قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / علامه حکیمی در نگاه اندیشوران
علامه حکیمی در نگاه اندیشوران

سوگنامه‌ای در بدرقه استاد محمدرضا حکیمی؛

علامه حکیمی در نگاه اندیشوران

اختصاصی شبکه اجتهاد: استاد محمدرضا حکیمی صاحب قلمی دردآشنا و عدالت‌خواه، دلش بی‌تاب انسانیت، قلمش سرباز دین و دانش بود. او عصاره فقاهت در فروع و اصول و پیش‌گام در بازتولید مجتهدانه اندیشه‌های اجتماعی در دوران معاصر بود‌. زهد، تقوا، معنویت، مجاهدت علمی و عملی، نواندیشی چارچوب‌مند، احیای تاریخ مجاهدت‌های عالمان شیعه، تولید آثار فاخر در رشته‌های مختلف علوم اسلامی، عدالت‌خواهی ضابطه‌مند از شاخصه‌های بارز این مرزبان توحید و عدالت است.

تاب‌آوری فقدان استاد آزادی و آزادگی برای دوستداران و ارادتمندان ایشان، جز با صبری جمیل میسور نیست. آنچه می‌خوانید سوگنامه‌ای در بدرقه استاد محمدرضا حکیمی به قلم برخی از اندیشوران حوزه و دانشگاه است.

زیست عالمانه و زاهدانه استاد حکیمی

عبدالحسین خسروپناه: ارتحال عالم ربانی، متفکر صمدانی، عدالت گرای حدیث شناس و روشنفکر نواندیش جناب استاد علامه مرحوم محمدرضا حکیمی را به جامعه علمی دانشگاهی و حوزوی تسلیت عرض می‌کنم. شاگردی وی نزد آیات معظم ادیب نیشابوری و شیخ مجتبی قزوینی و سید محمدهادی میلانی و ابوالحسن حافظیان، او را در علوم مختلف از جمله علوم غریبه، صاحب فنون ساخت. استاد حکیمی شخصیت ویژه‌ای داشت؛ هم با روشنفکرانی همچون دکتر علی شریعتی و دکتر حمید عنایت، اهل گفتگو و مباحثه بود و هم با حوزویان سنتی ارتباط وثیق معرفتی داشت. نامه حکیمی به فیدل کاسترو در تبیین توحید و عدل و سعادت دنیا و آخرت و تربیت و سیاست، نشان از دغدغه ایمانی او است. مکتب تفکیک نزد وی، تفکیک معرفت دینی از معرفت فلسفی و عرفانی معنا شد. دیدگاه‌های عدالت گرایانه و اقتصادی استاد حکیمی را باید در دایره‌المعارف الحیاه یافت.

حکیمی نه تنها مؤلف ده‌ها جلد کتاب پژوهشی در راستای اسلام شناسی و شیعه شناسی و عاشورا شناسی و مهدویت شناسی و معرفی مجاهدان اسلام همچون میرحامدحسین و شرف‌الدین و آقابزرگ طهرانی بود؛ بلکه به آنچه می‌نوشت عامل بود زاهد بود و دردمند بود. نقدهای او، حزبی و رقیب شکنانه نبود. کتاب‌هایش را برای رونق زندگی مادی خود نمی‌نوشت ولذا با وجود چاپ‌های متعدد، مطالبه‌حق التالیف نمی‌کرد و حاضر به دریافت جایزه فارابی نبود. زیست عالمانه و زاهدانه استاد حکیمی، نمونه کم‌نظیر تاریخ معاصر ما بود. رضوان وجنت الهی و ضیافت علوی نصیب این عالم ربانی باد‌.

تلاش‌گری بی‌ادعا

مهدی ‌هادوی تهرانی: جناب آقای محمدرضا حکیمی رحمه الله علیه ادیبی توانمند و اندیشمندی نوگرا بود. نویسنده‌ای پرکار و خوش سلیقه که اندیشه‌های کهن را در قالبی روزآمد عرضه می‌کرد و به سرانگشت بلاغت و فصاحت غبار از چهره‌ی ارزش‌های فراموش شده می‌زدود. او عالمی زاهد و تلاش‌گری بی‌ادعا بود و در روزگاری که جاهلان پر ادعا به افسون خلق در صحنه‌ها مشغولند، او در خلوتی روشن از عشق به ابطال این سحرها دلگرم بود. مصاحبتش بی‌نهایت دل‌نشین و سخنش گرم و آتشین بود. ارتحال غم‌انگیز این آشنای سال‌های دور را به خاندان مکرّم حکیمی و بازماندگان به‌ویژه برادر بزرگوار ایشان و نیز به همه‌ی دوستان و علاقه‌مندان آن مرحوم تسلیت عرض می‌کنم و برای تمام بازماندگان محترم صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه ایزد بی‌بدیل خواستارم. خدایش بیامرزد و با محمد وآل محمد علیهم‌السلام محشور فرماید.

واژه‌نامهٔ عدالت‌خواهی را چنان غنی‌سازی کرد که شرر به جان اساطیر اشرافیگری افکند

حسن رحیم‌پور ازغدی- امیرمهدی حکیمی: استاد علامه محمدرضا حکیمی، نظریه‌پرداز بزرگ شیعی معاصر که اصالت عقل محمدی (صلی‌الله علیه وآله) را با شور عدالت علی (علیه‌السلام) درآمیخت و صلابت حسین (علیه‌السلام) را در عاشورای معرفتی صادق آل محمد (صلی‌الله علیه وآله) بر سردست گرفت و یک‌عمر با تک‌تک ضربان قلبش، فرج مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را انتظار کشید و در گوش یک نسل‌، میراث «عقلانیت و عدالت و معنویت» قرآنی را زمزمه کرد و تا آخرین نفس، از کفایت معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و از ضرورت عدالت بی‌ریا گفت و به هر آنچه گفت‌، عمل کرد و عابد، زاهد و مجاهد ماند، امشب ساعتی پیش به محضر مولایش رفت.

هنوز که عطر خون عاشورا در مشام ماست بدرقه‌اش می‌کنیم تا در کربلای ۱۴۰۰ به آخرین شهید کاروان توحید برسد. در پناه خداست آنکه عمری به‌نام خدا به‌حقوق خلق اندیشید. کلماتش از جنس اشک، افکارش از عنصر حکمت و غم‌هایش همه، شیرین و پشت به دنیا و تماماً رو به آخرت بود.

واژه‌نامهٔ عدالت‌خواهی را چنان هنرمندانه غنی‌سازی کرد که شرر به جان اساطیر اشرافیگری افکند. محمدرضا حکیمی مصداقی از «موتوا قبل أن تموتوا» بود، پیش از مرگ طبیعی، با مرگ حقیقی خو گرفت و این روزهای آخر در انتظار ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه) و فرشتهٔ مرگ، در بستر احتضار نیز دائم‌الطهاره بود. خدایش بپذیرد که عمری همخواب کتاب و قلم بود و در محراب تفکر، با عشق خدا و شفقت بر خلق زیست.

ردای عزت خرد و اندیشه را به چاکری قدرت و ثروت نیالود

سید عباس صالحی: ارتحال علامه مفضال استاد محمدرضا حکیمی داغ سرزمین دانش و فرهنگ ایران زمین بود. او از تبار عالمان راستین و دانشوران اصیل این مرز و بوم بود که در عمر پاک‌زیستی خویش زبان و قلم را در خدمت احیای فضیلت و عدالت قرار داد و ردای عزت خرد و اندیشه را به چاکری قدرت و ثروت نیالود.

او از پیشگامان نو فهمی و عصری‌سازی معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. اینکه بتوان آن مفاهیم حیات‌بخش و نورانی را از منظرهای جدید دریافت و در قالب‌های نو عرضه داشت.

او از طلایه‌داران و متفکران انقلاب اسلامی ایران و دلباخته این موج شکوهمند بود اما آن را در افق عدالت و معنویت تفسیر می‌کرد و با هرگونه تحریف نظری و عملی آن ستیز داشت و در این حق‌گویی مداهنه‌ای روا نداشت.

او در زندگی شخصی‌اش نماد شکوه قناعت و عزت نفس بود و در قله‌ای از سلوک روحی و معنوی مکتوم زیست که دریافت کرانه‌های آن بر معاشران نزدیک هم آشنا نبود.

اینک او در میان ما نیست و فقدانش ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر بود و هست. در این روزها که ایام به عطر سوگ حسینی ممهور است از ایزد منان می‌خواهیم که او را با معشوق خویش سالار شهیدان و اهل‌بیت و اصحاب او محشور کند و این داغ را بر دلدادگان و شاگردان راه و مکتب او آسان سازد و آنان را در مسیری که او تعلیم داد، پایمردی و استواری بخشد.

اسلام‌شناسی سترگ و معلمی بزرگ

جمیله علم‌الهدی: رحلت اسلام‌شناسی سترگ و معلمی بزرگ را به جامعهٔ معلمان، نویسندگان و محققان ایران اسلامی تسلیت عرض می‌کنم. استاد محمدرضا حکیمی علاوه بر اینکه در مقام کشف اسرار آموزه‌های دینی اندیشمندی توانا بود، سبک خاص و بیان شیوایش، او را در قالب «معلم» در آثارش حاضر می‌ساخت.

بازخوانی روزآمد منابع دینی و ساده‌گویی پیچیدگی‌های مباحث علمی در آثار استاد محمدرضا حکیمی، راهی برای جذب جوانان تازه‌آشنا با مطالعات اسلامی بود و آن‌ها که با سخنش آشناترند، به‌نحوی پژواک کلامش را هنگام خواندن این آثار می‌شنوند.

نقش «معلم غایب» در نوشته‌های استاد محمدرضا حکیمی، همچون استاد شهید مرتضی مطهری، جنبهٔ زیبایی‌شناختی خاصی به آثار عمومی‌تر ایشان می‌دهد که همچنان جایگاهش را در میان معلمان و مبلغان دینی این سرزمین زنده نگه می‌دارد. ولی افسوس که در غوغای رسانه‌های عوام‌پسند و هجوم محصولات اندیشه و هنر مدرن، حاشیه‌نشینی آثار این معلمان بزرگ، ناگزیر بیش از پیش خسارت می‌زند.

بار دیگر رحلت غریبانهٔ این عالم و معلم دین را به اهل سیر و سلوک و تشنگان معنویت و عدالت، به‌خصوص دانشجویان و معلمان تسلیت عرض می‌کنم و در عین حال، این فقدان را فرصتی برای بازنگری در دین‌شناسی و شیوه‌های تربیت دینی تلقی می‌کنم.

«درد انسان» بود که او را به‌سوی «تفکیک» کشاند

سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا): نوشتن از «محمدرضا حکیمی» چقدر عجیب است: سختی بس ساده و ساده‌ای بس سخت! همو که جهانی از اندیشه و حکمت را در دو کلمه خلاصه کرد: «توحید و عدل»؛ و براستی موحد زیست و به عدل، مستقیم ماند: کوله‌بارش همیشه بر دوش، با رختی ساده و بساطی اندک، بی‌تکلف القاب و عناوین، ابوذرسان زیست و یک‌عمر از عدالت گفت …

حکیمی در تراز برترین عالمان دانش دین جای داشت. اگر به رتبه‌ها و مشغله‌های سنتی حوزه علمیه گره می‌خورد، نامش در قله مرجعیت ثبت می‌گشت. اگر به مناصب حکم و حکومت روی خوش‌نشان می‌داد، سهمی سترگ برای خود دست‌وپا می‌کرد. اگر به کنگره‌ها و انجمن‌ها گوشه چشمی نشان می‌داد، نام و نشانش شرق و غرب جهان را می‌آکنْد؛ اما حکیمی، دریای حکمت بود. دریای حکمت، آلوده‌ی این جوی‌ها نمی‌شود؛ که اگر می‌شد، دیگر نمی‌توانست از «الحیاه» ـ زیستنِ خالص ـ بگوید و بنویسد.

حکیمی حتی عبا و قبا را ردای تن نکرد تا به آزادی و آزادگی، از «اصلاح روحانیت» سخن بگوید. زیر بار هیچ شهرت و شهوتی نرفت تا بتواند «تعهد و مسئولیت» را به امانت و اصالت، فریاد بزند. مهم نیست که تریبون داشت یا نداشت. مهم نیست که دار و دسته‌ای داشت یا نداشت. حتی مهم نیست که یک دفتر و دستک ساده داشت یا نداشت. مهم این است که دین را برای انسان ـ آری برای انسان ـ فهمید و دید و تپید و تراوید. حتی همین «درد انسان» بود که او را به‌سوی «تفکیک» کشاند؛ که دید این مکاتب درآمیخته با سوداهای شرقی و غربی، همواره آدمی را سر در هوا نگاه می‌دارند و نیازهای او برای زیستن در همین زمین سراسر فقر و بی‌عدالتی و ستم و تبعیض را پاسخ نمی‌گویند. عرفان و فلسفه و کلام و فقه و اصول، برای او معنایی جز زیستن «مِنهای فقر» نداشت.

و دریای حکمت، هیچ‌گاه از خروش بازنخواهد ماند. «فریاد روزها» همواره در صدایش موج خواهد زد و «بیدارگران اقالیم قبله» با هر نفس او «سرود جهش‌ها» را همراه با «سپیده‌باوران» تا آستانه‌ی «خورشید مغرب» امتداد خواهند داد.

استاد حکیمی به آرزویت -تحقق عدالت علوی – رسیدی؟

سید مصطفی محقق داماد: حدود ۵۵ سال پیش، نخستین بار مرحوم استاد حکیمی “رضوان‌الله‌تعالی علیه ” را در یکی از حجرات مدرسه نواب مشهد زیارت کردم. من که آن روز طلبه‌ای جوان بودم، خود را در مقابل مردی یافتم که “جهان بنشسته در گوشه‌ای” بود. و از دامنش ادب و فضل سرازیر میشد‌‌. دستار خاکستری رنگی بر سر، و نه قبا بلکه پالتوی بلندی بر تن داشت. تسلطش بر ادبیات فارسی، ادبیات عرب، تاریخ، رجال و حدیث مرا خیره کرد. استاد  حکیمی که اصالتا اهل اردکان یزد و بزرگ‌شده خراسان بود، به زودی برای من به عنوان الگوی عالم عامل شناخته شد. آثار قلمی حکیمی، نشان‌دهنده ذوق سلیم در نگارش پارسی و عربی است.

استاد حکیمی، هرچند رهبر فکری برای نظریه تفکیک شناخته می‌شد، اما از نظر اخلاقی مایلم به یک نکته اشاره کنم؛ آنچه من شاهد آن بودم، ادب و احترام بالایی بود که این بزرگوار به اربابان حکمت اسلامی می‌نمود. من مکرر به چشم خود دیده بودم که او در مقابل استاد شهید مطهری “طاب‌ثراه” با کمال تواضع و احترام برخورد می‌کرد‌. به خاطر دارم روزی مرحوم حکیمی به من تلفن فرمودند و گفتند که شنیده‌ام برخی دوستان در نظر دارند که مجموعه مقالاتی در تکریم استاد مهدی حائری‌یزدی فراهم آورند، فرمودند من هم مایلم نسبت به این شخصیت بزرگ، ادای وظیفه کنم. همه فضلا می‌دانند، استاد مهدی حائری‌یزدی که به هر حال یک فیلسوف شناخته شده بود ولی ایشان با کمال ادب و احترام مقاله بسیار محققانه‌ای نوشتند و برای من فرستادند که در آن مجموعه منتشر شود‌.

مرحوم حکیمی، آرمانش تحقق عدالت علوی بود، ولی مناسب است این شعر محی‌الدین‌بن‌عربی را من در اینجا بخوانم. وقتی به محی‌الدین‌بن‌عربی خبر دادند که جنازه ابن رشد اندلسی، حکیم معروف را به دروازه قرطبه می‌آورند، محی‌الدین‌بن‌عربی به استقبال جنازه آمد، درسش را تمام کرد و به اتفاق دوستان و شاگردانش به استقبال جنازه آمد، ایستاد ملاحظه کرد که پیکر ابن‌رشد را بر تابوتی بر استری قرار داده‌ بودند و برای حفظ توازن بار، طرف دیگرش را کتابها و تألیفات او نهاده‌اند‌. محی‌الدین شروع کرد زیر لب با‌البداهه این بیت را زمزمه کرد و گفت: هذا الحکیم و هذه‌ آثاره، یا لیتی شعری هل اتت آماله. یعنی این جنازه حکیم است و آن هم آثار علمی و قلمی اوست.‌ای کاش می‌دانستم که آیا او به آرزوها و آمالش رسید؟ ما جا دارد، امروز به استادمان جناب حکیمی بگوییم، ‌ای استاد! سال‌ها برای تحقق عدالت علوی قلم زدی، سخن‌ها گفتی، خون دل‌ها خوردی، فریادها زدی. آیا به آرزویت رسیدی؟

به هرحال آیه قرآن مجید را تلاوت کنیم: وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا. قرآن مجید، از زبان حضرت عیسی می‌گوید. اما ما خطاب به استاد حکیمی، با الهام و گرته‌گیری از قرآن مجید می‌گوییم سلام بر تو، روزی که زندگی می‌کردی و قلم می‌زدی و می‌نوشتی و امروز که از میان ما رفتی، و سلام بر تو روزی که دومرتبه، در پیشگاه خدا حاضر می‌شوی. عاشَ سَعیداً وَ مَاتَ سَعیدا.

استاد حکیمی در ارایه نثر روان و معیار در میان حوزویان و ترویج استوار نویسی الگو بود

کاظم قاضی‌زاده: علامه ذوالفنون استاد محمدرضا حکیمی دار فانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی پیوست. او در عمر پربرکتش آثار گران بهایی برجای گذاشت. مجموعه آثارش در معرفی اسلام اجتماعی و حرکت آفرین از دوران جوانی و میانسالی به جامعه عرضه شد و جایگاه خاص یافت.

وی در برجسته نمودن شخصیت‌‌های مصلح اجتماعی در دوران معاصر کوشا بود و در نگارش کتاب‌‌هایی در تراجم آنان کوشید. در اوایل نهضت، با معدود یاران و شاگردان امام خمینی در همراهی انقلاب کوتاهی‌‌ نمی‌کرد و چهره‌ای مجاهد از خود بجا ی گذاشت و در دو عرصه علم و عمل نامور شد. حکیمی در ارایه نثر روان و معیار در میان حوزویان و ترویج استوار نویسی نیز الگو بود. دو فعالیت عمده فکری او «عدالتخواهی» و «مکتب تفکیک» بود. در طرح عدالتخواهی جدای از کتاب‌‌ها و مقالاتی که به این موضوع معنون بود، مجموعه گرانسنگ الحیات را با همکاری دو برادرش تالیف کرد.

در این مجموعه هشت جلدی (عربی) که به فارسی نیز ترجمه شده است، نیمی به مباحث اقتصادی اسلام اختصاص دارد که جان مایه آن بحث «عدالت» است. او معتقد بود که جدای از حقوق واجب مشهور (زکات و خمس)، بر دولت و توانگران واجب است به ضعیفان مدد رسانند تا جامعه از ثروت افسانه‌ای و فقر مطلق خالی شود و عملا دو دهک اول و آخر را در حوزه اقتصاد نداشته باشد. در موضوع مکتب تفکیک پیرو مکتب میرزا مهدی اصفهانی بود، گرچه ابداع اصطلاح مکتب تفکیک به ایشان منتسب است. حکیمی با نگاه نقادانه‌ای که به رفتار حاکمان جامعه خود در سال‌‌های اخیر داشت. انزوا را برگزید و چندان مورد استفاده عمومی قرار نگرفت و از رسانه‌‌های رسمی و فراگیر بدور بود، اما نفس گرم و نگاه نافذش همراهان نزدیگ و شاگردان خاصش را مدد‌‌ می‌رساند. خدای او را در اعلا علیین جای دهد و با اولیایش محشور نماید.

عالم به زمان

غلامعلی حداد عادل: درگذشت استاد گرانقدر محمدرضا حکیمی را به بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت می‌گویم. حکیمی بی‌تردید از نوادر زمانه ما بود. آثار او که از دانش ادبی و قلم پرتپش او بهره یافته بود در عمق‌بخشی و جهت‌دهی اعتقادات دینی نسل جوان، خصوصاً، در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تأثیری انکارناپذیر و ماندگار داشت. حکیمی که از رهگذر آشنایی با جریان‌های فکری روزگار خود «عالم به زمان» خود بود، کوشید تا اضلاع منظومه اعتقادی شیعی را به صورتی منسجم در کنار هم نهد تا به صورت مکتبی عقلانی و الهی و انسانی، منشأ و مولد حرکت اجتماعی و سیاسی شود. او در عین نوآوری هرگز از مبادی و مبانی اسلامی و شیعی فاصله نگرفت و انحراف پیدا نکرد.  حکیمی را با شجاعت و صداقت و غیرتی که داشت بی‌گمان باید از مشعل‌داران و منادیان دعوت به انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) دانست. حساسیت و تکیه و تأکید او بر عنصر عدالت به‌ویژه «عدالت اقتصادی» او را در میان متفکران اسلامی و مصلحان اجتماعی ممتاز ساخته بود. حکیمی به اعتبار آثارش زنده است و آن‌چه در فقدان تأسف‌بار او مایه تسلی است همین آثار فراوان و سودمند اوست که در دست ماست.

حکیمی هرگز قید پیروی از فرقه یا گروهی را نپذیرفت

رضا داوری اردکانی: فرزانه خراسان، استاد محمدرضا حکیمی که از مفاخر بزرگ یزد و اردکان نیز بود، به دیار دوست رحلت کرد. او دانایی بزرگ بود که گرچه شاگردی «حوزه و مکتب فکری»میرزای اصفهانی کرده بود و به او و شاگردان بزرگش احترام می‌گذاشت، هرگز قید پیروی از هیچ گروه و فرقه‌ای را نپذیرفت و به گمان من اگر مذهب میرزا را تفکیک نامید می‌خواست بگوید که با فلسفه مخالفت و ضدیتی ندارد بلکه به تفکیک میان دین و فلسفه قائل است. اما وجه امتیاز خاص استاد حکیمی، تعلق خاطرش به توحید و عدالت بود. توحید و عدالت مسئله بزرگ متفکران دین و مخصوصاً مابه‌الاختلاف متکلمان بوده است، اما نظر حکیمی بیشتر به شأن اجتماعی عدالت بود که متقدمان کمتر به آن اعتنا داشتند. وجه توجه ایشان به عدالت هرچه باشد، سخنش در این باب، رنگ و فحوای کلام مولای متقیان علی علیه‌السلام دارد. در ستایش مرحوم آقای حکیمی هرچه بگویم کم است. او جامع علم دین و فلسفه و صاحب فضایل اخلاقی بود و لحن گفتار و طرز رفتار و ظاهرش همه نشان از سماحت و شجاعت و آزادگی داشت.

بی‌وجه نبود که اخوان ثالث شعر نمازش را با ادای احترام به او هدیه کرد و دکتر شریعتی اصلاح آثارش را به او سپرد. این ضایعه بزرگ را به همه آزادگان و اهل دانش و معرفت و به دوست‌داران و شاگردان ایشان و به خاندان محترم حکیمی و به‌خصوص برادر ارجمندشان تسلیت عرض می‌کنم.رحمت و رضوان الهی ارزانی‌اش باد که در همه عمر به عدالت اندیشید و اثری بزرگ چون الحیات پدید آورد.

سه ویژگی ممتاز در سراسر حیات استاد حکیمی

علی نصیری: استادی سخت‌کوش، نستوه، مجاهد، مدافع مکتب اهل‌بیت (ع)، نویسنده‌ای توانا، محققی ژرف‌اندیش، عالمی متخلق به اخلاق الهی؛ استاد محمدرضا حکیمی «اسکنه الله فی بحبوبه جناته» به دیدار حق شتافت.

آن مرحوم گرچه در کسوت روحانیت وارد نشد، ولی از نگاه همه عالمان و فرهیختگان حوزه، عالم و محققی بود که از دل حوزه‌ها برخاست و در دل حوزه‌ها پروریده و بالنده شد و در درون حوزه برگ و بار داد. به گمان این ناچیز سه ویژگی ممتاز در سراسر حیات ایشان مشهود بود:

۱- شخصیت نزیه و برجسته اساتید بزرگی همچون مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بالاترین تأثیر را در زندگی ایشان گذاشت. افزون بر آن که از نظر گرایش فکری همصدا با استاد خود برمدار مکتب تفکیک تمشی کرد و مبانی نظری آن را سامان داد، از نظر عملی نیز در سراسر عمر منش اهل‌بیت (ع) را مبنای رفتار و رویه خود قرار داد که از نمونه‌های آن ساده زیستی، بی‌رغبتی کامل به شهرت و آوازه و به دور ماندن از بسیاری از اعتباریات کاذب دنیوی است.

۲- سخت‌کوشی، تلاش مداوم و مستمر بسان شماری از چهره‌های نام‌آور همچون شیخ آقابزرگ تهرانی و سید محسن جبل عاملی از جمله ویژگی‌های ممتاز ایشان است. شاهد مدعا کثرت، تنوع و ژرفای آثار آن مرحوم است. بدون تردید کتاب‌های آن مرحوم به‌ویژه در زمینه معرفی عمیق شخصیت‌های تأثیرگذار حوزه و مسائل دینی و فرهنگی همان‌گونه که در دوران حیات ایشان بسیار راهگشا بودند، پس از ارتحال آن مرحوم نیز هم چنان سال‌ها به‌عنوان آثار تأثیرگذار خواهند درخشید.

۳- داشتن دغدغه‌های اجتماعی و آرمان احیای جامعه‌ای زلال، یکدست و به دور از فقر و فاصله طبقاتی در تمام عمر بر اندیشه و منش ایشان سایه افکنده بود.

تدوین مجموعه سترگ الحیاه با نظریه‌پردازی اقتصاد اسلامی بر اساس چنین پیش انگاره‌ای انجام گرفت.

صدای عدالت‌خواهی آن عالم فرزانه و اعتراض نسبت به روند کنونی جامعه در بسیاری از امور برای کسانی که به ایشان ارادت داشتند، پنهان نبود.

باید اذعان کرد که مرحوم استاد حکیمی از جمله بقیه سلف صالح حوزه‌های علمیه بودند که اندیشه و منش آنان می‌تواند به‌عنوان الگو و نماد برای حوزویان نقش‌آفرینی کند و از شمار انگشت‌شمار فرزانگانی بودند که خداوند به آنان ابتکار در اندیشه و قلم استوار بخشید.

باری، جامعه فکری و فرهنگی کشور و به‌ویژه حوزه‌های علمیه اندیش ورزی کم‌نظیر و فرزانه را از دست داد؛ همو که مصداق اتم این بیت است: از شمار دو چشم یک تن کم/ و ز شمار خرد هزاران بیش

خداوند آن مرحوم را مستغرق رحمت بیکران خود سازد و ایشان را با انبیاء، اولیاء و عالمان الهی محشور فرماید! بمنه و کرمه

حکیمی نماد آرمان‌خواهی دینی و انسانی

محمدرضا یوسفی: در جایی خواندم که به محمدرضا حکیمی لقب فیلسوف عدالت دادند، نمی‌دانم تا چه حد این حرف درست است اما آرمان و تمام دغدغه حکیمی، عدالت بود.

مجلدات ۳ تا ۶ کتاب الحیات به بحث‌های اقتصادی پرداخته است. این کتاب، منبعی الهام بخش بود و من در دهه ۷۰ در تدریس مبانی اقتصاد اسلامی از آن زیاد استفاده کرده‌ام و آن را بارها و بارها خواندم و ذهنم را بسیار درگیرش کردم.

شاید از نگاه برخی، الحیات نوعی نگاه چپ‌گرایانه به دین باشد که در دوران پارادایم سوسیالیسم از جذابیت زیادی برخوردار بود، اما از منطق روش استنطاق، حکیمی پرسش‌های زمانه را بر قرآن و متون شیعی عرضه کرد و دریافت‌هایی از آن را در الحیات به اشتراک گذاشت که به‌حق تازگی داشت.

الحیات پرده‌ای از روی برخی آیات برداشت. تبیین وی از ابعاد نظام تکاثری مستند به قرآن کریم فوق‌العاده و تازه است.

حکیمی پرده از رخ برخی روایات نیز کنار زد و غبار خاک را از آنان که ۱۴ قرن مغفول واقع شده بودند، زدود. روایت “لو عدل فی الناس لاستغنوا” از امام کاظم (ع) و یا روایت معتبر از امام صادق (ع) “ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم” گویی برای جامعه علمی شیعی تازگی داشت و یا روایت شیرین اما بی سند مناقب ابن شهر آشوب “ما اصبح بالکوفه احد الا ناعما …” که چنان به مذاق عالمان و خطیبان خوش آمده است که بسیار بازگو می‌شود. ذره‌بین حکیمی در کشف روایات مرتبط با فقر و دسته‌بندی روایات آن باب نیز از جهات متعددی ممتاز است.

او مستند به آیات قرآنی و روایات به تقسیم‌بندی سطوح زندگی از کفاف تا تکاثر پرداخت. گرچه به‌گونه‌ای سطوح مصرف در سخنان ابن قیم، غزالی، ابن حزم و دیگران نیز آمده بود اما نوع ورود ایشان متفاوت بود. وی برخی جوامع را تکاثری نامید و به‌خوبی توانست ابعاد آن را از منظر دینی به نمایش بگذارد و اثرات مخرب آن را نشان دهد. اسلام عثمانی وی ناظر بر جامعه تکاثری به‌ظاهر دینی است. از نظر او اسلام یا علوی است یا عثمانی، سومی ندارد.

حکیمی پس از انقلاب توانست بر ذهن نسل جوان حوزویان در دهه ۶۰ و ۷۰ اثرگذار باشد. گرچه بلوغ فکری آن نسل موجب شده است که آراء مستقلی داشته باشند اما قطعاً دغدغه‌های حکیمی بر جان آنان نشسته است.

برای کشف مکتب اقتصادی اسلام کوشش‌های متعددی شده است. شهید صدر سعی کرد تا از منبع فقه به ‌نظام سازی بپردازد راهی پرچالش و نامقبول در نزد فقیهان مقید به نگاه سنتی را طی کرد و در محافل علمی حوزویان از آن استقبالی نشد. روش دوم، روش تاریخی تمدنی بود که در ایران دکتر علی صادقی تهرانی و در خارج ایران امثال عبدالعظیم اصلاحی دنبال کردند و البته منتقدانی هم دارد اما با گرایش‌های فقهی هماهنگ‌تر است. روش سوم روش الحیات است. این روش دارای نظام وارگی است و از این جهت از دو روش قبل بهتر است. زیرساخت‌های بنای اسلام علوی حکیمی به‌خوبی در آن انجام شده است.

امروز جامعه ما به او و دغدغه‌هایش نیازمند است. به دور از ورود به جزئیات الحیات که جای بحث فراوان دارد، رویکرد کلی اقتصادی وی و حساسیت شدیدش به فقر و نابرابری منطبق با نهج‌البلاغه است. اگر چنین حساسیتی در میان متولیان امر در ایران وجود داشت، جامعه ما به اینجا نمی‌رسید که ۳۸ درصد بر اساس آخرین پایش زیرخط فقر باشند و ۵۰ درصد نیازمند یارانه و گروهی از جوانان ما تا به کمر سر در سطل‌های زباله کرده باشند. به استناد خطبه سوم نهج‌البلاغه، حکومت‌ها را می‌توان بر اساس درجه فقر مردم و سطح نابرابری ناموجه ارزیابی کرد.

حکیمی نماد آرمان‌خواهی دینی و انسانی بوده و تلنگری است که هر دردمند نیاز دارد تا بداند آرمان‌ها چیست و ما در کجا ایستاده‌ایم. خداوند روح او را با بزرگان دین محشور گرداند.

نمونه‌ای عینی از تربیت‌یافتگان و شاگردان مکتب اهل‌بیت(ع)

احمد واعظی: درگذشت عالم فرزانه جناب آقای محمدرضا حکیمی را به خاندان مکرم حکیمی و علما و فضلای حوزه علمیه مشهد به‌ویژه شاگردان و دوست‌داران آن مرحوم تسلیت عرض می‌کنم. آثار و برکات علمی ایشان در حوزه‌های مختلف معارف اسلامی سرمایه‌ای ارزشمند است که پس از سال‌ها مجاهدت علمی بر میراث ارجمند فرهنگ و معارف اسلامی افزود. اخلاق علمی و تواضع او در کنار زهد و پارسایی، نمونه‌ای عینی از تربیت‌یافتگان و شاگردان مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام به نمایش گذاشت که درس‌آموز طالبان و دانش‌پژوهان خواهد ماند. از خداوند متعال برای آن فقید سعید رحمت و رضوان الهی و برای خاندان و بازماندگان ایشان صبر و اجر مسئلت دارم.

علامه حکیمی؛ دیدبان هوشیار شریعت و دادبان بیدار عدالت بود

محسن اسماعیلی: خبر ارتحال دانشمند فرزانه حضرت استاد محمد رضا حکیمی قدس الله نفسه الزکیه به واقع دردناک و تاسف برانگیز بود. او از نسل دانشمندان فرزانه ای بود که تا آخر بر عهد خویش با خدا و خلق خدا ایستاد؛ از سویی دیدبان هوشیار و آموزگاری امین برای شریعت بود و از سوی دیگر، دادبان بیدار و فریادگری استوار برای عدالت. توحید و عدالت را خلاصه همه آموزه‌های وحیانی می دانست، و به همین سبب همواره درد دین و مردم را داشت. او جهادی عظیم در تبیین صریح معارف الهی از خود نشان داد که از میان آنها موسوعه عظیم القدر «الحیات» برای ابد بر تارک کارنامه وی خواهد درخشید.

علامه حکیمی از سلسله «بیدارگران اقالیم قبله» بود و به چیزی جز «جامعه سازی قرآنی» بر مبنای «عقلانیّت جعفری» نمی اندیشید، دغدغه «۱۵۰ سال تلاش خونین» شیعیان و رهبران فکری آنها را داشت، از «دانش مسلمین» می گفت و از «سپیده باوران» ی بود که در تب انتظار طلوع «خورشید مغرب» می سوخت و دل به «تفسیر آفتاب» بسته بود. جان مایه «کلام جاودانه» او چیزی جز «پیام جاودانه» کتاب و سنت نبود و «مرام جاودانه» او راهنمای عملی برای سلوک « از زندگی تا ابدیت» به شمار می رود.

اندیشه روشن، بیان نافذ و قلم شگفت انگیز او در این آثار و دیگر آثار وی کم نظیر است و چاره اندیشی‌های او برای دردهای روزگارش بسی آموزنده. با دلی مالامال از اندوه این فقدان زیانبار را به همه تشنگان دانش و بینش و منش انسانی تسلیت عرض می کنم و جوانان عزیز، به ویژه دانشجویان و طلاب را به انس و بهره مندی مدام از «کتب قیّمه» ای سفارش می کنم که از آن حکیم روشن ضمیر به یادگار مانده است. طُوبی لَهُ و حُسنُ مَآبٍ.

مرزبان توحید و پاسدار عدالت

محمدرضا زائری: فیلسوف عدالت و حکیم خراسان، علامه فرزانه استاد محمدرضا حکیمی درگذشت.  این چهره کم‌نظیر عرصه علم و عمل که افتخار خراسان و حوزه علمیه مشهد بود، ویژگی‌ها و خصوصیاتی داشت که کمتر با هم در یک نفر جمع‌ می‌شود.

از سویی قله علم و دانش بود و با ذکاوت استثنایی و حدت ذهن خود سالها از خرمن دانش بزرگان حوزه خراسان از ادیب نیشابوری تا حاج شیخ مجتبى قزوینی بهره‌ها برده بود تا جایی که همه اذعان داشتند که اگر در حوزه علمیه بماند از مراجع نامدار شیعه خواهد گردید.

از سوی دیگر در فضای روشنفکری و ارتباط با نویسندگان و شاعران و هنرمندان روز جامعه فعال و پیشرو بود تا جایی که در سالهای پیش از انقلاب به عنوان یکی از چهره‌های مطرح فضای فرهنگی و فکری کشور شناخته‌ می‌شد.

در همین حال دغدغه‌های اصیل دینی و مذهبی او چون اخگری فروزان، دل و جانش را روشن‌ می‌ساخت و خواب و آسایش او را‌ می‌گرفت، تا آنجا که نخستین رسالت خود را نشر معارف دینی و ابلاغ احادیث و روایات خاندان رسالت‌ می‌دید.

در واقع بینی و شناخت مسؤولیت‌های اجتماعی نیز او استثنایی در میان عالمان دین به شمار‌ می‌آمد و در فضای کاملا سنتی حوزه‌ها از دغدغه‌ها و مسؤولیت‌هایی سخن‌ می‌گفت که نه تنها نیم قرن پیش، بلکه حتى امروز هم تازگی دارد؛ او آموزش ادبیات و حتى آشنایی با ادبیات کودک را برای طلاب ضروری‌ می‌دانست و سخن از وحدت مذاهب اسلامی و توجه به اولویت‌های جهانی‌ می‌گفت.

در جنبه‌های معنوی و سلوک عرفانی نیز علاوه بر ساده زیستی و زندگی زاهدانه شخصی، تجربه‌هایی خاص و منحصر به فرد از مقامات معنوی داشت که از نقل و بیان آنها کاملا پرهیز‌ می‌کرد، چنان که حتى از شناخته شدن و مورد توجه قرار گرفتن در فضای عمومی نیز اجتناب‌ می‌نمود و از هر گونه مصاحبه و ارتباط رسانه ای نیز امتناع‌ می‌فرمود.

توجه او به انسان و حرمان‌ها و دردهای انسان امروز چنان بود که بارها برای گرسنگی مردم‌ می‌گریست و با شنیدن خبر گرانی و مشکلات اقتصادی با تمام وجود آزرده و رنجور‌ می‌شد و حتى به فکر این بود که مثلا خانواده‌های نیازمند از خوردن گوشت و میوه محرومند!

شاید به جرأت بتوان گفت که در میان شخصیت‌های علمی و دینی حوزه‌های علمیه در تاریخ معاصر کمتر کسی را داریم که مانند او جامع بین اندیشه و عمل و دانش و بینش بوده و توانسته باشند هم در ساحت معرفت آموزی و هم در ساحت روشنگری و آگاهی بخشی چنین به جامعه خدمت کنند.

شاید دوری او از لباس روحانیت و خودداری از ازدواج و تشکیل زندگی خانوادگی هم برای تحقق افزونتر آرمانها و تعهدهایی بود که بر همه زندگی او -از آغاز نوجوانی تا هنگام مرگ- سایه‌ می‌انداخت.

آخرین بار در بیمارستان خدمت استاد علامه محمدرضا حکیمی رسیدم. بعد از احوال پرسی و اظهار لطف و پرسششان از خانواده و بچه‌ها قدری به بهانه کتاب دکتر مهدوی دامغانی درباره مشهد قدیم و اوضاع روزگار و … صحبت شد و بعد من التماس دعا گفتم که از خدا بخواهید همین یک ذره ایمان باقی مانده را از ما نگیرد. فرمودند من که شما را فراموش نمی‌کنم. بعد با قدری تأمل اضافه کردند که هر روز یک‌بار با توجه به حضرت حجت (عج) سلام بدهید و این برنامه ثابت شما باشد، ایشان بزرگوارتر از آن است که کسی به ایشان سلام بدهد و به او توجه نکنند!

پرهیز از دیده شدن

سیدمحمد طباطبایی یزدی: منزل کوچکی روبروی منزل بود که استاد حکیمی مدتی در آنجا اقامت داشتند. در این مدت اشخاص زیادی به دیدن ایشان می‌آمدند که بنده نظاره‌گر بودم. وقتی با جمعی به دیدن ایشان رفتیم، یک دوربین حرفه‌ای هم همراه ما بود ولی استاد قبول نکرد با ایشان عکس بگیریم. رضوان‌الله علیه

حیات در عدالت است

هادی خانیکی: در میان رخدادهای پیاپی، شوک ‏آور و تأمل‏ برانگیزی که این روزها لحظه لحظه حیات فردی و اجتماعی ما را دربر گرفته است گاه یک حادثه چون فرود ناگهانی یک شهاب آسمانی تمامی ادراکات و احساساتت را تحت ‏تأثیر قرار می‌دهد.  برای من که در ‌گذار شتابناک این ایام، به مرگ مظلومانه روزانه صدها نفر از هموطنانم در اثر بیماری کرونا و فرو ریختن آرمان ‏ها، آرزوها و تلاش‌‏های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همسایگان رنجدیده و محرومم در افغانستان دارم به نوعی خو می‌‏گیرم، ناگاه از پا افتادن اندیشمندانی که عمری در کنارشان زیسته‌‏ام خبری تکان‏ دهنده است.

شب به نیمه رسیده بود که خبر پرواز آرام استاد محمدرضا حکیمی آمد؛ اندیشمندی که اگر کسی به عمق اندیشه‏‌ها و زوایای زندگی او به‌درستی آگاه باشد، حتی در میان همه دردها، اندوه‏ها و حسرت‌های فراگیر، غمگین و سوگوار می‌شود.

حکیمی، اندیشمند منتقد نابرابری‏‌ها و مفسر دغدغه‌مند فقر، در عصر ما بود، در عمر پربارش، مدام خواند و به گفته شریعتی هرگز به دام هیچ نوع خودکامگی نیفتاد و هیچ گاه به آرمان‌هایش پشت نکرد. متفکری یگانه و شاید تکرار نشدنی بود، که از زاویه عدالت، به تاریخ، جامعه و خویشتن می ‏نگریست و سر سازش با هیچ نوعی از قدرت، ثروت و منزلت نداشت. از روزی که «سرود جهش‌ها» و «فریاد روزها» را نوشت تا روزی که تمامی همت خود را بر پیراستن چهره دین از آلودگی به قدرت و ثروت نهاد، با اندیشه شورآفرین و زبان تأثیرگذار خویش، جوانان را به فهم خودکامگی و نابرابری و ناآزادی فراخواند و به ایستادگی دعوت کرد و مجموعه ماندگار «الحیاه» را در دو دوره شش جلدی تدوین و تنظیم کرد.

حکیمی، به یک چیز اندیشید و به یک راه رفت: جست‏ وجو برای عدالت، ستیز با فقر و زندگی در نهایت وارستگی و دوری از وابستگی به هرگونه و هر سطحی از قدرت و منزلت. او صرفاً به نجات انسان محروم، آن هم از پایگاه دین اندیشید و در هیچ مقطعی از عمر نه به سوی عافیت رفت و نه دست از نقد و حتی اعتراض برداشت. شاهکار حکیمی، زندگی‌اش بود چون همانگونه زیست که می‌اندیشید و می‌گفت.

او هم با خویش و هم با دیگری همانگونه بود که در آرمان‌ها، گفته‏‌ها و در اندیشه‌هایش به زبان می‏ آورد. حکیمی، بحق، از جمله نوادر دوران ما است که هر که صاحب دغدغه و درد و اندیشه است چه با او موافق و چه مخالف باشد، نمی‌تواند او را نادیده بگیرد؛ چون سرمشقی است در آرمان‌گرایی، عدالت‌جویی، اصلاح‌طلبی و گشوده ذهنی.

پرواز مجاهد ثابت‌قدم استاد حکیمی

سعید زیباکلام: محمدرضا حکیمی استادی که زندگی‌اش سراسر مجاهدت بود. استادی که به هرگونه پست و مقامی “نه” گفت و دامن حیات سیاسی‌اش را به زخارف دنیوی نیالود. استادی که از شرافت علمی‌ و طهارت قلبی‌اش پاسداری کرد و هیچگاه دیده یا شنیده نشد که برای خوشایند جریانهای فکری مد روز، دست از وحیانی‌اندیشی بردارد و به تملق عقلانیت‌اندیشی و اومانیسم و استقلال بشر خودبنیادشده‌ی رها از خالق و صانع و ربّ، هوای نفس را به پرواز درآورد. و نامی بر سر زبانها اندازد و مورد اقبال و توجه ارباب رسانه قرار گیرد. استادی که تا آخرین روز زندگی خود بر سر پیمان خویش با قرآن حکیم و با عترت رسول خدا ثابت‌قدم ماند. و دل به چشمه‌های نوظهور و بی‌قرار بشری نسپرد. بارالها! به عزت و شرف و خلوص شهدای کربلا، این عالم مجاهد را که هیچ‌گاه دست از میثاق خود برای تعظیم و تکریم و تبعیت از خانه گلین فاطمه برنداشت با اعضای همان خانواده عظیم‌الشان محشور فرما. و به جمیع بازماندگان و شاگردان و اتباع او صبر و عبرت عطا فرما.

پویشگر معرفت و عدالت و الگوی ماندگار برای پویندگان دانش و ارزش

سید ابوالحسن نواب: از شمار دو چشم  یک تن کم / وز شمار خرد، هزاران بیش. درگذشت علامه مفضال و حدیث‌شناس بی‌مثال، استاد محمدرضا حکیمی همه جویندگان معرفت و فضیلت را به سوگ نشاند و اینجانب را که انسی دیرین با آن فخر خراسان داشتم، دوچندان عزادار نمود. آن پویشگر معرفت و عدالت که عمری را در سادگی و بی‌آلایشی سپری کرد و هرگز از جست‌وجوی عدالت در نظر و عمل باز نماند، به الگوی ماندگاری برای پویندگان دانش و ارزش تبدیل گردید. آدمی می‌تواند معرفت‌شناسی و دین‌شناسی‌ای متفاوت با سرمشق‌های معارفیِ آن استاد داشته باشد، اما هرگز نمی‌تواند در برابر آن همه فضیلت‌گرایی، عدالت‌طلبی و حقیقت‌جویی، سرِ تعظیم فرود نیاورد. اینجانب ضمن تسلیتِ فقدِ آن دانشور یگانه به همه صاحبان معرفت و طالبان فضیلت، از خدای بزرگ می‌خواهم که او را بر مائده کرامت خود، در کنار اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بنشاند و به شاگردان و علاقه‌مندانش توفیق تکمیل کارهای بر زمین مانده او، و به نسل نو و نوپو، شایستگی تأسی به او را عنایت فرماید.

خاطره‌ای از دیدار استاد حکیمی با رهبری در سال ۷۶

مهدی نصیری: در سال ۷۶ که پیرو انتشار گزارشی پیرامون تخلفات صورت گرفته در وزارت نیروی دولت مرحوم ‌هاشمی به دفتر رهبری رفته بودم و پس از نماز مغرب و عشا با رهبر انقلاب در دیداری خصوصی به گفتگو نشسته بودم که شرح اجمالی آن را در خاطرات مطبوعاتی‌ام داده‌ام، در پایان دیدار، مرحوم استاد محمدرضا حکیمی با همراهی حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مروی وارد شدند و من ضمن احوالپرسی با استاد حکیمی از جلسه خارج شدم.

مدتی بعد مرحوم حکیمی را در جلسه‌ای ملاقات کردم و از او پرسیدم: چه مباحثی در آن دیدار شما با رهبری مطرح شد؟

در پاسخ گفت: دو مطلب اصلی جلسه یکی درباره مکتب تفکیک بود که آقای خامنه‌ای اظهار همدلی کرد و دیگری این بود که من به ایشان گفتم:

 “چرا این قدر اسلام، اسلام می‌گویید؟ کجایمان اسلامی است؟! در کجا به اسلام عمل کرده‌ایم؟!”

پرسیدم: واکنش رهبری چه بود؟ گفت: ایشان از انتقاد من استقبال کرد و گفت “من هم به این مساله توجه دارم و اگر از این پس جایی دیدید این‌گونه که می‌گویید حرف زدم به من پیغام و تذکر بدید.”

بعداً از منبعی دیگر دریافتم که ابن دیدار با پیشنهاد و اصرار آیت‌الله خامنه‌ای صورت گرفته بود که ظاهراً برای اولین بار پس از رهبری ایشان بود.

کمی از خم «استاد حکیم» بنوشیم

سید احمد حبیب‌نژاد: بی‌شک کلماتم برای وصف استاد علامه محمدرضا حکیمی عاجزند. گاهی فکرم می‌ماند از اوج و تنهاییِ “درد”ی که او به‌عنوان یک صاحب درد بزرگ دارد و “فهمی” که با خود می‌پراکند و دغدغه‌ای که دارد برای بند کردنِ “فرعون”‌ها همان طاغوت سیاسی و “قارون”‌ها همان طاغوت اقتصادی و “بلعم باعورا”ها طاغوت دین نما و ‌هامان”ها همان طاغوت فرهنگید کمی از خم “استاد حکیم” بنوشیم:

در جامعه‌های بشری – حتی جامعه‌های کوچک و بدوی – همیشه فساد از قشرهای بالا و افراد مقتدر و صاحب مقام و فرزندان و خاندان آن‌ها، به‌سوی قشرهای متوسط و پایین سرازیر می‌گردد و نفوذ می‌کند. چون فساد از دو چیز پدید می‌آید؛ یکم: بسیار داشتن (تکاثر)؛ دوم: کم داشتن (فقر).

و سبب فقر فقیران – به نصّ آیات و احادیث – توانگری توانگران حق‌شناس جلاد مسلک و تورم آفرین است… تا عدالت اجرا نشود، هر چه از اسلام بگوییم حرف است.

اکنون ملاحظه می‌کنید که تا عدالت اجرا نگردد و قسط قرآنی (رسیدن هر کس به‌حق خویش). عملی نشود، هر چه از اسلام گفته شود، حرف است.

فقر مانع رشد است، غنای تکاثری مانع رشد است، زندگی‌های پر ریخت‌وپاش (که باعث پایمال شدن حقوق دیگران و محرومیت ضعفا و محرومان است)، مانع رشد است، مجالس اشرافی و قارونی گرفتن مانع رشد است…”

“اصلاح یک جامعه فقر زده ضرورتی بی‌چون و چراست و عدالت تنها پادزهرِ فقر و بیچارگی اجتماعی است”

پس ملاحظه می‌کنید که آن امر به معروف و نهی از منکری که امام حسین(ع)، در سخنی دیگر می‌فرمایند که «ما قیام کردیم برای اصلاح جامعه اسلامی و اقامه امر به معروف و نهی از منکر» مقصود چسبیدن به یقه چهار تا محروم و بدبخت، یا چند جوان بی‌پناه نیست، بلکه حرکت امر به معروف و نهی از منکر در صورت اصلی خود، قیام در برابر ظلم و ستم است و خروش برداشتن در برابر سران حاکم و سروران اقتصادی و دیکتاتوری مال (که جامعه ما امروز در چنگ آن گرفتار است!) و هر حاکمیتی که مجری عدالت نباشد…”

حکیمِ حلیم

سید مهدی حسینی دورود: در روزگار کرونایی و در عصری که بزرگان در کنج کتابخانه‌ها فراموش و خاموش می‌شوند و غریبانه دنیا را ترک می‌کنند و سفلگان هر دم و بازدم، در رسانه‌های مجازی و حقیقی، بویِ گندشان را تا آن‌سویِ زمین پرتاب می‌کنند.

آری در عصر جاهلیت اُخری: استاد، علامه، محمدرضا حکیمی، متواضع، صبور، فکور، دقیق، عمیق، منصف،…

راستی چرا نسل سوم و چهارم انقلاب مفسر “آفتاب” را، نمی‌شناسند ولی فلان مانکنِ که ترکیبی از پلاستیک و پروتز و مقداری پوست و گوشت عاریه‌ای و چربی و موی جابجاشده و… را به‌خوبی می‌شناسند؟

شورایِ عالی انقلابِ فرهنگیِ ما و این‌همه نهادهایِ تحقیقاتی و پژوهشی علمی فرهنگی کجایند؟ این همه نهاد‌هایِ پر ادا و افاده که بعضاً حتی به‌اندازه یک دفتر تلفن هم کارایی نداشته و ندارند که کمینه شماره تلفن و آدرسِ علماء و فضلاء و عرفاء را به نسل‌های بعدی بدهند، همین! چه بسیار مؤسسات و نهادهایی که همگی از بودجه‌های دولتی و حکومتی ارتزاق می‌کنند و چه ثمره‌ای دارند؟

به لطف خداوند و به برکت نام و حریم امام (ره) تماس‌ها و گفتگوهای متعدی با استاد محمدرضا حکیمی را داشتم و هر بار چه لحظاتی که حال صحبت کردن نداشت و چه آن وقت که سرحال و با نشاط بود نکته‌ای از او می‌آموختم و پاکی و صداقتش را می‌ستودم.

برای روحِ بلند او از درگاه حضرت حق جلَ و علا رحمت واسعه و علو درجات و برای خود و امثال خود شعور و فهم و قدرشناسی، از عالمان و عارفان و حکیمانی همچون استاد، علامه، محمدرضا حکیمی – که دیده نمی‌شوند، چه برسد به فهمیده شدن- مسئلت دارم.

همه چیز در اسلام او بر محور عدالت اجتماعی می‌چرخید

سید محمدعلی ابطحی: محمدرضا حکیمی یکی از نادرترین شخصیت‌های فرهنگی معاصر بود که در ۸۶ سالگی پس از ابتلا به کرونا درگذشت. وی را نسل فعلی کمتر می‌شناسند. نقطه مشترکی با دکتر شریعتی داشت که هردو از نسل عدالت‌خواهان مسلمان بودند.

در آن زمان‌ها عدالت و مساوات هم مرز با سوسیالیزم بود. حکیمی از کسانی بود که متکی به روایات و آیات بعد عدالت‌خواهی را در دین پر رنگ می‌دید و مرز بین سوسیالیزم و دین می‌کشید.

در اسلام او همه چیز بر محور عدالت اجتماعی می‌چرخید. فلسفه را هم مزاحم برداشت ناب از منابع دینی می‌دانست و معتقد بود بدون نیاز به فلسفه می‌شود دین را شناخت. عنوان رسمی مکتب تفکیک را او خلق کرد.

دکتر شریعتی وصیت کرده بود که اگر در کتاب‌هایش لغزشی دیده شود، حکیمی می‌تواند آن را بازنویسی کند. کتاب مشهورش الحیات بود که مبتنی بر آموزه‌های مستقیم برگرفته از روایات، دین عدالت‌خواهانه را ترویج می‌کرد.

حکیمی نسبت یک انقلابی همیشگی با انقلاب اسلامی داشت

فرشاد مهدی‌پور: خواندن الحیات سخت بود؛‌ هم‌حجمش زیاد بود و هم نمی‌دانستم از کجایش باید شروع کنم؛ اما قلم نویسنده جوری بود که خواننده را وادار می‌کرد که حتماً به خواندن ادامه دهد. در دهه هفتاد که مباحث مربوط به ظهور بسیار اوج گرفته بود، نمی‌دانم به چه دلیلی به سراغ خورشید مغرب رفتم؛ اثری از مرحوم استاد محمدرضا حکیمی که با اتکا به روایاتی از اهل سنت و برخی اسناد دست اول، تصویری متمایز از حضرت مهدی عج‌الله تعالی و فرجه‌الشریف ارائه می‌داد و سه سرفصل عمده داشت: غیبت، انتظار و تکلیف. شاید فهم این سه‌گانه در آن دوران برای امثال من چندان روشن نبود، اما او این کتاب را در کشاکش‌های سنگین فکری و جریانی دهه‌های چهل و پنجاه مشهد و در حضور انجمن حجتیه نوشته و انتظار و تکلیف برخلاف آداب و سلوک آن‌ها، صورت‌بندی کرده بود و از حیث جریان‌شناسی این تعارض با تارک‌دنیانشینی معنادار به شمار می‌رفت (گرچه بعدتر ایشان ایده مکتب تفکیک را بر نهاد).

مرحوم حکیمی نسبت یک انقلابی همیشگی با انقلاب اسلامی داشت؛ هم از این حیث که جزو آن دسته متفکرانی می‌گنجید که پیشگام براندازی رژیم پادشاهی و نظم اسلامی بودند و هم به اعتبار آن‌که مشارکت سیاسی فعالی داشت و در انتخابات مختلف این سال‌ها حضور پیدا می‌کرد و این کنش سیاسی انقلابی را ظاهر می‌ساخت (گرچه دور از چشم دوربین‌ها و موبایل‌ها بود) و مضاف بر همه این‌ها که عدالت‌خواهی اصیل و واقعی را پی‌ریخت و پی‌گیری کرد،‌ نه مانند برخی از امروزی‌ها که دکان عدالت‌خواهانه راه انداخته‌اند. روحش شاد…

دعوت به مسیر اسلام و انقلابی ماندن

محمدرضا قائمی‌نیک: در وصف شیوه و منش زندگیِ او، بسیار گفته و زین پس هم بیشتر خواهیم شنید؛ شنیده‌هایی از این «زندگی» همچون بسیاری از متفکرینی که بلوغ فکری‌شان با انقلاب اسلامی همراه بوده، برای دوران دانشجوییِ من آن‌قدر شورانگیز بود که یکی از علائق هرساله‌ام در مراجعه به نمایشگاه کتاب تهران، ملاقات با علامه در غرفۀ انتشارات «دلیل ما» بود و همواره یکی از دغدغه‌هایش، دعوت جوانانی همچون ما به استمرار مسیر اسلام و انقلابی ماندن بود.

فارغ از ژرفای او در معارف اسلامی، توصیف درکی از معاصرت او نه در توان من است و نه در این مجال می‌گنجد، مگر آنکه او را با عظیم‌ترین حادثۀ حیات او گره بزنیم.

مفاهیم، نمادی از سهم هر متفکر در بازی هستی است لذا نه تنها از منظر آثاری که خواند‌ن‌شان ما را به آستانۀ قیام سترگِ انقلاب اسلامی می‌بُرد و بعضی از آن‌ها به‌خاطر «قصد و عدم وقوع» کمتر منتشر شد، نه تنها به دلیل دغدغۀ دائم‌العمری که دربارۀ آرمانِ بزرگ انقلاب اسلامی، یعنی عدالت و مستضعفان و فقر و مواسات داشت و خودش، نقطۀ آغازین آن را به سال‌های اول طلبگی‌اش مربوط می‌دانست و تا آخر بر آن باقی ماند، نه تنها از منظر الحیاتی که ‌می‌توان آن را دایره‌المعارفی برای احیاء اسلام در دورۀ معاصر دانست، بلکه حتی شیوۀ زندگیِ او و نوع مواجهه‌اش با عالم و هستی، مصداق تام و تمام از آن‌ مفهومی است که امروزه بسیار می‌شنویم: «متفکری انقلابی».

به‌راستی اگر او و دیگر «سپیده‌باوران» معاصر و تذکر او بر «قصد و عدم وقوع» انقلاب نبود، چگونه می‌شد از ظاهر قیل‌وقال این‌ روزها، «فریاد [آن] روزها» را شنید و گریزی به اعماق قیام اسلامی معاصر یافت. با رفتن «حکیمی بزرگ»، گویی تازه انقلاب متولد شده و موجی از اعماق انقلاب، به خروش و جوشش آمده و بوی فراگیر الحیات، حیاتی تازه برای آن رقم زده است.

قلمش استوار بود و دلش بی‌قرار

سید محمدمهدی رفیع‌پور: علامه محمدرضا حکیمی هم آسمانی شد، در یک روز تلخ کرونایی با شکستن رکورد آمار مرگ و میر مردم. قلمش استوار بود و دلش بی‌قرار. آنچه نوشت بدان باور داشت و با آن زندگی کرد. عمری در خدمت دانش و ارزش بود و میراث سترگی برای محققان و پژوهشگران باقی گذاشت.

خدای مهربان به برکت اولیایش فرجی کند و اوضاع مسلمانان به سامان شود که درد و رنجی هم اگر در جریان کرونا هست عمدتاً برای فقراست که مشکل تغذیه و دارو و بیمارستان دارند و از شدت فقر، توان تعطیلی و قرنطینه رفتن ندارند. عدالت نقطه محوری اندیشه حکیمی و حکیمی‌هاست. هرچند ممکن است در تحلیل معنایی و روش دست‌یابی به آن، باهم تفاوت‌هایی داشته باشند.

دین‌داری ولایتمدارانه و پر شور او در محبت و ارادت به اهل‌بیت علیهم‌السلام به‌ویژه مولای متقیان امیر مؤمنان علیهم‌السلام از دیگر جنبه‌های مهم و الگوساز برای همه ماست.

آموزگار پرآوازه و‌ مانای اسلام عدالت‌خواه و سیاسی

محمدرضا کائینی: در غروبی از تیرماه هشتاد و هشت، گوشی در جیبم لرزید! آن سوی خط، زنده‌یاد سید‌هادی خسروشاهی بود که عادتاً با سرعت و کلماتی مقطَّع، گفت: “پس فردا عصر، برویم برای آخرین دیدار با آقای حکیمی؟!” این صدا تا هم اینک در گوش من هست و احتمالاً تا پایان حیات نیز، چه اینکه: خسروشاهی از کجا دریافته بود که این واپسین دیدار او و من، با شادروان حکیمی است؟…حالا ساعت مقرر است و من در کنار پیری نشسته‌ام که پیش‌تر بسا آثارش را، در قاب ذهن و دل جای داده ام! کتاب‌هایی سپید روی که بر جلد، علاوه بر نام خویش و مؤلف، کادری باریک و سیاه رنگ دارند و‌ در بالا دایره‌ای سرخ که از قضا در همان جلسه، از او شنیدم: نمادی است از خورشید روز عاشورا!

دوست دارم همواره آن دانشی مرد را، در حیطه مطالب طرح شده در آن دیدار، به خاطر آورم. در تجرّد عارفانه و پر رازش که سخن از شاخصان مکتب تفکیک و حالات شیخ مجتبی قزوینی و وصیت نافرجام دکتر شریعتی را در خود داشت،‌ تا ماجرای تبادل پیام با کاسترو و هدیه‌ای که نماینده حزب الله، از سوی نصرالله برای وی آورده بود!

بی‌تردید حکیمی، از آموزگاران پرآوازه و‌ مانای اسلام عدالت‌خواه و سیاسی، در دوران ماست. او هر چند از این دل‌مشغولی تا پایان حیات فراغت نیافت، اما از عدم تحقق آن و‌ شلتاق محرومیت و اشرافیگری، دلی پُر درد داشت! وقتی علت رنج اش در این فقره را پرسیدم، درآمد: “راسته خیابان میرداماد را ببین، یکی در لوکس‌ترین رستوران‌ها، غذای دویست هزارتومانی می‌خورد (البته در آن سال) و فقیرِ نشسته در کنار، تکه نانی برای سدّ جوع نمی‌یابد!…”.

حکیمی با اندیشه روزآمد خویش، در جوانی دانست که باید زبان تبلیغ دین را، بیابد و با همه، خاصّه جوانان، به مدد آن مفاهمه کند. هم از این روی حضور در محافل روشنفکری و ادبی مشهد را -که چندان با باورهای او نیز همخوان نبودند- برگزید و سرانجام به نثری پخته و مؤثر رسید! خوانش کتاب‌های او،‌ هم گنجی پُر قدر از معارف شیعی به شما می‌دهد و هم‌ ناخودآگاه، نگارشتان را ارتقا می‌بخشد!

از او فراوان می‌توان گفت و‌ نوشت، کاری که بسا خواهند کرد، با این همه دریغم می‌آید از وانهادن این نکته که در پایان همان دیدار، کتابی از واپسین تألیفات خویش را، به من هدیه فرمود، به نام: “عاشورا-غزه”. او در فرازی از بخش مربوط به فلسطین، در کنار منتظر الزیدی که در عراق، بوش پسر را به پرتاب لنگه کفش خویش نواخت، به ناگاه تمام آزادگان دوران معاصر را دیده بود: از شیخ فضل‌الله، مدرس، کاشانی و نواب گرفته تا طالقانی، مطهری و آل احمد را. یادش گرامی باد.

کتاب‌های دم‌دستی‌ام برای مطالعه کتب فلسفی است

حسن طالبیان شریف: استاد محمدرضا حکیمی می‌فرمودند: من حدود ۵۰، ۶۰ سال با کتب معقول و منطق و فلسفه مأنوس هستم و اتفاقاً کتاب‌های دم‌دستی‌ام برای مطالعه کتب فلسفی است.

شرح اشارات، شرح منظومه، عرشیه، ‌اسفار را نزد آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی خوانده‌اند و کتب معقول از جمله بدایه و نهایه را تدریس کرده بودند. ظاهراً شرح تجرید و باب حادی عشر را نزد علامه آیت‌الله حاج شیخ عبدالنبی کجوری خوانده بودند.

می‌فرمود: من آن‌قدر با کتاب اسفار ملاصدرا مأنوس بودم که وقتی طلبه یا دانشجویی سؤال از مشکلات علمی اسفار از من می‌پرسید و خواستار حل عبارات مشکل آن بود،‌ به او می‌گفتم به من توهین نکن، من از حفظ اسفار را برای تو بیان و مشکل علمی‌ات را حل می‌کنم.

عالم شجاع

شهاب‌الدین حائری شیرازی: علامه محمدرضا حکیمی عالمی پرهیزگار که حاکمان را با صداقت و صلابت امربه‌معروف و نهی از منکر می‌نمود به نزد معبودش آرام گرفت. در کتاب و سنت نهی از منکر نسبت به حاکمان و فرمانروایان جایگاه ویژه‌ای دارد چرا که با اصلاح حکام، جامعه نیز رو به صلاح گذاشته و زمینه سعادت دنیا و آخرت مردم پدیدار می‌شود.

مجموعه “الحیات” دائره‌المعارف روائی ارزشمندی است که از آن مرحوم به یادگار مانده است.

علامه محمدرضا حکیمی می‌نویسد: حاکمیت مسئول فقر و محرومیت است. من موظفم یادآوری کنم که پیامبر ما، حاکمیت و‌ دولت را مسئول مستقیم فقر فقیران و حرمان محرومان و بی‌اعتقادی و‌‌‌ بی‌ایمانی ساقط شدگان می‌داند. پیامبر (ص) فرمود: و لم یفقرهم فیکفرهم «حاکم اسلامی نباید مردم را فقیر کند تا کافرشان سازد» کافی، ج ۱ص ۴۰۶

دینی که عدالت در آن اصل نباشد دین نیست تا چه رسد به اسلام …فقر با عدل تضاد دارد… میزان تحقق یافتن جامعه اسلامی، عدم حضور فقر است در آن. فقر با عدل تضاد دارد و عدل لازمه جدانشدنی جامعه اسلامی است. اگر در جامعه‌ای عدالت نباشد، آن جامعه و آن حکومت و آن نظام، اسلامی نیست.

قیامت، جواب همین دو وجب جا را ندارم بدهم

اسد امرایی: شاید نسل من، عالم زیادی نشناسد که اهمیت ادبیات را چنان که باید دریافته باشد. استاد حکیمی از نادرانی بود که دل به کلمه و ارزش و تأثیر شگرف آن بسته بود و پیوسته از این مهم سخن می‌گفت و قلم می‌راند. این مسئله چنان وجود ایشان را دربر گرفته بود که در کتاب ادبیات و تعهد (چاپ قبل از انقلاب؟) می‌فرماید در کلاس‌های حوزه باید ادبیات کودک تدریس شود! امروز حدود نیم‌قرن از این تئوری می‌گذرد و مدیران و مسئولان فرهنگی کشور، نه تنها به این درجه از درک و دریافت نرسیده‌اند که هنوز در بند تبدیل «پستان» گاو به «سینه»‌اند! و احتمالاً سال‌ها طول خواهد کشید که بفهمند پستان، عقب شکم و سینه جلو و بالای دست‌هاست!

نتیجه این نگاه و شناخت ظریف و هوشمندانه، باعث می‌شود، با چاپ اولین مجموعه داستان یک جوان گمنام شهرستانی، یک روز بارانی به حوزه هنری بیاید و سراغ نویسنده این کتاب را بگیرد. متأسفانه آن روز بنده نبودم اما زیر باران چهار صفحه مطلب برای منی می‌نویسد که تازه دارم با الفبای نویسندگی آشنا می‌شوم!

ای کاش مسئولان کشور هم از دغدغه‌های فرهنگی ایشان درس می‌گرفتند و هم از زندگی ساده ایشان و اگر این اتفاق می‌افتاد، دیگر نیازی به این همه سخنرانی بی‌تأثیر و گفتار بی‌عمل درباره سادگی نبود.

منزل استاد، در خیابان شقاقی میدان ولی‌عصر بود. شبی که با دکتر محمد اصغری (وزیر اسبق دادگستری) خدمت ایشان رسیدیم، آقای اصغری دیوار طبله کرده منزل را که دید، فرمود اجازه بدید جای بهتری برایتان پیدا کنیم. استاد فرمود فردای قیامت، جواب همین دو وجب جا را هم ندارم بدهم. روح نازنینش شاد.

دو رویکرد ناجوانمردانه و نابخردانه نسبت به او

سید علی سیدان: خدای رحمان و رحیم، استاد محمدرضا حکیمی را بیامرزد و با خوبان درگاهش محشور کند. ایشان دانشمندی فرزانه، پارسا و پرهیزگار، روشن‌بین، زحمت‌کش و پرکار، زاهد و بی‌رغبت به زخارف دنیا، باورمند به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، دردمند مستضعفان و محرومان، عدالت‌خواه، یار دیرین انقلاب و امام و رهبری و دارای قلمی فاخر و مزیّن بودند.

البته مانند هر اندیشمندی، می‌توان نقدهایی به آموزه‌ها و رهیافت‌هایشان وارد کرد و ای‌کاش میراث سترگ ایشان بازخوانی و نقد شود که قطعاً روح آن مرحوم از این کار شاد می‌شود.

ایشان شأن و جایگاهی روشن و بی‌بدیل در شکل دادن به اندیشه دینی معاصر و نظر ورزی در باب حکومت اسلامی داشتند و حتی نقدهای ایشان به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، با تکیه بر ارزش‌های اساسی انقلاب بود.

از یک سو ناجوانمردانه است که ایشان را ضدانقلاب بنامیم و از سویی نابخردانه که اندیشه و سلوک ایشان را تبدیل به چماقی بر سر حکومت دینی و همه کسانی کنیم که در میانه میدان عمل سیاسی تهمت‌ها را به جان خریده‌اند و با بضاعت نظری و عملی خودشان در کار صیانت از انقلاب اسلامی هستند؛ که این کار به‌طور حتم با بینش خود استاد در تضاد است.

ایشان با همه توان خود در راه ترسیم خطوط اسلام ناب کوشیدند؛ اما تجویز نسخه و روش ایشان برای همه و بدتر از آن تحقیر دیگران با تمسک به نحوه سلوک نظری و عملی ایشان تحریف منظور استاد است. ان‌شاءالله ما ادامه‌دهنده راه استاد باشیم.

وای بر کسانی که با کژفهمی خویش از تفکیک، او را ضد گفت‌وگو خواندند

محمدجواد استادی: به فراخور علاقه همیشگی به حوزه مطالعات فرهنگی همواره در حال مطالعه کتاب‌های مختلف و تخصصی این حوزه بوده‌ام. با گذر زمان و با تقویت نگره‌های تفسیر و تأویل دینی نسبت به مقوله‌های فرهنگی همواره در جست‌وجوی آثار و نگاشته‌های برآمده از دین بودم تا بتوانم از آن‌ها به‌عنوان چراغ و راهنمایی برای ترسیم رویکردهای دین مدارانه به مقولات جهان معاصر بهره برم.

الحیات مهم‌ترین منبع و مرجعی بوده است که همواره و در همه پژوهش‌ها و مطالعات و جست‌وجو گری‌هایم محل رجوعم بوده و می‌باشد. به یمن آشنایی با خانواده معزز حکیمی توفیق داشتم تا منش و شیوه این خاندان را در عمل و از نزدیک نیز حس کنم.

محمدرضا حکیمی چهره درخشان و بزرگی بود که قله‌های روشنفکری را در نوردیده بود اما تا آخرین لحظات عمر پر برکت خویش دلداده معارف ناب الهی ماند و فریفته فریبندگی‌های روزگار نشد.

علامه در زمره کسانی بود که به ما اثبات کرد که می‌توان دین‌دار، روادار و عدالت‌خواه زندگی کرد؛ و وای بر کسانی که با کژفهمی خویش از تفکیک، او را ضد گفت‌وگو خواندند.

حزن از دست دادن دردانه‌ای چون علامه حکیمی آن هم پس از درگذشت برادر دیگرش استاد علی حکیمی دردناک و سنگین است.

وصیت بخشی از حق چاپ الحیات برای فلسطین

محسن فیضی: یکی از کارهای علامه برای فلسطین نگارش کتابچه “عاشورا غزه” است. موضوع این کتاب مصادف شدن عاشورای سال ۸۷ شمسی با جنگ ۲۲ روزه علیه غزه است که در همان ایام علامه محمدرضا حکیمی دست به قلم شدند و این کتاب را تألیف کردند. کتاب عاشورا – غزه استاد حکیمی به بازسازی شخصیت جوامع اسلامی با نگاهی به تمدن اسلامی پرداخته است.

همچنین علامه محمدرضا حکیمی، در وصیت‌نامه خود بخشی از حق التالیف الحیات (چاپ بیروت) را به استادان و جوانان مبارز فلسطینی هدیه کرده است. این خواسته استاد در وصیت‌نامه مکتوبشان هم مطرح شد.

مجموعه الحیات نوشته برادران حکیمی مشتمل بر ۱۲ جلد است. نویسندگان در توصیف این مجموعه آورده‌اند: «الحیات دایره المعارفی است اسلامی، علمی، پژوهشی که روش زندگی فردی و اجتماعیِ آزاد و پیش رو را ترسیم می‌کند و انسان‌های سراسر جهان را به پی‌ریزی یک نظام مردمیِ شایسته فرا می‌خواند.»

حسن نصرا…: الحیات الگوی ما بوده است؛

ارتباط محمدرضا حکیمی با جریانات مبارز در لبنان و فلسطین از سابقه‌ی طولانی برخوردار است. چندی پیش نیز سید عبدالله صفی‌الدین نماینده و حامل پیام سید دبیرکل در دیدار محمدرضا حکیمی، در منزل ایشان، در سخنان خود به نقش الحیات در تربیت بدنه و کادر رهبری حزب ا… گفته بود: «به یاد دارم از سال‌هایی چند قبل از تشکیل حزب ا…، در سن ۱۷ – ۱۸ سالگی، در لبنان، اجتماعاتی با بچه‌های مذهبی داشتیم که در آن هیئت‌ها، در مسجدها، یا حسینیه‌ها، دور هم جمع می‌شدیم، کتاب‌های حضرتعالی و مهمتر الحیات، الگوی ما بودند. همان مجموعه از برادران که با آن کتاب‌ها مأنوس بودند و با آن‌ها خودسازی می‌کردند، الآن در رأس مسئولیت‌های حزب ا… هستند.» وی در این باره تصریح کرد: «بدین وسیله شما نیز شکست تاریخی اسرائیل شریک هستید و نقش دارید…»

سرمایه‌داری بعلاوه و منهای هفده رکعت

حسین کمیلی: دیدار ما با فکر استاد، مربوط به دوره دانشجویی بود و تنها دیدار حضوری‌مان مربوط به اوایل تشکیل جنبش عدالت‌خواه دانشجویی کشور و دیداری که بعد مغرب در منزلشان در شهر قم داشتیم. با جمع زیادی قرار داشتیم منزل استاد؛ خودشان آمدند و درب را باز کردند. ابتدا ایشان را بسیار کم حال و بی‌رمق یافتم تا اینکه بچه‌ها از دغدغه عدالت گفتند و سپس استاد شروع به سخن کردند و معارف حیات‌بخش وحی را می‌خواندند. می‌دیدم که انگار از آیات و روایات، جان و انرژی مضاعف می‌گرفتند. گفتند و گفتند تا نیمه‌شب که بسیاری از بچه‌ها یا گوشه‌ای خوابیده بودند یا رفته بودند محل استقرار و عده‌ای هم سراپا گوش بودند. همان‌جا بود که استاد، عبارت سرمایه‌داری بعلاوه و منهای هفده رکعت رو استفاده کردند. (منظورشان این بود که تفاوت سرمایه‌داری مذهبی با اصل لیبرال دین‌داری تنها در عبادات و ظواهر دینی است)

به دلیل همین ادبیات جذاب بود که با بسیاری از کتب ایشان و همچنین مجموعه روایی الحیات مأنوس بودیم و آن را یک ذخیره مهم برای شجره طیبه عدالت‌خواهی در کشور می‌دانم. البته جریان دانشجویی در ایشان متوقف نشد و مثل خیلی از اساتید، بهره‌اش را برد. خدایش رحمت کند.

با فقر مبارزه می‌کنیم چون ابدیت انسان‌ها را با خطر مواجه می‌سازد

علیرضا کمیلی: فیلسوف عدالت هم رفت. یار دیرین شریعتی، نگارنده الحیات و مردی که عمرش را با یاد و نام مولا علی علیه‌السلام گذراند دربازکن را وداع گفت.

او مرا با جامعه سازی قرآنی و لزوم مبارزه با سه طاغوت اقتصادی قارون و طاغوت سیاسی فرعون و طاغوت مذهبی‌هامان آشنا ساخت.

سال ۸۱ که در اثنای اولین نشست جنبش عدالت‌خواه دانشجویی به منزل ایشان رفتیم تا ساعت سه بامداد بحث ما طول کشید. دکتر احسان خاندوزی سؤالاتی از الحیات پرسید و استاد هم صبورانه پاسخ داد.

آن روز سخنی گفت که از یادم نرفته است: من اگر ده درصد نفرتم از سرمایه‌داری خون آشام را از نشست و برخاست با فقرا به دست آوردم، نود درصد آن را مدیون گشت‌وگذار در نهج‌البلاغه علی (ع) هستم. با این جمله که همیشه در ذهنم می‌ماند تکمیل کرد: ما با فقر مبارزه می‌کنیم چون ابدیت انسان‌ها را با خطر مواجه می‌سازد. روح بلند او هم‌نشین مولایش.

الحیاه حکیمی منبعی برای تمدن عدالت پایه

بهمن دهستانی: رحلت علامه محمدرضا حکیمی ما را به بازخوانی گران‌سنگ‌ترین اثر برجای‌مانده از او یعنی موسوعه یا دایره المعارف الحیاه(زندگی) فرا‌ می‌خواند چرا که بهترین میراث عالمان دین برای مردمان، کُتب حیات‌بخش آنان است.

کتاب الحیاه مطابق توصیفی که مرحوم علامه حکیمی از آن در آثار خود بیان‌ می‌دارد و بر آن تأکید‌ می‌نماید، مجموعه‌ای است علمی، پژوهشی و تخصصی که در آن تعالیم اسلام بر پایه قرآن کریم و حدیث شریف گردآوری و تدوین شده است. این گردآوری و تدوین به‌گونه‌ای انجام پذیرفته و عنوان گذاری شده است که راه یک زندگی آزاد و پیشرو را، هم برای فرد و هم برای جامعه نشان‌ می‌دهد. زندگی‌ای برخاسته از متن مذهب، ارج نهنده به ماهیت والای انسان، شناسنده ماهیت متحول زمان و گراینده به محتوای جدی زندگی و حیات.

در این کتاب به چهار رکن عمده نظر بوده است که مربع کاملی را تشکیل و هدفی عظیم را تبیین‌ می‌کند. مذهب، انسان، زمان و زندگی ارکان کتاب نفیس الحیاه علامه محمدرضا حکیمی را تشکیل‌ می‌دهد.

مروری بر تاریخ تمدن و ادیان نشان‌ می‌دهد که نقاط عطفی در آن وجود دارد که با تدوین و تألیف دایره المعارف‌های بنیادین همراه گشته است.

تمدن غرب خود را وامدار اصحاب دایره المعارف‌ می‌داند که دنی دیدرو فیلسوف فرانسوی آن را در قرن ۱۸ میلادی بنا نهاد و سرآغاز عصر روشنگری در اروپا شد. این دایره المعارف شامل افکار پیشرفته‌ای خوانده‌ می‌شد که در زمینه‌های فلسفه، سیاست، و مذهب به بیان تعاریف جدید برای تأسیس زندگی نوین در غرب‌ می‌پرداخت. چهره‌هایی چون مونتسکیو، ولتر، ژان ژاک روسو از نویسندگان این اثر تمدن ساز بوده‌اند.

در تمدن اسلامی ایرانی موسوعه یا دایره المعارف بزرگ بحارالأنوار علامه مجلسی از دیگر نمونه‌های شاخص و نقاط عطف در جغرافیای فرهنگی تشیع است که در قرن ۱۱ هجری قمری هم‌زمان با شکل‌گیری تمدن دوره صفوی در ایران، بنای رفیعی از معارف و مفاهیم زندگی ساز را برای عصر و جامعه آن روز عرضه کرد که تأثیر شگرفی در تفکر شیعی تا به امروز داشته است.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران با شعارهای جهان‌شمول همچون عدالت و مفاهیم مبتنی بر فطرت انسانی و متکی بر اجتهاد، حرکت تازه‌ای در احیای فکر دینی در جهان اسلام رقم زد. این حرکت نیازمند استواری بر منابعی بود که به‌مثابه یک مرجع الهام بخش و معیار بتواند الگوی قابل استفاده‌ای به جامعه ایران و دیگر جوامع اسلامی ارائه نماید.

مرحوم علامه حکیمی خود‌ می‌گوید: الحیاه فهرستی است از مسائل و نیازهای گوناگون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی انسان، در زندگی متحول و نوین بشری به مقصود تأسیس جامعه سالم و متکامل انسانی.

این بیان به‌روشنی دیدگاه و رویکرد تمدنی علامه حکیمی در کتاب وزین الحیاه یا همان زندگی را آشکار‌ می‌سازد. این نکته ازآن‌رو حائز اهمیت است که برخلاف سال‌های اخیر که مباحث تمدن پژوهی رونق یافته؛ در دوره‌ای بیان گردیده که التفاتی مانند امروز به آن نبوده است. فضیلتی که خود مرحوم علامه حکیمی از آن به آفاق فکری برون حوزه‌ای یاد‌ می‌کند و آن را در گرامیداشت شهید مطهری در قالب مقاله معروفی امتیاز آن شهید‌ می‌داند.

آرمان تمدن نوین اسلامی و تلاش‌ها برای جامعه سازی و دولت سازی بر اساس شاخص‌های دینی، بدون برخورداری از منابع مرجع که تعاریف قطعی و متکی بر اجتهاد ارائه نماید میسر نیست و دایره المعارف الحیاه از این منظر دارای جایگاه و نقش تمدن ساز برای تداوم حیات انقلاب اسلامی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics