قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / کتب اربعه شیعه و کتب حدیثی اهل‌سنت، پیوند متن و سند
کتب اربعه شیعه و کتب حدیثی اهل‌سنت، پیوند متن و سند

پژوهشی مقارن؛

کتب اربعه شیعه و کتب حدیثی اهل‌سنت، پیوند متن و سند

اختصاصی شبکه اجتهاد: مصطفی موحدی‌فر، دانشجوی دکتری مطالعات اسلامی در دانشگاه بیرمنگام است. او سه سال است که در مقطع دکتری تحصیل می‌کند و پیش از این در دانشگاه قرآن و حدیث پیرامون منابع «من لایحضره الفقیه» و «قرائن صحت قدمائی» در مقطع ارشد فعالیت داشته است. در این نوشتار، گزارش بخش‌هایی از «سلسله نشست‌های درایات» با موحدی‌فر را می‌خوانیم.

دورنمایی از موضوع در آکادمیای غرب

دغدغه من از درگیر شدن با موضوعات نقد سنتی و نقد تاریخی حدیث، برمی‌گردد به جنبه «متدهای تاریخی نقد حدیث». من وقتی روی پروژه منابع من لایحضره الفقیه کار می‌کردم، هنوز با منابع غربی آشنا نشده بودم. علت اینکه آن کار را (که در قالب پایان‌نامه ارشد بود) چاپ نکردم، این بود که وقتی آمدم اینجا متوجه شدم یکسری پیش‌نیازهایی وجود دارد که باید به دست آید. گپ‌هایی وجود دارد که باید ابتدا آن‌ها را پر کنم تا بتوانم آن پژوهش منابع صدوق را چاپ کنم.

اینجا دو رویکرد وجود دارد. عده‌ای در آکادمیا ممکن است بگویند لازم نیست شما این گام‌ها را برداری تا بتوانی منبع‌یابی فقیه را انجام دهی. گروهی نیز این گام‌ها را لازم می‌دانند.

مدلی که من در نقد حدیث استفاده می‌کنم برگرفته از مدل «موتسکی» و «شوئلر» است. مهمترین نکته در نقد تاریخی حدیث این است که هدف ما بررسی تاریخی حدیث است و نه برررسی حجیت خبر. این بحث خیلی مهم است. می‌توانم برای پیگیری این بحثِ تفاوت تاریخ و حجیت، پیشنهاد کنم ابتدا مقاله آقای «وائل حلاق» The authenticity of prophetic hadith را بخوانید. اشتباهی در کار حلاق وجود دارد را با مطالعه کتاب موتسکی  hadith origins and developments متوجه می‌شوید. موتسکی تمام اشکالی که به مقاله حلاق می‌گیرد همین خلط بین حدیث و تاریخ است.

اهمیت مطالعات تاریخی حدیث

ما وقتی می‌خواهیم احادیث شیخ کلینی را در کافی بررسی کنیم، گاهی می‌خواهیم ببینیم محتوای احادیث چه هست. گاهی هم می‌خواهیم به تاریخی که آن گزارش در آن صادر شده مثلا عصر امام صادق بپردازیم. مهمترین نقدی که به امثال مادلونگ، امیرمعزی، مدرسی طباطبایی و … وارد است، عدم استفاده از نقد تاریخی حدیث است. مثلا آقای مدرسی به حدیثی از امام جواد علیه السلام استناد می‌کند. اما او به این اشاره نمی‌کند که آیا پژوهش تاریخی صورت گرفته که نشان دهد این گزارش برای دوره امام جواد است یا خیر؟ خوب این نکته در academic scholarship قابل قبول نیست. این اعتراض را می‌توان به خوبی در مقاله «رابرت گلیو» Recent Research into the History of Early Shi’ism پیگیری کرد.

از آنجا که «گلدزیهر» جزو موسسین مطالعات اسلامی در غرب است، باید موضع خودمان را مقابل نظریات او مشخص کنیم. گلدزیهر می‌گوید مسلمانان حجیت را بررسی می‌کنند و نه تاریخ را؛ ما می‌خواهیم تاریخ را بررسی کنیم. خوب این مطلب آشکار است. برای مثال یک حدیث از امام صادق را یک فقیه می‌گوید تقیه است و در نتیجه حجت نیست؛ اما یک مورخ می‌گوید خوب حجت نباشد؛ اما از جهت تاریخی چون مربوط به عصر امام صادق است برای مطالعات من قابل استفاده است. یا مثلا یک حدیث را می‌گویند از امام صادق است و حجت است؛ اما یک مورخ می‌گوید این حدیث از جهت تاریخی نمی تواند از امام صادر شده باشد و برای سیصد سال بعد است.

نکته دیگری هم که گلدزیهر اشاره می‌کند این است که مسلمان‌ها صرفا به اعتبارسنجی سندی می‌پرداختند و از سنجه‌های متن‌شناسانه و درون‌متنی غافل بودند.

نکته سوم او هم (که امثال موتسکی به آن اشاره نمی‌کنند) ناسازگاری‌هایی بوده که در اسناد مشاهده می‌شود. گاهی رفع بوده، گاهی عدم امکان ارتباط دو راوی بوده و … .

پس از گلدزیهر که نشان داد برخی احادیث برای عصر بنی امیه یا بنی عباس به بعد هستند، شاخت هم در ادامه او باور داشت برخی احادیث برای دوره شافعی به بعد هستند.

روش اعتبارسنجی مسلمانان قدیم

در مورد این پرسش می‌توان مقاله «جاناتان براون» را خواند و مرور کرد. او در این مقاله نظریات «پاول پابلویچ» و دیگران را سعی کرده مرور و بررسی می‌کند  که چگونه می‌توان فهمید مثل بخاری و مسلم نقد محتوایی داشته‌اند یا خیر؟

حالا این سوال که پس از گلدزیهر پدید آمده، در مورد احادیث شیعی نیز مطرح است. تنها کمتر از ۲۰سال است که احادیث شیعه با این رویکرد در دست بررسی است. مثلا ما می‌توانیم نظریه «حلقه مشترک» را در اسناد شیعی نیز پیگیری کنیم. حال یا با مدل شاخت یا سزگین یا مدرسی.

هدف اصلی من این است که ببینیم چگونه می‌توان یک حدیث شیعی را بررسی کرد و تاریخ، منبع و سیر تحولش را یافت. مثلا حدیثی نبوی که من پژوهش کردم می‌بینیم از نیمه دوم قرن اول که در کتب اهل سنت آمده تا وقتی وارد کتب شیعه شده یکسری تغییراتی داشته است. باید اول هسته اصلی حدیث را بیابیم تا پی ببریم چه تغییراتی پیدا کرده. گاهی بین متن و سند پیوستگی‌های معناداری وجود دارد و گاهی خود سند دارد کار می‌کند و همه این‌ها به ما در تاریخ‌گذاری یک حدیث کمک می‌کند.

دو راه داریم:

۱. همان روشی را که موتسکی و شوئلر پیرامون منابع اهل سنت داشتند، در مورد احادیث شیعی هم پیاده کنیم.

۲. ببینیم متقدمین از محدثین شیعه از چه روش‌هایی برای نقد سند و متن استفاده می‌کردند.

می‌خواهم دو مقاله جاناتان براون را برایتان توضیح دهم که خیلی به من در شکل دادن بحث‌هایم کمک کرده است.

براون در مقاله‌ای که معرفی کردم چند نکته مهم را می‌گوید. او می‌خواهد نشان دهد دانشمندانی مانند بخاری و مسلم از نقد متن استفاده می‌کردند؛ اما به شکل آشکار این روش خود را بروز نمی‌دادند تا از هجمه مخالفان خود در امان بمانند. و از نقد راوی به عنوان پوشش کار استفاده می‌کردند. براون می‌گوید یک پیوستگی میان نقد راوی بخاری و نقد متن کسانی مانند خطیب بغدادی در قرن‌های بعد وجود دارد.

در مقاله دیگرش، پرسشی را مطرح می‌کند که قاعده نقد متن نزد قدما چه بوده و خود سریع پاسخ می‌دهد: قاعده‌ای وجود ندارد. خطیب بغدادی متدهایی را معرفی کرده برای نمونه؛ اما واقعا خودش به کار هم بسته یا صرفا برای اهداف خاصی طرح کرده؟

به برداشت من از گذشته تا بعد، روش نقد حدیث به شکل «پاسخ آزمایشی» بوده است. دانشمندِ اول نظری داده و دانشمند دوم کامنتی زده یا کاملش کرده یا حتی رد کرده و همه اینها در پیشبرد قاعده موثر بوده. در آکادمیای غرب هم جزمی حرف‌زدن مورد قبول نیست و همیشه کارهای آینده را در انتظار هستند. من این نظریه را که به قدمای محدثین شیعه نسبت دادم اپلای کردم روی نظریات آیت‌الله خویی، شبیری و مددی. نشان دادم که این نظریه «پاسخ‌های آزمایشی» چگونه توانسته پویایی را در نقد حدیث شیعه از گذشته تا کنون ایجاد کرده باشد که مقاله‌اش ان‌شاءالله چاپ خواهد شد و البته ارائه هم داده‌‎ام و بازخوردهای خوبی گرفته‌ام.

ما برای کشف روش اعتبارسنجی قدما متون خوبی داریم: مقدمه طوسی برای تهذیب، مقدمه برای استبصار، مقدمه صدوق بر الفقیه، مقدمه کلینی بر الکافی، توضیحات شیخ طوسی در العده، دیگر کتب مانند کتب شیخ مفید و شریف مرتضی، نظر متاخرین نسبت به متقدمین و کلی منبع که رویکرد متقدمین را در نقد حدیث به ما نشان می‌دهد که البته در مورادی با هم همخوانی ندارند. حال باید با روش های آکادمیک که جاناتان براون مطرح کرده مساله را پیگیری کرد.

تطبیق مطالعات غربی بر حدیث امامیه

من از سال ۲۰۱۹ که غرب رفتم متوجه شدم این طرح براون را می‌توان برای حدیث امامیه نیز اجرا کرد. من فلوچارتی تهیه کرده‌ام بر اساس روشی که شیخ طوسی در مقدمه تهذیب و استبصار ارائه می‌کند و خیلی هم ساده است. شما یک خبر را وارد این فلوچارت و الگوریتم می‌کنید. این الگوریتم فیلترهایی دارد؛ سپس یا حدیث رد می‌شود و یا به آن عمل می‌کنید.

این فلوچارت اثبات می‌کند که نقد متنی در دوره شیخ طوسی اجرا می‌شده؛ حداقل متن را با عقل و قرآن و … مقایسه می‌کردند. نیز او از نقد راوی هم استفاده می‌کند. حال باید دید شیخ طوسی در کامنت‌هایش بر احادیث این روش را اعمال کرده یا خیر؟

جواب سریع این که من پس از ارائه‌هایی که در دانشگاه اکستر داشتم به ذهنم رسید که می‌توان با بررسی حوزه‌های حدیثی مختلف مانند قم و بغداد ببینیم با هم پیرامون نقد حدیث اشتراک داشته‌اند یا نه؟

من نکته‌ای را از آقای سیدجواد شبیری آموختم و اینجا استفاده کردم. ایشان می‌گوید شیخ صدوق چند جا بر خلاف آنچه گفته، از نقد راوی استفاده می‌کند. او در مقدمه گفته آنچه می‌آورم صحیح است و از کتب معتبر هم بهره برده‌ام. این با نقد راوی جور در نمی آید. به ذهنم رسید می‌توان روش صدوق و طوسی را با هم مقایسه کرد. نتیجه برای ما مهم نیست؛ روش برای ما مهم است. صدوق روایات وهب بن وهب را پذیرفته است؛ اما در جاهایی به دلیل انفراد نمی‌پذیرد. یا شیخ صدوق نمی‌دانسته چه دارد می‌کند و یا اینکه یک پیوند معناداری را بین متن و سند یافته و بر اساس آن نقد کرده. جالب اینکه شیخ طوسی در همین موارد، روایات وهب را پذیرفته و البته ابتدا آن را منفرد دانسته و سپس با متدی که دارد از انفراد خارجش می‌کند. حال این را بگذارید کنار حرف شیخ در العده که گفته وقتی فقیهی فتوای جدیدی را مستند به حدیثی از کتب معتبره می‌کرده، مورد پذیرش واقع می‌شده. در مطالعات آکادمیک این نظر شیخ نقض می‌شود؛ اما به عنوان اینکه نظر شیخ است، برای ما یافته خوبی است.

نظریه من پیرامون کار شیخ طوسی، تئورری «خنثی‌سازی حملات غیر‌امامی‌ها» است. یعنی وقتی شما درون خانه خودتان رویکردی دارید، ممکن است در خارج از خانه رویکرد دیگری داشته باشید. من نمونه‌های مختلفی را بررسی کرده‌ام. یک نمونه‌اش بحث خبر واحد است. ما می‌بینیم شیخ صدوق مثلا در اثبات امام عصر علیه السلام، حسن بن موسی نوبختی در ردیه‌های کثیری که بر مخالفین دارد و نیز ابن قبه رازی از ابزار حجیت خبر واحد استفاده می‌کردند برای کوبیدن نظر مخالفین. همین الان هم مرسوم است که به مخالف می‌گوییم: ببین در کتاب خودتان هم فلان حدیث هست که به نفع ماست. یا باید به شکلی قاعده‌سازی را در نظر بگیریم و یا به قول براون در مقاله دومش بگوییم هیچ قاعده‌ای در نقد حدیث وجود نداشته. ولی من سعی کردم با این توضیح بگویم که هرجا به نفع مبانی شیعی بوده، فلان قاعده را اجرا می‌کردند و الا فلا. شیخ براساس مقدمه تهذیب و استبصار نباید روایات وهب بن وهب را بپذیرد؛ اما در عمل پذیرفته. اصلا انگیزه تالیف شیخ که در مقدمه بوده همین خنثی‌سازی حملات مخالفین است.

کار دیگری که برخی پژوهشگران انجام داده‌اند مقایسه بین شیخ طوسی و یکی از هم عصرانش یعنی خطیب بغدادی است. خیلی از روش‌هایی که شیخ طوسی داشته در حوزه حدیث انجام می‌داده را در اهل سنت می‌بینیم که انجام می‌شده؛ مانند نظر به کارهای خطیب بغدادی. مختصرا عرض می‌کنم. مثلا استفاده از لفظ «المعلوم» است که از کتب عامه ورود پیدا کرده؛ بحث اجماع که چرا یک شیعه باید از اجماع مسلمین سخن بگوید و بلافاصله اجماع فرقه محقه را نیز مطرح کند. روشن است که شیخ طوسی یک تعاملی دارد با مخالفین و به ناچار در آن کانتکست سخن می‌گوید. اصلا همان تقسیم متواتر و واحد و … تک تک این‌ها را در کارهای خطیب بغدادی می‌بینید. حتی اینکه راوی اگر اعدل باشد چه باید کرد و … .

ببینید در غرب وقتی چیزی به نام تحلیل فهرستی مطرح است، وقتی آقای مدرسی اسناد را سند به کتاب می‌داند، وقتی می‌بینند صدوق در مقدمه از اعتبار کتب سخن گفته و سند را بی‌توجه است، یا مشیخه طوسی به فرض که بگوییم از اصول بهره برده، گویا دو رویکرد در شیعه می‌بینیم. یک عده سند برایشان مهم بوده و یک عده سند برایشان مهم نبوده و هدف دیگری از نقد راوی داشته‌اند.

ممکن است شما بگویید تمام این نظرات من غلط است. آیا روش شیعیان پیش از شیخ طوسی نقد راوی بوده؟ معتقدم پاسخش «نه» هست.

هدف من این است که یک نقد تاریخی برای حدیث ارائه دهم. چه به لحاظ تحقیقات کامپیوتری و چه نگاه قدما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics