر باشد؟ به عبارت دیگر، شما به آن دسته از پژوهشگران حوزوی که قصد یا توان ادامه تحصیل در غرب یا مراوده با دانشمندان غربی را ندارند، مطالعه چه چیزی را به عنوان جایگزین توصیه میکنید؟
محقق داماد: راستش را بخواهید مطالعه هر علم غیرحوزوی برای حوزویان میتواند مفید باشد. چرا که چشم انداز آنها را گسترش داده و نگاه به مسائل را تغییر میدهد. از جمله مطالعاتی که طلبهها باید حتماً انجام دهند، مطالعه کتابهای معتبر تاریخی است.
وقتی ما در ایام جوانی در حوزه تحصیل میکردیم به دانش تاریخ توجهی نداشتیم؛ یعنی وقتی به ما میگفتند کتاب شرح لمعه را بخوانید، متن آن را میخواندیم. دیگر کسی نمیگفت این کتاب در چه سالی نوشته شده است ؟ توسط چه کسی نوشته شده است؟ در چه بستری نوشته شده است؟ ما کتاب معالم را میخواندیم و تا آخر طلبگی هم نمیفهمیدیم که صاحب کتاب معالم چه کسی است؟ همچنین کتاب جامع المقدمات که مجموع کتابهای کوچکی درباره صرف و نحو بود را میخواندیم اما از تاریخ تالیف آنها اصلا خبر نداشتیم، مطالعه دانش تاریخ اصلا در حوزه علمیه رسم نبود. ما از تاریخ تنها کتاب حاج شیخ عباس قمی به نام منتهی الامال را میدانستیم که شامل تاریخ زندگی چهارده معصوم (ع) بود و بیشتر از این از دانش تاریخ اطلاعی نداشتیم خود من با اینکه در خانوادهای اهل علم و سرشناس از طبقه روحانیت بزرگ شدم، اما در دوران طلبگی و در نظام آموزشی حوزوی از تاریخ امپراتوری عثمانی و نحوه ایجاد آن اصلا خبر نداشتم یا اصلا خبر نداشتم که چگونه اسلام به اروپا رفت؟ از تاریخ تمدن اسلام هم اطلاع نداشتم اما وقتی شما یک دوره تاریخ تمدن ویل دورانت را بخوانید، متوجه میشوید که نگاه شما به بسیاری از مسائل و مباحث اجتماعی تغییر پیدا میکند. خود من آن جلد از تاریخ تمدن ویل دورانت را که به آغاز عصر خرد پرداخته است بارها خواندهام و حتی نکاتی را از آن کتاب به نحو خلاصه یادداشت کرده ام. من عقیده دارم یک طلبه خوب کسی است که تاریخ تمدن بشری، تاریخ تمدن اسلامی، حتى تاریخ جاهلیت و احکام رایج دوره جاهلیت را بخواند و بداند. این نکته بسیار مهم است که یک فقیه بداند در عصر جاهلیت چه احکامی وجود داشته است و چه تحولی در عصر ظهور اسلام پیدا کرده است.
شما وقتی از لزوم ارتباط با جوامع و فرهنگهای دیگر سخن گفتید، نتیجه فقهی آن را بی اعتنایی به تقسیم بندی انسانها به کافر و مسلمان دانستید اکنون که سخن از لزوم مطالعه تاریخ به میان میآورید چه نتایج فقهی میتوان از غور در تاریخ گرفت؟ آیا نقش مطالعه تاریخ در اجتهاد مستقیم است یا غیرمستقیم؟
محقق داماد: برای اینکه به شما بگویم مطالعه تاریخ چه اثری در تحول فقهی دارد یک مثال برایتان میزنم؛ من در گذشته در مقالهای نوشته بودم که قاعده «لاضرر و لاضرار فی الإسلام»، بخش «لأضرر» آن قبل از اسلام مطرح بوده، ولی بخش «لاضرار» نوآوری اسلام است. من در یکی از سخنرانیهایم نیز از « فقه الرومانیین » نقل قول کردم که عین عبارت «لا ضرر» در آنجاست. آنجا ثابت کردم به علت وجود «لاضرار» است که این قاعده اسلامی و ابداعی است. «لاضرار» منظورش abuse of right است که در حقوق روم سابقه نداشته است. باید فقیه بداند در جاهلیت چه قواعدی بوده و بسیاری از این قواعد همانند قضیه عاقله بازمانده قبل از اسلام است که در ساختار دینی اسلام بازسازی شده است. با مطالعه دقیق تاریخ جاهلیت میتوانید به این نکته پی ببرید که بسیاری از نهیهایی که در قرآن آمده در دوره قبل از ظهور اسلام رایج بوده است. در قرآن هیچ آیهای نیست که بگوید گوشت سگ را نخورید چون اعراب جاهلی این کار را نمیکردند، ولی قرآن تذکر میدهد و خطاب به اعراب میگوید خون را نخورید، پس معلوم میشود که اعراب جاهلی خون میخوردند. در جای دیگری قرآن میفرماید: «حرمت علیکم امهاتکم» معلوم میشود برخی اعراب به مادران خود نگاه جنسی داشتند مثال دیگر مربوط به وقتی است که قرآن میفرماید: «و لا تنکحوا ما نکح آباوکم» معلوم میشود که برخی زن پدر را برای پسر بزرگ در نظر میگرفته اند. این مثالها روشن کننده این نکته است که آشنایی با تاریخ جاهلیت برای یک فقیه بسیار لازم است و باعث تحول نگاه فقهی او در زمان حاضر نیز میشود.
نکته جالب اینکه علاوه بر توجه به جاهلیت در دوران گذشته، توجه به جهل مقدس در دوران جدید هم از جمله خصائص نظام فکری شماست.
محقق داماد: واقعیت این است که من سالهاست که در کنار کارهای تخصصی حقوقی خود، وقتم را صرف مبارزه جهل مقدس کردهام و همه کارهای عمومیام را روی روشنگری و مبارزه با جهل مقدس گذاشتم. در این مدت سعی کردم این نکته را برجسته سازم که معرفت داشته باشیم و به جای اعتقاد، فکر بنشانیم در این صورت است که به جای اینکه بگویم من معتقدم؛ میگوییم من فکر میکنم و اگر چنین بگوییم میتوانیم با دیگری گفت وگو کنیم. در حالی که اگر بگوییم من معتقدم، نمیتوانیم با هیچ کس، گفت وگویی داشته باشیم چرا که اعتقاد راه گفت وگو را میبندد و این تفکر است که راهگشای گفت وگو است.