شبکه اجتهاد: سید مصطفی محقق داماد عضو هیأت علمی و استاد تمام حقوق دانشگاه شهید بهشتی و عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران در این گفتار، ابتدا به این نکته میپردازد که منظور از «فقه هنر»، نباید احکام مربوط به مصادیق و فرمهای خاص هنری (مجسمهسازی، موسیقی، شعر و…) باشد، بلکه یک نگاه استقلالی به هنر لازم است که در زاویه نگاه هیچ یک از فقیهان، وجود نداشته است.
در ادامه با ارائه تعریفی از جنس هنر، به بیان برخی خصوصیات مشترک در فعل هنر که ممکن است در بردارنده حکم شرعی باشد، میپردازد. سپس با توضیحاتی درباره اهمیت هنر برای جذب به الهیات و دین، امکان صدور فتاوای مشوق فقهی برای استفاده و ترویج هنر در این مسیر را بعید نمیداند. این نوشتار از کتاب «فقه هنر» برگرفته شده است.
فقه هنر از دو منظر میتواند مورد بحث قرار گیرد: نگاه اول به شکل مسائل فقهی است که به گونه موردشناسی با مسائل هنری ارتباط دارد. این نوع مسائل در فقه ما بسیار سابقهدار بوده و با هنر مرتبط است، ولی مسألهمحور است؛ مثل بحثهای مجسمهسازی، نقاشی، تصویر، موسیقی و مبحث غنا که همگی مسائل موردی هستند. این نوع نگاه کردن به مباحث، مسألهمحوری است. بسیاری از این مباحث از امهات مباحث فقهی ماست؛ مثلا فقیه در مورد چیستی حکم مجسمهسازی، نقاشی، نقاشی تصویر زنده و تشبیب بحث و گفتگو میکند. یا مباحثی دیگر مانند لهو و غنا که فقها آنها را از قدیم در مکاسب محرّمه بحث کردهاند. به طور یقین مراد از «فقه هنر» به صورت تخصصی این نوع مباحث (بحث فقهی موضوعات هنری به صورت مسألهمحور) نیست؛ چرا که این موضوعات و مسائل، مباحثی است که در کتب فقها به آنها اشاره شده و روش استنباط آن هم روشن است.
به نظر میرسد اضافه کردن کلمه فقه به هنر در «فقه هنر» مسألهمحوری نیست؛ یعنی در مباحث «فقه هنر» به مقوله هنر به عنوان یک نگاه مستقل به آن، پرداخته میشود نه به موارد و مسائل هنر، باید دقت کنیم که فقها به عنوان هنر به مسائل فقهی هنر نگاه نکردهاند. تمام مباحث صورت گرفته در موضوعات مجسمهسازی، نقاشی و موسیقی هیچ کدام نگاه «بما انّه فنّ» نیست و اصلا به هنر یا فنبودن این موضوعات توجه نشده است. جالب اینجاست که به هیچ وجه یکی از فقها هم از این جهت به این موضوعات فقهی نگاه نکردهاند.
با بیان گفته شده، ترکیب اضافهشدن فقه به هنر، هنر را به عنوان هنر به صورت یک پدیده نگاه میکند که باید به آن از نظر موازین فقهی نگاه شود و مورد بحث قرار بگیرد. باید این واقعیت را پذیرفت که مقدار زیادی از ترویج کلام و الهیات عقلانی اسلام، مدیون هنر قرآنی است؛ یعنی مسأله فصاحت، جاذبه اولیه قرآن مجید است. باید به این مسأله هم توجه داشت که فصاحت و بلاغت یکی از شئون هنری است. قرار گرفتن «فصاحت و بلاغت» در متون درسی حوزه نیز به این دلیل است که از نظر کلام اسلامی که ریشه این دروس در قرآن مجید است، در حقیقت هنر قرآن جاذبه آن است و اعجاز قرآن نیز به شمار رفته است. به عبارتی یعنی هنر قرآن، اعجاز آن است و با نگاهی دیگر، اعجاز قرآن مدیون هنر قرآن است.
آنچه قرآن تحدی میفرماید: «ان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین. فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره اُعدّت للکافرین». (بقره: ۲۴ـ ۲۵)، یعنی هرگز بشر نخواهد توانست چنین کاری انجام دهد. معنای آیه این است که هنر قرآنی، نوعی هنر است که بشر نمیتواند آن را انجام بدهد. با توجه به اینکه هنر انسانی در این عالم وجود دارد، لابد باید گفته شود که در حقیقت هنر را باید از مقوله بالتّشکیک دانست؛ همانطور که «وجود» از منظر فلسفه اسلامی یک مقوله بالتشکیک است.
حال معنای هنر از مقوله بالتشکیک، یعنی جلوهای هنری وجود دارد که فقط خدا میتواند آن را بیافریند و مختص خداست و توان بشری از انجام این نوع هنر، از این بابت که آفریده شده، قاصر است. این در حالی است که رتبههای پایینتر از حد الهی آن، افرادی همان هنر را دارند؛ مثلا حافظ، سعدی و دیگر شعرای زبردست جهان از نظر فصاحت، بلاغت و زیبایی کلمات، هنرمند هستند. بنابراین هنر در مقوله فصاحت و بلاغت، مقولهای بالتشکیک است.
پس چون آغاز ادبیات و الهیات اسلامی از هنر است، باید خیلی به آن توجه کرد و از زاویه متفاوتی به آن نگریست.
فقها در مکاسب محرّمه در مورد مجسمه و غنا، از این حیث که جزء کسبهای حلال یا حرام هستند، صحبت میکنند؛ اما از مسأله هنر «بما هو فن» صحبتی به میان نمیآورند. چون فقها و فقهی که بیشتر در این مباحث گفتگو کرده، فقه متنمحور است؛ روایاتی در این باب وجود دارد (کلینی، ۱۴۰۷، ج۶، ص۵۲۷؛ ابن بابویه، ۱۴۰۶، ص۲۲۳؛ ابن بابویه، ۱۴۱۳، ج۴، ص۳؛ حر عاملی، ۱۴۰۹، ج۵، ص۳۰۸)؛۲ اطلاق، عموم، ظهور و نص این روایات در مورد حرمت یا حلیت کسب این موضوعات هنری بوده و در این مورد بحث کردهاند و به تبعش، از این روایات استفاده کرده و حلیت و حرمت آنها نشان داده شده است. فقط در حقیقت با استناد به این روایات در این موضوعها گفتگو کردهاند (برقی، ۱۳۷۱، ج۲، ص۶۱۹؛ خویی، ج۱، ص۲۲۴؛ شهید ثانی، ۱۴۱۳، ج۳، ص۱۲۶).
مسأله مهم در اینجا عدم توجه فقها به آفرینشهای هنری از این زاویه است که در آن ظهور انسانی و تصنع زیبای انسانی صورت گرفته است. باید توجه داشت که این آفرینش هنری، تجلیدهنده هنر است. اما به هر حال فقیه تابع ادله است. مطیع و پیرو ادله است و نباید برای انشاء حکم از قلمرو ادله موجود بیرون برود.
فقها میگفتند در قرآن آمده است که «من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیلالله بغیر علم و یتّخذها هُزوا اولئک لهم عذاب مهین» (لقمان:۶) بنابراین موسیقی مصداق «لهو الحدیث» است (بهبهانی: ۴؛ دزفولیر۲: ۲۶۹؛ خوانساری: ۱۶) یا مثلا روایتی بر حرمت مجسمهسازی یا روایتی دیگر بر حرمت نقش کشیدن دلالت میکند. از ظهور الفاظ در روایات، این حرمتها و احکام استفاده میشود.
با وجود جنس مشترکی به نام تجلی هنری در آفرینشی هنری، متأسفانه فقها به آن توجه نکرده و در این مورد نظریهپردازی نیز نکردهاند. درنتیجه وجود چنین نگاه متفاوتی، باید حکمی متفاوت در مجسمهسازی و نقاشی انشاء کرد؛ چرا که باید توجه به جلوه هنری نیز در اینگونه احکام لحاظ شود.
حال آیا میتوان حرمت هرگونه هنرمندی را نتیجه گرفت؟ فقها نمیتوانستند به حرمت هر گونه هنرمندی فتوا دهند. در ضمن باید توجه داشت که به هر حال فقیه تابع دلیل است و از ادله موجود و روایات خاصی که به دستش رسیده، استفاده و حکم داده است.
از اول مسأله این بوده که اینگونه افعال هنری، حلال است یا حرام؟ لذا موضوع بحث ایشان، بررسی صور پنجگانه وجوب و استحباب و… در هنر نبوده است. البته در جاهایی که میگوید قرآن را به صوت حَسن بخوانید و روایات متعددی نیز معتضد این دستور قرآنی است (شعیری، ص۴۹)۳ فقها از این ادله چنین استفاده کردهاند که خواندن قرآن به صوت حسن مستحب است؛ اما روال کلی بحث آنها، بررسی جواز یا حرمت فلان فعل هنری بوده که به شکل نوعی منبع کسب و درآمد، رواج داشته است.
حتی خواندن قرآن به صورت ترتیل هم، همانطور که قرآن مسلمانان را به آن امر کرده (او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا؛ مزمل:۴) و نوعی هنر است، از دید فقها و حتی مسلمانان نه از باب «انّه فن»، یعنی این نوع خواندن قرآن هنر است، بلکه چون آیه قرآن گفته «و رتل القرآن ترتیلا»، نص همین را گرفته و به آن عمل کردهاند (راوندی، ۱۴۰۵، ج۱، ص۱۲۵)؛ یعنی اصلا به بحثهای زیباشناختی و هنری آن توجهی نشده است. در حقیقت خواندن قرآن به صوت حسن از باب «انّه هنر» مورد توجه فقها قرار نگرفته است.
مسأله این است که آنچه امروز به عنوان پدیدهای هنری مورد توجه قرار گرفته است و تمام این موضوعات را تحت پوشش قرار داده، مسأله جدیدی است و این نوع نگاه، نگاهی جدید است؛ حداقل قطعا تاکنون در فقه این طور نبود است و فقها نیز با دید هنری، به آفرینشهای هنری و حتی ترتیلخوانی قرآن نگاه نکردهاند.
در بررسی تطورات تاریخی وقتی به بعد از صفویه نگاهی میاندازیم، متوجه میشویم از این دوران به بعد، نوع خاصی از هنر مورد توجه قرار گرفته و رفتار فقها با این هنر خاص متفاوت شده است. آن هنر خاص، «تعزیه» است. اما در این دوران نیز مسأله «شبیهسازی» و تعزیه، باز هم نه به عنوان هنر، بلکه از این حیث که یک رفتار دینی است مورد توجه قرار گرفته. در اصل توجه و عنایت فقها به این هنر خاص موردی بوده است.
بعد از صفویه فقهایی چون کاشفالغطاء (کاشف الغطاء،۱۴۲۲، ص۶۳) و دیگران رسالههایی نوشتند و استفتائاتی از مراجع وقت صورت گرفت. جالب اینجاست که باز هم موردی بحث شده و هنر بودن این رفتارها مورد توجه قرار نگرفته است؛ مثلا سؤالاتی از این دست که «حکم کسی که خودش را به شکل امام دربیاورد، چیست؟» یا «پوشیدن لباس زن برای مرد چه حکمی دارد؟» ظاهرا این دو مسأله خیلی مورد ابتلا بوده است. موارد دیگر برای مثال «حکم نقش گرفتن مرد در لباس زن چیست؟» مثلا مرد نقش زینب، رقیه، سکینه و امکلثوم را بگیرد یا به عکس٫
این مسائل نیز موردی بحث میشده و از باب «انه فن انسانی» مورد بحث و گفتگو قرا رنگرفتهاند. البته استفتائاتی در دوره قاجار از میرزای قمی و مرحوم کاشفالغطاء شده که در آنها برای جواز این مسأله و حتی استحباب آن از عموم ادله «من بَکی او ابکی او تباکی فی مصیبه الحسین، حُرّمت جسده علی النار و وجبت له الجنه» (بهبهانی، ۱۴۲۱، ج۱، ص۳۲۸)، استدلال کردهاند. در حقیقت این اعمال را مصداق روایت «من بکی» قرار داده و میگفتند طبق روایت، مصداق گریاندن به هر وسیلهای است و اطلاق آن هر وسیلهای را شامل میشود. باید توجه داشت که در اینجا نیز به دلیل اطلاق لفظی است و مناط استدلال مجدد به اطلاق دلیل لفظی باز میگردد.
در سابقه ادبیات بحث خواندن قرآن به صوت حسن است و بعد موارد خاصی مثل موسیقی است که در آن نیز عدهای به حلیت و عدهای دیگر حکم به حرمت دادهاند. پس اگر مسأله را با نگاهی از بالا مورد بررسی قرار دهیم و از منظر تخصصی بنگریم، اصطلاحا فقه هنری مسأله را مورد بررسی قرار دهیم، غیر از مسألهمحوری که در ابتدا از آن سخن گفته شد، چیز دیگری نخواهیم دید. در این صورت باید ببینیم که سؤال ما چیست. فقه هنر در این نگاه به چه معنایی است؟ با صرف نظر از آن موارد خاصهاش فقه هنر به چه معنایی است؟
وقتی سخن از فقه معاملات و فقه عبادات به میان میآید، فقه معنای خاصی دارد. در اینجا منظور از فقه هنر، موارد خاصه اعمال هنری است. در مانحن فیه باید معنای دیگری از تعریف هنر و چیستی هنر ارائه دهیم. آن وقت خواهیم فهمید که فقه هنر به چه معنایی است. در حقیقت هنر تجلی نوعی زیبایی و نوعی حسن بشری به اشکال مختلف است. فرض کنید با نگاه کردن به گلی به زیبایی آن پی میبرید.
نوع زیبایی بشری، دو نوع زیبایی است: زیبایی صناعی و غیرصناعی. زیبایی غیرصناعی مثل این است که شخصی به صورت خدادادی زیباست و خداوند به او روی زیبا داده است مثل حضرت یوسف(ع). این دیگر هنر نیست و نمیتوان زیبایی یوسف را هنر نامید. این نوع زیبایی مثل زیبایی گل و زیبایی کهکشان و ماه است. این قسم زیباییها هنر به شمار نمیآید.
مثال دیگر این است که اگر فردی تغییری در صدای خود نداد، اما باز هم صدای زیبایی داشت، چون این صدا مصنوع نیست، از مقوله هنر به شمار نخواهد آمد؛ اما اگر با تغییر صدا و اداشدن به گونهای خاص، صوت زیبا شود، این زیبایی مانند زیبایی گل نبوده و مصنوع انسان است. در این صورت بحث در مورد آن فرق خواهد کرد.
دقت کنیم که هنر، از جنس زیبایی صناعی است. یعنی آنکه به دست بشر ساخته شده و به وسیله او ارائه میشود؛ این یعنی هنر. با این بیان آرایشگری و زیبایی سخن هم از جنس هنر به شمار میآید. کار کسی که سخن خود را طوری بیان میکند که جاذبه داشته و زیبا باشد، در حقیقت مصنوع دست بشر است. همچنین است خطی که زیبا نوشته میشود. پس زیباکردن سخن با بیانگری و تجسیم معانی نیز قسمی از این زیبایی صناعی است.
نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم، این است که اصلا معنادار بودن یا حتی نفس قصد زیبا بودن نیز برای هنر بودن این قسم زیباییها، شرط نشده است؛ چرا که امکان دارد هنرمند از آفرینش خود، قصد معنای خاص را نکرده باشد. ادامه دارد…
پینوشتها:
۲- علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن رجل عن ابی عبدالله(ع) قال: «من مثل تمثلا کلف یوم القیامه ان ینفخ فیه الروح» (کلینی، ۱۴۰۷، ج۶، ص۵۲۷). حدثنی محمد بن الحسن… عن ابی عبدالله(ع) قال سمعته یقول ثلاثه یعد بون یومالقیامه من صور صوره من الحیوان یعذب حتی ینفخ فیها و لیس بنا فخ فیها و الذی یعذب فی منامه یعدب حتی عقد بین شعیر تین و لیس بعاقد هما والمستمع من قوم و هم له کارهون یصب فیاذنیه الانک و هو الاشرب (ابنبابویه، ۱۴۰۶ ص۲۲۳).
محمد بین مسلم قال: سالت اباعبدالله(ع) عن تماثیل الشجر و الشمس و القمر فقال: «لا بأس مالم یکن شیئا من الحیوان» (حر عاملی، ۱۴۰۹، ج۵، ص۳۰۸).
۳- روی عن البراء بن عازب قال قال رسولالله(ع): «زیّنوا القرآن باصواتکم فانّ [الصوت] الحسن یزید القرآن حسنا» (شعیری، ص۴۹).