اختصاصی شبکه اجتهاد: نشست علمی با عنوان «بررسی و نقد دیدگاه شادمان درزمینهی تسخیر تمدن فرنگی»، چندی پیش در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی الهی تبار، دانش آموخته دوره دکترا از دانشگاه معارف اسلامی و دکتر سید علیرضا واسعی، رئیس سابق پژوهشکده اسلام تمدنی به سخنرانی پرداختند. دبیر علمی این جلسه، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر یدالله حاجیزاده بود.
افراط و تفریط در مواجهه با تمدن غرب
در ابتدا دبیر جلسه گفت: بحث در مورد نوع تعامل و مواجهه با تمدن غرب است که طبیعتاً در این زمینه دیدگاههای گوناگونی مطرحشده است. شاید برخی بهطورکلی بافرهنگ و تمدن غرب مخالفت کنند و معتقدند که ما بههیچعنوان نمیتوانیم به سمت تمدن غرب نزدیک بشویم و از این تمدن استفاده کنیم. برخی هم مثل سید حسن تقیزاده معتقد بودند که ما برای دستیابی به تمدن، باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم و این دیدگاه افراطی را مطرح کردند. شاید در همین طیف برخی بهقدری افراط کردند که دین اسلام را هم در مسیر دستیابی به تمدن، ناکارآمد معرفی کردند. طبیعتاً در این میان دیدگاه میانهای هم وجود دارد که به اخذ جنبههای مثبت و طرد جنبههای منفی تمدن غرب یا تمدن فرنگی، رأی داده که به نظر میرسد دیدگاه جناب آقای دکتر سید فخرالدین شادمان در همین طیف میگنجد.
سه رویکرد اصلی در مواجهه با تمدن غرب در دوران مشروطه
در ادامه دکتر الهی تبار گفت: بحث مواجهه با غرب امر بسیار مهمی است که با تعابیر مختلفی مثل مواجهه با تمدن غرب، تمدن فرهنگی، مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون، بیان میشود. این تعابیر با یکدیگر، فرقی نمیکند. نهایتاً میتوانیم به یک مفهوم مشترک برسیم که در ادامه خواهم گفت.
بحث مهم، نقل جایگاه سید فخرالدین شادمان در منظومه فکری ایرانیان است. اگر به ۱۱۰ یا ۱۲۰ سال گذشته، برگردیم و دورهی مشروطه را در نظر بگیریم، سه رویکرد اصلی را در مقابله با بحث مواجهه با تمدن غربی یا مدرنیته از روشنفکران خودمان سراغ داریم.
در دورهی مشروطه شما یک نوع علاقهمندی ویژه و چهبسا یک نوع خودباختگی و احساس حقارت را در اندیشمند ایرانی میبینید. این نگاه، در دورهی مشروطه بسیار بارز است. در کتاب اصول تمدن که جزء کتابهایی است که در زمان ناصرالدینشاه نوشتهشده، کاملاً مشخص است که ملکم خان، مؤلف این کتاب، خیلی روشن، فرهنگ و تمدن غربی را بهعنوان یک آرزو مطرح میکند. در دورهی دوم که پایان مشروطه و سلطنت پهلوی اول است، باستانگرایی و ملیگرایی جای خودش را به حالت تحیر پیشین میدهد و کمی هویت ملی ایرانیان احیاء میشود. این دوره، دورهی آغاز هویتیابی اندیشمند ایرانی است.
در دورهی رضاشاه، تقریباً با ملیگرایی که یک عنصر همبستگی بخش است، توسط اندیشمندآنهمان دوره، غرب، موردمطالعهی بیشتری واقع میشود. فخرالدین شادمان در این دوره جوان است. منتها درعینحال او هم نگاهی به این موضوع دارد.
دورهی سوم، دورهی پهلوی دوم است. در این دوره، از دو چیز قداستزدایی میشود، یکی تمدن غربی است که فضل تقدمش با همین جناب شادمان است؛ یعنی از تمدن غربی قداستزدایی میشود؛ یعنی یکچیز مقدس، امر آرمانی و موردی مطلوب و یک الگوی تمامعیار است. تمام اینها مورد سؤال و کنکاش قرار میگیرد. البته کسان دیگری هم هستند که اگر بخواهم سه نفر را نام ببرم: آقای فخرالدین شادمان فضل تقدم دارد، بعد از او اگر غرب را از یک منظر هستی شناسانه و فلسفی نگاه کنیم، مرحوم فردید است که او هم غرب را قداستزدایی میکند و ادامهاش در تفکر جناب دکتر داوری اردکانی است که در قید حیات هستند. نفر بعدی، جلال آل احمد است. او در کتاب غربزدگی، این نگاه را وارد حوزهی اجتماعی میکند و مسئله را کمی اجتماعیتر مطرح میکند.
فخرالدین شادمان چگونه شخصیتی است؟
حجتالاسلام الهی تبار در ادامه گفت: پس فخرالدین شادمان، متفکری صاحب تقدم است و کمتر کسی داریم که در پهلوی اول و دوم صاحبمنصب باشد. حدود ۱۵ سال در خارج از کشور حضورداشته باشد. تحصیلات حوزوی داشته باشد. از خانوادهی مرفهی باشد. درعینحال پدری روحانی داشته باشد. فخرالدین شادمان با قم و مخصوصاً با جناب برقعی و آیتالله فیض نجفی، ارتباطات جدی داشته است. به هر صورت، ایشان ارتباطات با قم و بهعبارتدیگر، روشنفکری روحانیون روشنفکر را همچنان حفظ کرده است. فخرالدین شادمان چنین شخصیتی است؛ اما در جامعه ایران، کمتر شناختهشده است و این به خاطر فقر حافظه تاریخی ما در حوزه تمدنی و بیتوجهی ما در حوزه تمدنی بوده که این افراد شاخص را موردتوجه قرار ندادیم. سؤال اصلی بنده این است که چیستی و چرایی دیدگاه و موضع شادمان در مواجهه با غرب چیست؟ ضرورت مسئله، شناخت جریانهای فکری در ایران و تخمین میزان پشتوانه نظری ایرانیان در خصوص اندیشه تمدنی اندیشمندان ایرانی جهت بنیانهای نظری تمدنی اسلامی است. ما اگر به امثال فخرالدین شادمان که حدود ۷۰ سال پیش، کتاب تسخیر تمدن فرنگی را نوشته نگاه نکنیم، موقعی که با اندیشمندان غرب مواجهه میشویم، احساس حقارت میکنیم؛ که چرا ما چنین کسانی نداشتیم. نهایت کسی را که میتوانید از او نام ببرید سید جمال است. حالا آنهم بین افغانی و ایرانی، محل شک و شبهه دیگران بوده است. هرچند میگویند ایرانی هست.
ولی این مهم است که ما پشتوانه نظری ایرانیان را تأمین کنیم. درک چگونگی مواجهه اندیشوران ایرانی در برابر ارزش مدرنیته و آثار اجتماعیاش بسیار امر لازمی است. آگاهی از چگونگی شکلگیری تاریخی اندیشه روشنفکران ملی و مذهبی، امر لازمی است. از زندگی شادمان عبور میکنم، ولی بد نیست بدانید شادمان، یکی از اعضای مؤثر دولتی بوده و نایب تولیت آستان قدس را تا سالهای آخر عمر بر عهده داشت. یکی از کتابهای شادمان، تراژدی فرنگ است. ایشان دو اثر با فاصله ۲۰ سال دارد. اولش همین کتاب تسخیر تمدن فرنگی بود؛ یعنی یکی را ۱۳۲۶ مینویسد و دیگری را که ۱۳۴۶ مینویسد، تراژدی فرنگ هست. آنچه را که استفاده کردم از این دو کتاب است. تقریباً بنیانهای نظری ایشان تفاوت چندانی نکرده است، جز اینکه ایشان تقریباً در بحث زوال اروپا و بعد هم نگاه به آمریکا، بهعنوان محور اصلی تمدن غربی یک تغییری را دارد. بهعنوان یک زمینهی اجتماعی، شادمان در چه بستری زندگی میکرده و چنین تفکری را بازتاب داده است
وضعیت ایران در دوران پهلوی
دکتر الهی تبار خاطرنشان کرد: این کتابی که در سال ۱۳۲۶ نوشتهشده است، تقریباً ۲ سال از جنگ جهانی دوم گذشته است. ایران در این دوران، یک کشور در حال تجزیه است. در آذربایجان، پیشهوری ادعای استقلال دارد. در کردستان هم جمهوری دمکراتیک خلق کردستان است که هنوز هم آثارش را میبینید. ایران در حال تجزیه است. ایران اشغالشده و شاید یکی از دردناکترین نکاتی را که فردوست در کتاب خاطراتش بیان میکند، همین است که میگوید در میدان منیریه، صفی از زنها ایستاده بودند تا ماشین آمریکاییها برای یک وعدهغذا یا یک پک غذایی آنها را برای تنفروشی ببرد. هویت و همبستگی ایرانیان به نحوی دچار تحقیر اجتماعی شده بود.
اهمیت دیدگاه شادمان، از سه جهت هست. یکی اینکه ما کمتر متفکری داریم که بر غربشناسی بهصورت عمیق تکیه کرده باشد و خودش همسالهای سال در سه کشور مثل انگلستان، فرانسه مانده باشد. شادمان دو مدرک دکتری دارد. دکتری حقوق از فرانسه و دکتری تاریخ از لندن دارد و در دانشگاه هاروارد هم تدریس کرده است. در دیگر دانشگاهها مثل کمبریج هم بوده است و با تمدن غربی، کاملاً آشناست. منتها بر غربشناسی بسیار تأکید میکند. نمونهی شادمان در محیط عربی، آقای حسن حنفی است. خوشبختانه این درک عمیقی را که ما در لابهلای کلمات جناب شادمان میبینیم، واقعاً باعث افتخار هر ایرانی است.
شادمان در عین غربشناسی، غربستیز است
دکتر الهی تبار افزود: درعینحال، شادمان بر غربستیزی هم بسیار تأکید دارد. این نکتهی دوم هست. در عین غربشناسی، غربستیزی را هم مطرح میکند. نکته سوم هم که بسیار مهم است، بحث تسخیر تمدن فرنگی است که درواقع ایشان میخواهد بگوید ما باید آنچه از غرب آمده است را اوّل با شناخت کامل درک کنیم، بعد در هاضمه فرهنگی خودمان او را جذب کنیم. نه اینکه لباس بومی بر تن او بپوشانیم. بلکه به این معنی که اجزای او را به فرهنگ بومی، تبدیل کنیم. این سه نکته در دیدگاه شادمان بسیار مهم است. بعدها تأثیراتش را در فردید و جلال و شریعتی و غیره و دیگر، البته با ادبیات دیگر و حتی مبانی دیگر میبینید. پیش از اینکه وارد اصل مباحث شادمان بشوم، باید مفاهیمی را روشن کنم. یک کلمه کلیدی در اندیشه شادمان، بحث فوکولی هست. حالا ما میگوییم طرف، فوکولش را بیرون گذاشته، بیشتر به مو توجه میکنیم. ولی فوکول، یک کلمه فرانسوی است و دلالت بر کسی میکرده که کراوات یا پاپیون میزده است. در فرهنگ ایران آرامآرام، به چنین کسی غربزده یا کسی که از فرهنگ ایرانی دور شده است اطلاق میشود. منتها در ادبیات شادمان مفهومش چیز دیگری است. مفهومش، غربزده مقلد تمامعیار و بیسواد است؛ یعنی کسی که اولاً غرب را خوب درک نکرده و ثانیاً حتی فرهنگ بومی خودش را هم درک نکرده است. شخص دیگر، هوشنگ هناوید است. هوشنگ هناوید درواقع یک شخصیت خیالی است. هناوید معکوس دیوانه است؛ یعنی هوشنگ دیوانه که یک شخصیت خیالی مثل همان فوکولی بیسواد است. شادمان، گاهی فوکولی را استفاده میکند و گاهی هوشنگ هناوید. هوشنگ هناوید نه شاعر و نه مؤلف و نه نویسنده است، هیچچیزی نیست. هوشنگ هناوید یک شخصیت خیالی است که ساخته ادبیات جناب شادمان هست.
شیخ وهب روفعی کیست؟
وی اضافه کرد: سومین کلمهای که متعدد در کتاب شادمان با آن روبرو میشوید، شیخ وهب روفعی هست. شیخ وهب روفعی، یک عالم دینی متحجر و گاه ریاکار هست که اصولاً کنج عزلت میگزید و وارد چیزی نمیشود؛ و اگر هم وارد شد اصولاً درک درستی ندارد از اینکه بخواهد راهکاری به مردم ارائه بدهد. روفعی هم معکوس یعفور هست که به معنای کوچک یا یک شخص حقیر است. چهارمین مفهوم، بحث تمدن است. شادمان یک تعریف سلبی از تمدن دارد و میگوید تقلید کارهای ناشایست، تمدن فرنگی است. ما به این تمدن نمیگوییم. این تعریف سلبی است. تعریف ایجابی هم دارد. رواج علم، ادب و هنر و نه تغییرات ظاهری در خط و لباس و غیره، تعریف ایجابی تمدن است؛ یعنی برای اینکه بخواهیم متمدن باشیم، باید تغییرات بنیادین داشته باشیم. پنجمین مفهوم، مفهوم فرنگی هست. شادمان، تمدن غرب را یکپارچه نمیبیند. برخلاف بسیاری از متفکران امروز ما، شادمان اینچنین نیست و منظوری که از فرنگ و تمدن اراده میکند، در کتاب تسخیر تمدن فرنگی، بیشتر اروپا هست و در کتاب یا مقاله تراژدی فرنگ، بیشتر آمریکا است. شادمان چنین نگاهی دارد. ششمین و آخرین مفهوم، تسخیر هست. تسخیر به معنای فتح زمینی یا فتح فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست. تسخیر به معنای بومیسازی و هضم فرهنگی ویژگیهای شایسته غرب است. بهگونهای که در مالکیت هویت بومی قرار میگیرد؛ یعنی در هاضمه ما هضم بشود و تبدیل به هویت ما بشود. البته تسخیر باید تعارضی با عناصری چون دین و زبان ملی هم نداشته باشد.
تفاوت شادمان با کسروی
دکتر الهی تبار گفت: شادمان جزو کسانی است که از زبان بسیار دفاع میکند، چون زبان را عنصر وحدتبخش ملی میبیند، البته منظورش از زبان، مجموعهای از میراث فرهنگی ایران است و مانند کسروی هم تندرو نیست. کسروی از زبان فارسی بسیار دفاع کرده ولی بسیار تندروی کرده است؛ یعنی زبان پاک را مدنظر قرار میدهد. درحالیکه شادمان اینچنین نیست و درواقع شادمان در این زمینه، بهنوعی رهرو فروغی است. هرچند فروغی را هم موردنقد قرار خواهد داد. سراغ دیدگاه شادمان میروم.
شادمان با یک بحران روبرو است. بحران او، بحران پریشانی و بیسامانی و عقبماندگی ایران است. او معتقد هست که اوضاع ایرانیان هم به لحاظ ذهنی و هم به لحاظ عملی، آشفته هست.
او میگوید: اگر به تاریخ ایران توجه بشود، معلوم میشود که ایران با دشمنان بسیاری روبرو بوده و افتخار ما ایرانیان این است که مثل یک چاله فرهنگی هر چه دشمن داشتیم به این چاله افتاده و بعد هضمش کردیم. مثلاً اگر اسکندری آمده، بعد از مدتی در چاله ما تبدیل به سلوکی شده و بعدش هم نهایتاً در هاضمه فرد، هضم شده است. اگر روزی چنگیز و مغولها آمدند، درنهایت به کسانی تبدیل شدند که به ایران افتخار میکردند. اگر عثمانیها روزی به بخشی از ایران تجاوز کردند به هر صورت زبان فارسی را پاس میداشتند و خلیفه آنها دیوان لالهها گفته است. این افتخاری است که ما داریم. منتها شادمان میگوید این دشمن، آن دشمنان قدیمی نیست. این دشمن هم دانا و هم بیرحم و هم بسیار برنامهریز است. اگر امروز تمدن فرنگی آمد و ما هم بخواهیم تجربه ترکیه را داشته باشیم، مخصوصاً در حوزه زبان، ایران قطعاً کمر راست نخواهد کرد و ایران و ایرانی کلاً نابود خواهد شد و چیزی از او باقی نخواهد ماند. کمتر متفکری را دیدم که به این شکل به قضیه نگاه بکند؛ اما شادمان، علت بحران را هجوم تمدن فرنگی یا مدرنیته و تهاجم غرب به سمت شرق، البته در حوزه نرمش، اندیشه و بعد در حوزه فناوری میداند که به هر دو میپردازد. دومین علتی که باعث شده ما در مقابل این مواجهه ناکارآمد جلوه کنیم رویکرد منفعلانه و غیر کارآمد خواص در برابر این هجوم ویرانگر و ریشه سوز هست که شادمان به این هم توجه دارد. نکته سومی که میگوید، بحث عدم دشمنشناسی دقیق و عدم درک ابعاد این هجوم خانمانبرانداز از سوی خواص و عوام هست. درکی که ما امروز از تمدن غرب داریم، درک درستی نیست. همین درک نادرست یکی از عوامل گسترش فرهنگ غربی و تمدن غربی در جایجای ایران شده است.
ویژگی تمدنهای فرنگی، یا دشمن مهاجم از منظر شادمان چیست؟
دکتر الهی تبار در ادامه خاطرنشان کرد: او اعتقاد دارد که تمدن فرنگی بسیار دانا و تواناست. درعینحال بسیار بیرحم و خودپسند است. دومین ویژگی تمدن فرنگی این است که میفریبد اما فریفته نمیشود؛ یعنی این نیست که ما خط و لباسمان را عوض کنیم، آنها تصور کنند ماها متمدن هستیم. هزار نقش و رنگ و رو دارد. تمدن جدید غرب ازنظر شادمان، سکه دو رو است. یکروی آن علم و فناوری و زیبایی است که باید اقتباس کرد؛ و روی دیگرش رذالت و فریب که باید از آن کناره جست و تقلید نکرد. البته او به چند چیز تمدن غرب مثل آزادی دلبستگی دارد و میگوید آزادی جزء اکتشافات ارزشمند اروپاییان هست و آنها نهتنها آزادی را کشف کردند بلکه دستگاه پرورش و محافظت از آزادی را اختراع کردند، به صورتی که اولاً تمام شهروندان از آزادی برخوردار باشند و ثانیاً به بهانه این آزادی نتوانند بر همدیگر ستم روا دارند.
شادمان درعینحال تصریح میکند که هرچند امروز، فرنگیها در علم و هنر از ما برتر هستند، اما خودپسند و خودخواه و دروغگو نیز هستند؛ یعنی یکسره تصور نکنید، ما الآن هم دچار همین مسئله هستیم. نکته بعدی این است که او تمدن فرنگی را یک تمدن زوالناپذیر نمیداند. بلکه یک تمدن کاملاً زوالپذیر میداند. معتقد هست، تمدن فرنگی دچار زوال شده و این زوالش در حوزه اخلاق بسیار روشنتر هست؛ و البته میگوید این تقصیر خودشان هست. شعار آزادی دادند و آزادی را برای خودشان خواستند؛ اما در عین اینکه شعار آزادی برای خودشان دادند، برای دیگران جز استعمار و استثمار و بهرهکشی چیزی نیاوردند. امروز گناهی را که کردند دارند تاوان میدهند.
ناکارآمد بودن مواجهه با تمدن غربی
دانش آموخته دانشگاه معارف اسلامی اظهار داشت: علت دوم رواج تمدن غرب در ایران، مواجهه ناکارآمد است. ما در مواجهه با تمدن غربی کارآمد عمل نکردیم. او اعتقاد دارد که ما عدهای را به خارج فرستادیم. اینها امروز بهجای اینکه به درد مملکت بخورند به همدیگر فخرفروشی میکنند و درواقع در رقابت فضل فروشی گرفتار شدند و اصلاً ایران را فراموش کردند. خیلی با نخبگان سروکله میزند و از آنها ناراحت است.
او همچنین معتقد است که فضل فروشان ناآگاه، بسیار سطحینگر و ظاهر نگر و حزب باد هستند، بیسواد و بیهنر و دنیاپرست هستند؛ و متأسفانه اینها کسانی هستند که آشفتگی مادی ایران را نردبان ترقی خودشان کردند. این هم دومین گروهی است که شادمان شناسایی میکند.
گروه سوم هم محافظهکاران ساکت است. محافظهکاران ساکت کسانی هستند که به بهانه آبروی ایران زبان میبندند و صریح با مردم صحبت نمیکنند. مگر بیگانه از حال ما بیخبر است که به شرح مصائب ملت ایران آبروی ما برود؟ شما چه بگویید، چه نگویید. آنها بیشتر از ما اطلاع دارند و میگوید عوامالناس فرنگی، کاری با ما ندارند. ما را نیز با ایشان کاری نیست. علما و فضلای فرنگی هم به حال ما از خود ما واقفترند. امروز هم همین تصور وجود دارد.
چهارمین گروهی که واقعاً مواجهه ناکارآمد ایرانیان را در مقابل غرب از دیدگاه شادمان رقم میزنند، خواص سادهلوح و ظاهرگرا هستند؛ یعنی خواص و تا حدی هم جزء طبقه نخبگان هستند؛ ولی یک مرعوبیتی در مقابل تمدن فرنگی دارند و خیلی خوشبین هستند، البته تعبیر شادمان، خوشبینی جاهلانه و اعتماد گسترده هست. پنجمین قشری که از نخبگان هستند و باعث بدبختی و فلاکت ایرانیها شدند، ریاکاران متحجرند. از دید شادمان، یکی از عوامل پریشانی ایران و ناتوانی در برخورد درست با تمدن فرنگی، دینفروشان و ظاهرفریبانی هستند که با دین ارتزاق میکنند. لذا از همینجا معلوم میشود که نگاه شادمان چیست. البته شادان از این افراد دیندار متحجر که در گوشهی عزلت، بساط زهدفروشیشان را پهن کردند ولی از مسلمین جاوه و چین و تونس و فلسطین خبری ندارند، گله میکند. اصولاً شادمان با تفسیر این عده از دین بسیار مخالف است. میگوید آنها روزآمد نیستند. او ششمین گروه را سربازان داخلی بیگانه میداند. این ششمین گروه، شاهبیت کتابهای آقای شادمان هست. شادمان همینجا به فوکولی و به هوشنگ هناوید اشاره میکند.
ویژگیهای فوکولی از منظر شادمان چیست
الهی تبار ادامه داد: او اعتقادش این است که فوکولی، بدترین و پستترین دشمن داخلی ایران در طول هجوم فرنگی است. او فوکولی را اینگونه تعریف میکند. البته از فوکولی تعریفی جامعومانع نمیشود ارائه داد. بلکه با برشمردن شواهد و قرائن و به دست دادن برخی از امارهها میتوان آن را شناخت. فوکولی مربوط به یک گروه و قشر خاص هم نیست؛ یعنی شما در همهجا، از قشر روحانی گرفته تا قشر روشنفکر، میتوانید آن را پیدا میکنید. مؤلفهی دیگر فوکولی، سادهاندیشی و سطحینگری است. فوکولی، هرزهگو و بیمار است. نه تربیت ایرانی دارد نه تربیت فرنگی. یکی دیگر از ویژگیهای فوکولی، زبان ابتر اوست؛ یعنی نه زبان فارسی را خوب یاد گرفته و اصولاً به زبان فارسی منتقل نمیشود و لذا ما باید اصلاً زبان فارسی را کنار بگذاریم. آن زبان را هم خوب بلد نیست. چون در آن فرهنگ اصولاً رشد نکرده است؛ و لذا ازآنجا رانده و ازاینجا هم مانده است. فوکولی سطحینگر است. فوکولی یک اسلامستیزی کور و بیحاصل هم دارد. شادمان، دین اسلام را اصلاً مانع پیشرفت نمیداند. بلکه بهشدت نسبت به تاریخ تمدن اسلامی متعصب است و او را باعث افتخار میداند. همچنین، او زبان عربی را امر مزاحمی نمیداند. نکتهی دیگر در کلام شادمان، این است که آیا امکان برونرفت از بحران وجود دارد یا نه؟ پاسخ جناب شادمان به این مسئله آری است. راهکارهایی را هم ارائه میدهد. میگوید ما باید فعالانه در مسیر تسخیر تمدن غرب، گام برداریم و باید آن را هضمش کنیم. به عقیده شادمان، هر کس که چشم و گوش و عقل و ذوق دارد، باید در مقابل علم و ادب و هنر فرنگی سر تعظیم فرود آورد و بکوشد تا به اسرار آنها پی ببرد. به نظر او روش تمدن فرنگی، روش عقلی، علمی و عملی است؛ یعنی سه بعد دارد؛ و ما نیز باید به همین طریق این تمدن را تسخیر کنیم؛ یعنی ابتدا با روش عقلی و احتیاط و هضم جلو برویم و بعد هم الگوهای عملیاش را کسب کنیم؛ اما درراه تسخیر تمدن فرنگی به راهنمایی و ذوق و عقل و با رعایت شرط هضم و احتیاط باید اقدام کنیم.
البته شادمان به زبان فارسی اهمیت میدهد. زبان فارسی را دقیقترین و کاملترین مظهر فکر هر ملت میداند. زبان، انعکاس فکر است. فارسی تنها وسیله تسخیر تمدن فرنگی است و فوکولی بزرگترین دشمن فارسی است. فارسی آموختن نخستین شرط لازم برای پیشرفت کار ماست، زیرا کسب معرفت برای ایران جز از راه فارسی ممکن نیست. اعتمادبهنفس داخلی و تربیت نیروی بومی، راهکار دیگری است که او ارائه میدهد. او خیلی روشنبیان میکند، میگوید راه پرسیدن از بیگانه خطاست.
نکتهی بعدی در کلام شادمان، اولویتبندی است. همهچیز موردنیاز ما نیست. تغییر نظام آموزشی و تکیهبر نیروهایی که شخصیتشان، در داخل ایران شکلگرفته و بعد اعزامشان کردیم، یکی دیگر از راهکارهای دیگر او است. شادمان میگوید: کمال در علوم و فنون برای هیچ ملتی ممکن نیست، ازاینرو راه همچنان ادامه دارد. امروز در ایران چند دیدگاه داریم. یکی از دیدگاههایی که بهصورت روشن در ادبیات ما رایج هست دیدگاه اخوانی بهصورت عام و سید قطبی بهصورت خاص است. تصورم این است که ما باید ادبیات بومیتری داشته باشیم. نکته دیگر که مقابل این دیدگاه هست و امروز در جامعه ما کاملاً روشن هست، دیدگاه غربگرا هست که در حوزه فرهنگ بیداد میکند. این دیدگاه هم یکطرف ایستاده و جامعه را دائماً به سمت یک جامعه دوقطبی در حوزه اندیشه هل میدهد و این شکاف دائماً بیشتر میشود. در پایان، کلماتی از شادمان نقل میکنم: نه درنگ کنیم که بمانیم و نه شتاب که از پا درآییم و به مقصد نرسیم؛ و به یاد داشته باشیم که این ایام با همه ظلم و تعدی و تزویرش به بدی عهد تیمور و چنگیز نیست؛ و این خود روزنهای است که از آن نور خورشید امید بر دل ما میتابد.
تمدن چیست؟
پس از سخنان الهی تبار، دکتر سید علیرضا واسعی به سخنرانی پرداخت و گفت: پیش از آنکه نگاهی به اندیشه دکتر شادمان داشته باشم و نقد گونهای را هم برایش بیان کنم، لازم است دو مقدمه را بیان بکنم تا نوع نگاه و جایگاه نگرشی شادمان به مقوله ایران یا تمدن اسلامی در ایران روشنتر بشود.
نکته اول مفهوم و معنای تمدن است، واژه تمدن معانی و تعریفهای فراوانی به خودش دیده است و همچنان دارد میبیند؛ اما در تعریف آقای شادمان، تمدن به معنای آنچه امروزه در اذهان ما غلبه دارد، نیست. ما عموماً تا کلمهی تمدن را میشنویم، بیشتر آن وجه عینی و تجسمی و دستاوردهای ملموس را مدنظر قرار میدهیم، وقتی سخن از تمدن غربی هم به میان میآوریم، باز مرادمان آن دستاوردهای صنعتی، عمرانی، ساختوسازها و چیزهای دیگری است که بهعنوان تکنولوژی میتوان از آن یاد کرد؛ اما در تعریف شادمان، تمدن یک مفهوم عامتر و به تعبیری ظریفتری دارد. برای اینکه این تعریف را بیان کنم در یک جمله خیلی کوتاه لازم میدانم به یکی دو تعریف از دیگرآنهم بپردازم.
آقای جِی رینگر، کتابی تحت عنوان فروپاشی تمدن غرب، دارد. آغاز کتاب او با یک جریانی شروع میشود که به نظر من یک کلیدواژه یا به تعبیری یک علامت رمزی برای فهم درست تمدن است. ایشان داستانی را تعریف میکند و میگوید: رفتم یکجایی بستنی بخرم، دیدم جوانی آمد و بی آنکه به کسانی که در صف ایستادند، توجه و اعتنایی بکند، بدون رعایت آداب و اصول اخلاقی از ماشینش پیاده شد تا بستنی بخرد و برود. آقای رینگر میگوید من وقتی این را دیدم احساس کردم که تمدن غرب در حال فروپاشی است. چه نسبتی و چه رابطهای بین این عمل جوان غربی با فروپاشی تمدن ایشان میبیند؟
ویژگیهای کتاب تسخیر تمدن فرنگی
دکتر واسعی در ادامه گفت: برای اینکه این رابطه را فهم کنیم باید دریابیم معنای تمدن چیست؟ مفهوم تمدن، ظریفتر و دقیقتر و لطیفتر از آن است که ما در نگاه اولیه از آن فهم میکنیم. آلفرد نورث وایت هِد، یکی از دانشمندان غربی و فیلسوف هست. کتابش به فارسی، تحت عنوان «سرگذشت اندیشهها» ترجمهشده است. یکی از چیزهایی که ایشان در باب تمدن اشاره میکند این است که میگوید من نمیدانم آیا زندگی یک فرد بومی آفریقایی که ازنظر امکانات زیستی در حداقل قرار دارد، اما ازنظر آرامش، در اوج، زندگی میکند، به لحاظ تمدنی پایینتر است یا یک آمریکایی و غربی که از تمامی امکانات زیستی برخوردار است، اما نامتعادل و دچار بحران فکری و معنایی است؟ درنهایت، تعریفهایی که از تمدن ارائه میدهد، انسان را به این رهنمون میشود که تمدن، معنای ظریفتر و دقیقتری دارد.
آقای شادمان در دو با سه مورد، تصریح میکند به اینکه منظور از تمدن چیست. کتاب تسخیر تمدن فرنگی، کتاب کمحجمی است و در این حجم اندک سعی کرده دغدغه خودش را بیان کند. به نظر میرسد این کتاب، بیش از آنکه دغدغهی جدی علمی ایشان را انعکاس داده باشد، نقدی بر همکاران و مدعیان زمانه خودش است. گرچه نام نمیبرد. ولی از نحوهی نگارش میتوان فهمید که شخصیتهایی بهمثابه رقیب وارد صحنه شده بودند و مدعی روشنفکری و اصلاح جامعه بودند و شادمان میخواست آنها را بهنقد بکشد ولی برای نقد آنها این کتاب و مشابه این کتاب را نوشته است. کتاب در نگاه کلی سه بخش عمده دارد. این کتاب فصلبندی نیست. این کتاب از یکجایی شروع میکند و تا آخر میرود و ازنظر ساختار علمی امروزی کاملاً نقدپذیر هست، ولی ما باید به آن زمان نگاه کنیم. بخش اوّل، بیان ایشان به همین دغدغهها و ضرورت پرداختن به مقوله وضعیت ایران است. بخش دوم، توصیف آدمهای بد و بداندیش و بدنما است که با کلیدواژه فوکولی از آنها یاد میکند. در بخش پایانی نتیجهگیری میکند و بیشتر در مقام تبرئه خودش برمیآید که اگر من این حرفها را زدم، تصور نشود که من از سر غرض و تعصب، صحبت کردهام. بلکه واقعاً میخواستم در مسیر اصلاح جامعه خودمان گامی بردارم و واقعاً هم در این جهت موفق عمل کرده است و ما میتوانیم ایشان را بهعنوان یکی از شخصیتهای الگو و حتی الگوتر از افرادی مثل آقای آل احمد که خیلی بین مذهبیها راهیافته و کتابها و اندیشه و دغدغههای ایشان مطرح میشود، شادمان کارآمدتر و اندیشههای او گرهگشاتر و برای امروز ما مفیدتر است. در نظر شادمان، تمدن یعنی کوشش در افزودن کیفیت این عمر زودگذر و نه کاستن از آن. اصلاً ایشان با تعاریف و نگاههایی که ما به مقوله تمدن داریم، نظری ندارد. بلکه نگاهش این است که ما بتوانیم یک زندگی خوبی را برای خودمان طراحی بکنیم. حالا این زندگی همراه با امکانات باشد یا نباشد. پس مفهوم تمدن در ذهنیت آقای شادمان معلوم شد.
مسلمانان، متفطن ناکارآمدی داشتههای خود شدند
وی خاطرنشان کرد: نکتهی دوم این است که در یک سده اخیر، دو توجه خوب در میان مسلمانها پیدا شد. یک توجه این بود که مسلمانان برخلاف قبلتر و پیشتر خودشان، متفطنِ وضعیتِ تمدن و ناکارآمدی داشتههای خودشان شدند. پیش از آنوقتی نگاه میکنیم، شاید مشروطه نقطه عطف تاریخ نونگری ما ایرانیها باشد. امابعد از مشروطه است که خیلی جدی این مقوله دغدغه ذهن برخی از نواندیشان اعم از دینی یا غیردینی، شده است.
پیش از آن، تصور و تلقی مسلمین، این بود که ما بهترینهای روی زمین هستیم. ما بهترین دین، بهترین کتاب و بهترین پیامبر را داریم. ما در بهترین نقاط عالم، زندگی میکنیم. ما از همه آدمها و عالمها برتر هستیم؛ اما آهستهآهسته متفطن این نکته شدند که ما برتر نیستیم. یا داراییهای ما کفاف یک زندگی مطلوب را نمیکند. حالا چگونه به این تفطن رسیدهاند، حداقل دو عامل موجب این تفطن شده است. یکی مقایسه وضع کنونی با پیشینه خودشان بهویژه با داشتههای علمی کهن ما و عامل دیگر در رفتوآمد با غرب، چنین حسی برای اینها حاصل شد؛ یعنی اکثر افراد اولیهای که به این نگاه روی کردند، کسانی بودند که گامی در غرب نهاده بودند. حالا به هر دلیلی به غرب رفته بودند و آنجا را دیده بودند. این توجه اولی بود که توجه خیلی میمونی بود.
روی دیگر این توجه این بود که علاوه بر اینکه فهمیدند، داشتههای خودشان ناکارآمد است، دریافتند که غرب از پیشرفتهای خوبی برخوردار است و غرب از تمدنی بهره دارد که زندگی آنها را بسیار بهتر از زندگی ما کرده است. دکتر عبدالهادی حائری کتابی تحت عنوان «نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دورویۀ تمدن بورژوازی غرب» دارد که بسیار خواندنی و کتاب ارزشمندی است. آقای حائری در آن کتاب میگوید ایرانیانی که با غرب آشنا شدند چه نگاهی نسبت به غرب پیدا کردند. ولی این نگاه بعد از مشروطه یا در یکصد سال اخیر، اندکی واقعبینانهتر شده بود؛ اما درعینحال نگاه تسلیمی یا نگاه پذیرندگی بیشتری داشته است. مسلمانها بهویژه ایرانیها تفطن و توجه پیدا کردند که غرب از یک وضعیت بهتری برخوردار است.
توجه شادمان به این دو نکته
او اظهار داشت: آقای شادمان از کسانی است که به این دو نکته بهخوبی توجه و تفطن پیداکرده است، یکی اینکه تمدن غرب یک تمدن خوبی است و دوم اینکه ما در وضعیت خوبی نیستیم. برای برونرفت از این وضعیت سه گونه مواجهه در ایران ما و یا در جهان اسلام، پیدا شد. یکی، دیدگاه پذیرشی یا متمایل به غرب بود که روشنفکران غربزده اولیهی ما، از این تیپ بودند. ما بهراحتی بهنقد اینها مینشینیم؛ اما واقعیت این است که برای نقد اینها باید در جای آنها هم قرار گرفت. مابعد از ۱۱۰ یا ۱۲۰ سال، داریم افرادی را نقد میکنیم که با اطلاعات و آگاهیها و نوع زندگی که ما الآن در آن قرار گرفتیم و نوع شناختی که نسبت به فرهنگ و آدابورسوم و داشتههای خودمان داریم نبودهاند. افرادی مثل ملکم خان و سید حسن تقیزاده و دیگران، وقتی با غرب آشنا شدند یکفاصله بسیار عجیبی بین جهان اسلام و غرب حس کردند. این فاصله را بیش از آنکه در عمق زندگی آنها پیدا کنند، در ظواهر و سطوح زندگی آنها دیدند. ظواهر و سطوح زندگی آنها نشان از عمق زندگی آنهاست. بههرحال این برایشان خیلی مهم بود. لذا گفتند ما هم اگر بخواهیم پیشرفت بکنیم یکراه بیشتر ندارد و آن این است که تمدن غرب را بپذیریم وزندگیمان عیناً غربی بشود.
مواجهه دوم که مواجهه گریزشی یا متعارض با غرب بود و بهویژه سنتیها و دینداران به آن توجه میکردند، معتقد بودند که اساساً اخذ تمدن غربی به نحوی در طیول آنها قرار گرفتن و در سیطره آنها واقعشدن است و اساساً ما نباید به سمتوسوی آنها برویم. این گروه، خودشان چند دسته بودند و در میان اینها شاید دینداران واقعی از ورود تمدن غرب، کمتر هراس داشتند تا کسانی که نگاه انتفاعی داشتند. گروهی نگاه انتفاعی داشتند و ورود غرب را یک خطر برای خودشان میدانستند. عدهای هم بودند واقعاً از سر دینداری و عدهای هم از سر جهل مخالف با ورود تمدن غربی بودند. چنانکه در خود غرب هم این وضعیت وجود داشت؛ یعنی وقتی برخی از اختراعات صورت میگرفت، عدهای از کشیشان و شخصیتهای بزرگ دینی مخالفت میکردند و میگفتند اینها به لحاظ فلسفی و دینی اصلاً ممکن نیست.
مشروطه درواقع، مچروته بود
دکتر واسعی در ادامه افزود: دیدگاه سوم، مواجهه گزینشی بود. مواجهه گزینشی چند دسته بودند. دسته اوّل کسانی بودند که میگفتند ما باید غرب را فقط در عرصه علم و فناوری، بپذیریم. اگر علم و فناوری را وارد جامعه خودمان بکنیم، طبیعتاً رهاوردهای آنهم برای ما خواهد بود. دسته دیگر میگفتند: ما تمدن غرب را در عرصه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی قطعاً باید بپذیریم. اگر نتوانیم ازنظر علم و تکنولوژی به آنها اعتماد بکنیم و بپذیریم ولی در عرصه سیاسی و اجتماعی، باید نگاههای فکری آنها را به اینجا بیاوریم؛ که البته این را هم توجه داشتند که اگر آن نگاه بیاید زاینده امور دیگر خواهد بود. یکی از چیزهایی که در انقلاب مشروطه بر آن پافشاری شده بود، آوردن تکنولوژی و علم که نبود، بلکه واردکردن چارت تشکیلاتی و سازمان زندگی آنها بود. اصلاً مشروطه به تعبیر آقای حائری مچروته بود؛ یعنی کلمه چارت فرانسوی را به کلمه عربی، یعنی چارتمند کردن، تبدیل کرده بودند. مچروته در عثمانی وارد شد و در آنجا «چ» تبدیل به «ش» شد، چون در زبان فرانسه به «ش» تلفظ میکردند و فکر کردند که مشروطه یعنی دارای شرایط که البته نزدیک به هم بود، چون اصل را قانون، تلقی کردند ولی مچروته پایه و مبنای ذهنیت تحول فکر ترکیه بود که بعد وارد ایران شد. مچروته یعنی اخذ ساختار و نوع زندگی آنها که بیشتر ناظر به وجه سیاسی بود. برخی گفتند ما برای اینکه واقعاً تمدنمان را متحول کنیم وزندگیمان زندگی خوب بشود، باید چارت آنها را بیاوریم. وقتی صورتبندی زندگی آنها وارد زندگی ما بشود، طبعاً ما متحول خواهیم و متمدن خواهیم شد. یک رویکرد سومی هم وجود داشت که بحث هضم تمدن غربی یا ساخت تمدن بومی بود که آقای شادمان در این شق سومِ بند سوم، قرار دارد؛ یعنی از کسانی است که قائل به اخذ تمدن غربی بهصورت گزینشی است و میگوید ما باید تمدن فرنگ را بگیریم و الا تمدن فرنگ ما را میگیرد؛ و اگر تمدن فرنگ ما را بگیرد، همه چیز ما را نابود خواهد کرد؛ اما اگر ما تمدن فرنگ را بگیریم، چنین نخواهد شد.
تمدن غرب به علم و هنر آنها است نه به اخلاق آنها
دکتر واسعی اضافه کرد: این مهمترین سخن ایشان است که در تماممسیر کتاب ایشان، دنبال میشود؛ اما گرفتن تمدن فرنگ چیست؟ ایشان میگوید تمدن فرنگ به علم، هنر و ادبیات آنهاست؛ بنابراین برتری فرنگی به علم آنهاست نه به اخلاق آنها. اخلاق را ما ایرانیها هم داریم، آنها هم دارند. میگوید آنها خیلی بیشتر از ما دروغ میگویند. حتی شادمان یک تعبیری دارد که دروغهایی که ما در یک قرن میگوییم کمتر از دروغهایی است که آنها در یک هفته میگویند. بعد میگوید دروغهای آنها بسیار پیچیده، استدلالی، عمیق و خیلی حسابشده است. پس تمدن غرب به اخلاق آنها نیست، به علم آنهاست. ایشان در ادامه میگوید: دیگر از چیزهایی که در تمدن آنها باید ببینیم، عقلگرایی آنهاست. آنها به مقولهی خِرد خیلی توجه کردند. پشتبند خردگرایی یا عقلگرایی، بحث شک است. ایشان میگوید که غرب در همه چیز شک کرد. به نظر میآید یکی از توصیههای جدی ایشان به ما همین است؛ و حتی جالب است میگوید ما باید در دادههای آقای هوشنگ هناوید و شیخ وهب روفعی، شک بکنیم. ایشان میگوید ما برای اینکه جامعه را اصلاح کنیم دو راه داریم. یا مدعیان و رهبران را عوض بکنیم یا مردم را آگاه کنیم.
میگوید اولی را که نمیتوانیم اما دومی را میتوانیم. به نظرم کارهای آقای شادمان برای این حوزه است؛ یعنی فرهنگسازی کردن، آگاه کردن مردم و بیدارسازی آنها. میگوید اگر مردم بیدار بشوند نه گرفتار هوشنگ خواهند شد و نه گرفتار شیخ وهب. البته هردوی اینها ذیل عنوان کلانتری قرار میگیرند. این دو، نمایندگان دو تیپ فکری در جامعه یا نماد دو وجه معلمین جامعه ما هستند، کسانی که عهدهدار تعلیم هستند. یک وجه، وجه روشنفکران است که آقای هوشنگ آن است؛ و یکی هم وجه سنتیهاست که آقای شیخ وهب، نماینده آن است.
حرف دوم آقای شادمان به تمدن غرب این است که تمدن غرب، عقلگراست و شک محور است. در همه چیز شک کردند. بعد میگوید: اگر اینها در ثبات زمین یا در مقوله آب یا در چیزهای دیگر شک نمیکردند، اینهمه علم پیدا نمیشد. اینها در همهیافتهها و داشتههای خودشان شک کردند؛ و بعد از نو پیش رفتند؛ و لذا در اندیشههای افلاطون و ارسطو و اینها شک کردند. همینجا نقدی هم به ما میزند که ما چنین کاری را نمیکنیم. ما همچنان با شرح و حاشیهنویسی، پیش میرویم.
تمدن غرب، یک تمدن خودباور است
وی افزود: مقوله سوم بحث خودباوری و دیگرش انگاری است. سید جمالالدین اسدآبادی هم میگوید: برای اینکه جامعه اسلامیمان به یک تحولی برسد و مریضی خودش را درمان بکند، باید به خودباوری برسد و به داشتههای خودش باور پیدا بکند. حالا این خودباوری چگونه حاصل میشود، ایشان توضیح نمیدهد. ولی میگوید غرب خیلی خودباور است؛ و هیچکس را مستعد فهم دقایق علم و ادب و هنر نمیداند. دیگر چیزی که در تمدن غرب وجود دارد، تلاش برای عمق یافتن است. غرب به همه چیز ورود پیدا میکند و سطحی نگاه نمیکند. حتی میگوید شما از هر ده عالمی که در کشور خودمان داریم، مطمئن باشید که غربیها همه آنها را میشناسند و به زندگی آنها آگاهی دارند و برای اینکه این مطالب را بفهمند، کلی هزینه میکنند و وقت میگذارند. تمدن غرب این است. تمدن غرب به لباس و پوشش و آرایش و رفتن به دانس و مراسم شرابخواری و اینها نیست. با این حرفها میگوید ما که میخواهیم تمدن غرب را بیاوریم باید اینها را بیاوریم نه اینکه مسائل صوری و ظاهری را بیاوریم.
نهایتاً بحث قدرت است. میگوید: غرب قدرت دارد و تمدن غرب به قدرت پیوند خورده است. شاید مرادش از قدرت، همین قدرت به معنای عام است، نه قدرت نظامی. بلکه قدرت نرم است. گرچه یک مقداری عامتر از این هم باشد؛ اما بههرحال، قدرت دارند؛ یعنی اگر شما قدرت نداشته باشید، نمیتوانید حرف خودتان را به کرسی بنشانید؛ و نهایتاً آگاهی به زبان و داشتههای خویش است. تمدن غربی، تمدن مبتنی بر زبان خودشان است؛ که البته اینجا ایشان خیلی مانور میدهد و میخواهد بهنقد عدهای بپردازد. برخی تصورشان این بود که ما اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید زبانمان را عوض بکنیم و به لاتین و از چپ به راست بنویسیم. باید این ادبیات را دگرگون کنیم. میگوید هیچیک از اینها نیست. بعد مثال میزند و میگوید: بعضیها میگویند زبان فارسیزبان سختی است. سختتر از زبان ژاپنی که نیست. الآن در دانشگاههای اروپا، استقبال از شناخت زبان ژاپنی، خیلی زیاد شده است. برای اینکه زبان، تبدیل به یک علم شده است، نه اینکه این زبان شکلش قشنگ است یا سهل است. نه اصلاً سهل نیست. زبان انگلیسی که زبان آسانی نیست. اتفاقاً خیلی زبان بدی است. کلی استثنا دارد که خود انگلیسیزبانها مشکل پیدا میکنند. بعد میگوید زبان آلمانی که اصلاً به درد نمیخورد. ولی آنها همیشه سعی کردند زبان خودشان را بهعنوان یک عامل جدی تمدن ساز، موردتوجه قرار دهند. پس مراد از تمدن غرب، روشن شد.
غرب هرگز علم و ادب و هنر خودش را در اختیار ما قرار نمیدهد
او اظهار داشت: نکته دوم اینکه غرب، هرگز علم و ادب و هنر خودش را در اختیار ما قرار نمیدهد؛ یعنی شما به اینکه با غرب در ارتباط هستید و برخی از غربیها از شما تعریف و تجلیل میکنند، دلخوش نباشید. میگفت آنها بسیار خدعهگرانه پیش میروند. شما وقتی ظاهرش را نگاه میکنید میبینید چقدر با شما دوست هستند و صمیمی میشوند، چقدر از زبان و ادبیات و فرهنگ شما، تعریف میکنند؛ ولی اینها چیز دیگری را دنبال میکنند. آنها هرگز دیگری را شایسته وصف متمدنی نمیدانند؛ و لذا اگر هم چیزی به ما میدهند آن اصل و اساسها نیست. به همین جهت میگوید غرب، هرگز علم و ادب و هنر خود را در اختیار ما قرار نمیدهد.
نکته سومی که بیان میکند، این است که ما باید برای اخذ تمدن غربی و تعامل با تمدن غرب، باید غرب را بشناسیم و ایران را هم بشناسیم. به نظرم نکته خیلی کلیدی است. وقتی غربیها در دوره شکوفایی تمدن اسلامی، با یک تمدن برتر که تمدن اسلامی باشد، مواجه شدند، بعد از جنگهای صلیبی، به یک نکته بسیار خوبی متفطن شدند و همان نکته آغاز تحول تمدنی غرب بود؛ و آن نکته این بود که ما باید اسلام را بشناسیم؛ و لذا دپارتمانها و مراکز فراوانی برای شناخت درست اسلام، شکل گرفت. چیزی که بهعنوان شرقشناس یا خاورشناس پیدا شد. شرقشناسان و خاورشناسان آن دسته از شخصیتها و دانشمندانی بودند که برای شناخت جهان اسلام و بعداً شناخت شرق وارد عمل شدند؛ و موفق هم عمل کردند. ما هنوز چیزی به نام غربشناخت نداریم. چیزی به نام غربشناسی نداریم و نکاتی که در مورد غرب بیان میکنیم، بسیار ابتدایی و بد است، دقیقاً مشابه همان چیزی است که غربیها پیش از قرن دوازدهم میلادی دنبال میکردند. پیش از قرن دوازدهم میلادی نگاه آنها به جهان اسلام این بود که مسلمانها یک گروه منحرف، منحط و شیطانصفت و کافری هستند که آمدند تا مسیحیت را تخریب بکنند. ولی بعداً کمکم از این دیدگاه فاصله گرفتند. ما الآن نگاهمان این است، آقای شادمان میگوید ما برای اینکه بتوانیم یک تحول تمدنی ایجاد بکنیم باید تمدن غرب را بشناسیم.
تمدن ابداً یک امر تضمینشدهای نیست
واسعی خاطرنشان کرد: نکته بعدی این است که تمدن، نه برای غرب و نه برای ما، ابداً یک امر تضمینشدهای نیست. ما برای اینکه به اینجا برسیم، کلی فرازوفرود داشتیم. غرب هم همینطور و مشخص نیست آینده از آن کیست؟ این حرف را برای چه میزند؟ این نکته مهم، جالب و قابلتوجه است. ایشان در همین راستا میگوید تمدنها ماندگاری ندارند. آقای شادمان که این حرفها را میزند، میگوید اما ما در کشورمان با یک دشمن بسیار بزرگی مواجهیم. این دشمن همان، فوکولیها هستند. فوکولی در تعریف آقای شادمان ابداً به یک قشر و صنف و یک گروه، آدمهای خاص، تعلق نمیگیرد. فوکولیها به یک رویکرد پیوند میخورند. ممکن است از بین بازاریها یا از بین روشنفکرها و یا از بین حوزه و یا حتی از بین روستایی یا شهری باشد. اینها کسانی هستند که به سطحیترین شکل زندگی غربی توجه کردند و اصلاً به عمق زندگی ایران و ایرانی عنایتی نداشتند.
خطر بزرگ جامعه ما، این فوکولیها هستند و مرض بزرگی که دامنگیر جامعه ما شده اینها هستند. ایشان میگوید اینها خودشان دست برنمیدارند ما باید اینها را از دور خارج بکنیم.
راه مقابله با فوکولیها چیست؟
دکتر واسعی در ادامه افزود: راهکاری که ایشان ارائه میکند چیست؟ میگوید ما برای اینکه بتوانیم در مقابل فوکولیها بایستیم و تمدن خودمان را تمدن پرباری کنیم یکراه بیشتر وجود ندارد و آنهم توجه به زبان فارسی است. میگوید زبان فارسیزبان غنی، قوی، پویا و زبان تاریخ، فرهنگ و فکر ماست. زبانی که توسط شاعران بزرگ ما پرورده و دنبال شده است و ما امروزه از آنها ناآگاهیم و بزرگترین ضربه را هم همین فوکولیها به زبان میزنند. حالا یا دارند رسمالخط ما را عوض میکنند یا دارند با جعل اصطلاحات و واژگان جدید و بیمحتوا زبان را خراب میکنند یا به طرق دیگری دارند کار را خراب میکنند. لذا ما برای اینکه بتوانیم تمدن فرنگی را، تسخیر بکنیم؛ یعنی بتوانیم آن را در زندگی خودمان وارد بکنیم ولی آن بر ما غلبه پیدا نکند. بلکه ما بر آن غالب بشویم، تنها راه این است که زبان فارسی را پاس بداریم و زبان فارسی را جدی در زندگی خودمان وارد بکنیم.
ویژگیهای شخصیتی شادمان
رئیس سابق پژوهشکده اسلام تمدنی ادامه داد: شادمان، چند ویژگی دارد. یکی نگاه علمی به تمدن غرب در حد زمان و توان خودش است. برخلاف خیلیها که از همان ابتدا در پی تخریب یا رد هستند. دومین ویژگی این است که ادبیات خوب و معتدلانهای دارد. انصاف گفتاری ایشان ستودنی است. در عین اینکه از دست فوکولیها، بسیار ناراحت است، اما توهین نمیکند. توهینش هم ادیبانه و محترمانه است. سوم اینکه دغدغهمندانه و متعهدانه است؛ یعنی به فرهنگ ایرانی به معنای عامش، یعنی سنتهای ایرانی به تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران اشاره میکند. به فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی ایران، اشاره میکند. همهی اینها را پاس میدارد. نشان میدهد آدم دغدغهمند و متعهدی است. چهارمین چیزی که در مورد شادمان میتوانم بگویم این است که خیلی امیدبخشانه و خوشبینانه به ایران و تواناییهای ما ایرانیها نگاه میکند. آخرین ویژگی شادمان این است که شادمان به ایران و ادبیات ایران آشناست؛ یعنی این ویژگی مهمی است. آدمی نیست که صرفاً مدعی باشد. بلکه خوب میداند. معلوم میشود که هم غرب را میشناسد هم ایران را میشناسد. درنتیجه کتاب ایشان، کتاب خواندنی، ارزشمند و مهم اما در دوره و سطح خودش است. اگر بخواهم به او نقدی وارد بکنم، نقدهای زیادی، به لحاظ روش و محتوا، میشود بر آن داشت. با توجه به اینکه آدم تحصیلکرده در غرب بود، علیالقاعده باید متمایل به غرب باشد. به نظرم میآید که شادمان شایسته تقدیر و توجه ویژه است.