قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / تاریخ حدیث مکتوب شیعه در عینیّتِ کتب اربعه/ عباس مفید
تاریخ حدیث مکتوب شیعه در عینیّتِ کتب اربعه/ عباس مفید

یادداشت شفاهی؛

تاریخ حدیث مکتوب شیعه در عینیّتِ کتب اربعه/ عباس مفید

اختصاصی شبکه اجتهاد: گزارشات متعدد در منابع حدیثی عامه و گاهی در منابع شیعی داریم که کتابت حدیث (که یک قاعده عقلایی و منطقی است بخصوص در عصری که رسانه‌های جدید وجود نداشته) در عصر نبوی و بیشتر در عصر امامان، توسط اصحاب انجام می‌شده است، برای نمونه گزارش کتاب سعد بن عباده را داریم که کلمات پیامبر را ثبت کرده است (کتاب الام شافعی، ج۶، ص۲۷۳). مراد از کتاب، مجموعه‌ای از نوشته‌هاست که به آن صحیفه می‌گفتند. در صحیح بخاری است که ابوهریره می‌گوید من دیدم عبدالله بن عمرو بن عاص احادیث پیامبر را می‌نوشت. انس بن مالک هم نگاشته‌هایی داشته که از روی آن بر مردم حدیث می‌خوانده. کتاب ابن جندب را داریم که ابن ادریس شافعی گفته سرشار از دانش است. در کتاب اصول سته عشر (ص۱۸۰) گزارشی از علی (علیه‌السلام) است که کلمات رسول خدا تحریف شده و مراقب باشید. شخصی می‌پرسد ما با این مصاحف که در اختیار ماست چه کنیم. این نشان از وجود نگاشته‌هاست.(۱)نیز مفهوم منع حدیث اساساً زمانی معنا دارد که تدوین و نشر حدیث در کار باشد. پس کتابت در عصر نبوی کاملاً روشن است. نپذیرفتن بحث منع تدوین حدیث هم خللی به وجود کتابت وارد نمی‌کند. کتاب «شفاهی و مکتوب» گریگور شولر نیز به این مطلب پرداخته و قابل استفاده است که خانم نیلساز ترجمه کرده‌اند.

پس از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز در زمان حضرت علی (علیه‌السلام) احادیث مکتوب می‌شده. برای نمونه می‌توان به کتاب علی اشاره کرد؛ یا می‌توانیم به گزارشی که کلینی در کافی آورده که حارث اعور خطبه امیرالمؤمنین را می‌نوشت اشاره کرد. باز در کافی گزارش داده که اصبغ بن نباته از علی (علیه‌السلام) نقل می‌کند که خطبه ایشان مکتوب شود؛ یا در کتاب ملحق نهج‌البلاغه آمده که ابن ناقه نقل می‌کند علی (علیه‌السلام) خطبه خواند و اصحاب آن خطبه را نوشتند. این‌ها شواهدی بر کتابت حدیث در عصر این دو معصوم است.

اما تا این دوره، هنوز مکتب حدیث شیعه شکل نگرفته است. از دوره امام حسن و امام حسین و اوائل دوره امام سجاد (علیهم‌السلام) که شیعه منزوی بود نیز تقریباً چیز قابل ارائه‌ای نداریم.

ما در عصر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، رگه‌هایی از کتابت را می‌بینیم؛ اما از دوره امام باقر و امام صادق (علیهم‌السلام) جریانی شروع شد که در کتاب «تاریخ حدیث مکتوب شیعه» نامش را «نهضت کتابت حدیث» نهادیم.

توصیه‌های صادقین (علیهم‌السلام) در شکل‌گیری این نهضت شیعی مؤثر بود. نمونه‌هایی از گزارشات حاکی از کتابت اصحاب صادقین و امامان پسینی موجود است. گزارش معروفی داریم که زراره، الواح ‌اش را باز‌ می‌کند تا کلمات حضرت را بنویسد. گزارشی در مورد عبدالله بن سنان هست که می‌خواسته یک مساله نه‌چندان مهم را هم از حضرت بنویسد که حضرت می‌گوید «و لیس مثل هذا یُکتب». بنای اصحاب بر نوشتن حتی گاهی تا این حد زیاد بوده است. باز عبدالله بن سنان می‌گوید پیش من می‌آیند و احادیث شما را از من می‌شنوند و من از این قرائت خسته می‌شوم. حضرت می‌گویند: «فاقراء علیهم من اوله حدیثا و من وسطه حدیثا و من آخره حدیثا». روشن است که مکتوبه‌ای در میان است. نه‌تنها کتاب داشته بلکه در حال نشر و قرائت کتاب هم بوده است. گزارش معروفی که محمد بن مسلم قضاوت قاضی ابن ابی لیلی را برمی‌گرداند (فردّ قضیته) در کافی شریف است. وقتی قاضی می‌گوید از کجا چنین تعبیری را از محمد بن علی می‌گویی؟ آیا از کتابی نوشتی؟ می‌گوید بله از کتابی نوشته‌ام. بعد ابن ابی لیلی می‌گوید می‌توانم ببینم؟ محمد بن مسلم می‌گوید بله، ولی فقط در همان حدیث نظر کن و جاهای دیگر کتاب را نبین. این نهضت به‌جایی می‌رسد که سماعه بن مهران خدمت امام کاظم (علیه‌السلام) می‌رسد و می‌گوید: «ما یرد علینا الا و فیه شیء مسطّر». در تمام موضوعات به برکت شما حدیث مکتوب داریم. این‌ها مشتی است نمونه خروار از شواهد اوج جریان کتابت که از عصر صادقین و پس از آن است.

دکتر سید عبدالحمید ابطحی مقاله‌ای دارد با عنوان «صُحُفی بودن امامان». کتاب محوری امامان به حدی بوده که مورد اعتراض جامعه فرهنگی رقیب شده و برچسب مذمت محسوب شده است. این ماجرای نهضت کتابت سبب شد که جامعه شیعه از نیاز مطلق به یک غنای بالا رسید.

در عصر صادقین حدود دو هزار کتاب تولید شده، این از گزارشات کتاب نجاشی و دیگر کتب فهرست استخراج می‌شود.

نمود این اوج جریان کتابت، در کتب اربعه حدیثی نیز دیده می‌شود. کلینی متوفی ۳۲۹، صدوق متوفی ۳۸۱ و طوسی متوفی ۴۶۰ هستند. بین امام رضا (علیه‌السلام) که حدیث تا آن دوره آخرین دوره اوجش بوده تا زمانی که کلینی اقدام کرده به کتابت (حدود سال ۳۰۰) حدود ۱۰۰ سال فاصله بوده است. صدوق نیز ۱۵۰ سال و طوسی حدود ۲۰۰ سال از آن دوره فاصله دارد. این نگاشته‌ها چگونه به این سه محدث رسیده است؟ اینک اثبات شده که کتب اربعه بر اساس یک سری منابع مکتوب قبل خودش تدوین شده است؛ به این معنا که وقتی کلینی سند نقل می‌کند، این‌ها نقل شفاهی نداشتند. ایشان منتقل‌کنندگان یک متن مکتوب به مرحوم کلینی هست. این مساله مسلم است؛ فقط به‌عنوان نمونه‌ می‌توان به مقدمه مرحوم صدوق که می‌گوید «هر چه آورد از کتب مشهوره است» اشاره کرد. حتی چند کتاب را نام می‌برد که مورد استفاده‌اش بود و این واضح است که ایشان دارای منابع مکتوب بوده که از اصحاب امامان بوده و به دست صاحبان کتب اربعه رسیده است.

اینکه آیا این اصول به شکل وجاده به دست صاحبان کتب اربعه رسیده، باید گفت: خیر. آیا اصول نوشته شده بوده و گوشه انباری‌ها بوده و اتفاقی به دست کلینی و صدوق رسیده؟ آیا هیچ برنامه‌ای پشت این انتقال نبود؟ آیا فقط عده‌ای نوشتند و طی یک اتفاق به قرن سوم و چهارم و پنجم رسید؟ خیر، این تلقی غلط است. گزارشات متعدد در فهرست طوسی و نجاشی است که پشت این انتقال برنامه‌ای است.

دو نکته بسیار مهم است. اول اینکه این انتقال، درست تصویرسازی شود. دوم اینکه به نقش برخی افراد که به‌عنوان واسطه‌ی فرهنگی بوده‌اند توجه شود. ایشان مانند پلیس امنیت، سر راه بوده‌اند و کتاب‌ها را تحویل گرفته‌اند و به نسل بعد رسانده‌اند. اسم این روش انتقال، «فرآیند قرائت و سماع» است. نسخه توسط مؤلف اصلی نوشته می‌شد. مؤلف در فرآیندی تحت عنوان قرائت و سماع که شواهدش در کتاب «میراث مکتوب حدیث شیعه» آمده، این‌ها را به شاگردانش منتقل کرده است. شاگرد از روی نسخه استاد استنساخ می‌کرد. شاگردان که هر کدام نسخه‌ خود را داشتند، می‌آمدند نزد استاد و کتب را قرائت می‌کردند و او سماع‌ می‌کرد و یا بالعکس. سپس استاد اجازه می‌داد که از روی این کتاب نقل کنند. هر کدام از آن شاگردها، خودشان شاگردانی داشته‌اند. فرض کنید عبیدالله بن علی حلبی چهار شاگرد داشته و هر شاگرد سه شاگرد. دوازده نسخه فقط تا این مرحله از کتاب حلبی خلق شده. این فرآیند تا جایی پیش‌ می‌رود که تعداد نسخه‌ها به وفور زیاد می‌شود. به حدی می‌رسد که دیگر نیازی به قرائت و سماع نبوده و صرفاً اجازه نقل می‌دادند.

گزارشات متعدد برای مساله قرائت و سماع داریم. یکی از بهترین گزارشات همان گزارش عبدالله بن سنان است که در همین نوشتار بیان شد: از اولش یک حدیث، از وسطش یک حدیث و از آخرش یک حدیث بخوان. این دقیقاً یعنی فرآیند قرائت و سماع در عصر امام صادق (علیه‌السلام). کتاب حریز بن عبدالله سجستانی معروف است. کتاب عبدالله بن بکیر را داریم که فضل بن شاذان می‌گوید من رفتم کوفه نزد حسن بن علی بن فضال و کتاب عبدالله بن بکیر را از حسن بن علی فضال گرفتم و این کتاب را بر من قرائت می‌کرد. انتقال کتاب موسی بن بکر به صفوان مطرح است که صفوان گفته: «هذا سماعی من موسی بن بکر». گزارش معروف احمد بن محمد بن عیسی الاشعری را داریم که می‌گوید رفتم نزد وشاء که کتاب ابان بن عثمان و علاء بن رزین را به من بدهد. او گفت چرا عجله می‌کنی. اول برو از روی این‌ها بنویس بعد بیا نزد من سماع کن و بعد به تو اجازه می‌دهم.

اساساً عدم قرائت و سماع نوعی منقصت برای راوی بوده. شخصیتی مانند یونس بن عبدالرحمن در موردش گفته شده: «انه یروی بغیر سماع». این یک مذمت محسوب می‌شده است، این یک جرم بزرگ علمی بوده که کسی بدون قرائت و سماع نقل کند.

برخی افراد هستند که در این حوزه شاخص هستند. آنان شاهراه‌های انتقال میراث روایی ما به صاحبان کتب اربعه هستند. برای مثال وقتی بخواهیم از مشهد به تهران برویم سه مسیر پیش رو داریم، کدام مسیر را انتخاب می‌کنیم؟ نزدیک‌تر باشد؟ هموارتر باشد؟ امنیتش بیشتر باشد؟ کدام‌یک از این سه مسیر را انتخاب می‌کنید؟ قطعاً مسیری را انتخاب می‌کنید که امنیت بیشتری داشته باشد ولو دورتر باشد. فرآیند قرائت و سماع، نتیجه‌ی قهری و طبیعی‌اش این است که به‌مرور زمان یک سری طرق درست می‌کند. در مثال حلبی، هر کدام از آن ۱۲ نفر، طریقی هستند که از آن طریق کتاب حلبی به محمدون ثلاث منتقل شده است. پس ما نسخه‌های متعدد از یک کتاب و طرق متعدد از یک کتاب داریم. این امر، انبوهی از شواهد در میراث روایی شیعه دارد که از طرق متعدد صحبت کرده‌اند. برای نمونه حول همین کتاب عبیدالله بن علی حلبی گفته‌اند «روی هذا الکتاب خلق من اصحابنا عن عبیدالله». در مورد کتاب معاویه بن عمار داریم «رواه عنه جماعه من اصحابنا». یا در مورد جمیل بن دراج داریم «له کتاب رواه عنه جماعات من الناس و طرقه کثیره».

حال، منِ کلینی در قرن چهار، منِ طوسی در قرن پنج می‌خواهم از این نسخه‌ها روایت کنم و طرق و مسیرهای متعددی پیش روی من است. می‌روم سراغ مسیری که امنیت بیشتری داشته باشد. لذا افرادی را انتخاب می‌کردند که بزرگی‌شان روشن است: ابن ابی عمیر، حسن بن محبوب، صفوان بن یحیی، حسین بن سعید اهوازی و … . تقریباً ۸۰ درصد مسیرهایی که در کتاب کلینی انتخاب شده همه قابل اعتناست. پلیس‌هایی مثل ابن ابی عمیر در مسیر این انتقال بوده‌اند.

نزاعی قدیمی بین دو نفر از بزرگ‌ترین تراث شناسان شیعه وجود داشته است. محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی کسی است که صدوق می‌گوید هر چیزی را که این شیخ تصحیح نکند، باطل است. در بسیاری از طرق روایی ما نیز حضور دارد. او در مورد اصل زید نرسی و اصل زید زراد می‌گفته این دو کتاب توسط شخصی به نام محمد بن موسی همدانی جعل شده است. چند دهه بعد یکی دیگر از تراث شناسان بزرگ شیعه به نام ابن غضائری می‌گوید و «غلط ابوجعفر فی هذا القول»؛ یعنی صدوق به‌تبع ابن ولید در این قول به خطا رفته است. او می‌گوید من این دو کتاب را دیده‌ام و دیده‌ام که از ابن ابی عمیر سماع شده؛ یعنی ابن ابی عمیر مجلس درسی داشته و دیگرانی سماع کرده‌اند. همین قرائت و سماع به پشتوانه ابن ابی عمیر، سبب شده ابن غضائری بگوید که ابن ولید خطا کرده. مرحوم آیت‌الله خویی در معجم رجال می‌گوید: اگر خود ابن ولید از طریق ابن ابی عمیر به این کتب دست پیدا‌ می‌کرد، می‌گفت درست است و تصحیح می‌کرد. چون از طریق همدانی دسترسی داشته گفته جعلی است. می‌بینیم چیزی که معادلات را عوض کرد، مسموع بودن از ابن ابی عمیر است. همین امر هم سبب شده نجاشی نسبت به کلینی بگوید «اوثق الناس فی الحدیث و اثبتها»؛ زیرا مسیرهای انتخابیِ کلینی، از مطمئن‌ترین مسیرها و متقن‌ترین افراد بوده است. همین ابن ابی عمیر، کتاب‌های ۱۰۰ نفر از اصحاب را به احمد بن محمد بن عیسی منتقل کرده است.

با این فرآیندِ متقن بوده که احادیث مکتوب، با درصد بالایی به کتب اربعه ورود پیدا کرده است.

پرسش دیگری مطرح است که چه درصدی از احادیث کتب اربعه را حاصل فرآیند کتابت و چه مقدار را حاصل انتقال شفاهی باید دانست؟ اگر کسی می‌تواند بگوید که کدام روایت به شکل شفاهی به کتب اربعه ورود کرده، بگوید. ما شاهدی بر این ادعا نداریم.

برخی از اصول اصحاب که بازتاب مکتوب در کتب اربعه داشته قابل توجه هستند. در این باب، توجه به اسناد و طرق موازی پرتکرار به نام یک شخص که به یک شخص منتهی شود مهم است. این نشان می‌دهد که مثلاً کلینی کتاب را در مقابل خودش گذاشته و نوشته است. یکی از آن اسناد پرتکرار، همان کتاب عبیدالله بن علی حلبی است. دیگری کتاب اسماعیل بن ابی زیاد سکونی است. دیگری کتاب حریز بن عبدالله سجستانی است. کلینی به‌صورت مستقیم از این کتب نقل کرده است. قواعد دیگری نیز که دکتر محمود ملکی در پایان‌نامه خودشان مطرح کرده‌اند کمک‌ می‌کند. دکتر رضا قربانی نیز در پایان‌نامه‌شان، منابع مکتوب مرحوم کلینی را بررسی کرده‌اند. مقالات متعدد هم نگاشته شده است، استاد سید  محمدجواد شبیری زنجانی مقاله‌ای دارد با عنوان «مصادر شیخ الطوسی فی تهذیب الاحکام» که مقاله‌ای بس خواندنی است؛ اما برای مثال، کتاب محمد بن مسلم دست کلینی نبوده؛ کلینی از یکسری منابع واسطه روایت می‌کند.

در کتاب «تاریخ حدیث مکتوب شیعه»، از کتب اربعه و سهم آن در انتقال مکتوب احادیث سخن به میان آمده است. در فصل «شکل‌گیری مجامع روایی بر پایه منابع مکتوب» توضیحاتی آمده است. محمدون ثلاث از برخی طرق به شکل مستقیم نقل کرده‌اند. اگر بگوییم چنین چیزی بوده و از آن طرف هم نجاشی گفته طرق این کتاب متعدد است، نقش راویان (مثلاً بین طوسی و ابن فضال)، نقش استقلالی نیست؛ بلکه طریقی است. ایشان نسخه را گرفته‌اند و در فرآیند قرائت و سماع به نسل بعد منتقل کرده‌اند. حتی اگر راوی ضعیف باشد، دخلی به اعتبار روایت وارد نمی‌شود. برای نمونه کتاب یونس از یک راوی به نام اسماعیل بن مرّار روایت شده که هیچ اطلاعاتی از او نداریم. حدود ۱۰۰ روایت از این طریق رسیده و کلینی نقل کرده. این مجهول بودن به اعتبار روایت ضربه نمی‌زند. فرض کنیم سهل بن زیاد را تضعیف کنیم. او در بیشتر اسناد کافی طریقی است و حتی اگر سند محور باشیم، دخلی به اعتبار روایت وارد نمی‌شود.

————————–

۱. می‌توانید برای شواهد بیشتر مراجعه کنید به کتاب «دراسه فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه» اثر دکتر مصطفی اعظمی یا کتاب «المستشرقون فی الحدیث» اثر دکتر بهاءالدین محمد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics