شبکه اجتهاد: «آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی» (۱۲۳۸-۱۳۱۵ هجری شمسی) در زمانهای پرتنش از تاریخ ایران میزیست، دورهای که با وقوع انقلاب مشروطه، زوال سلسله قاجار و برآمدن رضاشاه همراه بود. حاج شیخ عبدالکریم چندماه پس از کودتای سوم اسفند۱۲۹۹ و چهار سال پیش از آغاز سلطنت رضا شاه، از اراک به قم آمد و حوزه علمیه این شهر را تأسیس کرد و به «آیتالله مؤسس» مشهور شد؛ نهادی که سالها بعد زمینه ساز تحولی بزرگ همچون انقلاب اسلامی شد. بررسی شیوه مدیریت و رویکرد سیاسی ایشان در کنار چگونگی تأسیس حوزه علمیه قم، موضوع گفتوگوی ایران با حجتالاسلام دکتر رسول جعفریان استاد تاریخ دانشگاه تهران است.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم برخلاف استادان خود در سامرا و نجف همچون میرزای شیرازی، شیخ فضلالله نوری و آخوند خراسانی در شرایط پرتنش مشروطه و دوران حکومت رضاشاه موضعگیری خاصی نسبت به وقایع سیاسی نداشت. علت اتخاذ چنین سیاستی را چگونه ارزیابی میکنید؟
جعفریان: مشروطه جنبشی برای تعدیل نیروهای کنشگر دوره قاجار بود. یکی از این نیروها روحانیت بود که در تمام دوره قاجار، نیرویی متنفذ و قدرتمند به شمار میآمد. در جریان مشروطه، اختلافات روحانیون با یکدیگر قدرت آنها را بشدت کاهش داد. اعدام شیخ فضلالله نوری، پایان دوره تاریخی نفوذ روحانیت و آغاز عصر تازهای در کاهش حضور روحانیت در سیاست بود. بنابراین دو دهه پس از مشروطه، قدرت روحانیت سخت به چالش کشیده شد و با آمدن رضاشاه، به پایینترین حد ممکن در تاریخ ایران از دوره صفوی تا این زمان رسید. البته در شرایطی که حوزه قم توسط «حاج شیخ عبدالکریم”تأسیس شد، هنوز به این نقطه نرسیده بود، اما حرکت به همان سمت بود. بسیاری از روحانیون از تحولات مشروطه سرخورده بودند که یکی از آنها هم حاج شیخ عبدالکریم بود. سیاستزدگی عصر مشروطه، سبب شد تا در بخشی از بدنه روحانیت این فکر پدید بیاید که سیاست از دیانت جدا است. حاج شیخ عبدالکریم، تمام این تجربهها را دیده و در ورود به سیاست، تا اندازهای محتاط بود. دغدغه او این بود که بتواند حوزهای که تازه تأسیس شده را بارور کند. به علاوه، یادمان باشد که حاج شیخ مرجع کل عالم تشیع نبود. در این دوره مراجع یا مرجع اصلی در نجف بودند و قم یک حوزه فرعی به حساب میآمد. حاج شیخ، مرجع تقلید بود، اما نهمرجعی مانند «سید ابوالحسن اصفهانی» که یکه تاز میدان مرجعیت به شمار میآمد. به اینها باید روحیات شخصی حاج شیخ عبدالکریم را هم اضافه کرد. او مردی مانند «حاج آقا نورالله» نبود که از همان آغاز با رضاشاه درافتاد و چندین دهه در سیاست ایستادگی کرد. مرحوم حائری، مرد فقاهت و تدریس و اداره شهر قم از حیث دینی و مذهبی و رسیدگی به امور مردم بود. وقتی هم که رضاشاه روش تازه خود را از سال ۱۳۰۶ هجری شمسی آغاز کرد، روشن شد که درافتادن با او ممکن است هزینه زیادی برای حوزه تازه تأسیس قم داشته باشد. شواهد حاکی است که حاج شیخ بهدنبال آن بود تا با نوعی مبارزه منفی در مقابل تندروی رضاشاه، او را از شدت عمل باز دارد. این را تمام کسانی که آن دوره را درک کردهاند، تأیید میکنند. رفتار او در برابر متحد الشکل کردن لباسها در سال یا گذشت عاقلانه از ماجرای مرحوم بافقی، همه حاکی از همین سیاست است.
چرا در دوران قاجار، شاهد تأسیس یک حوزه علمیه قوی مشابه نجف وسامرا در ایران نیستیم؟
جعفریان: پس از سقوط صفویه، حوزه اصفهان دیگر احیا نشد. انتقال حوزه ایران و بویژه اصفهان به نجف، پس از سقوط اصفهان توسط افغانها در سال ۱۱۳۵ هجری قمری رخداد. بتدریج حوزه علمیه ایران که از اواخر قرن دهم از نجف به شهرهایی مانند هرات، مشهد، تبریز، قزوین و اصفهان منتقل شده بود، دوباره به نجف بازگشت. حوزه نجف (از زمان تأسیس در اواسط قرن پنجم توسط شیخ طوسی) موقعیت خود را حفظ کرده بود. اما به هر حال در زمان صفویه، با اختلاف بین حکومت صفوی و عثمانی، تمرکز علمای شیعه در ایران بیشتر شد. در دوره قاجار، روابط ایران و عثمانی بهبود یافت و علمای ایران بتدریج در نجف و اندکی هم در کربلا مستقر شدند. رفت و آمد میان ایران و عثمانی و حضور ایرانیان در عتبات آسان شد. با فروپاشی عثمانی، عراق صحنه تاخت و تاز انگلیسیهای متجاوز شد. چه بسا این فکر در ذهن کسانی افتاد که به قول شما در ایران حوزه علمیه قدرتمندی تأسیس شود. برای نخستین بار، این موضوع در یکی از نوشتههای «اسدالله ممقانی» که سال ۱۳۳۵ هجری قمری در استانبول چاپ شده، مطرح شد. مرز سیاسی ایجاد شده میان عراق و ایران رفت و آمد را سخت کرد. رضاشاه هم با ایجاد قوانینی، خروج پول از ایران را محدود کرد. این شرایط سبب شد تا فکر تأسیس حوزه در ایران، در حوالی سال ۱۳۴۰ هجری قمری یا همان ۱۳۰۰ هجری شمسی عملی شود.
وضعیت حوزههای علمیه ایران پیش از تأسیس حوزه علمیه قم توسط آیتالله حائری چگونه بود؟
جعفریان: حوزه قم، از زمان صفویه به آرامی رشد کرد. آن زمان، برخی افراد که از سیاست کناره میجستند، به قم آمده و در این شهر به تقویت مدارس و تجدید بنای آنها میپرداختند. در دوره قاجار، بهدلیل توجه خاص سلاطین قاجار به قم، رشد حوزه بسیار جدیتر شد. شاید نقطه اوج آن استقرار مرحوم «میرزای قمی”در قم بود. کسی که فتحعلی شاه هم به دیدار او میآمد. البته در این زمان، در بسیاری از شهرها مانند اصفهان، مشهد و ری حوزههای علمیه کوچکی وجود داشت. در قم عالمان چندی در آستانه انقلاب مشروطه بودند و پس از آن سالها، میتوانیم از «میرزا مهدی پایین شهری» و «شیخ محمدتقی بافقی”نام ببریم. بافقی کسی بود که از حاج شیخ عبدالکریم دعوت کرد تا از اراک به قم بیاید. وقتی حاج شیخ آمد، مرحوم میرزا مهدی محل نماز خود را به او واگذار کرد. بنابراین قم حوزهای به شکل سنتی و در سطحی نازل داشت. در این دوره عالم برجسته و بنامی در حد مرجعیت در این شهر نبود، امری که با آمدن حاج شیخ عبدالکریم، جدی شد. به گونهای که نه تنها شاگردان او در اراک از جمله امام خمینی(ره)۱۳۰۷، به قم آمدند، بلکه از شهرهای دیگر هم عدهای برای تحصیل به این شهر عزیمت کردند.
انتخاب قم برای ایجاد حوزه علمیه توسط حاج شیخ عبدالکریم، مبتنی بر برنامهریزی قبلی و آینده نگری بود یا ویژگی دینی و تاریخی این شهر مدنظر ایشان بود؟
جعفریان: اگر براساس همان روندی که پیش از این گفتم تحلیل کنیم باید بگوییم، بله، تأسیس حوزه علمیه بر اساس تحلیلی بود که شاید قریب ۱۰ سال قبل از آن روی آن فکر شده بود. اما به صورت ظاهر و براساس آنچه در منابع آمده، مرحوم بافقی نزد حاج شیخ در اراک رفت و گفت: «حدیثی داریم که در آخرالزمان، قم مرکز دانش میشود، آیا بهتر نیست شما مصداق این اقدام باشید؟» حاج شیخ هم با خوب آمدن استخاره، از اراک به قم آمد. معمولاً حوزههای علمیه، در کنار مرقد ائمه یا امامزادگان شکل میگیرد. این بارهم مقدر بود تا حوزه قم در کنار حرم حضرت معصومه(س) شکل بگیرد.
با وجود سیاستها و دیدگاه منفی رضاشاه نسبت به روحانیت، شاهد تداوم فعالیت حوزه علمیه قم در دوران حکومت او هستیم. آیتالله حائری یزدی درایجاد این شرایط چه نقشی داشت؟
جعفریان: سیاست آرام حاج شیخ عبدالکریم و دوری از روشهای تند، سبب شد تا حوزه قم آسیب کمتری ببیند. شرایط حکومت پهلوی برای امتحان دادن طلبهها مورد قبول حوزه قرار گرفت و طلاب این مسیر را به اجبار یا طبیعی پذیرفتند. بنابر این حکومت پهلوی نمیتوانست بهانهای برای مقابله با حوزه داشته باشد. همه اینها حوزه قم را در مسیر گسترش در چارچوب همان شکل سنتی (مثل نجف) قرار داد. نظام آموزشی حوزوی در مسیر سنتی خود پیش میرفت و علاقهمندان خاص خود را داشت. امّا توجه داشته باشید که تعلیم و تربیت حوزوی، در این دوره آسیب زیادی دید. بسیاری از افرادی که در شمار طلاب برجسته بودند، در این دوره از حوزه و لباس روحانیت خارج شده و جذب عدلیه شدند. با این حال، شمار زیادی هم مقاومت کردند و ماندند. تبلیغات و فضای عمومی هم علیه روحانیون بود. امام خمینی(ره) در خاطراتش اشاره کرده است که حتی ممکن بود که در اعتراض به حضور یک روحانی، او را از اتوبوس پیاده کنند! در دهه دوم حکومت رضا شاه فشار بیشتری به روحانیت وارد شد. پس از درگذشت حاج شیخ، حوزه با محدودیت بیشتری کارش را دنبال کرد.
با این تفاسیر، روابط رضاشاه با آیتالله حائری از چه الگویی تبعیت میکرد؟
جعفریان: توجه داشته باشیم که سیاستهای فرهنگی رضاشاه و کسانی که او را هدایت میکردند به زعم خود او، جنبه اصلاحی داشت. از اصلاح لباس مردم و متحد الشکل کردن آنان آغاز شد و بعد سراغ لباس روحانیت رفت و فعالیت آنان را مشروط به گذراندن آزمون کرد. در ابتدا، حتی برخی از روحانیون اصلاحطلب این رویه را تأیید کردند، اما بتدریج که سخت گیریها بیشتر شد، فریاد آنها هم درآمد. حکومت از سال ۱۳۱۴هجری شمسی سراغ حجاب زنان رفت. این سختترین مرحله بود و معلوم شد که بحث جدیتر است. سیاست حاج شیخ در قبال این وضعیت، برخورد حکیمانه و آرام بود. البته ایشان تا سال ۱۳۱۵ هجری شمسی زنده بود و دوره سخت و ناهنجار سالهای آخر رضاشاه را تجربه نکرد. در مجموع، حاج شیخ سیاست متفاوتی داشت و نماینده وجهی از رفتار علمای شیعه بود که برخورد آرام را بر برخوردهای تند ترجیح میدادند. در شیعه به موازات هم، این دو روش مطرح بوده است. رضا شاه هم این موضع شیخ را درک میکرد و سعی داشت تندروی بیشتری نکند. در برخی روایتها، بر رعایت حال شیخ توسط رضاشاه تأکید شده است. «صدرالاشراف”از روحانیونی بود که از لباس درآمده و به رضاشاه نزدیک شده بود، واسطه گفتوگو میان رضاشاه و شیخ بود. او توانست مقصود دو طرف را به یکدیگر بخوبی منتقل کند. به نظر میرسد تا وقتی حاج شیخ زنده بود، رضاشاه سعی میکرد از برخی اقدامات خودداری کند.
تفاوت شیوه مدیریت و شخصیت حاج شیخ عبدالکریم و زعمای بعدی حوزه از جمله آیتالله بروجردی و امام خمینی(ره) را چگونه میبینید؟
جعفریان: به نظرم حاج شیخ عبدالکریم، آیتالله بروجردی و امام خمینی(ره) با وجود تفاوت عملکردشان در برابر حکومت پهلوی، بازتاب بخشی از مسائل زمان خود هستند. آنها از لحاظ دینی و فقهی، مستندات خود را در برخورد با مسائل زمان داشتند. حاج شیخ در روزگار سختی میزیست و باید دستاورد اصلی خود در تأسیس حوزه علمیه و مصلحت کلی این نهاد را مراعات میکرد. آیتالله بروجردی، در دورانی میزیست که سختگیری تمام شده و روحانیت بخشی از قدرت از دست رفته را بهدست آورده بود. در نتیجه، میتوانست با دربار راحتتر وارد گفتوگو، تعامل و حفظ توازن دینی شود. ایشان هم افکار حاج شیخ را داشت و اوضاع زمانه هم با این شکل رفتار با دستگاه پهلوی، سازگاری داشت. در دوره سوم یعنی پس از درگذشت آیتالله بروجردی، شاه تندتر حرکت کرد. با پیش گرفتن روش استبدادی، با روحانیت به دشمنی پرداخت و حتی آنها را «ارتجاع سیاه”نامید. او قدرت پدرش را نداشت و زمانه هم عوض شده بود. بنابراین، واکنش امام خمینی(ره)، انعکاس وضعیتی بود که پهلوی دوم ایجاد کرده بود. ایشان شاگرد حاج شیخ بود و مواضع او را هم کاملاً درک میکرد. امام، درابتدا شاه را نصیحت میکرد و درپی آن بود که سیاستهای آیتالله بروجردی را ادامه دهد. امّا شاه همین ارتباط محدود با روحانیت را هم، یک طرفه و به نفع خود قطع کرد. طبعاً امام هم بعد از هشدارهای لازم، اقدامات جدی وانقلابی خود را آغاز کرد. در متون فقهی و دینی، مستنداتی برای همه این رفتارها موجود بود. آنچه تفاوت داشت، شرایطی بود که واکنشهای متناسب با خود را طلب میکرد. مجتهد هم بر اساس اجتهاد خود رفتار میکند.