اختصاصی شبکه اجتهاد: به مناسبت سالروز اعلام مرجعیت آیتالله خامنهای، حجتالاسلام مصطفی دُرّی، مدرس سطح عالی حوزه علمیه قم، به بحث در رابطه با صلاحیت ایشان برای مرجعیت که در طول این سالها محل نزاع موافقان و مخالفان بوده است میپردازد.
یک بار در سال ۱۳۶۸ و به هنگامه رأیگیری در رابطه با تعیین جانشین بنیانگذار انقلاب اسلامی و بار دیگر در سال ۱۳۷۳ و بهوقت معرفی مراجع پیشنهادی از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بحث صلاحیت آیتالله سید علی خامنهای برای اجتهاد و مقام مرجعیت مطرح گردید. در آن زمان اگرچه تعداد مخالفان چندان کمتر از موافقان نبود، اما هرچه زمان میگذشت، به خیل موافقان افزوده میگشت.
مخالفان رهبری آیتالله خامنهای ابتدا به صلاحیت وی برای مقام اجتهاد خرده میگرفتند اما شهادت آیات فاضل لنکرانی، مشکینی، جوادی آملی و دردانه علمی قم و نجف، سید محمود هاشمی شاهرودی بر اجتهاد وی مستقر گردید. بعدها دیگرانی همچون آیتالله مؤمن نیز به آن اعتراف کردند.
در سال ۷۳ اما با اعلام نام آیتالله خامنهای در میان مراجع پیشنهادی جامعه مدرسین پس از فوت آیتالله اراکی، نزاع وارد مرحله جدیدتری شد. در نزاع جدید حتی کسانی که از مدافعین رهبری و بهتبع، اجتهاد آیتالله خامنهای بودند، وی را صالح برای مقام مرجعیت ندانستند. برخی همچون آیتالله منتظری و آذری قمی، بیپرده بیان کردند و برخی دیگر در خفا از آن سخن گفتند. سخنها گفته شد که رئیسجمهور پیشین، امروز سودای رهبری و مرجعیت را توأمان دارد و این امر، وزانت دستگاه فقهی شیعه را به چالش میکشد.
گذر زمان و سالها اما نشان داد که آیتالله خامنهای نه سودای رهبری داشته است، چه اینکه بارها در جلسه خبرگان، از آن ابا کرده و بابتش اشک هم ریخته بود؛ و نه عزمی برای مرجعیت، که در این ۲۵ سال به تنها مرجعی بدل گشته است که علیرغم مقلدین فراوان، هیچگاه برای انتشار توضیح المسائل اقدام نکرده است، اقدامی که وقتی در کنار خیل کثیر انتشار کاغذی و الکترونیکی توضیح المسائلها و ایجاد سایتهای متعدد پاسخ به استفتائات قرار میگیرد اهمیت خود را بیشتر عیان میکند.
آیتالله پس از رهبری، نهتنها تلاش علمی خود را افزون کرد و جلسات گعده علمی هفتگی را به راه انداخت، بلکه با انتشار کتب و مقالات و برپایی درس خارج فقه، خود را در معرض قضاوت دیگران نیز قرار داد. درس عمومی خارج فقه چند صد نفره او، هم در معرض دید همگان است و هم محتوایش سالهاست که بر روی سایت وی قرار میگیرد. بسیاری از مطالب این درس نیز همچون مقاله «صابئین» و کتاب «غنا و موسیقی» منتشر شده و در دسترس عموم قرار گرفته است.
آیتالله خامنهای در طول این سالها نشان داد که نه سودای رهبری و مرجعیت داشت، که اگر داشت از هر دوی اینها ابا نمیکرد و لااقل رسالهاش را منتشر مینمود؛ و نه هراسی از قضاوت فقهپژوهان دربارهاش، که اگر داشت درس خارجش را عمومی نمیکرد و محتوایش را در دسترس همگان قرار نمیداد.
آیتالله در طول این سالیان، در عوضِ دفاعهای مکرری که از دین، انقلاب و اصحاب این دو کرده است، اما حتی یک بار نیز حاضر به دفاع از صلاحیت خود برای رهبری و مرجعیت نشده است. این در حالی است که اگر فارغ از مسؤولیت رهبری، به تولیدات فقهی او نگریسته میشد، جای هیچ شبههای برای صلاحیت وی برای مقام مرجعیت باقی نمیماند.
او در میان فقهای شیعه، از معدود فقیهانی است که بهدرستی به جایگاه «قانون» پی برده و هوشمندانه متوجه شده است که مهمترین کارکرد قانون، جلوگیری از هرجومرج است، بنابراین نه قابل تخصیص است و نه مرجع تشخیص آن، میتواند یک یک افراد باشند. در تمام استفتائات متنوعی که از وی گردیده است، هر جا پای قانونی در میان بوده است، او بدون اغماض، عمل به قانون را لازم دانسته و هیچگاه فریب توجیهات پرسشکنندگان برای عمل نکردن به قانون را نخورده است. در کنار او اما فقیهانی قرار دارند که یا عمل به قانون را منوط به تشخیص عدم مخالفت آن با شرع از ناحیه مکلف یا یکی از فقها میدانند و یا مخالفت آن را در صورت عدم اضرار بر مکلف! جایز میانگارند؛ فتاوایی که در حقیقت، قانون را از مهمترین کارکردش منسلخ میکند.
آیتالله خامنهای در سکوت فقهی ۳۰ ساله خود، هم به مباحث کمتر پرداخته شده در فقه شیعه مانند صابئین و کتاب جهاد پرداخته است و هم فتوای کمنظیر خود در باب موسیقی را بهتفصیل تئوریزه کرده است. بحثهای رجالی و فقه الحدیثی هم که نُقل درسهای فقهی اوست و تقریباً هیچ جلسهای را نمیتوان یافت که از یک نکته جدید رجالی یا حدیثی خالی باشد.
آیتالله نه غمزههای اصولی نجفیان را دارد و نه اطوار تحول خواهانه مخالفان رجال را. او نه اصول را آنقدر بها میدهد که درسی مستقل بدان اختصاص دهد و نه رجال را آنقدر بیبها میداند که درسهای فقه خود را خالی از آن بگذارد. او هم مدافع فقه جواهری و ضابطه مند است و هم از تحول و نواندیشی حمایت میکند. نبوغ شهید صدر را قبول دارد اما کر و فرهای زائدش در اصول را نه. ارادت به رجالیونش نیز باعث نمیشود که همه راههای تصحیح سند را منحصر در رجال بداند. او نواندیشی است که از ارث بردن زنان از عقار دفاع میکند و درعینحال، دینشناسی است که نگاه شریعت را ترویج موسیقی نمیداند.
آیتالله خامنهای هم زبان مسئلهمحورِ فقها را بلد است و نگاه کلان نگر مصلحان اجتماعی را دارد. بیت او هم سادگی دفاتر مراجع را داراست و هم قدرتمندی تشکیلاتی حاکمان را. او همانقدر که به عرف اعراب زبان صدور احادیث آگاه است، فریب نهان در کلام حاکمان انگلیسی زبانِ معاصر را نیز میداند. او نه هواخواهان تحول خواهش را ناامید میکند و نه ارادتمندان سنتی خود را هراسان مینماید.
شاید اگر آیتاللهِ خوشسخن و فقیه انقلابی زمان ما، همانطور که خود میخواست، حاکم جامعه نبود و معاصرت در حجابش نمیبرد، امروز قضاوت درباره فقیه اعلم، برای هیچکس دشوار نبود.