شبکه اجتهاد: دستاوردهای فکری و عملی عمر ۴۶ ساله شهید سیدمحمدباقر صدر آنقدر شگفت و خارقالعاده است که برای آشنایان راهی جز اینکه او را نابغه بخوانند، باقی نگذاشته است.
نابغهای نادر
او هنوز به ده سالگی نرسیده بود که سه کتاب نوشت؛ یکی در علم منطق، یکی درباره زندگی ائمه و دیگری درباره اعتقادات اسلامی به نام «العقیده الالهیه فی الإسلام». شوربختانه هیچ کدام از این کتابها به دست ما نرسیدهاند، اما خود او در کتاب «فدک فی التاریخ» از کتاب «العقیده الإلهیه» نام میبرد و مینویسد: «حق آن است که همه مراتب علم و صورتهای ادراک شده، مجرد هستند؛ اما مراتب تجرید آنها تفاوت دارد…ما این رویکرد را در کتابمان «العقیده الالهیه فی الاسلام» توضیح دادهایم». «فدک فی التاریخ» نیز که نمونهای کمنظیر در روش بحث از مسائل اختلافی میان مذاهب است در سیزدهسالگی شهید صدر به رشته تحریر درآمده است.
شهید صدر هنوز به بلوغ نرسیده بود که به اجتهاد رسید و از جمعی از اساتیدش تا پیش از چهاردهسالگی اجازه اجتهاد گرفت. بعدها به برخی از شاگردانش گفته بود که من هیچ گاه در دوران تکلیفم تقلید شرعی نکردم. برای اولین بار در ۱۹سالگی نظرات اصولیش را در کتاب «غایه الفکر» به چاپ رساند. ۲۴ ساله بود که تنها در ده ماه، برای مبارزه با شیوع کمونیسم در جهان اسلام و ارائه جهانبینی اسلام در برابر مکاتب شرقی و غربی، دست به نگارش «فلسفتنا» زد؛ کتابی که مورد استقبال شگفت علمای جهان اسلام واقع شد و هنوز هم از کتابهای کمنظیر در معرفی اندیشه اسلامی است.
کتاب بینظیرش یعنی «اقتصادنا» را در ۲۵ سالگی تألیف کرد؛ کتابی که به اذعان کارشناسان اقتصادی با گذشت ۶۰سال از تألیف آن همچنان در عرصه نظامسازی و ارائه نظریه اسلام در اقتصاد بیمانند است. این دو کتاب از همان زمان در سراسر جهان اسلام مورد استقبال قرار گرفت و همه نواندیشان مسلمان را با هر مذهبی به خود جذب کرد. در همان دوران عالمی سنیمذهب چون شیخ محمد المبارک، با نقد کتابهای بزرگانی مانند سید قطب و ابوالأعلی مودودی، در مدح اقتصادنا چنین مینویسد: «اقتصادنا، اثر اندیشمند و پژوهشگر اسلامی سید محمدباقر صدر، اولین و در نوع خود یگانه تلاش علمی است که برای استخراج نظریه اقتصادی اسلام از شریعت و از رهگذر بررسی و ارائه تفصیلی احکام دینی، انجام شده است. نویسنده در این اثر اصالت فقهی را با مفاهیم و اصطلاحات علم اقتصاد، جمع کرده است…».
شهید صدر در کنار تلاشهای علمی از جامعه برکنار نبود و همزمان به فعالیتهای سیاسی نیز میپرداخت. برای نمونه در۲۳سالگیاش در کنار شخصیتهایی چون شهید سیدمهدی حکیم و علامه عسکری، حزبالدعوه را تأسیس کرد و در همان سالها مبانی قانون اساسی در حکومت اسلامی را برای حزب به نگارش درآورد.
این مختصر، تنها چکیدهای از نشانههایی است که میتواند نشاندهنده نبوغ علمی و فکری شهید صدر در عرصههای مختلف باشد. اما برای دریافتی کامل از این نبوغ باید به آثار شهید صدر در ریاضیات، فلسفه، اصول، فقه، تفسیر، تاریخ و دیگر علوم مراجعه کرد.
تعاریف رهبر معظم انقلاب از شهید صدر
مرحوم آقای صدر به معنای واقعی کلمه یک نابغه بود. ما در زمینهی مسائل فکری و اسلامی و در زمینهی فقه و اصول و بقیهی چیزها آدمهای پیشرفته زیاد داریم؛ منتها نابغه خیلی نادر است. ایشان جزو نادرهایی بود که حقیقتاً نابغه بود. ذهن و فکر ایشان فراتر از کارهایی که دیگران میکنند، حرکت میکرد…
در میان چهرههای برجستهی حوزههای علمیه در دهههای اخیر مرحوم آیتالله شهید سید محمدباقر صدر (قدس الله روحه) یکی از ممتازترین و شگفتانگیزترین آنهاست.
او بیشک یک نابغه و یک ستاره درخشان بود. از جنبه علمی، جامعیت و تحقیق و نوآوری و شجاعت علمی را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه و در هر آنچه با این دانشها ارتباط مییابد در زمره بنیانگذاران و صاحبان مکتب محسوب میشد.
استعداد خارقالعاده و پشتکار کمنظیر او از وی عالم ذوفنون و ژرفنگری پدید آورده بود که دید نافذ و ذهن جستجوگرش در آفاق علوم متداول حوزهها محصور نمانده و هر آنچه را که برای یک مرجع بزرگ دینی در دنیای متنوع امروز سزاوار است به حیطه تحقیق و مطالعه کشیده بود و سخنی نو و فکری بکر و اثری ماندگار در آن میآفرید.
مرجع نباید اینقدر عاطفی باشد!
اگر از خانواده، شاگردان و اطرافیان شهید صدر بخواهیم او را در چند کلمه معرفی کنند، حتما یکی از آنها مهربانی یا محبت است.
شهید صدر آنقدر مهربان بود که برخی بددلان وقتی میخواستند بر مرجعیت او خرده بگیرند، غیر از سن کم (کمتر از چهل سال) بر محبت خارقالعاده او اشکال میگرفتند و میگفتند: مرجع نباید اینقدر عاطفی باشد ـ یعنی مثلاً باید مقتدر باشدـ! شهید صدر وقتی این انتقادات را میشنید، پاسخ میداد:
«اینها از من چه توقعی دارند؟ میخواهند که با مردم با بیمهری و خشونت رفتار کنم؟ توقع دارند محبتم را نثار مردم نکنم؟ یک پدر چطور میتواند با قلبی بی مهرِ فرزندانش، آنها را تربیت کند؟ این مردم امروز پرچم اسلام را به دوش میکشند و از کرامت قرآن دفاع میکنند؛ اگر نمیتوانیم با اموالمان به همه مردم خدمت کنیم، چرا با اخلاق و دلها و عواطفمان آنها را در بر نگیریم؟»
نامههای شهید صدر به شاگردان و دوستانش، آینه روح لطیف و دل مهربان اوست. یکیک شاگردان را با عباراتی مثل: عزیزم و نور چشمم صدا میکرد و بیدریغ و بیریا در نامهها برای آنها مینوشت: بنفسی أنت؛ یعنی فدایت شوم.
وقتی حزب بعث، طلاب ایرانی را اخراج کرد، گویی جان محمدباقر صدر را گرفت؛ از بس که او داغدار فراق شاگردانش شد. در وداع هر یک از آنان که برای خداحافظی میآمدند، میگریست و تا آخرین لحظه ممکن قدوقامت “پارههای تنش” را مینگریست.
پس از مدتی دوری در پاسخ نامه یکی از شاگردان نوشت: «نور چشمم! خدا تو را از من نگیرد و از وجودت محرومم نکند! فدای دلت و محبتت!
با دل و دستم نامه عزیزت را دریافت کردم و بارها خواندم؛ آنقدر که دوات نامه با اشک چشم پدرت آمیخت و حرفحرف نامهات به اعماق قلب او رخنه کرد؛ پدری که از فرزندش و عزیزش و آرزویی از آرزوهایش چنان دور افتاده که امکان ندارد ذرهای از غصههایش و سوز فراقش را بکاهد…» و مانند این عبارات به راحتی صدها نمونه در نامههای او یافت میشود.
نمونهای از محبت شهید صدر
دلش حتی برای کسانی که ماهها او را در خانهاش محصور کرده بودند و گاهی حتی روزها نمیگذاشتند آب و غذا به آنها برسد میسوخت. یک بار که از پنجره خانه، تشنگی و عرق ریختن سربازان بعثی را میبیند، واقعاً بیتاب میشود که چرا اینها باید اینطور اذیت شوند. از شیخ محمدرضا نعمانی که در ایام حصر در کنار ایشان بوده درخواست میکند که آب مهیا کنند و به سربازان بدهند. همین محبتها روی آن افراد اثر گذاشت. تا آنجا که یکی از فرماندهان آن گروه در ایام محاصره و بهرغم شرایط بسیار دشوار امنیتی بارها به شهید صدر کمک کرد و مثلاً برای خروج بنتالهدی از منزل که برای مدیریت کارهای مبارزه بیرون میرفت، شرایط را مهیا میساخت تا کسی او را تعقیب نکند.
اینها نمونهای از محبت سید محمدباقر صدر است؛ نمونههایی که کمک میکند نویسنده از توضیح میزان محبت او به خانوادهاش بینیاز شود؛ محبتی که همسرش درباره آن میگوید: او واقعاً مردی آرمانی بود و در طول زندگیمان حتی یک بار هم من را ناراحت نکرد و هیچ فرصتی را برای اینکه از من مدح و تعریف کند، از دست نمیداد. و ارزش این جمله کوچک زمانی قابل درک است که زندگی سراسر جهاد شهید صدر دانسته شود؛ زندگی که حتی یک روزش دور از تلاش علمی و رنجهای طاقتفرسای مبارزات اجتماعی و سیاسی نبود. زندگی که روزهای سختی از آن در تعقیبها، دستگیریها و محاصرههای سنگدلانه حزب بعث گذشت.
اما همه این محبت، برای خدا بود. وقتی صدام برخی از مجاهدان عراق را اعدام کرد، شهید صدر با اعتقاد میگفت: کاش هر پنج فرزندم را به جای یکی از آنها میکشت؛ چون آنها بیشتر به درد اسلام میخورند. محبت بیدریغ و وصفناشدنی او به فرزندانش حتی سبب نمیشد که او در کوچکترین مسائل پا از مرز تکلیف دینی فراتر بگذارد. نمونهوار، وقتی دخترکانش از او میخواهند که پولی بدهد تا میوهای نوبرانه بخرند، قبول نمیکند ـ و البته با همان مهر شگفت پدرانه ـ به آنها توضیح میدهد که من مشکلی ندارم که به شما پول بدهم اما تا وقتی همه نمیتوانند میوهای را بخورند، ما هم نباید از آن استفاده کنیم. (برگرفته از کتاب: محمدباقر الصدر؛ السیره والمسیره فی حقائق ووثائق)
ادامه دارد…