شبکه اجتهاد: اهل حدیث، مقصودم علمای اصحاب حدیث سنی تا قرنها با شکلگیری اتوریتههای نهادینه دینی و یا دینی|سیاسی مخالف بودند. حدیث متاع دستیاب تری بود و بدون مقدمات زیاد میشد در حدیث و حفظ آن مرتبهای یافت. همین امر به آن دیدگاه که گفتم هم کمک میکرد و هم از نتایج آن هم همزمان بود؛ یعنی این دو پدیده در ارتباط مستقیم با هم بودند. با خواندن چند متن در حدیث و گرفتن چند اجازه در آن هر آشنا با الفبایی برای خود محدثی به شمار میآمد. این برخلاف فقه بود که در مدارس خاص معمولاً تدریس میشد و زمان بیشتری آموختنش وقت میگرفت و دست آخر دستیابی به مقام افتاء و قضاء برای هر کسی آسان نبود و نیازمند اجازه از سوی نهادهای خاص بود.
اینها که گفتم به ویژه در فقه و حدیث سنی کاملاً گواهی شده است. همزمان برای محدثان یک شغل بی درد سر تر وجود داشت که دستیاب تر و آسان تر بود. آن هم شغل واعظی بود. واعظان البته اگر میخواستند در میان مردم مقامی پیدا کنند یا نیاز به تأیید دولتها بودند و یا بایستی جایی در میان صوفیه برای خود دست و پا میکردند. در آن صورت مجالسشان در نیشابور و اصفهان و ری و بغداد خوب میگرفت. متاع آنان هم نقل حدیث بود چرا که عملاً نقل و ترجمه احادیث و موعظههای حدیثی عامه فهمتر بود و با زندگی مستقیم مردم سر و کار داشت؛ بنابراین بیشتر واعظان اهل حدیث بودند تا فقیه و اگر در میان آنان فقیهان هم بودند باری در مقام وعظ از فقهشان چندان بهره نمیگرفتند. از اینجا بود که طبقه واعظان قدرت روزافزون اجتماعی پیدا کردند؛ گاه در رقابت با فقیهان رسمی. معمولاً جذبههای صوفیانه و خانقاهی هم به کمک آنان میآمد و از آنان آدمهای بسیار پر نفوذ در جامعه میساخت.
با رشد سلفیگری در این صد سال اخیر، جایگاه حدیث و سنن خوانی بسی بیشتر شده است. آموختنش هم چندان سخت نیست و چون بسیاری از سلفیان نه دانش آموخته نهادهای تدریس فقه و کلام و اصول فقه بلکه دانش آموختههای دار الحدیثها و دانشکدههای حدیث در ریاض و مکه و مدینه و لاهور و غیره هستند دستیابی به موقعیتهایی شبیه مدرک تبلیغ دینی بسی ساده تر است. تازه علاوه بر آنها اشخاص زیادی از اسلام گرایان مطلقاً تحصیلات دینی ندارند و توشه آنان تنها مداومت بر نقل و خواندن حدیث و آشنایی با کتابهای حدیثی است. فرقی که در این میان بروز کرده این است که جای واعظان قدیم همینک داعیهها هستند که مدعی تبلیغ دین شده اند. متاعشان هم حدیث است. مبانی نقد حدیث هم معمولاً نمیدانند.
نتیجه اینکه الآن با رشد اسلام وهابی و سلفی این داعیهها دست برتر در تبلیغات دینی را پیدا کرده اند. صدها شبکه تلویزیونی و هزاران سایت دینی که مانند قارچ و به شکل بیمارگونهای همه جا سر کشیدهاند فرهنگ دینی و مذهبی را فرهنگی متأثر از حدیث و حدیث گرایی کرده و طبعاً مجال را برای نهادهای سنتی دینی تنگ کرده اند. تحصیلکردگان ازهر هم خود متأثر از همین فضا شدهاند و برای آنکه از قافله عقب نمانند آنان هم به این پدیده روی خوش نشان داده اند. این همزمان است با تأثر روز افزون ازهر از تعالیم سلفی به جای سنت قدیمتر خود در تدریس تاریخ و فقه و اصول و کلام اشعری و ماتریدی؛ پدیدهای که از اوائل سده بیستم رو به رشد است.
حالا فرض کنید به جای تعالیم کلامی و فقهی و یا دست کم موعظههای متأثر از تعالیم تصوف قدیم صبح و شام بر منابر این جماعت احادیث صحیح بخاری و مسلم نقل شود و از مسند احمد و صحیح ابن خزیمه دائماً حدیث برای مردم بینوا خوانده شود. احادیث و منابعی که قرنها اهل کلام و فقیهان تمام تلاششان این بود که با تأویلات فقهی و اصولی و کلامی صبغه عقلی و عقلانی و عقلایی به آنان ببخشند یکباره متاع سهل المنال برای مردمان و مستمعان صدها شبکه تلویزیونی و ماهوارهای شده و داعیهها و واعظانی کم مایه به صرف نقل احادیث که عمده آنها هم پایهای در حقیقت ندارند مخاطبان خود را تحت تأثیر قرار میدهند. به ویژه آنکه این احادیث در کانتکستهای تاریخی و فنی خود خوانده و معنا نمیشوند و حقیقت مطلق پنداری برای آنها به علت اینکه گفتار پیامبر و سلف صالح قلمداد میشوند ساده تر ادعا میشود.
احادیث تاریخی و اعتقادی چنانکه میدانیم بیشتر محصول و ساخته دعواها و جدالهای مذهبی و سیاسی و از آن میان مجادلات شیعه و سنی اند. در فضایی که در آن بر طبل این گونه اختلافات مذهبی خانه خراب کن و بی حاصل روز به روز بیشتر کوبیده میشود و در دورانی که سلفی گری در آن دست برتر را در میان نهادهای دینی پیدا کرده است با توجه به اینکه اصولاً سلفی گری بر محور مخالفت خوانی با انواع بدعتها و دفاع از سنت مزعوم شکل گرفته طبیعی است که حدیث خوانی و استناد به سنت یعنی اظهار مخالفت با بدعتهای مزعوم و زنده کردن دعواهای قدیم مذهبی و شعله ور کردن آتش کینه ورزیها.
صبح و شام حدیث خوانده شود و از سنت سلف صالح گفته شود و از بدعتها برحذر داده شود و با همه مظاهر تمدنی به بهانه مخالفت با سنت دشمنی ورزیده شود به نظر شما از مسلمان امروزی چه چیزی میسازد تا شباهتی با شهروند بغداد سده چهارم داشته باشد که در آن تفکر جهان وطنی و تعامل زنده و حضور طیفهای مختلف فکری و دینی و فلسفی و فرهنگی حرف اول را میزد. جز این است که کمترین نتیجه چنین فضای مسمومی تربیت نسل و بل نسلهایی است که از رواداری دینی و سیاسی و اجتماعی بهرهای ندارند و تربیت مدنی و تعایش مسالمت آمیز را نمیفهمند؟
باری چنین است که ما امروز با بحران مرجعیت دینی در اسلام معاصر روبرو هستیم. داعیه و مبلغ مذهبی با توشهای قلیل و نزار در دانش دینی و فقدان روحیه انتقادی در بینش مذهبی جای فقیه و متکلم و فیلسوف و حتی واعظ صوفی مشرب گذشته را گرفته است.
در اسلام شیعی نیز مشکلی مشابه و البته با پیش زمینه و اشکال متفاوت و به ویژه حدیث گرایی غیر انتقادی و اخباری گونه رو به رشد است که یکی از اسباب و علل آن عقلانیت واکنشی و تدافعی نسبت به تبلیغات دینی سلفی است. از دایره این شبکههای ماهوارهای مذهبی باید بیرون آمد. اسیر عقلانیت قرون وسطایی حاکم بر آن نباید شد.