نویسنده کتاب «مدارس فکری حوزه علمیه نجف و نسبت آنها با اندیشه انقلاب اسلامی» اظهار کرد: فکر نمیکنم در حوزه قم نظریهای باشد که به هماوردی نظریه حاکم در جمهوری اسلامی بیانجامد، بنابر این احتمال اینکه تفسیر نجف از تشیع به اقبال عمومیتری حتی در حوزه قم تبدیل شود، خیلی زیاد است.البیته مرحوم دکتر فیرحی تلاشهایی تحت «بازگشت به نائینیگرایی» جدید در قم انجام میداد؛ احساس میکنم که نجف هم راه علاج خودش را بازگشت به نظریه آخوند خراسانی و نائینی در قالب دولت شورایی دنبال میکند.
به گزارش شبکه اجتهاد، جلسهی نقد و بررسی جدیدترین اثر دکتر عبدالوهاب فراتی، دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با عنوان «مدارس فکری حوزه علمیه نجف و نسبت آنها با اندیشه انقلاب اسلامی» به همت «دفتر تاریخ شفاهی حوزه» و «سایت مباحثات» برگزار شد. در این نشست چندتن از پژوهشگران موضوع روحانیت و حوزهی علمیه نجف نیز حضور داشتند که گزارش آن پیشرویتان قرار میگبرد.
جناب آقای فراتی، ضمن تشکر از حضور شما در این جلسه، ابتدای بحث در مورد انگیزه شکل گیری این اثر توضیحاتی بفرمایید.
فراتی: بنده به دلیل خاصی، تقریبا سه سالی است که مطالعات شخصی خودم راجع به «روحانیت ایران» را به حوزه نجف جهت دادهام. یکی از دلایل مهم این امر این بود که احساس میکردم در دوره جدید، به تدریج بر اهمیت حوزه نجف افزوده خواهد شد و در آینده قدرتمندتر هم خواهد شد و میتواند روایتی که از تشیع ارائه میکند، به یک رویارویی معرفتی و عملی با قرائت ما از تشیع در قم تبدیل شود. این تقابل یا هماوردی، در آینده میتواند برای کسانی که به دنبال قرائتی هستند تا جایگزین قرائت کنونی ما از تشیع در قم یا ایران کنند قابل استفاده باشد. آنها میتوانند به این قرائت پناه ببرند و در پناه آن به نقد یا رویارویی با قرائت حاکم در ایران بپردازند.
تفاوت و تاثیر دو قرائت از تشیع
یادم است که یکی از علمای نجف میگفت که در آینده نزاع قرائت قم از تشیع، با قرائت نجف از تشیع، شبیه قرائت لنین با مائو از مارکس میشود. لنین با یک تصرف نظریه مارکس را مدیریت کرد، به جلو انداخت و در روسیه انقلاب کرد، مائو با دو دستکاری در نظریه مارکس، توانست انقلاب چین را به پیروزی برساند. اما در تحولاتی که در قرن بیستم پشت سر گذاشتند، قرائت لنین از مارکس بود که از زندگی حذف شد، و آن چیزی که الان قرائت چپ را مدیریت میکند، قرائت مائو در چین است. آن عالم معتقد بود که در آینده سرنوشت یکی از این دو قرائت در قم و نجف هم به همین صورت خواهد شد و احتمال اینکه پایههای قرائت ما از تشیع ایران به تدریج سست و ضعیف بشود، و قرائت نجف برجسته شود، خیلی زیاد است.
روشنفکران دینی و نظریههای درون دینی
الان روشنفکران دینی هم به این نتیجه رسیدهاند که آلترناتیو جمهوری اسلامی، نه از درون محافل روشنفکری، بلکه از درون محافل حوزوی سر در میآورد بنابر این تلاش دارد تا بتواند یک نظریه درون دینی را به عنوان حمایت کننده خودش تدارک ببیند.
فکر نمیکنم که در حوزه قم نظریهای باشد که به هماوردی نظریه حاکم در جمهوری اسلامی بیانجامد، بنابر این احتمال اینکه تفسیر نجف از تشیع به اقبال عمومیتری حتی در حوزه قم تبدیل شود، خیلی زیاد است.
مرحوم دکتر فیرحی تلاشهایی تحت «بازگشت به نائینیگرایی» جدید در قم انجام میداد. ایشان معتقد بود که تنها راه چاره برای قرائت ایدئولوژی از تشیع در ایران که مبتنی بر قرائت حضرت امام باشد، این است که ما دوباره به نائینی برگردیم و با احیای یک نسخه جدید از مشروطیت در ایران، جلوی این تفسیری که از ما هزینه میگیرد را بگیریم.
پژوهشی که بنده انجام دادهام تحت عنوان «حوزه نجف و مساله دولتسازی در عراق» در واقع روایت آنها از دولت- نه در مباحث مدرسهای- بلکه بر اساس آنچه در درون زمینهها یا بافت تاریخی و فرهنگی، زبانی و ایدئولوژیک نجف در حال رخ دادن است رصد میکنم. احساس میکنم که نجف هم راه علاج خودش را بازگشت به نظریه آخوند خراسانی و نائینی در قالب دولت شورایی دنبال میکند.
این نکات مقدمهای بود برای اینکه چرا نجف در حال اهمیت یافتن است و اینکه ما در آینده بیشتر از نجف خواهیم شنید و اینکه چرا روشنفکری دینی برای قانع کردن یا تضعیف کردن قرائت موجود در ایران، ناخواسته اذهان نیروهای مذهبی را به این سمت سوق میدهد که شاید قرائت نجف راهکار بهتری در مواجهه با دنیا، حکومت و سیاست و الگوی توسعه باشد. البته همه اینها فرض است، چون اثبات برتری یک قرائت نسبت به قرائت دیگر، ارتباط وسیعی با کارآمدی جمهوری اسلامی در عرصه زندگی عملی دارد، و نتیجه بخش بودن این نوع تعامل حوزه یا نگاه حوزه نجف به سازمان سیاست در بغداد دارد.
بنده یک پروژه مفصلتری تحت عنوان «مدارس فکری سیاسی حوزه نجف» که حدود ۳۴۰ صفحه آن تاکنون نوشته شده است را در دست تالیف دارم که با جزئیات زیاد و عینیتر به این موضوع پرداخته است. اما این کتاب که تازه منتشر شده است به پیشنهاد مدیر محترم موسسه «صراط مبین» بوده است با این هدف که نسبت مدارس نجف با اندیشه انقلاب اسلامی در سطح یک متن موجزی تبیین شود.
مدرسه خوئی
بنده در این کتاب و پژوهشی که چاپ نشده است، توضیح دادهام که مدرسه نجف تحت سیطره مدرسه آقای خوئی است. به رغم اینکه آیتﷲ خوئی الان مرحوم شده است اما مدرسه ایشان هنوز آنچنان تسلط دارد که فارغالتحصیلان این مدرسه و کسانی که خارج از این مدرسه قرار دارند تحت این تسلط هستند و اساسا فکری ساختارشکنانه که مبانی و ایدههای این مدرسه را به حاشیه ببرد، چندان وجود ندارد. آیتﷲ خوئی خیلی مهم است؛ به تعبیر بنده، اگر کسی بخواهد بفهمد که حوزه در عصر شیخالطائفه چگونه حوزهای بودهاست و چگونه با ساختارهای حکومت اسلامی در عراق تعامل میکردهاست، و بر اساس چه مشی و اندیشهای با حوزه سیاست تعامل میکرده است، به نظر من آقای خوئی نسخه خیلی خیلی نزدیک برای فهم ما از دوره شیخ طوسی در نجف است. آقای خوئی این فاصله زمانی را خیلی برای تحلیل ما بر میدارد و به ما توضیح میدهد که نجف عصر او، با نجف شیخ طوسی تفاوت چندانی ندارد، به ویژه اینکه مثلا ۸۱ سالی که آقای خوئی در نجف حضور داشت، از دوره جوانی اش، اهمّ رخدادهای عراق آن دوره را از جنگ با انگلیسیها، انقلاب «ثوره العشرین»، کودتای قاسم، و کودتاهای بعدی که منتهی به قدرت گرفتن بعثیها در عراق شد را لمس کرد و کشمکشهای درونی حوزه را در تعامل با سیاست را از نزدیک دید و با یک تجربه خیلی عینیتری حوزه را مدیریت کرد. به گونهای که در سختترین شرایط در دوره بعثیها، توانست حوزه را نگاه دارد. این استراتژی هم به لحاظ فکری یک مبانی خیلی روشنی داشت، هم یک استدلال قوی راجع به رویههایش داشت. شاید چهار یا پنج نسل مجتهدین خودش را قانع میکرد که اینگونه رفتار کنند. این مدرسه اینقدر هژمونی دارد که حتی متنجّفین قم مثل آقای وحید یا مرحوم میرزا جواد تبریزی، و آنهایی که فارغ التحصیل نجف بودند، اصلا در همان اتمسفر ساخته شده خوئی فکر میکردند.
مدرسه سیستانی
مدرسه دومی که در این کتاب از آن بحث شدهاست – بنده با لحن ملایمی با عنوان مدرسه آقای سیستانی تعبیر کرده ام- در آنجا توضیح دادهام که آیتﷲ سیستانی مبدع مدرسه جدیدی در عراق بعد از سقوط صدام است که میتواند متفاوتتر از مدرسه آقای خوئی هم بیاندیشد و هم عمل کند. آیتﷲ سیستانی همانند استادش آقای خوئی، اصلا قائل به ولایت فقیه نبود و تمام ادلهای که مثلا موافقین ولایتفقیه از مرحوم ملا احمد نراقی تا امام خمینی در این زمینه اقامه کرده بودند را نپذیرفت. اما در ورای سلب دولت از فقیه در مقام ایجاب، ایشان از یک نظریهای در حوزه سیاست دفاع کرد که امروزه از آن به «دموکراسی توافقی» تعبیر میکنیم. آقای خوئی وقتی که دولت را از فقیه سلب میکرد، و دلالت ادله لفظی را در این باب نمیپذیرفت، در ایجاب بحث خودش گفتگوی ایجابی یا اثباتی در باب اداره جامعه نداشت، یعنی رها میکرد. اما آقای سیستانی یک نگاه ایجابی بعد از سلب دولت از فقیه داشت که آن هم بیشتر تحت تاثیر استادش شیخ حسین حلّی است. شیخ حسین حلّی شاگرد نائینی و آخوند خراسانی است و آقای سیستانی بخش زیادی یا همه دروس خود را نزد حلّی خواندهاست. حلّی در نجف، در واقع تجسم عینی نائینی در غیاب ایشان بودهاست. سیستانی برای طرح اداره دولت، از طریق حلّی به نائینی و آخوند وصل میشود. آقای سیستانی در بازگشتش به نائینی یا آخوند خراسانی سه تفاوت عمده دارد.
مدرسه صدر اول و دوم
اما مدرسه سوم، دیگر در کانون نیست. مدرسه قدرتمندی که به صورت ساختارشکنانه با کانون یا متن حوزه نجف درگیر شدهاست، مدرسه صدر اول است. صدر اول شاید مهمترین مدرسهای باشد که هم پیرامون حکومت اسلامی و سیاست مبانی روشنی دارد و هم رویههای روشنتری دارد. صدر امروزه دیگر جایگاهی در حوزه نجف ندارد. دلیل آن خالی بودن حوزه نجف از شاگردان قدرتمند صدر مانند مرحوم آیتﷲ سید محمودهاشمی شاهرودی و آیتﷲ سید کاظم حائری است. البته برادر آسید کاظم حائری یعنی آیتﷲ سیدعلیاکبر حائری در آنجا تشریف دارند که از متاخرین شاگردان صدر اول است. من دو سه روز درس خارج ایشان را شرکت کردم که حدود ۲۰ یا ۳۰ نفر شرکت میکنند. به جز پسر سبزواری و شیخ هادی آل رازی، که گه گاهی به آثار صدر اول در درس خارجش استناد میکند، اساسا دیگر کسی در نجف به آرای صدر برنمیگردد. صدر هرچه در نجف فربهتر شود و به جایگاه واقعی خودش برود، نتیجه آن درگیری بیش از حد روحانیون با دو پدیده خواهد بود. یکی درگیری با حوزه سیاست و دیگری پیش راندن اینها به سمت تهذبگرایی در حوزه نجف؛ یا کشاندن پای احزاب سیاسی به نجف است. چیزی که اساسا حوزه نجف علاقهای به طرحش در حوزه ندارد. در ایران کمتر راجع به صدر بحث شده است. راهحلهای صدر برای بحران دولت مداری در عراق، اساسا خارج از مطالبات یا اتمسفر فکری و ذهنی شیعیان عراق بودهاست. مثلا مهمترین مشکل شیعیان در دوره حکومت اقلیت سنّی، طائفهگرایی سنیها بودهاست که به شدت شیعیان را از قدرت و ثروت محروم میکردند، اگرچه شیعیان در هیچ یک از این ادوار دنبال حکومت اسلامی و طرح حکومت شیعی نبودند. صدر برخلاف این ذهنیت ۱۵۰ سال اخیر قبل از سقوط صدام، دو تغییر مهم در فکر شیعه در آنجا به وجود آورد. یکی اینکه آنها را قانع کرد که به دنبال حکومت اسلامی بروند، چیزی که نجف دوست نداشت. دوم اینکه طرح صدر، یک طرح اُممی بود و اصراری بر حدود سرزمینی عراق نداشت. به گونهای که جنگ بسیاری از علمای نجف از دوره اشغال تا سالهای طولانی بعد از اشغال، حفظ سرزمین عراق از بصره تا موصل بود. صدر اساسا نگاه سرزمینی به دولت عراق نداشت و به همین دلیل به نظر من آثار صدر نمیتوانست در آن نگرانیهای نجفیهایی که درگیر سیاست بودند یا نبودند، هبوط کند. به همین دلیل هرچه که صدر دفع بشود، حوزه نجف آرامش بیشتری خواهد داشت.
ویژگیهای مدرسه صدر دوم
آخرین مدرسه که بحثهای زیادی در مورد آن است، مدرسه صدر دوم است. صدر دوم شاگرد صدر اول است و یکی از بهترین شاگردهای صدر اول به حساب میآید. در حوزه نجف، در مورد صدر دوم اصلا یک به همریختگی مفصلی وجود دارد که هنوز هم تمام نشده است. علت هم این بود که ایشان به دنبال شکست هنجارهای حاکم بر حوزه نجف بود و رویهها یا هنجارهای حاکم بر حوزه نجف را قبول نداشت. به این دلیل که معتقد بود این ساختار مرجعیت به درد هدایت یا رهبری حرکات اجتماعی در عراق نمیخورد. آنها را مرجع مکتوب میخواند و خودش را مرجع مسموع میخواند. مکتوب به این معنا که مرجع در بیتاش نشسته است و تا سوال مکتوبی از او نکنند، پاسخ مکتوبی نمیدهد. اما خود او بعد از درس کفایهاش یا بعداً که درس خارج فقه خود را که شروع کرد، همان کنار دیوار حرم امیرالمومنین مینشست، عبایش را زیر پایش میگذاشت و به صورت شفاهی به پرسشهای شرعی مردم پاسخ میداد. یا به بازار سرپوشیده کبیر نجف میرفت و به خانمهایی که بدحجاب بودند امر به معروف و نهی از منکر میکرد.
تا سالهای زیادی هم دروس حوزه نجف به زبان فارسی بود، هم مرجعیت نجف در دست مراجع فارسی بود. این امر دو پیامد داشت، پیامد اول این بود که مراجع فارسی زبان دغدغههای عراق را ندارند، دوم اینکه چرا حوزهای که عربزبان است، باید مهمترین درسهایش فارسی باشند. ایشان یک جریان عربگرایی را در حوزه نجف شروع کرد که مورد استقبال صدام هم قرار گرفت.
بعد از انتفاضه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ که عراقیها از کویت فرار کردند و بعد هم قیام شعبانیه شروع شد، عراقیها احساس کردند که جامعه به شدت در حال سکولار شدن است. با توجه به اینکه در جنگ عراق و ایران هم متوجه شده بودند که حضرت امام از عنصر مذهب در جنگ خیلی خوب استفاده کرده بود به این نتیجه رسیده بودند که اگر ما این جریان بازگشت به مذهب را در عراق تقویت کنیم شاید بشود از نیروهای مذهب برای حمایت از دولت در مقابل آمریکاییها به خوبی استفاده کرد. بنابراین صدام یک سیاست کمپین ایمان (عوده إلى حملهالإیمان) در پیش گرفت. یعنی موج ایمانگرایی که اجازه داد محافل مذهبی یک مقدار فعال تر بشوند.
این بحث مربوط به بعد از شعبانیه است. آقای خوئی سال ۱۹۹۲م فوت کردهاست. یک سال مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری مرجع بوده است. تا اواسط سال ۱۹۹۲م که فوت میکند و مرجعیت آقای سیستانی با مرجعیت صدر دوم و بقیه علما از این دوره کلید میخورد. اقبالی که صدر دوم میآورد این است که طرح مرجعیتش به موج ایمانگرایی در عراق بر میخورد. صدام هم به او فضا میدهد و اداره حوزهها را تحویل او میدهد. و او از این فرصت برای ترویج ایدههای خودش استفاده میکند، مانند اقامه نماز جمعه و راه اندازی محاکم شرعی در بسیاری از شهرهای عراق. از آن دوره به بعد اختلافات ایشان با حوزه و به ویژه بیت آقای خوئی و بیت آقای حکیم شروع میشود. به عبارتی اختلافات حکیمیها با صدریها از این دوره کلید میخورد.
صدر تا سال ۱۹۹۹م که آن اواخر تند میشود، تعامل خیلی خوبی هم با دولت دارد و هم فضای حوزه را در اختیار دارد. ایشان در زمان جنگ، یک بار از طرف صدام اقدام میکند که جمهوری اسلامی آتش بس را قبول کند اما جمهوری اسلامی پیشنهاد او را نمیپذیرد. تا سال ۱۹۹۹م که توسط عدی به شهادت میرسد. آن موقع حوزه متوجه میشود که صدر خیلی هم در پازل حزب بعث نبوده است و چون خارج از این پازل رفتار میکرده است، به شهادت رسیده است. از آن موقع به بعد مدرسه صدر دوم دیگر جا افتاد. بعد از شهادت او با برخی مراجع خود خوانده مواجه شدند. مثل الصرخی، شیخ قاسم الطائی، فاضل البدیری، عدی الاثم، شیخ محمد یعقوبی که اینها عمدتا شاگردان ایشان بودند. به نسبت قوی تر و ضعیف تر بودند؛ که البته آیتﷲ شیخ محمد یعقوبی از همه آنها بهتر است.
تشکر از توضیحاتی فرمودید. لطفا درباره سبک و روش انجام این کار هم توضیح بفرمائید.
فراتی: روش بنده در تهیه این کتاب دو چیز بود. نخست اینکه گفتوگوهای زیادی انجام دادم، چه با آقایانی که در قم بودند یا در نجف بودند. سفرهای متعددی به نجف رفتم و با اساتید دانشگاه کوفه و هم با طیفهای متعددی از نیروهای درون حوزه گفتوگو کردم. با خود مقتدی صدر و معاون سیاسی او صحبت کردم. با طیف شیخ محمد یعقوبی عطائی و البدیری، صحبت کردم. با خاندان حکیم، با عمار و محمدحسین، سید ریاض، سید عزالدین و نیز خود مرحوم آیتﷲ شهید حکیم بحثهای زیادی داشتم. با طیف آیتﷲ سیستانی، شخص آیتﷲ فیاض و برخی از افراد احزاب سیاسی در بغداد صحبت کردم. این موارد برای شناخت اولیه من لازم بود. بعد از اینکه تصویر کلانی از فضاها پیدا کردم شروع به مطالعات کتابخانهای هم کردم. نه اینکه ترتب زمانی داشته باشد، در امتداد هم بود. گاهی اوقات برای خرید اثری که در ایران نبود به عراق میرفتم و بر میگشتم.
این کار محصول روش پژوهش میدانی و کتابخانهای بود. من از سال ۹۷ تا ۹۹ مرتب به نجف میرفتم. سال ۹۹ که مشغول نوشتن متن شدم، دیگر به نجف نرفتم اما از طریق فضای مجازی یا افرادی که از عراق به قم میآمدند، با آنها ارتباط داشتم. از مصاحبهها هم فقط فایل صوتی دارم و فایل تصویری تهیه نشد. خودم زبان عربی لهجه عراقی مسلط هستم و نیازی به مترجم نبود. صحت و سقم دادههایی که بدست میآمد را از طریق گفتوگوها متوجه میشدم. متوجه میشدم که چه کسانی خطا میکنند یا چه کسانی در بغض با دیگری صحبت میکنند.
در ابتدای شروع کار، یک فضای ناشناختهای وجود داشت. از جمله مشکلاتی که بنده داشتم این بود که متاسفانه کسی برای اینگونه کارها هزینه نمیکند. در بحث سفر و هزینهها و خرید کتابهای مورد نیاز در هر صورت مشکلاتی وجود داشت. علاقهمند بودم که فرصتهای بیشتری را در نجف میماندم. اگر من دورهی سه ماهای را در نجف میماندم شاید بیشتر به جزئیات آنچه در نجف میگذشت آشنا میشدم. این نکته را هم اضافه کنم که من به حوزه کربلا و سامراء ورود نکردم. با طیف شیرازیها و .. صحبت کردم، ولی متوجه شدم که این حوزهها خیلی جدی نیستند.
آیا شبیه به این کار قبلا در فضای عراق چه در حوزه و چه فضای دانشگاهی انجام شده است؟
فراتی: در این زمینه اثر مشابهی کار نشده است. این سبک نگارش جریانشناسی جزو علاقهمندیهای ما در ایران است. عراقیها اصلا اینطوری نمینویسند. مثلا «رشید الخیون» که دو کتاب با نام «الاسلامالسیاسی» در صد سال اخیر دارد یک جلد آن راجع به اهل سنت و یک جلد آن راجع به تشیع است. اطلاعات خیلی خوبی هم دارد. من بخش شیعه این کتاب را ترجمه کردم، ولی بخاطر عدم حمایت کافی به نتیجه نرسید.
در این کتاب راجع به صدریها و خوئی بحث شده است. عربها اصلا کتاب به سبک جریانشناسی ندارند. ارزیاب این کار بنده در پژوهشگاه، آقای «خالد غفوری» بود. ایشان وقتی که کتاب مدارس فکری سیاسی حوزه علمیه نجف را ارزیابی کرد، دو نکته گفت، یکی اینکه ۹۵ درصد اطلاعات آن از حوزه نجف درست است، دوم اینکه عربها تا به حال به این سبک راجع به حوزه نجف ننوشتهاند. ایشان میگفت که اگر کسی باشد که این اثر را به زبان عربی ترجمه کند، به کتاب ارزشمندی تبدیل میشود. به ویژه اینکه از نگاه یک محقق قمی این اثر منتشر شده است.
یکی از نکات مهم در بافت جمعیتی و حوزوی و سیاسی عراق بحث «خاندان» است که وابستگی به خاندان تاثیر زیادی در موضع افراد دارد. شما آیا خاندانهای مهم مثل خاندان حکیم را از این زاویه مورد بررسی قرار دادید؟
فراتی: چون کتاب خیلی گنجایش نداشت، من نتوانستم که برخی بحثها را مطرح کنم. در آن کتاب تفصیلیتر که هنوز چاپ نشده، من پیرامون بحث خاندان حکیم اصلا یک فصلی را اختصاص دادهام که آن را به دو طیف فرهنگی و سیاسی تقسیم کردهام. در آنجا پیرامون خاندان آلحکیم بحث کردهام.
این تعبیر آقای شهرستانی است گفتند که آقای سیستانی میانهی امام و آقای خوئی است. رفتار آقای سیستانی در دوره صدام مانند استادش آقای خوئی است. شرایط که به هم ریخت، رفتار متفاوتتری پیدا کردهاست. اما ظاهر بررسی مبانی فقهی و اصولی این دو شخصیت نشان میدهد که اگر آقای خوئی الان زنده بود، احتمال اینکه میتوانست مانند شاگردش سیستانی رفتار کند خیلی بعید است. این نکته به تفاوتهای کاراکتری شخصیت این دو با هم بر میگردد. یعنی محافظه کارانهتر برخورد میکردند. آقای خوئی خیلی محتاط بود؛ محافظه کار نه به این مفهوم که سخنی ندارد بلکه به تعبیر سید ریاض، اساسا مدرسه خوئی اگر در امور سیاسی هم مداخله میکند نه از باب عناوین اولیه، بلکه از باب عناوین ثانویه مثل ضرورت است، آن هم نه مصلحت. چون دایره مصلحت از ضرورت خیلی فراختر است به همین دلیل ضرورتهای سیاسی که اقتضاء میکرده است اینها در مواردی در امور سیاسی دخالت میکردند در هر صورت شرایط سیاسی و زمانی خیلی تاثیر داشته است. ما نمیدانیم که اگر الان آقای خوئی زنده بود، مثل مرحوم آقای حکیم میشد یا مثل آقای سیستانی که تا حدود زیادی، بیشتر مداخله میکند.
در کتاب برخی ادعاها درباره تعامل یا حتی حمایت آمریکا از صدر دوم مطرح شده است. این موضوع را تبیین میفرمائید؟
فراتی: خود صدر دوم به شدت تحت تاثیر امام است، و ولایت انتصابی عامه فقها را قبول دارد، اساسا بحث این بود که اگر ایشان با سکوت صدام مواجه میشد، دنبال اقامه دولت فقیه در دولت عراق بود یا نبود؟
امریکاییها یک دورهای به این نتیجه رسیدند که اگر پشت صدر دوم را بگیرند، در مخالفین داخلی، این الگوی مناسبتری در مواجهه با معارضین خارجی مثل حکیم است که وابسته به ایران است. هرچه بیشتر پیش رفتند، دیدند که عکس آقای خامنهای و امام در خانهها و مساجد آنها است. به این نتیجه رسیدند که اینها میخواهند تکرار تجربه ایران بشوند، این بود که صیانت از صدر دوم را برداشتند و بعثیها او را ترور کردند.
اگر صدر دوم بعد از سقوط صدام زنده میماند، به جای مقتدی حضور فیزیکی داشت، او واقعا به دنبال اقامه دولت فقیه بود؟ من این سوال را از شیخ محمد یعقوبی پرسیدم، ایشان گفت که خیر. او در نهایت مثل نائینی اقامه دولت فقیه را در عراق غیر ممکن میدانست، به سمت نظارت روحی فقیه بر سازمان سیاست حرکت میکرد، نظارت روحی هم ادبیات عراقیها است. اصلا ما در فارسی متوجه نمیشویم که یعنی چه؟
در این کتاب برخی تعابیر مطرح شدهاست که برای ما غریب هستند. مثلا تعبیر نظارت روحی. آیا این تعبیر ابداعی شماست یا مبتنی بر ادبیات حاکم بر عراق؟
فراتی: ما در باب ولایت فقیه سه واژه داریم، ولایت، وکالت، نظارت. نظارت روحی غیر از نظارت فقهی ما است. اینها قاعدهپذیر نیست. در نهایت به چیزی میرسد که آیتﷲ سیستانی انجام میدهد. آنها شاید در مباحث مدرسه بگویند که فلان دولت بد است یا فلان دولت خوب است، حکومت اسلامی ضرورت دارد یا ندارد. اما جالب است که وقتی اینها به مرحله عمل میرسند، ظاهرا متدولوژی روشنی غیر از آنچه که آقای سیستانی انجام میدهد، ندارند. اما چون آقای سیستانی تحت تاثیر شیخ حسین حلی است و به نوعی به نائینی بر میگردد، نسبت به آقای خوئی ذهنش بیشتر از دولت شورایی بودهاست. به همین دلیل اطلاعات ایشان از رژیمهای حقوقی و بازگشتش به نائینی توانسته تفاوتهایی به وجود بیاورد که آقای شهرستانی میگوید که آیتﷲ سیستانی، میانه خوئی و امام است. یعنی نه مثل آقای خوئی اسلام غیر متدخل را قبول دارد و نه مثل امام با تمام وجود در سیاست ورود پیدا میکند.
اما آیتﷲ شیخ یعقوبی به لحاظ فقهی مثل صدر دوم، ولایت انتصابی عامه فقیه را قبول دارد، حتی اختیارات فقیه را از امام خمینی هم بیشتر میداند.
همکاری و استقبال آقایان در نجف به شکلی بود؟ به هرحال شما یک فرد غریبه و از ایران بودید و سوالات بسیار خاص و حساسی هم مطرح میکردید.
فراتی: در هنگام مصاحبه برای این کار، نجفیها یک مقداری محتاط بودند. اکثرا از قبل آشنائی با من نداشتند. در سفرها که میرفتم، آثارم را هم برای آنها میبردم تا معرفی کنم و اینگونه به بنده اعتماد میکردند. ولی در مجموع برخوردهایشان به نظرم نسبت به روحانیون ایران خیلی بهتر است، خیلی به اهل علم احترام میگذارند.
به نظر میرسد همچنان بحث بافت و ساختار خاندانی جزء مسائل مهمی است که باید به آن پرداخته شود. در حوزه نجف خاندانها خیلی مهم هستند و این خاندانها هستند که نمیگذارند مرجعیت خارج از این خاندانها شکل بگیرد. کاری که صدر دوم میکند این است که ساختار حاکمیت هژمونی خاندانها را میشکند.
صدر نسلی را تربیت کرد که اینها بعدا دعوی مرجعیت کردند. یکی از دلایلی هم که نجفیها در مقابل صدر دوم مقاومت کردند این بود که صدر دوم میخواست که بحث مرجعیت از درون خاندانها را بشکند که به نظر من هم تا حدودی موفق شد. اما مشکلی که پیدا کرد این بود که فارغالتحصیلهای مدرسه صدر دوم آنچنان به لحاظ فقهی و اصولی قوی نبود.
گفتنی است، کتاب «مدارس فکری حوزه نجف و نسبت آنها با اندیشه انقلاب اسلامی» توسط انتشارات مکث اندیشه منتشر شده است و میتوانید برای خرید این کتاب به این آدرس مراجعه کنید.