شبکه اجتهاد: هر یک از علوم بشری میتواند در سطوح آموزش و تعلم قرار گیرد؛ مجموعهای از دانشها که ما به عنوان دانشهای دینی از آنها یاد میکنیم، به طور طبیعی مانند هر دانش دیگری نیازمند تخصص آن دانش است و طبیعتاً آموزش و تعلم آنها متناسب با محتوای آنها خواهد بود. اگر علمی از دشواری برخوردار باشد طبیعی است خود آن دانش نیز نیازمند تلاشهایی است که بتواند فرد آموزش گیرنده را به آن قلهها برساند.
علوم انسانی بستهای است که حاوی دانشهای متنوع و مختلفی است؛ بخشی از آنها دانشهای زبانی است که معطوف به شناخت محتوای یک زبان و دانشهایی که بتوانند فرد را برای فهم متون دینی آماده کنند که در فضای اسلام معطوف به شناخت ریزه کاری و ظرافتهای دانش زبان عربی است. بخش دیگر علوم اسلامی معطوف به باورها و اعتقادات دینی است که از آشنایی و تسلط بر آنها به عنوان آشنایی با فقه اکبر یاد میکنیم.
بخشی از این دانشها معطوف به هنجارهایی است که در آموزههای دینی به انسانها ارائه شده است؛ مثل فقه و اصول؛ بخش دیگری از دانشها معطوف به آشنایی با مسائلی مثل تاریخ اسلام و موضوعات دیگری است که میتوانند در این زمینه نقش آفرین باشند. چنان که برای رشتههایی مثل دانش بر فقه نیز دانشهای گوناگونی مورد نیاز هستند که تسلط بر آنها سخت است و رسیدن به آن قله نیازمند سالها تلاش و کوشش و کار است.
هرکسی در فضای آموزشهای دینی قرار گرفته باشد و در فضای حوزههای علمیه ورودی داشته باشد میداند که آموزش این دانشها از دشواری فراوانی برخوردار است و اینگونه نیست که به راحتی بتواند در آنها تسلط یابد. طبیعی است که بدون آشنایی جزئی با فضای حوزه نمیتوان از بیرون قضاوت کرد که تحصیل دانشهای اسلامی از چه مقدار دشواری برخوردار است و حتی فعالیتهای ژورنالیستی و نوشتههایی با این ساختار نمیتوان از این فضا به راحتی آشنایی کسب کرد؛ اما میتوان با مطالعه تاریخ حوزههای علمیه با فضای آموزشی آنها به صورت اجمالی آشنا شد.
سالیان بسیار برای آشنایی با هر یک از علوم مختلف فرصتهای فراوانی از طلاب میگیرد طبیعی است که اگر ما بخواهیم ببینیم کسی که به سطح اجتهاد در علوم حوزوی و حداقل برخی از آنها رسیده است، هر کسی نمیتواند از این آشنایی و از این سطح قضاوت برخوردار باشد.
کسانی که خود در قلههای رفیع اجتهاد باشند از این توانمندی میتوانند برخوردار باشند که نسبت به دیگران ارزیابی کنند چنان که حتی نمیتوان انتظار داشت طلاب بزرگواری که سالیان متوالی دروس حوزوی را گذراندهاند به راحتی نسبت به اجتهاد دیگران قضاوت کنند؛ چنان که فضلای دیگر سالهای سال به تدریس گذراندهاند این انتظار از آنهاست؛ یعنی نمیتوان از یک طلبه جوان که خود او به درجه اجتهاد نرسیده است این انتظار را داشت که نسبت به خود و همسالان خود قضاوتی داشته باشد.
برای تشخیص اجتهاد طبیعی است که باید از اساتید بهره گرفت، آیا میتوان انتظار داشت کسی که حتی در رشتههای دینی مثلاً در فضای دانشگاهی تحصیل کرده است قضاوتی نسبت به رسیدن فردی به درجه اجتهاد رسیده است داشته باشد؟
طبیعی است که کارشناسان و فعالان عرصه دانشگاهی نمیتوانند ظرافتهایی که در حوزههای کهنسال و دینی بودند داشته باشند؛ چه برسد به اینکه کسی از رشته دیگری حتی از علوم انسانی بتواند تشخیص میزان تسلط و توان اجتهادی یک فرد حوزوی اطلاع داشته باشد.
بنابراین طرح موضوعات کلان و تعیین رابطه از جانب برخی مانند «شبهه عبائیه» و … نمیتواند قضاوت صحیحی داشته باشد و برخورد بسیار غیر علمی است. ما از زندگینامه مقام معظم رهبری اگر بخواهیم بحث کنیم سالها پیش از انقلاب سطوح عالیه حوزه علمیه را تدریس میکردند و تأیید بزرگانی چون مرحوم شیخ مرتضی حائری استاد برجسته ایشان را داشتند. در زمان انتخاب رهبری نظام بعد از حضرت امام (ره) کسی تردیدی در بحث اجتهاد رهبر انقلاب نداشت، صحبت دیگری مطرح بود که رهبری شورایی باشد یا فردی و حتی آقای هاشمی به شورایی بودن تمایل نشان میدادند. مقام معظم رهبری طبیعی بود که تمایل نداشتند عهده دار چنین مسوولیت سنگینی باشند این امر از همه کسانی انتظار میرود که میخواهند اخلاق را در عرصه سیاست حفظ کنند. طبیعی بود که مسوولیت سنگین را نمیخواستند به سبک قدرتمندان پذیرا باشند، اعضای خبرگان تمایل داشتند که فردی ولی قانون اساسی باشد که واجد تمام شرایط مرجعیت بالفعل باشد و سراغ ایشان رفتند. صبح نو