روش عملی فقهای گذشته نشان میدهد که آنها در دوران غیبت حضرت ولیعصر(عج) نه اهل تأیید جائران بودهاند و نه مردم را دعوت به تسلیم نسبت به آنها کردهاند، ولی پیوسته بنا بر تعامل و مدارای مذهبی داشتهاند تا عصر حضور فرا رسد و این همان چیزی که از تعالیم ائمه استفاده میکردند. به نظر میرسد امروز که درگیریهای مذهبی و فرقهای هر روز افزایش مییابد، جا دارد که شیعه دیدگاه تاریخی خود را بار دیگر، مطرح کند و مبانی و اصول آن را تبیین نماید.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین سروش محلاتی در جلسه مکتب ثقلین درباره اینکه در زمان غیبت و حضور امام زمان(عج) لازم است چه روش و خط مشی را در مسایل سیاسی و حکومت دنبال کنیم، سه فرضیه را مورد بررسی قرار داد. فرضیه اول اینکه تفاوتی بین مسوولیتهای اجتماعی و سیاسی ما در عصر غیبت با عصر حضور حضرت نیست، در فرضیه دوم آرمانها هر چند به لحاظ کیفی یکی است، ولی در غیبت تفاوتی به لحاظ مقیاس کمی پیدا میکند و در فرضیه سوم ما اصلاً در عصر غیبت وظیفهای از نوع وظیفه عصر حضور نداریم. وقتی شرایط فراهم شد و حضرت ظهور کرد، تکالیف هم تغییر پیدا میکند. متن گزارش شفقنا از سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سروش در جلسه مکتب ثقلین را در ادامه میخوانید:
مجموعه مسایل و مباحث درباره امام زمان را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد، بخشی از این مسایل جنبه “فکری و اعتقادی” و بخشی جنبه “عملی و کاربردی” دارد. از جمله مسایلی که در جنبه دوم قرار میگیرد این است که اساساً اعتقاد به امام غایب به معنای زندگی کردن در عصر غیبت حضرت، چه تغییری در وضع، تکالیف و برخوردهای ما به وجود میآورد؟ چه فرقی میکند که ما در زمان حضور یا غیبت حضرت زندگی کنیم؟ آیا زندگی در زمان غیبت با زندگی در زمان حضور حضرت متفاوت است؟
البته در قسمتهایی روشن است که زندگی در زمان حضور یا غیبت حضرت متفاوت نیست، بخش اول اینکه “تکالیف اخلاقی” در عصر حضور و غیبت با هم تفاوتی نمیکند، بدین معنا که دروغ چه در زمان غیبت و چه در زمان حضور قبیح و حرام است. بخش دوم تکالیف فردی است که جنبه عبادی دارد. بدین معنا که نماز و روزه چه در دوره غیبت و چه در زمان بعد از حضور حضرت واجب است؛ و بخش سوم بسیاری از احکام اجتماعی است مثل احکام معاملات؛ این احکام هم به قوت خود در زمان غیبت مثل زمان حضور باقی و برقرار است و باید وظیفه خود را انجام داد.
در کنار این مسایل این سؤال پیش میآید که آیا غیبت هیچ تغییری در تکالیف ما به وجود نمیآورد؟ بود و نبود امام عصر چه تأثیری در زندگی انسانها دارد؟
در پاسخ باید بررسی کرد که آیا ما در زمان غیبت و حضور یک روش و یک خط مشی را در مسایل سیاسی و حکومت دنبال میکنیم؟ در این زمینه سه فرضیه مطرح است، نه فرضیههایی که الزاماً کسانی مطرح کرده و پذیرفته باشند، ممکن است برخی از آنها جنبههای احتمالی داشته باشد و بعضی به صورت غیر مستقیم از نظرات افراد استفاده شود.
تقابل یا تعامل؟
فرضیه اول این است که تفاوتی بین مسوولیتهای اجتماعی و سیاسی ما در عصر غیبت با عصر حضور حضرت نیست، آرمانها و هدفها یکی است. ما به عملی ساختن همان هدفهایی که حضرت ولیعصر بعد از ظهور دارند، موظف هستیم؛ فقط تفاوت در این است که ما همه امکانات لازم برای این اقدامات و دسترسی کامل به این اهداف را نداریم لذا موفقیتهای ما موفقیتهای نسبی است؛ اما حضرت که ظهور میکند همه اسباب و شرایط کامل برای رسیدن به آن اهداف را دارد و موفقیت حضرت، مطلق است؛ ولی برنامه و سیاستها دقیقاً یکی است. مثلاً اگر بناست در عصر ظهور حضرت کفر به طور کلی ریشه کن شود این وظیفه، امروز در حد توان بر عهده ما نیز هست.
فرضیه دوم این است که آرمانها هر چند به لحاظ کیفی یکی است، ولی در غیبت تفاوتی به لحاظ مقیاس کمی پیدا میکند که اگر بناست ما آن آرمانها را تعقیب کنیم در یک “مقیاس محدود” پیگیری میکنیم؛ به عنوان مثال اصلاً ادعا نمیکنیم و در این فکر نیستیم که “دنیا” را میخواهیم اصلاح کنیم، اصلاً چنین هدفی را تعقیب نمیکنیم که کفر و استکبار را ریشه کنیم؛ اما در عین حال همان اهداف را در یک مقیاس کوچکی در نظر میگیریم و همان را پیاده میکنیم. در این فرضیه به لحاظ ماهوی اهداف و برنامهها و سیاستها تفاوتی نمیکنند فقط به لحاظ کمی مقیاسها مختلف و کوچکتر میشود وگرنه سیاستها و جهت گیریها اساساً یکسان است.
فرضیه سوم این است که ما اصلاً در عصر غیبت وظیفهای از نوع وظیفه عصر حضور نداریم، وظایف و جهت گیریها کاملاً متفاوت است، نه فقط به لحاظ کمی بلکه حتی به لحاظ کیفی هم فرق نمیکند. ما اکنون در شرایطی هستیم که آن وظایف، تکالیفها و آرمانها برعهده ما نیست، وقتی شرایط فراهم شد و حضرت ظهور کرد، تکالیف هم تغییر پیدا میکند.
برداشت بنده این است که شیعه به لحاظ تفکر تاریخی خود تا دورههای اخیر تلقی سوم را داشته و آنچه را که اکثر قاطع علما میفهمیدند و عمل میکردند این بود که ما در دوره غیبت و در زمانی که پیروان مکتب اهل بیت در مقایسه با مذاهب دیگر اسلامی در اقلیت هستند، وظیفهمان مدارا کردن است لذا باید تحمل و خویشتنداری داشته باشیم و از درگیری پرهیز کنیم و از طرف دیگر خود مسلمانان هم در مقیاس با پیروان ادیان دیگر باز در اقلیت هستند و تا وقتی که حضرت ظهور نکند این مقیاس به هم نمیخورد و وضع ما تغییر پیدا نمیکند. ما به عنوان گروهی که اقلیت هستیم باید خودمان را حفظ کنیم و حفظ خود، مذهب، مکتب و آرمان ما به این است که بتوانیم با قدرتهایی که کم و بیش هستند، مدارا و تعامل کنیم و خودمان را در معرض خطر کمتر قرار دهیم تا این دوران بگذرد، همان کاری که ائمه(ع)، بعد از امام حسین(ع) انجام دادند، یعنی نیامدند به صورت آشکار و علنی درگیر شوند، بلکه مدارا میکردند. البته دشمنان میدانستند که ائمه خطر بالقوهای هستند و ایجاد مزاحمت میکردند ولی هیچ جا ما نمیبینیم که دعوت به قیامی صورت گرفته باشد بلکه همه دعوتها به مدارا، تقیه و بردباری است تا زمان آن فرا رسد. البته در این نظریه گفته نمیشود که ائمه دولتهای جائر را قبول داشتند یا ما باید قبول داشت باشیم و شروع بدانیم بلکه صرفاً ادعا میشود که برخورد تند با آنها وجود نداشته و حتی اگر مبارزهای بوده، جنبه سلبی داشته و بیشتر مسالمت آمیز بوده است. مثل سیاست آیت الله حائری یا آیت الله بروجردی در قبال پهلوی اول و دوم.
من دیدگاه یا فرضیه سوم را تقریر میکنم و آشنا میشوید با اینکه علمای ما در طول هزار سال گذشته چه تلقی، فکر، مبنا و استدلالی داشتند و مواضع سیاسی آنان را با چه اصولی باید تحلیل کرد، و تفاوتهایی که بعداً اتفاق افتاده، ناشی از چه تغییراتی در این مبانی است و آیا آنان با تلقی بسیاری از ما در عرصه درگیریهای مذهبی و دینی موافق بودهاند؟
در مورد این مساله یک قسمت مستنداتی است که در روایات وجود دارد و یک قسمت دیدگاه و تحلیل علما و فقهای بزرگ از این مستندات است که به هر دو جنبه میپردازم.
غیبت، عرصه هُدنه و تقیّه
در روایات ما دو تعبیر از دوره قبل از ظهور حضرت یعنی زمانی که اکنون در آن زندگی میکنیم وجود دارد، در تعبیر اول فرمودند که این دوره دوره هدنه است، این دوره در واقع در برابر ظهور حضرت یا به تعبیری دوره قیام است. دوره هدنه و مهادنه یعنی سازش کردن، مدارا کردن، ترک مخاصمه و مصالحه کردن.
در روایات تعبیر دیگری هم به کار بردند و فرمودند که دوره قبل از ظهور امام زمان دوره تقیه یعنی مدارا و مماشات کردن است، دوره مخالفت کردن و درگیر شدن نیست.
کتاب وسائل شیعه از امام باقر(ع) نقل کرده که حضرت فرمودند: امام زمان که بیایند، آنچه را که در دوره هدنه اتفاق افتاده، ابطال میکنند و سیاستهایی که مربوط به این دوره بوده به پایان میرسد. آن زمان عدالت در میان مردم پایه گذاری میشود. «إذا قام یبطل ما کان فی الهدنه ممّا کان فی أیدی النّاس و یستقبل بهم العدل»
هُدنه در کتب لغت مثل قاموس به سازش، رها کردن درگیری، آرامش و مدارا معنی شده است و علامه مجلسی در تفسیر این واژه آن را به وضع مصالحه با پیشوایان جائر و ترک معارضه با آنان دانسته است: «حال الهدنه حال المصالحه مع ائمه الجور و ترک معارضتهم و التقیه معهم بامر الله للمصلحه» (مرآه العقول، ج ۴، ص ۲۱)
تعبیر دیگری که مربوط به “تقیه” است در وسائل شیعه از حضرت رضا(ع) نقل شده است که میفرمایند: با تقواترین شما که در نزد خدا گرامیترند، کسانی هستند که بیشتر و بهتر به تقیه عمل میکنند. به حضرت عرض شد تا کی تحمل کردن و تقیه کردن؟ حضرت فرمودند: تا امام زمان بیایند. سپس حضرت فرمودند: هر کسی تقیه را قبل از خروج امام زمان ترک کند و درگیر شود او از ما نیست، اصلی که ما ارایه کردیم او رعایت نکرده و زیر پا گذاشته است. کسی که با ماست باید تقیه را رعایت کند. «ان اکرمکم عندالله اعملکم بالتقیه، قیل: الی متی؟ قال: الی قیام القائم، فمن ترک التقیه قبل خروج قائمنا فلیس منّا» (ج ۱۶، ص ۲۱۱)
روایت دیگری که مرحوم کلینی در کافی از امام صادق(ع) نقل کرده است که ایشان میفرمایند: از پدرم شنیدم، روی زمین هیچ کاری بهتر از تقیه نیست، «وَ اللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ شَیْ ءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ التَّقِیَّهِ» سپس امام صادق اضافه کردند: مردم در عصر و دوره مدارا به سر میبرند. «إِنَّ النَّاسَ إِنَّمَا هُمْ فِی هُدْنَهٍ فَلَوْ قَدْ کَانَ ذَلِکَ کَانَ هَذَا» در این روایت هم تعبیر “هدنه” و هم تعبیر “تقیه” به کار رفته است. با تفسیری که مرحوم مجلسی از این روایت ارایه میدهد، امام صادق(ع) میخواهند، بفرمایند که این شرایط مدارا بالاخره تا ظهور حضرت ادامه پیدا میکند و وقتی که امام زمان ظهور کرد دوران تقیه به پایان میرسد و شرایط تغییر پیدا میکند.
این تعبیراتی که بیان کردم، این نظریه و اعتقاد را در بین علمای ما شکل داده که اصلاً نه تنها ما با درگیری دنبال آن آرمانها در آن سطح کلی و جهانی نیستیم بلکه اساساً با آن شیوهها به دنبال آرمانها در مقیاس کوچک تر هم نیستیم. در زمان ظهور بنا بر این است که با درگیری و اعمال قدرت یکسری از آرمانها در سطح جهانی پیاده شود لذا ائمه فرمودند «قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ» وظیفهای مربوط به عنصر ظهور است. ولی اکنون فرض بر این است که ما یک گروهاند ک هستیم و در این شرایط اصلاً چنین تکلیفی نداریم و باید مدارا کنیم تا زمان بگذرد. این مطلب به عنوان یک مبنا تفاوتهای بسیاری در احکام و برخوردها به وجود میآورد. من هفت مورد را با استناد به روایات و نظرات فقها بیان میکنم:
نمونهای احکام دوره هُدنه و مدارا
اول مساله ازدواج با فرق مختلف مسلمانان است. یک مساله بین فقها مورد اختلاف است که آیا شیعه و سنی میتوانند با هم ازدواج کنند؟! روایات ما در این زمینه متفاوت است. بسیاری از فقها میفرمایند: مسلمان بودن برای ازدواج کافی است و شیعه بودن شرط نیست. چرا که ما اکنون در زمان هدنه زندگی میکنیم و قرار نیست مرزبندی بین شیعه و سنی به وجود بیاید و در واقع وصلتها در جامعه شیعی به خودشان اختصاص پیدا کند.
دوم نسبت به مساله ساب نبی است؛ حکم کسی که به پیامبر(ص)، ائمه(ع) یا حضرت زهرا(س) دشنام میدهد، چیست؟ از نظر فقهی خون کسی که سب به پیامبر و ائمه میکند، مباح است، اما سؤال این است که این حکم برای زمان هدنه هم هست؟ مرحوم صاحب جواهر میفرماید: شما اگر دیدید که کسی به امام علی(ع) و ائمه(ع) و حضرت زهرا(س) ناسزا گفت چون در زمان هدنه هستید، سزاوار نیست که خودتان را در معرض خطر قرار دهید: «لاینبغی التعزیر بالنفس فی زمان الهدیه» (ج ۲۱، ص ۳۴۵)
سوم، مساله اموال کافر حربی است، اموال اهل کتاب که محترم است و نمیشود به آن دست زد چون مالکیت آنها پذیرفته شده است، اما کافر حربی چه؟ آیا میشود اموال آن را تصرف کرد؟ فتوای فقها در این زمینه این است که اگر در زمان هدنه باشید حق ندارید اموال کافر حربی را تصرف و تملک کنید. متن کلام محقق در شرایع این است: «ما یؤخذ غیله من أهل الحرب إن کان فی زمان الهدنه أعید علیهم»
چهارم: بحث ذبیحه است؛ بعضی از مسلمانان ناصبی هستند و یا از خوارجاند و عناد نسبت به ائمه دارند، ذبیحه این افراد را میشود استفاده کرد؟ امام صادق(ع) فرمودند: بخور و اطمینان داشته باش و شک و تردید نکن تا امام زمان(عج) بیایند و دوره هدنه بگذرد و نوبت به زوال تقیه برسد و بتوان حق را به صراحت آشکار کرد: (روضه المتقین ج ۷، ص ۴۳)
«کُلْ وَقِرَّ وَ اسْتَقِرَّ حَتَّی یَکُونَ ما یَکُون» (مَن لایَحضُرُه اَلفَقیه)
پنجم، افرادی هستند که ما با آنها تقابل مذهبی داریم. درگیری با آنها و مجازاتشان در دوره هدنه جایز نیست. برخلاف فردی که در جامعه ما قاتل است و قصاص میشود، این مجازات جنبه دینی و مذهبی یعنی درگیری دینی ندارد و در برابر قتل حکم هر فردی با هر مذهبی قصاص است. یا فرض بگیرید کسی مواد مخدر توزیع کرده است این فرد مفسد فی الارض محسوب میشود، حال شیعه یا کافر یا سنی باشد. در اینگونه از مجازاتها و کیفرها ما پای دین و مذهب را اصلاً به میان نمیآوریم ولی در برخی از مسایل هم هست که جرم اصلاً جنبه دینی دارد. مثلاً شخصی جرمش ارتداد است و میخواهد مجازات شود به خاطر اینکه مرتد است که چرا اسلام را رها کرده یا فرضاً بهایی است.
بدون در نظر گرفتن مسالهای که علما بیان میدارند مبنی بر اینکه حدود در عصر غیبت اجرا نشود. حال سؤال این است که وقتی در دوره هدنه و تقیه زندگی میکنیم آیا واقعاً مجازاتها و درگیریهایی که ریشههای عقیدتی دارد قابل اجراست؟
از امام صادق(ع) و از امام رضا(ع) نقل شده که میفرمایند: در شرایط تقیه احدی از کفار و احدی از نصّاب همانهایی که عناد با اهل بیت دارند، به قتل نمیرسند و نباید با آنها درگیر شد مگر کسی که قاتل باشد یا سعی در فساد فی الارض کند. این مجازات به ملاحظه اعتقادات دینی آنها اتفاق نمیافتد و اعتقادات در دوره تقیه جرم تلقی نمیشود. «لا یحلّ قتل احد من الکفار و النصاب فی التقیه الّا قاتل او ساع فی فساد … و استعمال التقیه فی دار التقیه واجب» (رسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۱۰)
ششم، امر به معروف و نهی از منکر است. آیا امر به معروف و نهی از منکر در زمان غیبت تعطیل است؟ ما در این زمینه وظیفهای نداریم؟
باید گفت که امر به معروف در زمان غیبت تعطیل نمیشود ولی امر به معروفی که ایجاد درگیری میکند، تعطیل است چون ما در زمان هدنه هستیم و بنا نیست که با کسی درگیر شویم. در جلد پنجم کافی آمده است: امر به معروف کار هر کسی نیست؛ شرط امر به معروف و نهی از منکر این است که شخص قوی باشد، دارای نفوذ باشد، سخن و اقدام او تأثیرگذار باشد. سپس حضرت در ادامه این جمله را فرمودند: کسی که توجه به شرایط دارد و مقتضیات را میداند در حالی که در وضع هدنه قرار دارد، نباید خود را تحت فشار قرار دهد و خود را به زحمت بیاندازد بلکه باید مدارا کند. «و لیس علی من یعلم ذلک فی هذه الهدنه من حرج…) در حقیقت تذکر دادن و نصیحت کردن مقداری که میتوان تأثیر گذاشت بر سر جای خودش هست اما این امر به معروف و نهی از منکر نباید با اصل مدارا ناسازگار باشد.
هفتم خوش رفتاری با پیروان مذاهب و فرق مختلف است. در کافی آمده که مرحوم کلینی میفرماید: از خدا پروا داشته باشید شما در هدنه هستید. به عبارتی اقتضائات دوره هدنه و مدارا را رعایت کنید و امانت از هر کسی هست به او بدهید و روابط اخلاقی را کاملاً حفظ کنید؛ ولو اگر از خوارج و شامی هستند. زمانی میرسد که تفکیک صورت میگیرد و گروههای مختلف با عقاید مختلف از هم جدا میشوند، آن مرزبندیها برای زمان دیگری است و فعلا بنا نیست چنین تفکیکی صورت بگیرد. «فاتقوا الله عزوجل فانکم فی هدنه و ادّوا الامانه فاذا تمیز الناس فعند ذلک ذهب کل قوم بهواهم…» (کافی، ج ۸، ص ۲۳۶)
از حضرت صادق(ع) پرسیدند: ما با مردم چه کنیم، مردمی که در عقاید متفاوت هستند؟ حضرت فرمودند: امروز روزگار هدنه است، روزگار مدارا کردن و خوش رفتاری است، روابطتان روابط خوبی باشد. چیزی گم کردن کمک کنید و برایشان پیدا کنید. جان آنها باید حفظ شود و ازدواج کردن با آنها مانعی ندارد. «هم الیوم اهل هدنه ترد ضالتهم …» (مَن لایَحضُرُه اَلفَقیه ج ۳، ص ۷۲)
روایت دیگر هست که شیخ طوسی نقل کرده، محمد بن علی حلبی میگوید: یکی از بنی مروانیها هزار دینار به امانت به من سپرد، بعد هم آن مشخص گم شد و این هزار دینار پیش من ماند و نمیدانستم باید چه کنیم. به امام صادق عرض کردم که اینطور شده و من سکههای طلا را خدمت شما آوردم چون شما شایسته این مال هستید. حضرت فرمودند: نه! ما این پولها را نمیگیریم و تصرف نمیکنیم، پدرم میگفت: ما اکنون در دوره هدنه زندگی میکنیم، بنایی بر تقابل نسبت به آنها نداریم. به تو امانت داده امانت است چرا پیش من آوردی، ما همه احکام اسلامی را نسبت به اینها جاری میکنیم و اموالشان هم برای ما محترم هست و دست به اموال اینها نمیزنیم: «انّ ابی(ع) کان یقول انما نحن فیهم منزله هدنه…» (تهذیب ج ۶، ص ۳۵۰)
این هدنه یا این تقیه کلا روش زندگی شیعه را که محل بحث ماست در قبال اکثریت مسلمانان که اهل سنت هستند و حتی در قبال ناصبیها که اقلیتی در اهل سنت هستند، تغییر میدهد و حتی بالاتر روش زندگی ما را نسبت به کفار هم تحت تأثیر خود قرار میدهد مبنی بر اینکه بنای بر درگیری نیست.
هُدنه، وضع شیعه را از “تقابل” با دیگران، به “تعامل” با آنها تغییر میدهد. البته این تعامل، در سطح اهل سنت، بسیار وسیع و گسترده و در سطح غیر مسلمانان، به گونه متفاوتی است، یعنی همه در یک سطح نیستند.
ممکن است که شما این سؤال به ذهنتان برسد که زمان ائمه خیلی تقیه و هدنه جدی بوده دیگر حالا که ما ترس و واهمهای و وحشتی نداریم و میتوانیم عقاید خود را در مسایل اعتقادی و تشیع را از طرق مختلف بگوییم؛ ولی توجه داشته باشید که در روایاتی که خواندم تأکیدی بود بر این اصل که ما باید این هدنه را تا ظهور حضرت حفظ کنیم. حضرت فرمودند هر چه زمان به پیش میرود و ما به دوران ظهور نزدیک تر میشویم این هدنه و تقیه باید جدی تر، قوی تر و شدید تر شود. مرحوم کلینی در کافی از امام صادق(ع) نقل میکند: هر چه امر امامت و ولایت نزدیک تر میشود زمینههای تقیه بیشتر و شدید تر میشود. «کلّما تقارب هذا الامر کان اشدّ للتقیه»
شاید یک دلیل آن هم این باشد که در طرف مقابل زمینههای درگیری، تندروی، افراط گری و تقابل بیشتر میشود و ما ناچار هستیم که بیشتر تحمل، خویشتنداری و مدارا کنیم.
تلقی علمای شیعه از روایات تقیّه و هدنه
گاهی از اوقات ما روایاتی داریم ولی ممکن است که علما نپذیرفته باشند و کنار گذاشته باشند و گفته باشند که با قرآن و عقل سازگار نیست و سند آن مشکل دارد. در مورد این مساله هم سؤالی پیش میآید و آن این است که علما و فقهای ما از این روایات چه استنباطی دارند؟ آیا این روایات مورد قبول علماست و نزد آنها اعتبار دارد؟
غالب این روایات که به عنوان نمونه عرض کردم در نزد فقها مورد قبول بوده است و آنها این اصل را پذیرفتهاند که عصر غیبت، عصر تقیه و مداراست. به عنوان نمونه دو نفر از بزرگان را نام میبرم. یکی از این بزرگان صاحب جواهر است؛ ایشان فقیهی برجسته در تاریخ فقه شیعه به حساب میآید و وقتی از جواهر صحبت میشود میتوانیم بگوییم که او سخنگوی فقه ما در قرن ۱۲ محسوب میشود. ایشان وقتی بحث تقیه را مطرح میکند میگوید که ما دو نوع تقیه داریم، یک تقیه شخصی است یعنی یک شیعه از یک حاکم که مثلاً از نظر اعتقادات برخلاف ماست، تقیه کند و مذهب خود را کتمان میکند. تقیه در این مورد بسته به شرایط تغییر میکند. این نوع تقیهها ممکن است در زمان ائمه بسیار باشد ولی امروز مثلاً اصلاً احتیاجی به این نوع از تقیه نباشد و ما بتوانیم نماز خود را مطابق با مذهب خود بخوانیم و کسی به ما ایرادی نگیرد. ولی نوع دوم “تقیه یا هدنه” مربوط به شرایط خاص نیست و به معنی تحمل و خویشتنداری و تعامل کردن با گروههای دیگر مسلمان است و این تا زمان امام زمان(عج) ادامه دارد؛ این مساله بدین معنا نیست که خطری متوجه ما نیست یا گروهها در این شرایط مشکلی احساس نمیکنند، بلکه بحث این است که دوران غیبت، دوران مدارا کردن است و باید از برخی از مسایل که زمینه تقابل را فراهم میکند، صرف نظر کرد. در این نوع دوم، با تقیه نمیخواهیم، مذهب خود را مخفی کنیم، بلکه میخواهیم روابط خوب و مسالمت آمیز داشته باشیم.
تفسیری که صاحب جواهر از تقیه در عصر غیبت ارایه میکند این است؛ سؤالی میپرسند و میگویند: چرا امام علی(ع) دختر خود را به عمر داد؟ چرا امام حسین(ع) دختر خود فاطمه را به ازدواج نوه عثمان در آورده بود؟ چرا امام حسین(ع) دختر خود سکینه را به فرزند زبیر داد؟ این چطور تعاملی است؟ امامان این اقدامات را انجام دادند در حالی که اگر امروز کسی در بین شیعیان اینگونه اقدامات را انجام دهد، بسیار منفور میشود.
صاحب جواهر میگویند: این اقدامات امامان را با تقیه زمانیه باید دید و سنجید. ما در دوره تقیه هستیم و مصلحت تعامل با آنها باید رعایت شود. اگر زمانه برگردد دوره تقیه زمانیه سپری شود و کلمه حق ظاهر و فراگیر شود آن زمان شرایط تغییر پیدا میکند پس این مساله تعامل ریشههای فقهی دارد و جالب این است که همین الآن هم فقهایی که سنتی تر هستند، بیشتر به این مبنای هدنه و مدارا و تعامل پایبند هستند.
صاحب جواهر میفرماید: اگر ما تا به حال چنین تعاملی نداشتیم، چیزی از ما باقی نمیماند. ما با تقیه توانستیم مذهب خود را حفظ کنیم. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آمدند و چنین روشی را به ما یاد دادند و هیچ تلاشی را فروگذار نکردند برای اینکه شیعه باقی بماند، در حقیقت این روش و سیاست بود که تشیع را حفظ و نگهداری کرد. صاحب جواهر از این نوع دوم به تقیه زمانیه تعبیر میکند که تا عصر ظهور ادامه دارد. (ج ۳۰، ص ۱۰۱)
نمونه دیگر که بیان میکنم از شیخ محمدتقی شیرازی است. تعبیر ایشان در کتاب مکاسب این است: از زمان بعد از امام حسین(ع) زمان هدنه بین ما و مخالفین شروع شده است تا زمانی که امام زمان(عج) بیایند و دوره فرج برسد. عین عبارت این بزرگوار این است: «ان جمیع ازمنه الائمه من السجاد زمان هدنه بیننا و بین المخالفین الی زمان الفرج»(حاشیه مکاسب، ص ۵۵)
صاحب جواهر در تعریف تقیه میگوید: همان عاملی که موجب خفای حضرت شده و جلوی ظهور را گرفته به همان علت باید تقیه کنیم. دوره دوره تقیه و مداراست؛ لذا به نظر ایشان، ملاک تقیه ضرر یک شخص یا گروه نیست، که با فرض عدم ضرر، تقیه منتفی باشد: «التقیه بمعنی استعداد الزمان فی نفسه للتقیه الموجبه خفاء المعصوم(ع) فلا یجدی حینئذ فرض عدم الضرر من کل جهه» از این موارد میتوان این استفاده را کرد که در تلقی علما چه میگذشته، در دوره قبل از ظهور، شیعه تکالیف اخلاقی، فردی و اجتماعی خود را باید انجام دهد و ربطی به هدنه ندارد. تغییر در تکالیف زمانی اتفاق میافتد که پای قدرت در میان میآید، قدرتی که برای حضرت است و بعد از ظهور حضرت اتفاق میافتد و آرمانهای حضرت از جمله عدالت فراگیر جهانی و به زانو در آوردن قدرتهای شیطانی و سایر مسایل که در روایات هم هست.
البته مجدداً تاکید میکنم که هدنه در روایات در کلمات فقها، نه به معنی تن دادن به ظلم و ستم، و نه به معنای مشروع تلقی کردن دولتهای جابر است، بلکه صرفاً به معنای ترک مخاصمه با پیروان ادیان مذاهب دیگر، و استفاده از روشهای مسالمت آمیز است لذا همین میرزای شیرازی که غیبت را عصر هدنه میداند، وقتی که پای دفاع از سرزمین اسلامی پیش میآید که یک حکم قطعی است، فتوا به جهاد با انگلیس در عراق میدهد. روش عملی فقهای گذشته هم نشان میدهد که آنها نه اهل تأیید جائران بودهاند و نه مردم را دعوت به تسلیم نسبت به آنها کردهاند، ولی پیوسته بنا بر تعامل و مدارای مذهبی داشتهاند، و این همان چیزی که از تعالیم ائمه استفاده میکردند.
به نظر میرسد امروز که درگیریهای مذهبی و فرقهای هر روز افزایش مییابد، جا دارد که شیعه دیدگاه تاریخی خود را بار دیگر، مطرح کند و مبانی و اصول آن را تبیین نماید.