شبکه اجتهاد: امام خمینی (ره) از یک سو، شخصیت مرجع، فقیه، مجتهد و از سوی دیگر شخصیتی سیاسی، اجتماعی و بنیانگذار عظیم تاریخ انقلاب اسلامی بود. امام یک حکیم و عارف در حوزه هنر بود و این تعبیر را داشت که هنر انقلابی، اسلامی و دینی، آن هنری است که مرکزش جمال حق است. امر هنر، فهم و خلق زیباییهاست و امام خمینی تفسیر خود را از هنر این میداند که مرکز هنر، جمال حق است.
این بیان امام سه گزاره اصلی دارد، نخست آنکه خداوند زیبایی مطلق است؛ آن هم زیبای تابان، در عرصه ذات، صفات و اخلاق. مورد دیگر از منظر عرفانی این است که هستی، زیباست و نمیتوانیم هستی را به دو بخش هستی زیبا و هستی غیرزیبا تقسیم کنیم. امام در کتاب «چهل حدیث» این تعبیر را دارد که تمام ذرات کائنات، تجلی آن جمال جمیل عزوجل هستند و مورد آخر نیز این است که هرچه هستی نابتر و خالصتر باشد، زیباتر است.
این اصول نگرش حکمی و عرفانی امام در معنای زیبایی است که طبعا جوهره و گوهر هنر با زیبایی مرتبط است؛ بنابراین از جوهره حکمی و عرفانی برمیآید که هنر انقلابی، اسلامی و دینی آن هنری و مرکزش جمال حق است.
بُعد دیگر وجودی حضرت امام خمینی(ره)، بُعد فقهی است. امام یک مجتهد برجسته، فقیه کممانند در مبانی تاسیسی، تکمیلی و تطبیقی است. روششناسی فقهی امام در حوزه هنر، گرهگشایی بسیاری داشت که هنوز ناتمام مانده است.
در ادامه به پنج بُعد روششناختی امام اشاره میکنم که در حوزه هنر بسیار کارگشا بود اما بهره کافی از آن گرفته نشد؛
نکته نخست این است که باید دید، عناوینی که بهعنوان عناوین هنری میشناختیم، چه مقدار از آنها عناوین ذاتی هستند؟ نکته دوم، نقش عزم و اراده است؛ اینکه شما به چه منظور کاری را انجام میدهید؟ یک عنوان با اراده میتواند حکمی داشته باشد و ارادهای دیگر میتواند حکم دیگری داشته باشد.
نکته دیگر، مصلحت است. امام نه تنها در نظام اسلامی بلکه در نظم اجتماعی مصلحترو بود که این مصلحتها، عناوین و احکام را متدین میکند. امام یک فقیه اجتماعگرا بود و این با یک فقاهت فردگرایانه بسیار متفاوت است.
امام صرفا یک فقیه، با نگاه حکومت اسلامی و دینی نبود بلکه در کنار آن یک فقیه اجتماعگرا بود و نظم و نظام اجتماعی را میفهمید و درک میکرد و نکته بعد، عنصر زمان و مکان است؛ چراکه امام، نگاه جدیدی را با این نگاه به فضای فراغت اجتماعی آورد.
نکته بعد رهبری اجتماعی، سیاسی رهبر بزرگ انقلاب است و امام در این قسمت چارچوبهایی را برای هنر مشخص کرده است.
نکته اول این است که هنر باید تفکرزدا و غفلتزدا باشد. هنر اسباب غفلت نیست بلکه اسباب فطرت و تفکر است. نکته دوم این است که هنر باید تربیتکننده روح عزت باشد و هنرمندان، نویسندگان و شاعران باید روح شجاعت و حماسه را تقویت کنند و آخرین مطلب این که هنر باید در خدمت انصاف، عدالت ملی و جهانی باشد. هنر باید زبان خاموشان و بیرسانهها باشد. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت، شرافت، انصاف و تجسم تلخکامی گرسنگان مغضوب و قدرت افول است.