قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / نقد و بررسی دو رویکرد نسبت به اجتهاد در معارف دین
نقد و بررسی دو رویکرد نسبت به اجتهاد در معارف دین

استاد میرباقری تبیین کرد؛

نقد و بررسی دو رویکرد نسبت به اجتهاد در معارف دین

شهید صدر در الأسس المنطقیه للاستقراء می‌گوید پایگاه حجیت علوم خبرویت نیست یقین است؛ بنابراین در یک‌مرتبه‌ای باز طبقه مقابل انبیاء را قبول می‌کنند، درحالی‌که همان را نیز نباید قبول کرد. به نظر ما اگر خود خبره پایگاه قولش استناد نداشته باشد نمی‌تواند آن را حجت بدانید. اخباریین در رجوع به موضوع‌شناسی‌ها و تخصص‌ها این دقت را نفرموده‌اند.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی «رویکرد‌های مختلف در بسط معارف دینی» با ارائه استاد سید محمدمهدی میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم و عضو مجلس خبرگان رهبری در جمع فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد برگزار شد. این مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم در این جلسه به نقد و بررسی دو رویکرد نسبت به اجتهاد در معارف دین پرداخت که مشروح مباحث تقدیم مخاطبان فرهیخته می‌گردد؛

۱- رویکرد اول؛ اخباریین: نکته مثبت این رویکرد این است که تلاش در استضائه حدأکثری از منابع دینی است و رویکرد تعبد به وحی است. می‌گویند باید تعدی از منابع دینی نکنیم و مواظب باشیم که ادبیات‌های دیگر آمیخته با ادبیات دینی نشود و خلوص فهم از دین باید توجه شود. این شاخصه مهم و مفیدی است. برای خلوص در فهم بین عقل فطری و عقل ساخته شده در فضای تاریخی و اجتماعی تفکیک کرده‌اند. اولی را حجت دانسته‌‌اند و دومی را دارای رسوبات فرهنگی می‌داند. به این نکته هم توجه دارند که وقتی شما وارد منابع دینی می‌شوید هم منابع و هم عقل حضور دارند؛ یعنی ولو اینکه عقل منبع مستقل نیست، ولی حتماً در فرایند فهم دخیل است و اگر پیش‌فرض‌هایی داشته باشید نیز آن پیش‌فرض‌ها اثر می‌کند. اتفاقاً می‌گویند اثر عقل در فهم بسیار بالا است. لذا خیلی از استدلال‌هایی که در اصول می‌شود را اخباریین مناقشه می‌کنند که این نوع استدلال تحت تأثیر فلسفه است. پس دغدغه خلوص در فهم و استناد به منابع دینی در نظریه اخباریین است. می‌گویند عقل یک منزلت فطری دارد ولی این‌طور نیست که همه ادراکات عقل فطری باشد. گاهی تحت تأثیر نیز واقع می‌شود. گاهی خیلی از بدیهی‌هایی که انسان بدیهی می‌بیند نظریات دوره قبل بوده است که با ادبیات پخته‌شده و سرریز به فرهنگ عمومی جامعه شده و بدیهی شده است.

مناقشه:

یکم: در توجه به رسوبات عقلی باید دقیق‌تر عنایت می‌کردند و این عقل متعین را به معنای عقل فطری نباید می‌گرفتند. اگر عقل تعینی پیدا کرده حتی در سطح روش، معنایش این نیست که این عقل فطری است. در کلیت توجه داشته‌‌اند و تفکیک مهمی داده‌اند، ولی این جزئی بینی نیز لازم بوده است؛ مثلاً خود منطق نیز حاصل یک سلسله رسوبات عقلی است که خیلی‌هایش نیز مستند به رسوبات غیردینی است. خیلی‌هایش نسبت بدخیم است و یک طرفش نیز اطلاق‌های بی‌دلیل است. چه کسی گفته که فهم یعنی آینه، این‌ها خودش خیلی‌هایش اول الکلام است. چه کسی گفته فهم یعنی فهم تطابقی با جهان خارج؟ یک طرفش می‌شود نسبت بدخیم که حق و باطل را خارج می‌کند. یک طرفش نیز فهم مؤمنانه و کافرانه از عالم خارج را تعطیل می‌کند. درحالی‌که تأثیر ایمان و اراده و اختیار انسان در کیفیت فهم نیز تأثیرگذار است. به نظر ما جهان قابل‌فهم است ولی اینکه خیال کنیم همه برابر می‌فهمند اول کلام است. حکمایی که خودشان را علماء می‌دانند و فقهاء را ظنناء می‌دانند، کلماتشان خیلی اوقات اصلاً ظن نیز نیست.

بنابراین اخباری‌ها توجه داشته‌‌اند که خلوص در منابع باید داشته باشیم ولی خب دقت بیشتری لازم دارد که این رسوبات خیلی عمیق‌تر است.

دوم: گفته‌‌اند باید به خلوص منبع تکیه کرد، در یک جاهایی در حوزه معارف خیلی خوب جلو رفته‌اند، ولی در حوزه تخصص که می‌رسد تحت عنوان قول خبره، قول صاحبان دانش را امضاء کرده‌اند. نیامده‌‌اند بگویند که پایگاه خبرویت او چیست؟ اگر پایگاه خبرویت شخص مناقشه داشت دیگر کلام وی حجت نمی‌شود. اگر کسی پایه خبرویتش مادی‌گرایی بود معلوم نیست حجت باشد. شهید صدر در الأسس المنطقیه للاستقراء می‌گوید پایگاه حجیت علوم خبرویت نیست یقین است؛ بنابراین در یک‌مرتبه‌ای باز طبقه مقابل انبیاء را قبول می‌کنند، درحالی‌که همان را نیز نباید قبول کرد. به نظر ما اگر خود خبره پایگاه قولش استناد نداشته باشد نمی‌تواند آن را حجت بدانید. اخباریین در رجوع به موضوع‌شناسی‌ها و تخصص‌ها این دقت را نفرموده‌اند.

سوم: نکته دیگر که مهم است و خلأ اصلی این اندیشه است این است که پایگاه حجیت عقل فطری چیست؟ چرا عقل فطری حجت است؟ آن‌ها به صنع الهی برمی‌گردانند که خدای متعال این‌طور عقل را آفریده است. تا یکجایی درست است. ولی باید دقت شود که اختیار ما نیز در سطح فهم و کیف فهممان دخالت دارد. اگر فرایند جمعی باشد که مستند به فطرت باشد درست است. اختیار انسان تأثیرگذار است، می‌تواند در دستگاه شیطان بفهمد و می‌تواند در دستگاه انبیاء بفهمد. در دستگاه انبیاء طوری می‌فهمد و در دستگاه شیطان طور دیگری می‌فهمد اختیار در کیف فهم حضور دارد؛ بنابراین یک عاملی که در کیف فهم تأثیر دارد اختیار است. آیات قرآن مملو از این است که اگر اختیار انسان در مسیر سوء رفت، فهمش نیز تعطیل می‌شود. إِنَّک لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ. (۸۰ نمل) البته فهم سطوحی دارد، در یک لایه‌هایی از فهم، اختیار دخالت چندانی ندارد مثل سوختن دست وقتی در آب جوش برود، ولی خب در همین حد نیز یک مرتاض ریاضت می‌کند و نمی‌فهمد، معلوم است که اختیار در آنجا نیز تأثیری دارد. این لایه از فهم را کاری نداریم، ولی وقتی طرف یک دستگاه فلسفی می‌خواهد درست کند خیلی اختیار مؤثر است. البته این مطلب باید طوری توضیح داده شود که به نسبیت بدخیم منجر نشود. یک سطحی از فهم از اختیار بیرون است که پایگاه احتجاج است. در سطح‌های بعدی اختیار در فهم تأثیر دارد. این بحث باید در اصول بحث شود که یقین است یا یقین مستند به تسلیم است. تسلیم به خدای متعال اگر با اختیار بود و مقنن کرد، این تسلیم مقنن را نیز با اقران به تفاهم رساند معتبر است. پس فهم فقط مستند به عقل فطری نیست، مستند به عقلی است که با اختیار آمیخته می‌شود و با آن رشد پیدا می‌کند. لذا شما می‌توانید سطح فهم خود را رشد دهید و ارتقاء ببخشید. اتفاقاً این کار‌ها را نیز عقل انجام می‌دهد. این ابزار با اختیار کار می‌کند و می‌توان آن را رشد داد. اگر عقل را رشد دهید سطح فهم از دین ارتقاء پیدا می‌کند.

به نظر ما چیزی که حکماء به یک معنا نگران آن هستند این است که عقلانیت حضورش در فهم از دین نفی نشود، این یک اصل مهمی است. به نظر ما باید هم خلوص باشد و هم آن محاسبات دقیق عقلی و اندیشه‌های نظری انسان باشد. ولی نکته اینجاست که وقتی عقلانیت ما می‌خواهد در فهم حضور پیدا کند، فهم را ارتقاء می‌بخشد. عقل ما می‌خواهد بفهمد ولی ابزارش رشد می‌کند، این رشد ابزار گاهی در اثر رسوبات فاسد است که اخباریان به آن توجه دارند، گاهی نیز رسوبات فاسد نیست، اختیار ما است که در حال رشد از استضاء از دین است.

۲- رویکرد دوم این است که می‌گویند فهم از منابع و درک از منابع در حوزه معارف باید عمق پیدا کند. این حرف درستی است. می‌گویند اگر می‌خواهید عمیق بفهمید باید با کمک فلسفه و عرفان وارد شوید. علوم شهودی و علوم عقلی محض هستند که منابع دینی را برای شما عمیق باز می‌کنند و اگر شما فلسفه و عرفان ندانید نمی‌توانید معارف را بفهمید.

مناقشه:

این نظریه یک نقض دارد که خیلی نقض خوبی است. علامه طباطبایی هم در مقدمه هم در سورۀ مائده به‌تناسب می‌گوید اصلاً نباید وحی را با فلسفه و عرفان فهمید. سه دستگاه معرفتی است و سه روش فهم است. یکی دستگاه جمع‌بندی شهود است و دیگری دستگاه وحی است و ادبیات آن متفاوت است. لذا در آغاز می‌گوید نه قرآن را می‌توان با زبان عرف فهمید، چون زبان عرف برای حقائق نیست، اگر قرآن را به عرف ارجاع دادید تنازل داده‌اید، نه می‌توان با عرفان و فلسفه فهمید زیرا دستگاه ادبی دیگری است. قرآن را باید با قرآن فهمید. حال اینکه کتاب و سنت باید با هم فهمیده شوند اشکالی است که به ایشان وارد کرده‌‌اند البته خود ایشان نیز با ترکیبی از آیات و روایات مطالب را می‌فهمند. سپس برای فهم قرآن با قرآن قواعدی را به‌صورت پیچیده به کار می‌گیرند که اگر کسی با نگاه درجه‌دو المیزان را کار کند سطح فهم از معارف، قواعدش ارتقاء پیدا می‌کند. این قواعد فوق قواعد اصولی موجود است. علامه در نسبت سنجی بین آیات از این‌ها عبور کرده‌‌اند و قواعد دیگری را به کار می‌گیرند. گاهی هیچ لفظ مشترکی نیز بین آیات نیست با هم جمع می‌کنند. قواعد لطیفی را ایشان به‌کاربرده‌اند که واقعاً علم اصول استنباط معارف را رشد می‌دهد. پس علامه طباطبایی از ناقضین این روش هستند.

البته این را ایشان قائلند که هرسه طریق به‌واقع می‌رسند. سه طریق برای رسیدن به‌حق است. منتهی صراط قرآن نزدیک‌تر است و صراط مستقیم است. این نقض این روش است.

نقد اصلی این است که نظام معارف دین یک نظام است، با نظام دیگری نمی‌توان این نظام را معنا کرد. نظام فلسفه و عرفان یک نظام مفاهیم به‌هم‌پیوسته است نمی‌توان با نظام مفاهیم فلسفه قرآن را معنا کرد. فلسفه و عرفان محتوا است که مبتنی بر روش است. غیر از محتوای وحی است. رشد عقلانیت در ابزار است نه در محتوا. محتوای معارف را باید از وحی گرفت. وقتی در پارادایم فلسفی قرآن را بنگیرد، بخواهید یا نخواهید تحمیل صورت می‌گیرد. مهم این است که چطور پالایش فهم کنیم که فلسفه قرآن را معنا نکند. چطور قرآن نتواند فهم آن را به هم بزند ولی آن می‌تواند قرآن را به هم بزند. اینکه استظهارات فلسفی از عرفی عمیق‌تر است را قبول داریم، جمع‌بندی‌های فلسفی از عرفی دقیق‌تر است قبول داریم، ولی آیا صحیح‌تر است؟ معلوم نیست. شاید یکی ناقص باشد دیگری باطل باشد. یا حدأقل آمیخته به باطل است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky