استاد درس خارج حوزه قم ضمن اشاره به چیستی خصائص الشریعه گفت: حداقل دو فایده بر شناخت خصائص مترتب است و هر دوی آنها منهجی و روشی هستند و اگر این دو درست باشد باید به فلسفه شریعت بهعنوان علم ضروری نگاه کنیم. فایده اول این است که یک آگاهی و احاطه علمی را به فقیه میبخشد که در هنگام مواجهه با نصوص و استنباط و فهم ادله، با قدرت بیشتر و آگاهی بیشتر و سعی بر تحفظ خود از فروغلطیدن به اشتباهات، وارد استنباط شود. فایده دوم این است که گاهی اوقات فقه در بیرون میآید به جای اینکه درست کند خراب میکند، به جای اینکه خدمتی به دین کند به ضرر دین میانجامد، به جای اینکه وحدت ایجاد کند تفرقه ایجاد میکند. اگر شما خصائل شریعت را در اختیار داشتید میتوانید بر اساس شناخت صفات، ارزشداوری کنید.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست «خصائص الشریعه و نقش آن در توسعه دانش فقه» با سخنرانی استاد احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری و مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم قم در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد که گزیده آن را به نقل از «ایکنا» با اندک ویرایشی در ادامه میخوانید.
موضوع نقش خصائص الشریعه در استنباط و در فقه به صورت عام را طی چند نکته عرض میکنم. اینکه بحث را در خلال چند نکته بیان میکنم برای تسهیل نقل اندیشه و نقد اندیشه است، یعنی اگر کسی نقد دارد مشخص شود به کدام بخش نقد دارد.
۱. نکته اول اینکه علمی به نام فلسفه شریعت الآن وجود ندارد. البته فلسفه شریعت با فلسفه فقه متفاوت است گرچه نتایج آن در سبد فلسفه فقه قرار میگیرد. پس ما علمی به نام فلسفه شریعت نیاز داریم که نگاهی عقلانی به شریعت بیندازد و فصول مختلف و ابواب مختلفی را شامل شود. البته به این معنی نیست که گزارههای مربوط به این علم وجود ندارد؛ برخی فقها و اصولیان و فیلسوفان ما نگاه فلسفی به شریعت داشتند.
شریعت دارای صفات و خصائل است
۲. نکته دوم این است که بخشی از فلسفه شریعت بررسی خصائص شریعت است یعنی اگر روزی این علم پا گرفت و در حوزهها به راه افتاد باید فصلی به نام خصائص الشریعه باز کنیم.
۳. نکته سوم این است که به دو دلیل شریعت دارای صفات و خصائص است؛ دلیل اول نصوص خود شریعت است که این نصوص دینی صفاتی برای شریعت ارائه کردند مثل صفت سهله بودن که از صفات برجسته است ولی نصوص متضمن صفات شریعت بسی زیاد و گسترده است البته روش کشف این صفات مختلف است. دلیل دوم این است که اساسا وقتی یک مجموعه نظام تشریعی به میدان میآید نمیتواند متضمن صفات نباشد. مگر میشود مجموعهای بیاید و این ویژگیها را نداشته باشد؟ لذا امروزه یکی از بحثهای مربوط به نظامهای حقوقی همین مسئله است؛ بنابراین نمیشود یک مجموعه تشریعی متضمن قوانینی را بدون لحاظ صفات منظور کنیم. نظام تشریعی اسلامی هم یک مجموعه است و در آن خصلتهایی است و چون تشریع اسلامی مربوط به فعل خداوند است، این نظام ویژگیهای خاص الهی دارد. ویژگیهایی دارد که گسترده است چون شریعت برای همه حیات است و ویژگیهای این شریعت به اندازه گستردگی زندگی از گذشته تا حال تداوم یافته است.
۴. نکته چهارم این است که این صفات که به شریعت نسبت میدهیم، بخشی از آن صفات مجموعه شریعت است و بخشی صفات مربوط به مجموعههایی از احکام است و بخشی از آنها مربوط به یک حکم از شریعت است ولی به خاطر اینکه آن حکم خیلی مهم است میتوانیم نسبتی را به شریعت بدهیم. البته بحث ما توقفی بر این نکته ندارد؛ مثلا اوسع بودن شریعت، صفتی برای کل شریعت است ولی گاهی برخی احکام به صورت برجسته این حکم را نشان میدهند ولی در واقع این اوسع بودن، صفت کل شریعت است.
۵. نکته پنجم این است که این خصال و صفات در یک نگاه دقیق برآیندی از حکمتها، احکام، اهداف، علل و … است یعنی شما نباید تصور کنید این خصلتها جزء حکمتها یا علتها جا میگیرند بلکه برآیند همه اینها است. گاهی اوقات یک خصلتی برگرفته از بخشی از اینهاست، مثلا چون شریعت متضمن فلان حکمت است این صفتی را برای شریعت میسازد. پس شما نباید خصائل را مرادف با حکمت و … بگیرید.
مصادر شناخت خصال شریعت
۶. نکته ششم این است از کجا میتوانید به این خصال شناخت پیدا کنید؟ مثلا نصوص یک مبدا و منشا مهم برای وصول به این خصال است. از این نصوص به چند گونه میتوان خصال را دریافت؛ گاهی از طریق بیان مطابقی است و برخی اوقات به دلالت التزامی این خصال را به دست میآوریم. گاهی ممکن است از تجمیع نصوص به یک خصلت برسید؛ مثلا فرض کنید هیچ نصی نگفته است شریعت در ارتباط با اقتصاد قوانین توازنبخش ارائه میکند ولی شما میتوانید قوانین و احکام را کنار هم بگذارید و بعد بگویید شریعت دنبال توازن در اقتصاد است. این صفت را شما از تحلیل و تجمیع نصوص به دست آوردید و در واقع نوعی اصطیاد است.
مصدر بعدی عقل است. عقل اینجا یک میدان وسیع و گسترده با قدرت مانور بالا دارد. چرا؟ چون شناخت خصال شریعت جزء فلسفه شریعت است و در اینجا عقل است که بررسی و تحلیل میکند و حتی اگر سراغ نص میروید با تحلیل عقلانی سراغ نص میروید. پس عقل در اینجا قدرت مانور گسترده دارد تا این صفتها را کشف کند؛ مثلا علامه طباطبایی میگوید شریعت اعتباری است. خب ایشان وصف اعتباریت را با نگاه فلسفی کشف میکند.
مصدر بعدی، تجربه میدانی است یعنی تحقق شریعت را در عرصه میدان رصد کنیم. اینجا میتوانید به یک صفتهایی دست پیدا کنید. چون ما مطالعه میدانی نداریم این بحث تعطیل است ولی اگر روزی مطالعات میدانی و علم الاجتماع فقه و شریعت داشته باشیم چه بسا بتوانیم بعضی از خصلتهای شریعت را به زبان روز بیان کنیم.
مصدر بعدی دانش نظامهای حقوقی است. در این دانش ما نظامهای حقوقی را در مقارنه با هم قرار میدهیم و صفاتی برای آنها برمیشماریم. چون نظام حقوقی اسلام در مقام مقارنه قرار نگرفته است فعلا نمیتوانید از این طریق به ویژگیها و صفاتی دست پیدا کنید.
فقه، ظرف ظهور شریعت است
تا اینجا هرچه گفته شد مربوط به شریعت بود و از اینجا به بعد وارد فقه میشویم. البته بحث تبلور میدانی شرعیت مربوط به فقه بود که اشاره کردم ولی سوای آن یک مورد، هرچه گفتیم مربوط به شریعت بود.
۷. نکته هفتم اینکه فقه، ظرف ظهور شریعت است.
۸. نکته بعدی اینکه اجتماع، ظرف ظهور خصال شریعت است. اگر بخواهیم صفات شریعت تبلور عینی پیدا کند فقه باید میدانی و عملیاتی بشود آن وقت در هنگام تحقق فقه در جامعه آن خصلتها تحقق پیدا میکند.
۹. نکته دهم، بحث تخطئه در فقه است. یکبار تخطئه به خود حکم مربوط است که رایج است، یکبار شما تخطئهتان متوجه صفت شریعت است یعنی صفت شریعت را درنمییابید. آیا اینکه صفت شریعت را درنمییابید ملازم با خطای در استنباط حکم است؟ یعنی ممکن است کسی حکم را به صورت خطایی استنباط نکرده باشد ولی صفات را به صورت خطایی استنباط کرده باشد یا لزوما خطای در احراز صفت از طریق خطا در استنباط حکم است؟ به نظر من ممکن است فقیهی احکام را درست استنباط کند ولی صفت را درست استنباط نکند.
جامعه، ظرف ظهور خطا در استنباط صفات شریعت
۱۰. نکته دهم اینکه ظرف ظهور خطای حکم، استنباط است یعنی اگر فقهی در ارتباط با حکمی به خطا برود ظرف ظهورش استنباط است ولی ظرف ظهور خطا در استنباط صفت عمدتا میدان است. لذا این قضیه مواجهه شما با صفات را از فضای نظری بالاتر و فراتر میرود و به میدان عمل و زندگی میآورد.
۱۱. نکته یازدهم این است که فتوا نماینده شریعت است. مجتهدان سه مرحله را شکل میدهند؛ استنباط میکنند، به رأی میرسند، فتوا میدهند و آن فتوا نماینده شریعت است.
۱۲. نکته دوازدهم این است که این فتاوا هم باید نماینده شریعت باشند در ارائه حکم و هم در تحقق بخشیدن به خصائل.
۱۳. نکته بعدی فایدهمندی شناخت خصائص است. حداقل دو فایده بر شناخت خصائص مترتب است و هر دوی آنها منهجی و روشی هستند و اگر این دو درست باشد باید به فلسفه شریعت بهعنوان علم ضروری نگاه کنیم. فایده اول این است که یک آگاهی و احاطه علمی را به فقیه میبخشد که در هنگام مواجهه با نصوص و استنباط و فهم ادله، با قدرت بیشتر و آگاهی بیشتر و سعی بر تحفظ خود از فروغلطیدن به اشتباهات، وارد استنباط شود.
فایده دوم این است که گاهی اوقات فقه در بیرون میآید به جای اینکه درست کند خراب میکند، به جای اینکه خدمتی به دین کند به ضرر دین میانجامد، به جای اینکه وحدت ایجاد کند تفرقه ایجاد میکند. اگر شما خصائل شریعت را در اختیار داشتید میتوانید بر اساس شناخت صفات، ارزشداوری کنید.
۱۴. نکته چهاردهم این است که اگر این ارزشداوری صورت گرفت و ما فهمیدیم این مجموعه فتاوا نتوانسته برآورنده صفات شریعت باشد، این چه چیزی را کشف میکند؟ اینکه فقه شما به اشتباه رفته است، یا حکم را اشتباه استنباط کردید یا صفت را احراز نکردید.
۱۵. نکته پانزدهم این است حالا که کشف کردید برگردید و از نو استنباط کنید و ببینید کجای کار اشکال دارد.