شبکه اجتهاد: هنگامی که با انبوهی از یادداشتها درباره چندهمسری، حجاب اجباری و دیگر هنجارها/ضدهنجارهای مربوط به جامعه ایرانی ـ اسلامی مواجه شدم، اقتضائات و بازیهای فضای مجازی را بهتر و بیشتر لمس کردم. آنچه بیان میشود با احترام به ایدههای شرکتکنندگان در چنین مباحثاتی، تلاش میکند بهجای «فرو غلطیدن در» و «تندادن به» روندهای رایج، خوانشی حتیالمقدور بیطرفانه نسبت به یک چالش روششناختی در چنین جدالهایی ارائه کند.
دلیل اصلی منجر نشدن چنین جدالهایی بهفایده معرفتشناختی ـ هرچند ممکن است منافع غیرجمعی و غیرمعرفتشناختی را تأمین کند ـ فروکاستن سطح تحلیل به یک بُعد است. انگاره ما درباره حجاب، حجاب اجباری، چندهمسری و … هر چه باشد، بیگمان فروکاستن سطح تحلیل درباره این هنجارها/ضدهنجارها به یک بُعد یا سطح، و نگریستن به آنها بهمثابه امری صرفاً الهیاتی ـ جدلی، اجتماعی، شخصی، حقوقی، فقهی، تاریخی و … یک خطای روششناختی است. برای چنین پدیدههایی عمدتاً پنج رویکرد تحلیلی ـ نه در معنای فلسفی آن ـ وجود دارد و یا میتوان پیشنهاد داد:
۱. تحلیل انسانشناختی ـ زیستنی: یکی از گونههای تحلیل که به دلیل سیطره نگاههای جدلی به این موضوع کمتر مورد توجه قرار میگیرد نگاه انسان شناختی، زیستنی و از درون است. فهم و تفسیر چندهمسری و یا ازدواج غیردائم و سپس بررسی پیامدهای احتمالی آن بدون یک مطالعه میدانی همدلانه و از نزدیک امکانپذیر نخواهد بود. این بدان معناست که هرگونه فهم کردن، تفسیر کردن و تبیین کردن وضعیت ابژه این رابطه، بدون اینکه در یک سوی این رابطه قرار بگیرم، امکانپذیر نخواهد بود. هرگونه اظهارنظری در این زمینه درباره مرد یا زنی که در یک سویه چنین رابطهای است، بدون همدلی کردن با ابژه مطالعه و حتی قرار گرفتن در رابطه مشابه امکانپذیر نیست. چنین رویکردی هم به حجاب و هم به چندهمسری امکانپذیر است؛ بررسی و داوری در همه این حوزهها مقتضی فاصله گرفتن از وضعیت فرهنگی موجود و نزدیک شدن به وضعیت ابژه تا حد مشابهت و تجربه کامل است. شکلی از عمقبخشیدن به این تحلیل میتواند منجر به اعتباربخشی به تجربههای زیسته شخصی شود. برای نمونه اینکه تجربه زیسته هر شخص در مواجهه با حجاب، چندهمسری و … چه تأثیری بر پیشرفت یا سقوط حیات معنوی وی گذاشته است، میتواند بهخودیخود مستندی برای داوری و تحلیل باشد. فارغ از اینکه نتیجه واقعی چنین مطالعاتی چیست و اینکه اینگونه مطالعات به دلیل تابوهایی که در گرداگرد آن قرار دارد، چقدر صورت گرفته است، بررسی گسترده این موضوع به شکل همدلانه ـ انسانشناختی ظرفیت بالایی برای واسازی کلیشههای ذهنی مربوط به این هنجارها/ضدهنجارها را دارد.
۲. تحلیل تاریخی ـ تطبیقی: در این رویکرد تجربههای تاریخی عصر پیامبر و ائمه (علیهمالسلام) بهعنوان منبع مشروعیت تلقی میشود. برای نمونه، براساس این نگاه تلاش میشود تا انگاره «حجاب اجباری» با تجربه تاریخی حکومت نبوی یا علوی تطبیق داده شود. یک مطالعه تاریخی نشان خواهد داد که انگارههایی همچون حجاب، حجاب اجباری، ازدواج غیردائم و … در آن عصر تاریخی تا چه حد هنجار یا ضدهنجار بوده است و حکومتی دینی در تنظیم و مدیریت این هنجارها یا ضدهنجارها تا چه حد دخالت میکرده است. این رویکرد نیز گرچه بیش از رویکرد انسانشناختی مورد توجه بوده است، اما در چنین جدالهایی همواره یک گرایش حاشیهای بوده است.
۳. تحلیل تطبیقی ـ اجتماعی: این رویکرد با یافتن جامعهای که مشابهت حداکثری با جامعه معاصر ایران دارد، تلاش میکند بررسی کند که تجربه زیسته جامعه مشابهی که نوع خاصی از تعامل با ضدهنجارها/هنجارها را انتخاب کرده است، چه بوده است. برای نمونه، رواج/عدم رواج چند دهه چندهمسری/ حجاب اجباری در کشوری که شرایط مشابهی با ایران ـ از بُعد همسایگی، دین، فرهنگ و … ـ دارد چه پیامدهایی داشته است و این وضعیت در تطبیق و مقایسه با ایران چه دلالتهایی دارد. البته اگر در مورد جامعه ایرانی تجربه زیستهای در دهههای گذشته ـ مثلاً پس از انقلاب ایران ـ وجود داشته باشد، خود همین تجربه و نتایج آن میتواند مبنای تطبیق و تحلیل قرار گیرد.
۴. تحلیل جامعهشناختی ـ فرهنگی: گونه رایجی از تحلیلها که با رویکردی جامعهشناختی به تبیین این مسأله، علل و پیامدهای آن بدون ضروری دانستن بهرهبردن از تجربههای زیسته میپردازد. چنین رویکردی در پیشرفتهترین و علمیترین شکلش از تحلیلهای آماری مبتنی بر پیمایشهای اجتماعی استفاده میکند. «تبیین» و «تعمیم» از بیرون و با فاصله ـ در مفاهیم خاص و حرفهای آن ـ مهمترین وجوه ممیّزه چنین تحلیلهایی است. در این رویکرد نهتنها همدلی با، و نزدیک شدن به ابژه و ایجاد تجربه زیسته ضروری نیست، بلکه میتواند برای جامعهشناس رهزن باشد و وی را به ورطه داوری نادرست بکشاند.
۵. تحلیل فقهی ـ حقوقی: رویکرد نسبتاً رایج در برخی تحلیلها که با ارجاع به قوانین حقوقی و یا اسلامی تلاش میکند تا هنجارها/ضدهنجارهایی مانند حجاب و چندهمسری را بررسی کند و درباره آن داوری کند. فروکاستن سطح تحلیل به این بعد و گمان اینکه پاسخ حقوقی به یک پرسش و دغدغه چندبعدی مشکل را حل میکند، مهمترین چالشی است که این رویکرد با آن مواجه است.
پاسخ پرسشهایی که پژوهشگران و سیاستگذاران درباره انگارههایی همچون حجاب، حجاب اجباری، چندهمسری، ازدواج غیردائم و … دارند بدون توجه به همه ابعاد و گونههای تحلیل درباره این انگارهها امکانپذیر نخواهد بود، مگر اینکه در پی یافتن و ترویج «پاسخِ خود» برای این پرسشها باشند.
نویسنده: دکتر سید محمدهادی گرامی، دکتری قرآن و حدیث دانشگاه امام صادق (ع) و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی