میرزای نائینی (از نجف تا مشهد)، آرمان فلسطین و پیمان‌های ابراهیم در منطقه/ محمدرضا قائمی‌نیک

میرزای نائینی (از نجف تا مشهد)، آرمان فلسطین و پیمان‌های ابراهیم در منطقه/ محمدرضا قائمی‌نیک

شبکه اجتهاد: اختتامیۀ کنگرۀ بین المللی «میرزای نائینی، استوانۀ فقاهت، معنویت و سیاست»، سوم آبان ۱۴۰۴ به میزبانی حوزۀ علمیۀ خراسان برگزار شد. این کنگره با مشارکت حوزۀ علمیۀ قم و حوزۀ علمیۀ نجف برگزار شده است و در دیداری که اعضاء شورای علمی این کنگره به مقام معظم رهبری داشته‌اند، ایشان در کنار اشاره به موضوعات مختلف، بر اهمیت کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله تاکید داشته‌اند.

تنبیه‌الامه و تنزیه المله که در ۱۳۲۷ قمری منتشر شد، معمولاً به دلیل توجه میرزای نائینی به مشروطیت و دفاع از آن در مقابل استبداد شهره است. با این‌حال یکی از وجوه کمتر مورد توجه این کتاب، مقدمۀ آغازین آن با ایدۀ «علل ترقی اروپاییان و اسارت مسلمانان» است. مفهوم مهم ترقی که معادل progress است نه تنها در کتاب میرزای نائینی، بلکه در اغلب «رسائل مشروطیت» در مرکز مباحث این دوره قرار دارد. از این منظر، مفاهیمی مانند قانون، مشروطیت، مبارزه با استبداد و دیگر مفاهیم سیاسی رایج در منازعات دورۀ مشروطه، همگی تابعی از مترقی یا عقب‌مانده‌ تلقی‌کردنِ آنها است.

ایدۀ ترقی که موضوع بحث نظریه‌پردازان غربی سده‌های هجده و نوزده است، مهمترین مفهوم فلسفه‌های تاریخ مدرنیته و تجددِ غربی است. اگرچه این ایده، روایت‌های مختلفی داشته، اما مفهوم مشترکِ این ایده در این دوره، دلالت بر این دارد که جهان دینی، دوره‌ای متعلق به دورۀ ابتدایی و بدویِ بشر است و بشر، در یک سیر تکاملی، هرچه به پیش آمده و تکامل یافته است، از دین و معارف وحیانی فاصله گرفته و به فهم محسوس و این‌دنیایی و سکولار از عالم نزدیک‌تر شده است. ترقی، همان تکامل از معنویت به سویِ مادیت این‌دنیایی است.

بشر هر چه متکامل‌تر شده از سویه‌های دینی بیشتر فاصله گرفته و حقایق این‌دنیا را با نگاه محسوس و مادی بیشتری دریافته است. کنت و هگل و ولتر و نظایر آنها همگی سعی داشته‌اند چنین مفهومی را صورت‌بندی کنند و بنیان آنچه بعدها به‌عنوان نظریه‌های توسعۀ سرمایه‌داری و سوسیالیسم غربی بود در این نظریات بنا نهاده شد. بر این اساس، ممالک شرقی، اگرچه از حیث زمانی ظاهری، همزمان با ملل غربی زندگی می‌کردند، اما از حیث زمان توسعه و ترقی، متعلق به ادوار گذشتۀ تاریخ بودند. بر اساس صورت‌بندیِ ایدۀ ترقی از زمان، ملل و ممالک اروپایی، در نوک پیکان حرکت تاریخ بشر قرار داشتند؛ آنها توسعه یافته بودند و ملل دیگر، توسعه نیافته یا در حال توسعه قلمداد می‌شدند.

مواجهۀ میرزای نائینی با ترقی اروپاییان و صورت‌بندیِ متفاوتی از تاریخ

میرزای نائینی در زمانه‌ای که حیرت، سرتاسر جهان اسلام را در بر گرفته بود و عباس‌میرزای قاجار، ولیعهد فتح‌علی‌شاه، حیران از علل عقب‌ماندگی و خواب‌زدگیِ ایرانیان، راهکار را از ژوبر فرانسوی جستجو می‌کرد، مواجهه‌ای عمیق و حیرت‌آور با ایدۀ ترقیِ اروپاییان دارد. آنگاه که عباس‌میرزا از ژوبر فرانسوی پرسید «نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟» و از او پاسخ خواست تا «اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم»؛ دچار حیرتی بود که تنها راه نجات ایران را در استشاره و استعمار (طلب عمران) از همان فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها پیدا کرده بود.

اما میرزای نائینی، روایت متفاوتی از تاریخ بشر ارائه کرد و به راه‌حلی متفاوت رسید. او در تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله، تنبهی تاریخی به ایرانیان و حتی مسلمانان بخشید. اولین گام این تنبه آن بود که بپذیریم، ما مسلمین هم دچار غرور و طاغوت و اسارت می‌شویم و کفار اگر بر مسیر درست حرکت کنند، مترقی می‌شوند. میرزای نائینی، برخلاف بسیاری از سنت‌گرایان کور و کر، چشم بر ترقی اروپاییان و اسارت مسلمین در آن برهه از تاریخ نبست. واقعیت را دید. اما در تفسیر این واقعیت، به سراغ تفسیر متفاوتی از تاریخ رفت.

ترقیِ اروپاییان از نظر میرزای نائینی، واقعیتی نیست که بتوان نادیده گرفت، اما او ریشۀ همین واقعیت مترقی را در وام‌گیریِ اروپاییان از پیشرفتِ مسلمین در قبل از جنگ‌های صیلبی می‌داند. آنچه در غرب، باعث ترقیِ آنها شده، محصول وام‌گیریِ آنها از مسلمین و عمل‌ به دستورات اولیاء الهی است. «مطلعین بر تواریخ عالَم دانسته‌اند که ملل مسیحیه و اروپاییان قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت عملیه بی‌نصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیه و حکمت عملیه و احکام سیاسیه هم یا به واسطۀ عدم تشریع آنها در شرایع شابقه و یا از روی تحریف کتب سماویه و در دست‌ نبودنِ آنها، بی‌بهره بودند. … آنها اصول تمدن و سیاست اسلامیه را از کتاب و سنت و فرامین صادره از حضرت شاه ولایت، و غیره ها اخذ کرده و در تواریخ سابقۀ خود منصفانه بدان اعتراف و قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقیقات فوق‌العاده حاصل در کمتر از نصف قرن اول را به متابعت و پیروی آن اقرار کردند».

وضعیتی که میرزای نائینی از ترقیِ اروپاییان دریافته بود، محصول ممارست غربیان به آموزه‌هایی بود که از مسلمین دریافت کرده بودند و علت اسارت و عقب‌ماندگیِ مسلمین، گرفتاری در غفلت و طاغوت بود. «لکن، حسن ممارست و مزاولت و وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعکس، سیر قهقرائی و گرفتاری اسلامیان به ذل رقیت و اسارت طواغیت امت و معرضین از کتاب و سنت، مآل امر طرفین را به این نتیجۀ مشهود و حالت حالیه منتهی ساخت و حتی مبادی تاریخیۀ سابقه هم تدریجاً فراموش و تمکین نفوس ابیه، مسلمین را از چنین اسارت و رقیت وحشیانه، از لوازم اسلامیت پنداشتند». از این منظر، ترقیِ اروپاییان، محصول و وامدار پیشرفت مسلمین است، هرچند غربی‌ها و اروپاییان، این وامداری را بعدتر، انکار کردند و ترقی و پیشرفت را به نام خود سکه زدند و مسلمین را نمایندۀ عقب‌ماندگی معرفی کردند.

این لحظه ای که میرزا توضیح می دهد، دقیقاً همان لحظۀ زایش و تولدِ ایدۀ ترقی است. جایی که تاریخ تکاملی ادیان که بر اساس آن، تکامل بشر از مادیت و بدویت به سویِ معنویت بیشتر است، معکوس روایت می‌شود. بر اساس تکامل نزول ادیان الهی، مادیت و بدویت با یکدیگر قرین بوده‌اند و تکامل محصول افزایش معنویت ادیان الهی است. هر دینی که در نسخ ادیان گذشته آمده، معنویت و مادیت را با هم تکامل بخشیده و در دین خاتم، این سیر تکاملی به اوج می‌رسد. در حالی‌که در روایت اروپاییان از تکامل و ترقی، بدویت، همان معنویت است و ترقی و تکامل، با نفی معنویت و دین مساوق است. میرزای نائینی در این مقدمۀ کوتاه اما مهم، متذکر می‌شود که غلبۀ نگاه غربی به ترقی و تکامل، باعث شد تا «احکام اسلام را با تمدن و عدالت سرچشمۀ ترقیات است، منافی و با ضرورت عقل مستقل، مخالف و مسلمانی را اساسِ خرابی‌ها شمردند». از این منظر، میرزای نائینی، برخلاف منورالفکرانی همچون آخوندزاده و ملکم‌خان، درکِ دیگری از تجددِ غربی ارائه می‌دهد که در عین پذیرش وضعیت وخیم تمدنیِ مسلمین و منحط‌بودنِ آن در گذشتۀ قریب به زمانۀ خودش و پذیرش ترقیِ فعلیِ اروپاییان، اما پاسخ به این وضعیت بغرنج را نه در طلب عمران و آبادی از غربی‌ها و اروپاییان، بلکه در احیاء آنچه از خود داشتیم می‌یابد. این احیاءگری، با تنبه امت نسبت به وضعیتِ خود و تنزیۀ ملت از خرافات مقدور است.

این صورت‌بندیِ متفاوت میرزای نائینی از تاریخ، تاریخ ایران و اسلام را از دو ورطۀ نابودگر نجات بخشید. این موضع دقیق و گشودۀ تاریخی، اولاً نافی دیدگاهی بود که غرب‌ستیزانه، هیچ‌گونه ترقیِ اروپایی و غربی یا اسارت مسلمین را بر نمی‌تافت و بر خواب‌آلودگیِ دورۀ قاجار، مهر تایید می‌زد و ثانیاً در مقابل دیدگاهی قرار داشت که با تاکید بر عقب‌ماندگیِ ذاتیِ و نه عارضی اسلام و مسلمین، راه را در تقلید تام و تمام از تجددِ غربی دنبال می‌کرد. میرزای نائینی، با تکیه بر دانش عمیق و بلندِ تاریخیِ خود، انفتاحی تاریخی را ترسیم کرد که اگرچه در نهضت مشروطیت، به جهت عدم تنبه امت و تنزیه ملت، تحقق نیافت، اما در انقلاب اسلامی ایران، به دلیل آگاهی مسلمانان و ایرانیان به وضع تاریخی خود، از خروار خاک خرافات و هجوم تجددِ غربی، ققنوس‌وار سربرآورد.

مهجوریتِ تنبُه‌ امت و تنزیه ملت در آیندۀ نظام جمهوری اسلامی

فهم لحظات تاریخی، به‌مصداق روایت مشهور «العالِمُ بِزَمانِهِ، لا تَهجُمُ علَیهِ اللَّوابِسُ»، از اقتضائات علما و اهل علم است و با نظر به وجوه تاریخیِ انسان، درکِ آن، از دشوارترین امور است. اینکه انسانی که درگیر اقتضائات زندگیِ در تاریخ و لحظات و آنات متغیر آن است، بتواند از این اقتضائات فاصله بگیرد و به درکِ آن‌چیزی نائل آید که هر روزه با آن درگیر است، نیازمند حد زیادی از تهذیب نفس و تخلیِ روحی است. میرزای نائینی، در تنبیه‌الامه نمونه‌ای از این عالم به زمان‌بودن را برای ما ترسیم می‌کند. او با گذر از مشهورات تاریخی، به افقی در ورای تاریخ زمانۀ خود می‌رود؛ گفتگویِ تنبه‌بخشِ امت و تنزیه‌گرِ ملت را با «مطلعین بر تواریخ عالَم» آغاز می‌کند تا علاوه بر آنکه مسلمین را نسبت به وضعِ گرفتار اسارت خویش مطلع کند، آنها از حیرتِ منورالفکرانِ غرب‌زده رهایی بخشد. این مسیر، بعدها توسط عالمانِ دیگری نیز تکرار می‌شود. آیت‌الله شاه‌ آبادی نیز در شذرات المعارف، علل عقب‌ماندگیِ مسلمین را در غلبۀ دو خصلتِ مذموم «یأس» و «غرور حقانیت» دنبال می‌کند که نوعی تنبه و تنزیه است.

اگر از این منظر به تاریخ معاصر ایران و حوادث آن بنگریم، درخواهیم یافت که علمایِ حقیقیِ تاریخ معاصر ایران، همگی مشغول تنبه و تنزیه امت و ملت‌ نسبت به زمان و زمانه‌اند. از این‌منظر، سیاسی‌ترین کنشِ عالِم دینی معاصر، درک معاصرت و موقعیت تاریخیِ خود است. حسن‌السوال، نصف علم است و پرسش درست، پاسخ درست را در بر دارد. این پرسش و پاسخ‌ها، زمانی به تنبیه سراسری امت و تنزیه آنها از خرافات انجامید که انقلاب اسلامی، به رهبری امام خمینی (ره) سربرآورد.

پیمان‌های ابراهیم و تنبیه و تنزیه میرزای نائینی

به آغاز برگردیم؛ بزرگداشتِ میرزای نائینی، فارغ از هر کاستی‌که در برگزاری معطوف به آن باشد، به صرفِ احیاء گفتگویِ میان سه حوزۀ علمیه خراسان، قم و نجف، می‌تواند تنبیه و تنزهی، مخصوصاً در شرایطِ فعلی منطقۀ غرب آسیا دربر داشته باشد. کشورهای منطقۀ غرب آسیا، برخلاف گذشتۀ متخاصم‌شان با رژیم صهیونیستی، بعضاً در مشارکت با پیمان‌های ابراهیم، تن به عادی‌سازیِ روابط داده‌اند و آرمان فلسطین را فراموش کرده‌اند. عادی‌سازیِ روابط، چیزی جز بسط ارزش‌های غربی در این منطقه نیست. تمام نمودهای فرهنگ مبتذل غربی مخصوصاً در حیطۀ امور جنسی یا سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی، در ذیل عادی‌سازی روابط، حتی در کشورهایی مانند عربستان به ظهور و بروز رسیده است. عادی‌سازیِ روابط سویۀ دیگری غربی‌شدن است و به همین جهت، بیش از نیتانیاهو به‌دنبال آن باشد، ترامپ در پیِ آن است. دولت‌های منطقه، حیرت‌زده از پیشرفت‌های تکنولوژیکِ غربی و متحیر از خوشی‌های نولیبرالیسم حاکم بر سبک زندگیِ غربی، تاریخِ خود را می‌جَوَند و مضمحل می‌سازند. قطر، امارات، کویت و حتی عربستان سعودی، با اضمحلال ارزش‌های دینیِ خود، حتی حج ابراهیمی را مضمحل در ارزش‌های این‌دنیایی ساخته‌اند و میان مراسم سیاسی-عبادیِ حج، کنسرت‌هایی با حضور خوانندگان زنِ غربی، همراه رقص و دیگر محرمات برگزار می‌کنند.

بُن‌مایۀ عادی‌سازیِ روابط، همانطور که مقام معظم رهبری اشاره کرده‌اند، ستاندنِ نقش آیندۀ تمدنیِ اسلام در منازعات جهانی است. «حزب‌الله و سیّد شهید با دفاع از غزّه و جهاد برای مسجدالاقصی و ضربه به رژیم غاصب و ظالم، در راه خدمتی حیاتی به همۀ منطقه و همۀ دنیای اسلام گام برداشتند. تکیه‌ی آمریکا و همدستانش بر حفظ امنیّت رژیم غاصب، پوششی برای سیاست مهلک تبدیل رژیم به ابزار آنان برای در اختیار گرفتن همۀ منابع این منطقه و استفاده از آن در درگیری‌های بزرگ جهانی است. سیاست آنان، تبدیل رژیم به دروازۀ صادرات انرژی از منطقه به جهان غرب و واردات کالا و فنّاوری از غرب به منطقه است و این یعنی تضمین موجودیّت رژیم غاصب و وابستگی کلّ منطقه به آن. رفتار سفّاکانه و بی‌محابای رژیم با مبارزان، ناشی از طمع به چنین وضعی است. این واقعیّت به ما تفهیم می‌کند که هر ضربه به رژیم از سوی هر کس و هر مجموعه، خدمت به کلّ منطقه و بلکه به کلّ انسانیّت است».

مطابق با این تحلیل، ادامۀ عادی‌سازیِ روابط، همۀ منابع منطقه، اعم از نفت یا مولفه‌های هویتیِ این سرزمین که سرزمینِ پیامبران الهی است را در اختیار تمدنِ غربی قرار می‌دهد و نقشِ تمدنیِ اسلام و مسلمین را از آنان می‌ستاند. به‌راستی قطر، امارات، عربستان سعودی یا هر کشور و ملت دیگری که تن به پیمان‌های ابراهیم و عادی‌سازیِ روابط می‌دهد، چه نقش تمدنی‌ای در آیندۀ تاریخ خواهد داشت؟ آیا ما امروز در این کشورها، دیگر عناصر هویتیِ تمدنی‌ای از اسلام می‌یابیم که بتوانند با تکیه بر آن، نقشی در تمدن نوین اسلامی داشته باشند؟

این نقطۀ تاریخیِ مبهم و پیچیده که خودش را در مسئلۀ حجاب و بی‌حجابی و برهنگی، نسل z، گسترش تکنولوژی‌های ارتباطی و اطلاعاتی نظیر هوش مصنوعی، تغییر مولفه‌های سبک زندگی و حتی ورزش و تفریح و سرگرمی و اوقات فراغت نشان می‌دهد، بسیار شبیه دورۀ تاریخی پیچیدۀ میرزای نائینی است. در این برهه نه می‌توان بر پیشرفت‌های تکنولوژیک و تحولات مربوط به زنان و خانواده چشم بست و نه می‌توان دست‌بسته و تقلیدوار، پا در گردونۀ تمدنِ غربی و پیمان‌های ابراهیمِ آن نهاد. در اینجاست که مطلعین بر تواریخ، بایستی دوباره تنبیه امت و تنزیه ملت بنویسند. مقام معظم رهبری، در ابتدای تحلیل فوق که به مناسبت شهادت سیدحسن نصرالله در خطبۀ نماز جمعۀ عصر، ارائه دادند، متذکر یک نکتۀ تاریخی شده‌اند. به تعبیر نگارنده، مطلعین بر تواریخ، می‌دانند که «ما ایرانی‌ها از زمانی دور با لبنان و امتیازهایش آشناییم؛ کسانی چون شهید محمّد بن مکّی عاملی، و علیّ بن عبدالعال کَرَکی، و شهید زین‌الدّین عاملی، و حسین بن عبدالصّمد عاملی، و پسرش محمّد بهاءالدّین، معروف به شیخ بهائی و غیر آنها از مردان علم  و دین، ایران را در دولتهای سربداران و صفوی در قرنهای هشتم و دهم و یازدهم هجری از برکات دانش سرشار خود بهره‌مند کرده‌اند».

از این منظر، بزرگداشتِ میرزایِ نائینی، فارغ از هرکاستی که در اجرا داشته است، به صرفِ ایجاد گفتگو میان حوزه‌های علمیۀ خراسان و قم و نجف، زمینه‌ساز تنبیه امت و تنزیه ملت از خرافاتی است که دولت‌های منطقه، در ذیل پیمان ابراهیم بر آن تمسک می‌جویند. احیاء نام میرزای نائینی یا تذکر به همکاریِ علمای جبل عامل با ایران، مسیرِ تاریخی را امتداد می‌بخشد که نشان می‌دهد حتی اگر از منظر محاسبات عقلانی بنگریم، تکیه بر ظرفیت‌های تاریخ و تمدنِ اسلامی، راهی به‌مراتب مقرون به صرفه از تن دادن به پیمان‌های ابراهیمی است که چیزی از هویت و فرهنگ و تاریخ این تمدن الهی با سابقه باقی نخواهد گذاشت. اکنون کشورهای منطقه در دوراهی مشابهی قرار دارند که یک‌سویِ آن، تن‌دادن به پیمان‌های ابراهیم و غش‌کردنِ برای فوتبالیست‌ها و خوانندگان و تکنولوژِیست‌های غربی و آمریکایی و اسرائیلی است و یک‌سویۀ دیگر آن، توجه به تنبه میرزای نائینی و در پیش‌گرفتنِ پیشرفت عزت‌مندانۀ همراه با مقاومت  است.

امید است که کشورهای منطقه این پیام تاریخی میرزای نائینی را با گوش جان بشنوند: «تا در این جزء زمان که به حمد‌الله تعالی و حسن تاییده، دورۀ سیر قهقرائیه مسلمین به آخرین نقطه و اسارت در تحت ارادۀ شهوانیۀ جائرین را نوبت، منقضی، و رقیت منحوسۀ ملعونه را عمر به پایان رسید؛ عموم اسلامیان به حسن دلالت و هدایت پیشوایان روحانی، از مقضیات دین و آیین خود با خبر و آزادی خدادادی خود را ذلِ رقیت فراعنه امت برخورده و به حقوق مشروعۀ ملیه و مشارکت و مساوات‌شان در جمیع امور با جابرین پی بردند و در خلع طوق بندگی جبابره و استفاده حقوق مغصوبه خود سمندروار از دریاهای آتش نیندیشیده، ریختن خون‌های طیبۀ خود را در طریق این مقصد، از اعظم موجبات سعادت و حیات ملیه دانستند و ایثار در خون خود غلطیدن را بر حیات در اسارت ظالمین، از فرمایش سرور مظلومان، که فرمود، نُفوسٌ أبیَّهٍ مِن أن تُؤثِرَ طاعَهَ اللِئامِ عَلى مَصارِعِ الکِرامِ، اقتباس کردند».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics