مرحوم نایینی کسی است که تا آخر رفته و صاحب مکتب است، ایشان به حوزههای علمیه کنایه میزند و میگوید امام صادق(ع) یک جمله فرمود «لاتنقض الیقین بالشک» از این یک عبارت چند جلد کتاب نوشته شده است، ولی این همه آیه راجع به عدالت و حریت داریم، ولی هیچ استفادهای از آن نشده است؛ لذا ما هیچ کتابی نداریم که مثل فقه از آیات مربوط به عدالت قواعد عدالت را استخراج کند، چون کسی وقت نمیگذارد.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست تخصصی «تحولات تاریخی مفهوم فقه و آثار جدایی از آن اخلاق»، به همت پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی، با سخنرانی دکتر محسن اسماعیلی، عضو مجلس خبرگان رهبری برگزار شد. آنچه میخوانید بخشی از سخنان این عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است:
فقه از واژههایی است که در طول تاریخ تحول مفهومی زیادی به خودش دیده و حداقل سه یا چهار تحول در مفهومش اتفاق افتاده و بر همین اساس تعریفش متفاوت شده است. بین ما طلبهها معروف است که «لامشاحه فی الاصطلاح» ولی این حرف اطلاقش صحیح نیست و اتفاقاَ خیلی جاها سر تغییر اصطلاح باید مقاومت نشان داد و تغییر اصطلاح میتواند تغییر فرهنگ به وجود بیاورد. همین اصطلاحات هستند که فرهنگسازند و دستور کار جامعه را مشخص میکنند. جمله عمیقی از کنفوسیوس نقل شده است و آن اینکه؛ من اصلاحات را در کشورم از اصلاح واژهها آغاز میکنم چون تا واژهها اصلاح نشود هیچ اصلاح دیگری در کشور مؤثر واقع نخواهد شد.
امام محمدغزالی مقدمه طولانی بر کتاب احیای علوم دین دارد. در آن مقدمه به بیان دیگری همین مطلب را دارد. ایشان از علمای زمان خودش گلهمند است و آنها را کسانی میداند که انرژی خود را در جایی مصرف میکنند که نباید بکنند و از امور ممدوح اعراض میکنند. ایشان آسیبشناسی میکند چرا علمای دین اینگونه شدند و تصریح میکند منشأش تغییر اصطلاحات است. اولین مثالی که برای این مسئله میزند اصطلاح فقه است. بعد راجع به علم و توحید و ذکر و حکمت بحث میکند. فیض کاشانی هم به این حرف مهر تأیید میزند و قبل از ایشان هم ملاصدرا در تفسیر قرآن کریم این مهر تأیید را زده است. ایشان در آنجا به مناسبتی بیان غزالی را نقل میکند و کاملاً تأیید میکند.
تغییر اصطلاح در فرهنگ جامعه اثرگذار است
این مشکلی است که در تاریخ خودمان داریم که مفاهیم عوض شده و وقتی مفاهیم عوض شد، دستور کار جامعه عوض میشود. مثلاً کلمه استاد یک روز عظمتی داشت ولی الآن به چه کسانی استاد اطلاق میشود. طبیعتاً این تغییر اصطلاح در فرهنگ جامعه اثرگذار است. من مقداری تحقیق کردم این لامشاحه فی الاصطلاح از کجا وارد ادبیات ما شده، ولی به مطلبی دسترسی پیدا نکردم. اینکه با خودمان عهد کنیم نسبت به تغییر اصطلاحات بیتفاوت باشیم، کار خوبی نیست و این فرهنگ ضربههای زیادی به ما زده است.
در همین زمینه باید بررسی کنیم اصطلاح فقه چه تحولاتی پیدا کرده است. اولین نقل معنایی کلمه فقه، از معنای لغوی به معنای اصطلاحی است؛ یعنی در لغت، فقه را به معنای درک عمیق و دانش ژرف معنا کردند ولی این کلمه به معنای دانش عمیق دینی نقل معنا پیدا کرده است. بعد از چند قرن کلمه فقه از دانش دین به دانش احکام و فروعات دین انتقال پیدا میکند. به مرور زمان از دانش فروعات دین به دانش فروعات فردی دین انتقال پیدا میکند. این تحولاتی است که اتفاق افتاده است. ابن منظور در لسان العرب وقتی کلمه فقه را معنا میکند، میگوید به معنای مطلق درک عمیق است ولی به جهت شرافت علم دین به معنای اصطلاحی منتقل شده است.
وقتی کلمه فقه از معنای لغوی به معنای اصطلاحی نقل شد ابتدا کل دانشهای دینی را در برمیگرفت. علم دین شامل سه بخش میشد و فقه به همه آن اطلاق میشده. نه فقط در لغت، در کتاب و سنت هم همینطور بوده است. وقتی در روایات کلمه فقه به کار برده میشود شامل اخلاق و عقاید هم میشود و فقط اختصاص به احکام ندارد. این معنای فقه در شریعت است ولی آهسته آهسته فرهنگ متشرعه این معنا را عوض میکند.
قدیمیترین متنی که این تعریف جدید در آن تثبیت شده است کتاب القواعد شهید است که خیلی کتاب خوبی است. اولین قاعده این کتاب تعریف فقه است و در آنجا گفته میشود فقه، علم به احکام شرعی فرعی است. شهید تصریح میکند این تعریف میان فقها مشهور است. اینکه این تغییر اصطلاح از چه زمانی اتفاق افتاده است را من دقیقا نتوانستم پیدا کنم، ولی تا زمان قاضی ابن براج این اتفاق نیفتاده بود. نزدیک به ۳۰۰ سال میان این دو نفر فاصله است و در این مقطع این تغییر اتفاق افتاده است. یکی از چیزهایی که نیازمند تحقیق است همین است که این سه قرن را از نظر سیاسی و اجتماعی مورد مطالعه قرار دهیم و ببینیم چرا این گردش مفهومی در معنای فقه اتفاق افتاد. هر اتفاقی افتاده در فاصله بین ابن براج و شهید اول است. سرامدان فقهای ما در آن زمان همان معنای اصلی فقه در نظرشان بود، ولی همانطور که عرض کردم معلوم میشود در زمان شهید اول این معنا عوض شده بود و فقها بدون تصریح به گردش مفهومی عملا به آن تن دادند. جالب اینکه از همه فروعات عملی هم چشمپوشی شد و فروعات عملی فردی نقش عمده را پیدا کرد و امور اجتماعی و سیاسی به فراموشی سپرده شد یا مورد کمتوجهی قرار گرفت. این دورنمایی از اتفاقاتی است که در این اصطلاح اتفاق افتاد.
آسیبهای جایگزین شدن فقه اصطلاحی با فقه واقعی
من میخواهم به آثار این تحول مفهومی بیشتر تکیه کنم. اولین اثری که گذاشت محور شدن فروعات عملی در میان آموزههای دینی است یعنی اصالت با فروعات عملی شد. آهسته آهسته عقاید، جهانبینی و اخلاق جایگاه فرعی پیدا کرد و یک درس اختیاری و جنبی شد به گونهای که امروز ممکن است کسی مجتهد مسلم شود، ولی قرآن خواندن را بلد نباشد. این تحول مفهومی باعث شد در میان آن سه بخش معارف دینی که برای سعادت بشر هر سه تا باید با هم باشد، دو بخش فراموش شد و جنبی و تشریفاتی ارزیابی شد و فروعات عملی اصالت پیدا کرد. این در حالی است که اگر بخواهیم ارزشگذاری کنیم ارزش عقاید و اخلاق نه تنها از احکام کمتر نیست بلکه بیشتر است و اثر عملی این دو بیشتر از فروعات فقهی است، چون رعایت فروعات فرعی بدون عقاید صحیح و بدون اخلاق حسنه نه تنها اثری ندارد بلکه اثر برعکس دارد. وقتی این فروعات عملی اصالت پیدا میکند، عقاید و اخلاق جنبی میشود به گونهای که میشود از آن چشمپوشی کرد. خب این مسئله چه اثری دارد؟ روضه جانسوز این اثر را شهید ثانی در کتاب منیه المرید خوانده است. ایشان مفصل بحث میکند این فقهی که ما داریم فقهی که خدا از ما خواسته نیست. شما ببینید حجم کاری که فقها روی مسائل فردی میکنند تا چه اندازه است و حجم کاری که راجع به مسائل مهمتر میکنند چقدر است.
مرحوم نایینی کسی است که تا آخر رفته و صاحب مکتب است، ایشان به حوزههای علمیه کنایه میزند و میگوید امام صادق(ع) یک جمله فرمود «لاتنقض الیقین بالشک» از این یک عبارت چند جلد کتاب نوشته شده است، ولی این همه آیه راجع به عدالت و حریت داریم، ولی هیچ استفادهای از آن نشده است؛ لذا ما هیچ کتابی نداریم که مثل فقه از آیات مربوط به عدالت، قواعد عدالت را استخراج کند، چون کسی وقت نمیگذارد.
رشد ظاهرگرایی و مناسکگرایی در جامعه
هر چیزی در جامعه مشتری بیشتر دارد مردم سراغ آن میروند. امروز به چه کسی فقیه میگویند، مردم سراغ آن میروند. اگر کسی اخلاقی باشد به او فقیه نمیگویند؛ لذا برخی گفتهاند به محقق اردبیلی نگویید مقدس اردبیلی! انگار مقدس بودن ملازمه با بیسوادی دارد. اثر دیگری که این مسئله داشته است رشد ظاهرگرایی و مناسکگرایی در جامعه است. ما جامعه دیندار را چه جامعهای میدانیم؟ فرد دیندار را که میدانیم؟ شاخص ما برای ارزیابی چیست؟ آیا ملاک دینی بودن جامعه این است چقدر مردم به جمکران و اعتکاف میروند؟ طبق کدام روایت؟ روایات میگوید اگر میخواهید دینداری فرد را امتحان کنید میزان راستگویی و امانتداری شخص را بسنجید. ظواهر مهم است، ولی ملاک نیست.
آفت دیگری که به وجود آمد این بود که محبت و الفت را در جامعه کمتر کرد. حقوق خشک است و صرفا میگوید این خط بین من و شماست و کسی نباید از آن عبور کند. اینطوری که نمیشود زندگی کرد. در جامعهای که فقط بر اساس حقوق و فقه مصطلح اداره شود نمیشود زندگی کرد. جامعه نیاز به نرمی و لطافت و محبت دارد تا زندگی دلپذیر شود. این عقاید و اخلاق است که الفت را به وجود میآورد و شیرینی زندگی را در پی دارد. این هم یکی از آثار تمرکز بر احکام فرعی فردی است.
یکی دیگر از آفات این است که گفتمان فقه فردمحور بر فقه جامعهساز غلبه پیدا کرده و این هنوز هم هست. با همه زحمتی که امام کشید، ولی هنوز هم این گفتمان غالب است. اهداف اساسی و امور مهم از نظر دین نقش ثانوی پیدا کرد و جای خود را به اموری دادند که حداقل اهم و اساسی نیستند. واقعا ما نیاز داریم آیات الاحکام جدید بنویسیم. معروف است ۵۰۰ آیه راجع به احکام داریم.
به عروه الوثقای دوم احتیاج داریم
پس تحول مفهومی اتفاق افتاد و آثارش را داریم میبینیم، ولی باید چکار کرد؟ دو ایده مهم میان اندیشمندان مطرح شده است بعضی میگویند به عروه الوثقای دوم احتیاج داریم که با همین سبک، احکام سیاسی و اجتماعی را استنباط کنیم. ما کارهایی کردم، ولی چندان چشمگیر نیست. پس یک تئوری این است که ما احتیاج به عروه دوم داریم که خیلی کار میخواهد. ایده دوم همان است که شهید صدر میگوید، یعنی در نحوه ارائه همین فقهی که داریم تجدید نظر کنیم.
یک کتابی هست به نام «شرح صدر» که خاطرات شهید صدر (ره) است. از جمله مطالب این کتاب این است که شهید صدر فتاوایش را به محمدجواد مغنیه داد و گفت این را به زبان امروزی بنویس، ایشان نوشت، ولی شهید صدر نپسندید، لذا خودش نشست بخشی از آن را نوشت و گفت این را در دبیرستان توزیع کنید و پس از مدتی از دانشآموزان بپرسید از این کتاب چه فهمیدید. من معتقدم باید در همین توضیح المسائل فعلی دو تحول به وجود بیاید؛ یک، عقاید و اخلاقیات لازم به آن اضافه شود، دوم، فرعیات و فردیات عبادات بازنگری شود، هم در نوع ارائه و هم اینکه برخی مطالب حذف شود تا بتوان با نسل جوان صحبت کرد.
چند سال پیش کتابی با نام «مهر و ماه» نوشتم با این ایده که چه چیزهایی در فقه کتاب و سنت هست، ولی در فقه مصطلح نیست و اتفاقا در زندگی ما بیشتر مورد نیاز است. این میتواند در حل بسیاری از مشکلات عملی ما در جامعه کمک شایانی داشته باشد./ برگفته از ایکنا با اندکی ویرایش