اگر در قرآن و روایات و فتاوا بگردیم، خیلی از این مطالب پیدا میکنیم که مجموعهای از مسائل است که میتواند قسمتهایی از طب سنتی را تشکیل بدهد. مثلاً پیغمبر گرامی صلیالله علیه و آله فرمودند: «نحن قوم لا ناکل حتی نجوع و اذا اکلنا لا نشبع» یا فرمودند: «امش بدائک ما مشی بک» وقتی دردی به سراغت آمد، زود دارو مصرف نکن و اجازه بده بدن، دفاع خودش را انجام بدهد. این مطالب، مورد تائید علم پزشکی روز هم هست. با توجه به این مسائل، نظر من این است که طب اسلامی میتواند وجود داشته باشد اما نه بهعنوان رشتهای مثل فقه.
اختصاصی شبکه اجتهاد: در سال های گذشته عده ای با نام متخصص «طب اسلامی» به درمان مردم پرداخته اند و ضمن نفی طب جدید و تمامی دستاوردهای بشری به استناد برخی روایات طبی داروها و شیوه های درمانی متفاوتی را به عنوان جایگزین پزشکی مدرن برای مراجعان خود توصیه و تجویز می کنند. برای بررسی این موضوع و تحلیل مبانی این اشخاص، با حجتالاسلام دکتر احمد علی قانع، عضو هیئت علمی دانشکده ارتباطات دانشگاه امام صادق علیهالسلام گفتگو کردیم. او که بررسیهای فراوانی در روایات از جمله روایات طبی داشته است، ضمن تأکید بر اینکه طب اسلامی یک دانش نیست، اما بر نادرستی تصور خالی بودنِ روایات از توصیههای بهداشتی و پزشکی نیز مخالفت کرد. مشروح این گفتگو بهقرار زیر است:
اجتهاد: آیا اساساً دانشی به نام طب اسلامی وجود دارد یا آنکه روایات طبی، به لحاظ حجم و نوع پرداخت، درصدد تأسیس دانشی به نام طب اسلامی نبودهاند؟
قانع: آن مقداری که من مطالعه داشتهام این است که اسلام برای هدایت بشر آمده است و میخواهد انسان را به تکامل برساند. روح و نفس انسان، درواقع، حقیقت انسان است و بر مرکب جسم سوار است، لذا منافاتی ندارد که اسلام مطالبی راجع بهسلامت جسم انسان بگوید؛ چون اینها مقدمه تکامل روحی انسان است و لذا این مرکب و جسم باید سالم باشد. بنابراین طب اسلامی وجود دارد، همانطوری که مدیریت اسلامی که بر مبنای تعالیم اسلامی است وجود دارد و با مدیریت غیر اسلامی فرق دارد. ما قائل هستیم اقتصاد و سیاست و حقوق اسلامی وجود دارد؛ اما نمیخواهم بگوییم اسلام رشتهای همانند رشته فقه یا کلام اسلامی یا تفسیر اسلامی، به نام طب اسلامی دارد. روایات درصدد تأسیس این علم شاید نبودهاند؛ اما گزارههایی که از خداوند متعال و پیغمبر صلیالله علیه و آله و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بهصورت قطعی به ما رسیده است را باید مورد توجه قرار دهیم.
مثلاً خداوند متعال فرموده است: «کلوا واشربوا و لا تسرفوا» که یک گزاره قرآنی است. یا «کلوا من الطیبات» که در اینجا فقه اسلام در ارتباط با حیوانات، برخی را حلال و طیب و برخی را حرام و غیر طیب، معرفی میکند. اسلام خوردن بعضی از چیزها را حرام کرده است که از مطالب یقینی فقه است و شکی در آن نیست. اینکه قاعده لا ضرر میگوید خوردن و استعمال هر چه که ضرر به جسم میزند حرام است، خودش یک طب اسلامی است. مثلاً وجوب روزه از احکامی است که بهشدت در سلامتی انسان مؤثر است. به نظر متخصصان علم پزشکی، روزه فواید زیادی دارد و تجربه میگوید: میزان بیماری در ماه رمضان بهشدت سقوط میکند. اینکه در اسلام، دستورات مستحبی در آداب اکل و شرب داریم و فقها از این روایات و معیارهای قوی، فتوا دادهاند، همه حاکی از توجه اسلام به جسم است.
این نمونههایی که عرض شد، از باب مشت نمونه خروار است. اگر در قرآن و روایات و فتاوا بگردیم، خیلی از این مطالب پیدا میکنیم که مجموعهای از مسائل است که میتواند قسمتهایی از طب سنتی را تشکیل بدهد. مثلاً پیغمبر گرامی صلیالله علیه و آله فرمودند: «نحن قوم لا ناکل حتی نجوع و اذا اکلنا لا نشبع» یا فرمودند: «امش بدائک ما مشی بک» وقتی دردی به سراغت آمد، زود دارو مصرف نکن و اجازه بده بدن، دفاع خودش را انجام بدهد. این مطالب، مورد تائید علم پزشکی روز هم هست. با توجه به این مسائل نظر من این است که طب اسلامی میتواند وجود داشته باشد اما نه بهعنوان رشتهای مثل فقه.
اجتهاد: بههرحال شما طب اسلامی را بهعنوان یکرشته قبول دارید؟
قانع: اصل و اساس هدایت، مثلاً قرآن کریم را که در نظر بگیرید، اغلب روایات، تکامل همان کتاب الله است ولی در کنارش هم مطالبی در مورد اموری که مفید برای جسم است نیز بیانشده است. حالا یا باید بگوییم بر روی طب اسلامی و روایات، خوب کار نشده است، لذا ما تردید داریم که طب اسلامی وجود دارد یا نه و یا باید بگوییم با توجه به اینکه هدف اصلی هدایت معنوی بوده است، تکامل و صحت جسم را خدای متعال و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، به تجربه بشر واگذار کردهاند ولی اینگونه نیست که برای سلامت جسم انسان هیچچیزی نگفته باشند. نمونههایی که عرض کردم، ازجمله مطالبی است که در این مورد بیانشده است. به نظر ما طب اسلامی هنوز تکمیلنشده است و این تکمیلنشدن یا به سبب کمکاری ماست یا به جهت اینکه هدف اصلی نبوده است و قصد و هدف اصلی همان هدایت معنوی است و باقی مسائل به تجربه بشری واگذارشده است.
اجتهاد: رابطه میان طب اسلامی و طب سنتی چیست؟ برخی اساس طب اسلامی که بر مزاجات اربعه است را برگرفته از طب سنتی (یونانی) میدانند. برخی نیز معتقدند که روایات طبی ما اسرائیلیات است و برگرفته از طب سنتی یونانی است که وارد طب ما شده است.
قانع: من همه روایات را تائید نمیکنم؛ اما اینکه ادعا کنیم همه روایات طبی، اسرائیلیات است نیز نیاز به اثبات دارد. من اعتقاد دارم رابطه میان طب اسلامی و طب سنتی، رابطه عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی قسمتی از مطالب، میان این دو مشترک است. از طرفی طب اسلامی مطالبی دارد که طب سنتی ندارد و بالعکس طب سنتی مطالبی دارد که طب اسلامی ندارد؛ اما اینکه قائل شویم اساس طب اسلامی، از طب سنتی گرفتهشده به نظر من درست نیست. این امکان وجود دارد که طب سنتی هم که از یونان یا جای دیگر آمده باشد، قبلاً از منابع وحیانی یا از تجربه بشری گرفتهشده باشد. لذا ممکن است ریشه هر دو علم یکی باشد؛ بدون اینکه بخواهیم یکی از این دو طب را متخذ از دیگری بدانیم و باقی مطالب را هم اسرائلیات و جعلیات بدانیم. به نظر میرسد به شکل کلی نظر دادن مشکل است و نیاز به دلیل دارد. بههرحال هر چه که در طب سنتی آمده باید بررسی شود و نمیتوان بهطورکلی حکم به صحت و بطلان آن کرد.
اجتهاد: با توجه به ضعف سندی غالب روایات طبی اسلامی، آیا میتوان آنها را مستند به شریعت دانست؟
قانع: اصل این سؤال قابلتأمل است. اینکه میگویید غالب روایات، ضعف سندی دارد، آیا واقعاً کار جدی در این زمینه شده و نتیجهاش این بوده است یا صرف حدس است.
اجتهاد: بله، در موسسه دارالحدیث مجموعه ای روی این مطلب کار کرده اند و این نکته از آنهاست.
قانع: اگر این گزارهای که فرمودید درست باشد، عرض بنده این است که در علم فقه هم ضعف سندی اگر منجبر به عمل مشهور بشود یا مؤیدات عقلی و تجربی داشته باشد، میتواند ضعف را جبران کند تا بتوانیم از آن روایت استفاده کنیم. اگر اینطور شد، آن مواردی که این اتفاق برای آن افتاد و انجبار پیدا کرد؛ حالا یا باتجربه یا با استدلال عقلی یا باشهرت و …، استناد به شریعت هم میتواند پیدا کند. من این نکته را تکرار میکنم که فقیه در علم فقه گاهی تلاش خود را به کار میگیرد ولی به حکم الله واقعی نمیرسد کما اینکه فتواها در طول قرون و اعصار همین را نشان میدهد؛ در این علم هم همینطور است؛ بنابراین اصل امکان استناد با شریعت در علم طب، قابلپذیرش است. در برخورد با روایات ضعیف، اگر بخواهیم این روایات ضعیف را کنار بگذاریم، اثبات اینکه این مسئله از شریعت صادر نشده نیز دلیل محکم میخواهد؛ بنابراین باید در بقعه امکان قرار داده شود.
اجتهاد: اما در هنگام شک در حجیت و عدم حجیت یک روایت باید اصل عدم حجیت را جاری کنیم چون اصل بر عدم اعتبار ظنونی است که از جانب شارع تائید نشده باشد.
قانع: اصل این مسئله قابلبررسی است. ما روایاتی داریم که فرمود اگر روایات ما را نفهمیدید، آنها را رد نکنید؛ بلکه علم آن را به ما واگذار کنید. اگر روایتی مؤیدات عقلی و تجربی داشته باشد، چرا پذیرفته نشود؟ الآن مثلاً ابوهریره مشهور به کذب است، اما آیا میتوان گفت هر حدیثی از ابوهریره به ما رسیده است جعلی است؟ نمیتوان چنین چیزی را گفت. اگر انسانی بهدروغ هم بخواهد جعل کند، ابتدا باید راست بگوید تا بعد بتواند دروغش را قالب کند. لذا صرف اینکه روایت از حیث سندی، ضعیف باشد، نباید آن را کنار گذاشت. بله، اگر از حیث دلالی، مخالف عقل و تجربه بشری یا نقل باشد، باید آن را کنار بگذاریم و نمیشود چنین روایتی از معصوم صادرشده باشد؛ اما اگر روایت مؤیداتی داشته باشد، به نظر من اصل عدم حجیت در این موارد جاری نیست.
اجتهاد: آیا اعتبار سنجی روایات طبی، شیوهای غیر از اعتبار سنجی روایات فقهی دارد؟
قانع: خیر. در اعتبار سنجی روایات از همان معیارهای فقهی استفاده میشود که نوعاً مسائل عقلی هستند و استثناپذیر هم نیست و در همه علوم و دانشها کاربرد دارند، البته بهشرط اینکه اعتبارسنجی ما قوی باشد. البته من نمیگویم اگر در فقه اعتبارسنجی جدی به کار میبریم، در این روایت به شکل ضعیف انجام شود. همچنین من نمیگویم هرکسی در این زمینه ادعایی کرده ادعایش درست است.
اجتهاد: به نظر میرسد شما در حجیت روایات قائل به وثوق خبری هستید نه وثوق مخبری. درست است؟
قانع: بله نظر ما همین است. ما قائل به وثوق خبری هستیم نه اینکه سلسله روات را حتماً توثیق کنیم تا روایت درست بشود.
اجتهاد: اگر مطلب شما از حیث ثبوتی درست باشد، اما اینکه بگوییم لسان این روایات، لسان شریعت است و مطابق با واقع است، از جهت اثباتی به مشکل میخوریم. مثلاً در روایت برای دلدرد، تجویزی فرموده است. حال در شکم انسان، انواع و اقسام بیماری ها ممکن است باشد و اینکه با یک روایت تمام اقسام این بیماریها برطرف شود، از حیث اثبات، مشکل است.
قانع: مگر ما در فقه چه میکنیم؟ در فقه هم میگوییم: هذا ما وصل الیه المفتی. به ضرس قاطع که نمیگوییم این حکم، حکم خداست. علاوه بر اینکه این جزئیات را نمیتوان بهصورت استقلالی به شریعت نسبت داد. یک مطلب کلی از شریعت رسیده است. ممکن است بگوییم روح انسانها مشابه است و لذا دستورات الهی برای همه یکسان است. جسم آنها نیز مشابه یکدیگر است. بله، ممکن است که زمان و مکانی که افراد در آن زندگی میکنند، خصوصیاتی داشته باشد و آن مزاجات نیز ممکن است متفاوت باشد، اما اینها کار پزشک است کما اینکه در اخلاقیات هم همینطور است.
معروف است که میگویند دو نفر که مشغول درس بودند، قبل از انقلاب خدمت شهید بهشتی رسیدند. به ایشان عرض کردند که ما در تعطیلات تابستان، چه کتابی مطالعه کنیم؟ ایشان به یکی گفته بود کتاب جهاد و امربهمعروف و نهی از منکر را مطالعه کنید و به دیگری گفت کتاب صلاۀ را بخوانید. وقتی از ایشان سؤال شد که چرا دو بحث مختلف را به آن دو نفر پیشنهاد کردید، ایشان در جواب گفت: یک از این دو نفر در تعبدیات ضعیف بود لذا خواندن کتاب صلات را به او توصیه کردم و دیگری اگرچه در تعبدیات قوی بود، اما گوشهگیر و منزوی بود و با اجتماع کاری نداشت. لذا به او توصیه کردم کتاب جهاد و امربهمعروف و نهی از منکر را بخواند.
تفاوتهایی که از تفاوت انسانها نشأت میگیرد اگر در جسم انسان باشد، باید در طب اسلامی مورد لحاظ قرار بگیرد. آنچه ما میتوانیم به شکل احتمال قوی و در پارهای از موارد بهصورت یقینی، بیان کنیم، کلیاتی است که به این تفاوتها برنمیگردد.
اجتهاد: فرمودید که استظهار ما از روایات طبی و روایات فقهی فرقی نمیکند، درحالیکه به نظر میرسد، بین این دو فرق است. چون در فقه، ما به دنبال حکم ظاهری هستیم؛ یعنی اگر این حکم ظاهری با واقع اصابت داشت که خوب است و اگر اصابت نداشت، مجتهد و مکلفین معذورند؛ اما در طب، ما به دنبال واقع هستیم نه تنجیز و تعذیر. لذا این دو باب با یکدیگر مختلف هستند.
قانع: ما ضعف سندی را پذیرفتیم؛ اما اگر این ضعف سندی را با آنچه عرض شد، جبران کردیم، بحث دیگری است. بله، آنچه فرمودید که ما در طب به دنبال واقع هستیم درست است. در فقه، اگر مجتهد به حکم واقعی هم نرسید، باید یک وظیفهای برای مکلف، معلوم کند. حال در طب هم میگوییم: این شخص بیمار است. اگرچه دنبال واقع هستیم؛ ولی این بیمار الآن باید چه کند؟ میگوییم بهاحتمالقوی این دارو به درد بیمار میخورد. مگر علم طب جدید چه میکند؟ اینکه میگویم سیره عقلا در علوم مختلف، مؤید کار و حرف ماست اینجاست. آیا در علم طب جدید، هر حرفی که میزنند، واقعاً واقع را تا انتهای آن کشف کردهاند یا اینکه در بسیاری از موارد، یک حدسی زده میشود و احتمالی داده میشود و مؤیداتی هم پیدا میگردد؟ مثلاً خیلی وقتها بعد از سالهای سال میگویند فلان دارو، مضر است و لذا آن را کنار میگذارند.
اجتهاد: شیوه صحیح در برخورد با مدعیان دروغین طب اسلامی که با جان مردم بازی میکنند، چیست؟
قانع: من فکر میکنم که این آیه قرآن راهنمای ما باشد که فرموده: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِین» (نمل ۶۴) البته این آیه خطاب به کفار است؛ اما بهطریقاولی شامل مسلمانان نیز در هر مسئلهای میشود. ما در هر مسئلهای باید یک نظام و سیستمی داشته باشیم که این کسانی را که ادعای طب اسلامی میکنند، بررسی شود که کجا درسخواندهاند و از چه شخص و افرادی یاد گرفتهاند. در این صورت مدعیات دروغین از مدعیان راستین، مشخص شود. بنده از مدعیان دروغین اصلاً حمایت نمیکنم؛ اما از مدعیان راستین نیز باید مستندات عقلی و نقلی و تجربی را طلب کنیم.
مسائل فقهی، مآلش عالم آخرت است و نمیتوان آنها را تجربه کرد؛ اما مسائل طبی را میتوان تجربه کرد. لذا اگر نظامی باشد که مثلاً بیمارانی که در ده سال گذشته توسط طب اسلامی درمان شدهاند، ارزیابی شوند تا یک آمار رسمی داده شود، خوب است. باید حرفها و تجویزها و داروهای اطباء اسلامی، موردبررسی قرار بگیرد. نباید کار آنها را تعطیل کرد ولی باید موردبررسی قرار گیرند.
برخورد چکشی با این قضایا صحیح نیست. بههرحال مردم به این اطباء رجوع دارند و نمیتوان آنها را بهراحتی از صحنه حذف کرد. علاوه بر اینکه درست هم نیست.
به نظر من وزارت بهداشت باید یک قسمت پژوهش خود را در این مسئله قرار دهد و متخصصین این فن بهصورت مستند، به بررسی این مسئله بپردازند و آمار دقیق بدهند. اینیکی از کارهایی است که لازم است انجام شود. شاید هم انجامشده باشد و من خبر ندارم.
البته انسان نباید زودباور باشد. باید یک بررسی تخصصی توسط وزارت بهداشت در این مسئله صورت بگیرد و سپس آمار رسمی داده شود و اگر به این نتیجه رسیدند که خوب و مؤثر است، این علوم طب اسلامی را در دانشگاهها هم به پزشکان طب جدید، آموزش بدهند.