اختصاصی شبکه اجتهاد: سکولاریسم اصطلاحی که به فراخور هویت نظام دینی ما هر از گاهی مطرح میگردد و اتفاقا اخیرا نیز شاهد التهابات و هیجاناتی در جامعه بودیم که ریشهی آن را در حوزه و دانشگاه جستجو میکرد. ترجمهی دقیق این واژه همواره با مشکلاتی روبرو بوده است؛ لکن در یک تعریف نسبتا جامع میتوان گفت: سکولاریسم عبارت است از گرایشی که طرفدار و مروّج حذف یا بیاعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهای گوناگون حیات انسانی از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیت و اخلاق است.
البته بررسی سیر تاریخی این اصطلاح حاکی از آن است که خواستگاه آن در وهلهی اول به سدههای شانزده و هفده میلادی باز میگردد. زمانی که نظریه خورشید مرکزی در برابر عقائد خاص مذهبی کلیسای قائل به نجوم بطلیموسی و ارسطویی (زمین مرکزی) قرار گرفت. کلیسایی که به قول شهید مطهری “پارهای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داده بود و مخالفت با آنها را موجب ارتداد میدانست”. تا آن زمان رویکرد غالب اندیشمندان غربی، پیوند میان علم و دین بود و کلیسا مرجع رسمی بود که نظریاتش درباره علوم، نظریه رسمی و نهایی محسوب میشد. اما بتدریج با ورود ابزار ریاضی و مشاهدات تجربی به نظریات علمی تقابل بین کلیسا و جامعهی علمی عمیقتر شد و رفته رفته خود را به جامعه رساند و در نتیجه عرصهی سیاست، حکومت و اخلاق نیز از تبعات آن بیبهره نماندند. علمی که قرار بود به توصیف یا کشف در طبیعت بپردازد و ابزاری برای توانایی انسان موحد باشد در غرب بتدریج فاصله خود را با گزارههای دینی بیشتر و بیشتر کرد.
البته این باید زنگ خطری برای حوزه باشد زیرا که نه تنها دانشگاههای ما که امروزه عموم مردم بر سر همان سفرهی علمی نشستهاند و از آن بهرهمند هستند. از اواخر قرن نوزدهم بروز نظریاتی جدید در علم مانند داروینیسم، نسبیت، کوانتوم، نظریات کیهانشناسی مانند مهبانگ و انبساط جهان، اصل عدم قطعیت، علیت فیزیکی و … جدای از اینکه برای بشر امروزی دستاوردهای بزرگی در شناخت و حتی فناوری داشته، شبهات زیادی را در برابر خداباوران و معتقدان به نظام آفرینش ایجاد نموده است. از این رو ضرورت ورود به مباحث اینچنینی که قرابتهای زیادی با الهیات دارند و بعلاوه در مباحث کلامی و نیز تفسیر برخی آیات قرآن بسیار پر کاربرد هستند، روز به روز ملموستر میگردد. سوال این است که آیا حوزه در این زمینه گام موثری برداشته و یا چند کرسی جهت تدریس مبانی علوم جدید به دانشگاهیان اختصاص داده است؟
اگر چه امروزه دیگر عمیق شدن در همهی علوم میسر نیست لکن لزوم پاسخگویی صحیح و اغنایی به شبهات ایجاب مینماید که حوزه علمیه حداقل شناختی صحیح و جامع از مفاهیم این نظریات علمی و از منابع درست را حاصل نماید. سیری در برخی کتب کلامی و یا تفاسیر قرآن حاکی از آن است که بعضاً مملوء از برداشتهای غلط و یا استفاده نامناسب از نظریات علمی هستند و یا حتی بدلیل عدم شناخت کافی از برخی نظریات در برابر آنها جبههگیری نمودهاند! آیا این رویکردها، علم مدرن را در برابر دین قرار نمیدهد و سبب رویگردانی جوانان از عقائد دینی نمیشود؟ حوزه چقدر تلاش کرده است تا با دانشورزی جدید تطابق پیدا کند و علم جدید را به حریم هندسه معرفت دینی راه دهد و چه تلاشی در جهت فهم اندیشه علم جدید در حوزهها صورت گرفته است؟ اگر قرار باشد شبهات دینی را دانشمندان پاسخ گویند در دراز مدت اثری بر ارجاعات مردمی به حوزهها نخواهد گذاشت؟ آیا ادامه این رویه هیچ شباهتی به همان عامل گسست علم از دین و بروز سکولاریسم در غرب ندارد و براستی باز هم باید گفت ریشه سکولاریسم به معنای بومی آن در دانشگاههاست؟
امید است وحدت حوزه و دانشگاه که از آن صرفا یک ارتباط یک سویهی سطحی برداشت شده است، روزی محقق گردد.
نویسنده: دکتر تقی میرزایی، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی مشهد