شاید برخی تنها به فتوای آیتالله سیستانی و مساله دفاع ایشان از تمامیت ارضی و مقابله با جریان انحرافی داعش اشاره کنند، اما اگر به مجموعه سالهای مرجعیت و رفتار و فتوای ایشان نگاه کنید، نقش بسزا و ارزشمند ایشان در تمام عرصهها به وضوح آشکار است؛ مرجعیت ایشان دارای عناصر برجسته و ماندگار است.
شبکه اجتهاد: قائم مقامی رییس سابق مرکز اسلامی هامبورگ، معتقد است که نهاد مرجعیت تاثیراجتماعی خود را از دست نداده بلکه بعضی از ما هستیم که چه بسا در کسوت مرجعیت و روحانیت قرار داریم، اما نتوانستیم از آن کارکردها و ظرفیتهای این نهاد به خوبی استفاده کنیم. معیارهای دینی و فقهی و شرعی و نفوذ در لایههای عمیق اجتماع و طبقات مختلف جامعه است که مرجع را تبدیل به مرجع میکند وگرنه صرف اینکه کسی از یک حد نصاب دانش فقهی برخوردار باشد و صلاحیت و شأنیت علمی و اجتهادی لازم را برای صدور فتوا داشته باشد، به تنهایی کسی را مرجع نمیکند و در واقع او را در مسند مرجعیت قرار نمیدهد؛ به میزانی که روحانیت و صاحبان شأنیتهای علمی و فقهی ما بتوانند، مفاهیم و آموزههای اهل بیت و آموزههای دینی را به مفاهیم بین الاذهانی تبدیل کنند طبیعتا دایره نفوذشان گسترده تر میشود و مرجعیت آنها عینیت و فعلیت پیدا میکند.
او انتظاری که از جایگاه مرجعیت و صدور فتاوا در تشیع وجود دارد و نقشی که فتاوا در اصلاح امور امت میتوانند داشته باشند را همیشه مطابق انتظار نمیداند و میگوید: در مواردی فتاوا مطابق انتظار نبوده چون نتوانسته تاثیر لازم را بگذارد، این یک ظرفیت برای نهاد مرجعیت است ولی نقد کردن و فعلیت بخشی این ظرفیت بستگی به مجموعهای از ویژگیهای و خصلتهای کاریزماتیک و شخصیتی کسی دارد که تصدی مسئولیت مرجعیت را برعهده دارد وگرنه فتوا چیزی است که ثبوتا بالاخره هر مجتهدی که از صلاحیتهای علمی و فقهی لازم برخوردار باشد، شأنیت صدور فتوا را دارد، اما اینکه از این شأنیت و امکان چگونه استفاده کردن و در چه موقعیتی استفاده کردن و در چه نسبتهایی آن را قرار دادن، برمی گردد به همان ویژگیهای شخصیتی مفتی و صادرکننده فتوا، ضمن اینکه تأکید میکنم که نقش آیتالله سیستانی را نباید صرفا در فتوای اخیر ایشان خلاصه کرد که البته بسیار مهم، تاریخی و اثرگذار بود، اما کل مرجعیت ایشان دارای عناصر برجسته و ماندگار است. متن گفت وگوی شفقنا حجتالاسلام والمسلمین قائم مقامی را میخوانید:
بحث اساسی راجع به حفظ منزلت روحانیت، به بررسی لوازم و الزامات ایفای این نقشها بازمیگردد که اگر خوب محقق شود و اگر نسبت به آن تحفظ شود، این منزلت حفظ خواهد شد، اما اگر کوتاهی شود، قطعا آسیب خواهد خورد. رفتار، عملکرد و دقت نظر حضرت آیتالله سیستانی به عنوان مرجع تقلید بزرگ شیعیان تا چه اندازه در حفظ منزلت مرجعیت و فتوا موثر بوده است؟
قائم مقامی: هر کسی که کمترین آشنایی با وضعیت فعلی جامعه عراق داشته باشد و از سوی دیگر فعالیتها و عملکرد آیتالله سیستانی را در این سالها حتی از دور، از نظر گذرانده باشد و با برخورداری از اندکی انصاف، به راحتی پاسخ این پرسش را مییابد؛ بی تردید در عراق جدید نقش آیتالله سیستانی یک نقش بی بدیل، بی نظیر و غیر جایگزین پذیر است و آنچه که امروز در عراق میبینیم از جمله حفظ تمامیت ارضی و حفظ وحدت ملی و اجتماعی و عناصر مثبتی که در شکل گیری عراق جدید مشاهده میکنیم، همه اینها عمدتا برآمده از نقش موثر آیتالله سیستانی است که با برخورداری از ویژگیهای مختلفی که دارند، توانستند ظرفیت مرجعیت شیعه را به خدمت این کار بگیرند و اگر این کارکرد ایشان نبود، بی تردید ما شاهد این موفقیتها و شکل گیری آنچه که امروز در عراق میبینیم یعنی طی کردن یک روند تکاملی و موفقیت آمیز را هرگز شاهد نبودیم.
فتوای جهاد کفایی حضرت آیتالله سیستانی برای مبارزه با داعش در عراق موجب شد که مسیر عقلانی و صحیحی پیش روی مردم عراق گذاشته شود و بر دشمن فائق آیند، فتوا باید چه ویژگیهایی داشته باشد که بتواند این چنین سرنوشت ساز باشد؟
قائم مقامی: فتوا از ویژگیها و ظرفیتهای نهاد مرجعیت در شیعه است که در طول تاریخ تشیع نقش آفرین بوده و اگر در جای خودش و با یک محاسبه دقیق مدبرانه به کار گرفته شود، میبینیم که در تاریخ تشیع منشأ تحولات تاریخی بزرگی شده و به نظر میآید که استفاده از این ظرفیت طبیعتا به ویژگیهای شخصیتی مرجع صاحب فتوا هم برمی گردد ضمن اینکه مسایل دیگری از قبیل شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی نیز در آن دخیل است، اما این بسیار مهم است که از این ظرفیت چطور استفاده شود، مرجعیت همیشه به عنوان نقطه اصلی هویت بخش و امتیاز تشیع به شمار میرفته و مهم ترین ویژگی نهاد مرجعیت هم این بوده که از دو منبع مشروعیت بخش اصلی برخوردار بوده که ظرفیت مرجعیت را در این حد تامین میکرده است، یکی معیارها و ملاکهای شرعی و دینی است که مرجعیت به عنوان نماینده مدرَس اهل بیت(ع) عمل میکرده، از سوی دیگر ویژگی اصلی مرجعیت این است که توانایی و قدرت خود را نه از ساختهای رسمی قدرت بلکه از متن جامعه و از پایگاههای اجتماعی به دست آورده و در واقع قدرت او یک قدرت کاملا مدنی است، قدرت مدنی بدین معنا که برآمده از نفوذ معنوی در لایههای مختلف جامعه است، هر زمانی که مرجعیت در نسبت با این دو منبع شکل گرفته توانسته منشأ آثار بزرگ تاریخی باشد.
اگر بخواهم بسیار خلاصه موقعیت فعلی حضرت آیتالله سیستانی را در نسبت با کارکرد مرجعیت اشاره و توصیف کنم، میتوانم بگویم الگویی که در این سالها آیتالله سیستانی در عراق ارایه دادند، مجموعهای از برجسته ترین ویژگیهای تاریخ پر افتخار بیش از هزار ساله مرجعیت شیعه است؛ ایشان از یک طرف از حیث نظری، عقلانیت و جامعیت مدرَس اهل بیت(ع) را به بهترین شکلی نمایندگی کردهاند و از طرفی با وجود اینکه مرجعیت ماهیت شیعی دارد و نهادی شیعی است ولی همیشه در گذشته تاریخی ما مهم ترین ویژگی الگوهای برجسته مرجعیت که دارای تأثیرهای فراتاریخی و تاریخ ساز بودند، این بوده که در عین اینکه از بستر تشیع عمل میکرده اند، اما دایره اثرگذاری آنها بسیار فراتر از جامعه شیعی بوده و همه مذاهب، طوائف و اقشار مختلف جامعه را در بر میگرفته و به نوعی نماینده و محور وحدت و عقل جمعی به شمار میآمده اند که ما این ویژگی را به صورت آشکار و به شکل کرامت آمیزی در عملکرد و رفتار آیتالله سیستانی میبینیم؛ مجموعه این ویژگیها در شخص ایشان باعث شده که امروز در این برهه از تاریخ شاهد بروز و ظهور یک الگوی برجسته و تاریخی از مرجعیت شیعی هستیم که در امتداد الگوهای درجه یک مرجعیت در طول تاریخ تشیع قرار دارد.
صرف نظر از شخص و شخصیت حضرت آیتالله سیستانی، به طور کلی آیا انتظاری که از جایگاه مرجعیت و صدور فتاوا در تشیع وجود دارد و نقشی که فتاوا در اصلاح امور امت میتوانند داشته باشند همیشه مطابق انتظار بوده است؟
قائم مقامی: مسلما پاسخم نمیتواند یک پاسخ صریحی باشد به این معنا که بگویم آری یا خیر؛ در مواردی قطعا اینگونه نبوده لذا نتوانسته تاثیر لازم را بگذارد، این یک ظرفیت برای نهاد مرجعیت است ولی نقد کردن و فعلیت بخشی این ظرفیت بستگی به مجموعهای از ویژگیهای و خصلتهای کاریزماتیک و شخصیتی کسی دارد که تصدی مسئولیت مرجعیت را برعهده دارد وگرنه فتوا چیزی است که ثبوتا بالاخره هر مجتهدی که از صلاحیتهای علمی و فقهی لازم برخوردار باشد، شأنیت صدور فتوا را دارد، اما اینکه از این شأنیت و امکان چگونه استفاده کردن و در چه موقعیتی استفاده کردن و در چه نسبتهایی آن را قرار دادن، برمیگردد به همان ویژگیهای شخصیتی مفتی و صادرکننده فتوا، ضمن اینکه تأکید میکنم که نقش آیتالله سیستانی را نباید صرفا در فتوای اخیر ایشان خلاصه کرد که البته بسیار مهم، تاریخی و اثرگذار بود، اما کل مرجعیت ایشان دارای عناصر برجسته و ماندگار است.
چه عواملی در تقلیل و تضعیف نقش مرجعیت نقش داشته و تا چه اندازه دستگاه مرجعیت شیعی خود در حفظ منزلت مرجعیت نقش ایفا میکند؟
قائم مقامی: نهاد مرجعیت، ظرفیتهای بی نظیری را در خود دارد و همانطور که عرض کردم طبیعتا فعلیت بخشی و بهره گیری از این ظرفیتهایی که فعلیت نایافته است، بطور عمده بستگی دارد به نوع عملکرد شخصی که در این مسند و جایگاه قرار دارد و مهم ترین ویژگیهای آن شخص باید این باشد که اولا بتواند ضمن اینکه از مشروعیت لازم به عنوان نماینده فکری مدرَس اهل بیت(ع) برخوردار باشد، در عین حال بتواند با بهره گیری از تدبیر و موقعیت شناسی به عنوان نماینده عقل جمعی و روح جمعی جامعه عمل نماید و در عمل این اعتماد را در کلیت جامعه و مخاطبان ایجاد کرده باشد تا فتوا و سخن او منشأ اثر واقع شود.
این بسیار مهم است که مرجعیت بتواند در قالب الگوهای عام و تفاهم پذیر عمل کند، مهم ترین ویژگی که من در این سالها در شخص آیتالله سیستانی مشاهده کردم، این است که گرچه به عنوان عالی ترین شخصیتی که در صدر مرجعیت شیعی قرار دارد و از عالی ترین درجات علمی و فقهی برخوردار است ولی این به تنهایی کافی نیست برای اینکه انسان به چنین نقشی برسد، بسیار کسانی بودند و احیانا هستند که کم و بیش از ویژگیهای قابل توجه فقهی، علمی و معیارها و ضوابط مذهبی برخوردار بودند، اما در عین حال نتوانستند چنین اثرگذاریهایی داشته باشند، مهم ترین ویژگی که میتواند این نقش آفرینی را ممکن سازد این است که بتوان در قالبهای تفاهم پذیر عمل کرد، آیتالله سیستانی مهم ترین ویژگی و هنرشان این است که از پایگاه مرجعیت شیعی و از پایگاه مدرَس اهل بیت توانستند مفاهیمی را تولید کنند و زبانی را ارایه دهند که زبان تفاهم و همدلی است؛ زبانی است که توانسته در موقعیت ویژه عراق که یک بافت کاملا متنوع قومی، مذهبی، سیاسی و جمعیتی دارد و از هر جهت دارای شرایط متکثر است کارکردی کاملا تفاهمی داشته باشد. احساسم این است که در حال حاضر آیتالله سیستانی در عراق نه به عنوان رهبر شیعه بلکه به عنوان نماینده روح جمعی جامعه و به عنوان نماینده وحدت ملی شناخته شده و بخش اصلی کارکرد، کاریزما و نفوذ ایشان هم برآمده از همین ویژگی است، این بسیار مهم است که کسی در جایگاه رهبری مذهبی که پایگاه اصلی قدرت او، گروههای مذهبی خاص یعنی جامعه شیعی هستند به صورت یک رهبر فرقهای عمل نکند بلکه در سطح یک رهبر ملی و فراگیر عمل کند، این راز اصلی موفقیت و بقای مرجعیت در طول تاریخ و از جمله شخص آیتالله سیستانی بوده که توانستند با اتکای به آن معیارها و منابع برآمده از آموزههای اهل بیت(ع) همان نقشی را که ما در طول تاریخ برای مراجع میبینیم، ایفا کنند.
حضرات معصومین در زمان خودشان هرگز به عنوان رهبر یک گروهی از مسلمانان مطرح نبودند بلکه کلیت جامعه مسلمین و جامعه انسانی را مورد خطاب قرار میدادند و آن زبانی که ما از مدرَس اهل بیت یاد میگیریم و میراث اهل بیت برای ماست، یک زبان عام انسانی است، هرگاه توانستیم این زبان عام انسانی که زبان اندیشه، زبان تفاهم، عقلانیت، و مظهر رحمانیت الهی است را کشف کنیم و از ظرفیتهای آن استفاده کنیم، آثار بزرگ تاریخی خلق شده و راز موفقیت الگوهای برجسته مرجعیت دینی هم در طول تاریخ در برخورداری از همین زبان بوده است؛ و این همان زبانی است که ما میبینیم آیتالله سیستانی از آن برخوردارند و واقعا احساس شخصی من همیشه این بوده که ایشان ذخیرهای است که خداوند برای شیعه در این عصر قرار دادند تا در روزگاری که دین در بلاغ و ابلاغ پیام خود بیش از هر زمانی به زبان عقلانیت، تفاهم و بهره گیری از مفاهیم بین الاذهانی نیاز دارد، یک چنین نقشی را به فضل و لطف الهی ایفا کنند.
برخی بیان میکنند که دستگاه مرجعیت کارکرد اجتماعی خود را از دست داده و مردم دیگر از مرجعیت تبعیت نمیکنند، اگر درصدی از این اظهار نظر درست باشد، علت اصلی این مساله را چه میدانید، این امر به زبان عام انسانی که به آن اشاره کردید، مربوط میشود؟
قائم مقامی: این بحث بسیار مهمی است، هرگز به این معتقد نیستم که نهاد مرجعیت، مرجعیت و تاثیر اجتماعی خود را از دست داده باشد در واقع بعضی از ما هستیم که چه بسا در کسوت مرجعیت و روحانیت قرار داریم، اما نتوانستیم از آن کارکردها و ظرفیتهای این نهاد به خوبی استفاده کنیم.
واقعیت این است که مرجعیت و روحانیت یک نهاد قراردادی، اعتباری و جعلی نیست، و همچنین یک مقام رسمی معطوف به ساخت رسمی قدرت هم نیست که آمریت داشته و فرمان برداری داشته باشد و مثلا بگوییم فلانی صاحب فلان منصب و فلان قدرت است و از این به بعد همه ملزم باشند تا از او تبعیت کنند. یعنی اینطور نیست که وقتی شخصی در مسند مرجعیت و کسوت روحانیت درآمد، دارای عنوانی رسمی شده که این عنوان معطوف به قدرت است، پس دیگران باید از او تبعیت کنند. بلکه مرجعیت لحظه به لحظه مشروعیت خود را از دو معیار کسب میکند، یکی معیارهای دینی و فقهی و شرعی است و دوم نفوذ در لایههای عمیق اجتماع و طبقات مختلف جامعه است که مرجع را تبدیل به مرجع میکند وگرنه صرف اینکه کسی از یک حد نصاب دانش فقهی برخوردار باشد و صلاحیت و شأنیت علمی و اجتهادی لازم را برای صدور فتوا داشته باشد، به تنهایی کسی را مرجع نمیکند و در واقع او را در مسند مرجعیت قرار نمیدهد، این یک شرط لازم و اصلی است، اما شرط کافی نیست، شرایط لازم و ضروری دیگری نیاز دارد و از مهمترین آنها این است که بتواند با جامعه ارتباط برقرار کند؛ به میزانی که روحانیت و صاحبان شأنیتهای علمی و فقهی ما بتوانند، مفاهیم و آموزههای اهل بیت و آموزههای دینی را به مفاهیم بین الاذهانی تبدیل کنند، به مفاهیمی که قابلیت فهم پذیری بیشتری برای مخاطبان بیشتری را داشته باشد تبدیل نمایند، طبیعتا دایره نفوذشان گسترده تر میشود و مرجعیت آنها عینیت و فعلیت پیدا میکند، مرجعیت چیزی است که در نسبت باید فعلیت پیدا کند، جامعه باید بپذیرد و بتواند با آنچه مرجعیت میگوید، ارتباط برقرار کند.
تأکید قرآن در رابطه با پیامبران و شخص پیامبر اسلام که رسول ختمی است ارتباط بر پایه بلاغ است، آن هم نه بلاغ به تنهایی بلکه بلاغ مبین، ما روی شرایط و عناصر بلاغ مبین دقت نکرده ایم، نکات بسیاری در آن نهفته است، پیامبر اسلام انسان کامل و عصاره آفرینش است، یعنی از جهت ثبوتی و مقام واقع هیچ چیز کم ندارد اما برای همین پیامبر، وجود این ویژگیها به تنهایی کافی نیست تا بتواند به جایگاه رسالت ختمی برسد مگر اینکه بتواند وظیفه بلاغ و ابلاغ مبین را ایفا کند یعنی بتواند محتوای پیام را در نسبت ارتباطی و تفاهمی با مخاطب قرار دهد. بارها هم قرآن بر این مساله تاکید میکند که باید رسالت خود را ابلاغ کنی، پیامبر اگر تمام آن شأنیتها و ویژگیهای شخصیتی را داشت، اما از قدرت ابلاغ و بلاغ مبین برخوردار نمیبود، این ویژگی را پیدا نمیکرد و پیامبر نمیشد؛ چنانچه در نمونههای گذشته پیامبران، شخصی مانند حضرت موسی(ع) پیامبر است، اما به نص قرآن کریم برای آموزش و تعلم نزد کسی دیگر که گفته میشود جناب خضر است تعلم میبیند، پس معلوم میشود که داشتههای جناب خضر از جناب موسی بالاتر بوده ولی از توانایی ایجاد ارتباط عمومی و فراگیر برخوردار نبوده است.
اما موسی پیامبر و از ویژگی نبوت برخوردار میی باشد، مهم ترین خصوصیت پیامبر همان چیزی است که خود جناب موسی در گفت وگو با پروردگار در ابتدای رسالت خود بیان میکند و آن توجه به زبان است، زبان یک ماهیت فرهنگی، اندیشه گی و ارتباطی دارد؛ زبان فقط مجموعهای از لغات و واژگان و قواعد دستوری نیست و امروز دیگر مفهوم و کارکرد اندیشه گی و تفاهمی زبان روشن است ولی قرآن کریم بیش از چهارده قرن پیش به این وجه از زبان خصوصا در جایگاه پیامبری که شان ارتباطی و ابلاغی دارد کاملا توجه داشته است؛ لذا موسی (ع) میگوید که برادرمهارون را هم همراه من بفرست که او از فصاحت زبانی بیشتری از من برخوردار است. همین ویژگی مهم جناب موسی است که او را شایسته مقام رسالت قرار داده است چراکه میفهمد و میدانست که در ابلاغ رسالتی که برعهده دارد مساله زبان اهمیت دارد؛ و تا مادامی که به اهمیت زبان به مفهوم عام و فراگیر آن به عنوان عامل اصلی ارتباط انسانی که مجموعهای از عناصر فرهنگی، اندیشه ای، عاطفی و عقلانی را در خود نهفته دارد پی نبریم و تا مادامی که از چنین زبانی که زبان پیامبرانه است برخوردار نباشیم، متراکم و فربه از انبوه اندیشه و انباشتهای از دانش و معارف هم که باشیم، اما تا زمانیکه نتوانیم آنها را در قالبهای زبانی یعنی در قالبهای فهم پذیر ارایه دهیم؛ هرگز نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که آن ظرفیتهای بی نظیر روحانیت و مرجعیت به صورت خاص فعلیت پیدا کرده و پیامی که از این مسند به مردم منتقل میگردد مورد تامل و پذیرش قرار گیرد. شرط اصلی و پایه دوم فعلیت پیدا کردن این ظرفیتها این است که ما زبان ارتباطی داشته باشیم.
اهل معرفت تفاوت پیامبر و ولیّ را در این میبینند که خصوصیت ولیّ (به معنای کسی که صاحب ولایت عرفانی و معنوی است) این است که مردم باید به سراغ ولیّ بروند و اگر کسی میخواهد از آثار ولایت معنوی برخوردار شود، باید برود ماخذ و حامل آن را پیدا کند اما در نبوت این نبی است که باید به سراغ مردم برود و با مردم ارتباط پیدا کند و مرجعیت در واقع حامل این شأن ارتباطی نبوت است و تا مادامی که نتواند این شأن ارتباطی را فعلیت ببخشد هرگز نباید انتظار داشته باشیم که مردم دنبال مرجعیت باشند، طبیعتا همینطور میشود که بعضا کمتر شاهد ظهور مرجعیت اجتماعی نهاد مرجعیت دینی خواهیم بود این بدین معنا نیست که نهاد مرجعیت ویژگی خود را از دست داده، الگوی آیتالله سیستانی نمونه حجت بالغه ی امروز است؛ من وجود آیتالله سیستانی را حقیقتا یک حجت الهی در عصر خودمان میبینم که نشان دهنده این نکته است که اگر از ظرفیتهای مرجعیت به خوبی استفاده شود همچنان یک کانون بی بدیل تاثیر گذار خواهد بود، و مهم ترین عامل آن هم این است که زبان ارتباطی و تفاهمی مرجعیت فعال شود و ایشان به گمان من هم این زبان را به خوبی شناخته و هم به الزامات عملی آن کاملا پای بند و وفادار مانده اند. ببینید ایشان هیچگاه در جزئیات عمل سیاسی که حوزه مستقیم تصمیم گیری مردم است دخالت نکرده اند، مثلا هیچگاه در انتخاباتهای مختلف که اتفاقا بسیار هم سرنوشت ساز و در شرایط حساس بوده اند از لیست، جناح و یا شخص خاصی حمایت نکرده اند و عرصه را بر عمل و تصمیم مردم تنگ نکرده و سرمایه ارزشمند مرجعیت را در چنین مواردی هزینه نکرده اند. که اگر چنین میشد بسا مردم در مواردی تبعیت میکردند اما رفته رفته نگاه آنها به مرجعیت از یک نگاه ملی و عام به یک نگاه سیاسی و حزبی خاص تغییر جهت میداد و این یعنی زوال مرجعیت.
بنابراین برای نقض سخن کسانی که معتقدند کارکرد مرجعیت پایان یافته به چه نکتهای میتوان اشاره کرد؟
قائم مقامی: چه نقضی بالاتر از اینکه ما میبینیم که در عصر ارتباطات و مدرنیزم، در جامعهای متکثر و جهانی، مراجع و رهبران دینیای وجود داشته و همچنان وجود دارند که بدون اینکه از قدرت رسمی و حاضر در ساخت رسمی قدرت برخوردار باشند و بدون اینکه بخواهند از عوامل غیر متعارف بهره گیری کنند و فقط از ظرفیتهای دینی و معنوی مرجعیت استفاده کرده اند، منشا آثار بزرگ و تاریخی شده اند. آیا امام خمینی که معجزه وار تاریخ تشیع را تغییر داد و در جامعه و تاریخ جهانی اثر گذاشت جز با بهره گیری کامل از همین ظرفیت بود؛ و اینک در عراق آیتالله سیستانی قدرتی جز توان مرجعیت دراختیار دارد؟ اینها حجت بالغه الهی است که اولا نقض آشکار سخنان کسانی است که میگویند دوران کارکرد مرجعیت پایان یافته و دیگر مرجعیت رسمی شیعه و روحانیت، مرجعیت اجتماعی و تاریخی خود را از دست داده است بلکه این نمونه این نمونهها اثبات روشن این واقعیت است که همچنان نهاد مرجعیت نه تنها از ظرفیتهایش کاسته نشده بلکه ظرفیتهایی متناسب با تحولات و شرایط عصری بر ظرفیتهای آن نیز افزوده میشود به شرط اینکه بتوان این ظرفیتها را به خوبی نقد کرد و مهم ترین عامل و ویژگی، برخورداری از همان زبان تفاهمی است که خود مجموعهای از ویژگیها و تواناییهای دیگر را دربردارد.
شاید برخی تنها به فتوای آیتالله سیستانی و مساله دفاع ایشان از تمامیت ارضی و مقابله با جریان انحرافی داعش اشاره کنند، اما اگر به مجموعه سالهای مرجعیت و رفتار و فتوای ایشان نگاه کنید، نقش بسزا و ارزشمند ایشان در تمام عرصهها به وضوح آشکار است؛ فراموش نمیکنم در دورانی که آلمان بودم یکی از اسباب و موجبات افتخار و مباهات ما که روی آن مانور میدادیم، فتوایی بود که آیتالله سیستانی در رابطه با اهل سنت صادر کردکه بسیار موثر بود و ظرفیت بالایی را برای عرصههای ارتباطات بین المذاهب و در عرصه تقریب ایجاد کرده بود یا مواضعشان راجع به ضرورت حفظ حقوق انسانی و رابطه محبت آمیز باپیروان ادیان دیگر که در همین جهاد دفاعی اخیر در عراق نیز بسیار انعکاس داشت و در تثبیت موقعیت ایشان در جایگاه یک رهبر فرافرقهای و فرامذهبی بسیار موثر بود.
من بارها تکرار و تأکید کرده ام که شیعه هرگز یک فرقه نیست و از هرگونه رفتاری که شیعه را به صورت یک فرقه در بیاورد یا اینکه شبهه فرقه شدگی را در رابطه با تشیع ایجاد کند، در مرتبه اول، ظلم به اهل بیت است و در مرتبه بعد، ظلم به کسانی است که باید و میتوانند از ظرفیت بی نظیری که مدرَس اهل بیت در اختیار ما گذاشته است، بهره مند شوند.
بی تردید به میزانی که به طرف عناصر فرقه شدگی پیش برویم از تأثیرگذاری ما حتی در میان پیروان اهل بیت(ع) نیز کاسته خواهد شد، چه رسد به دیگران؛ مهم ترین ویژگی فرقه شدگی این است که مدام از منطق بیرونی و عقلانی به نفع منطق درونی و زبان خاصی که فقط برای پیروان و مریدان قابل درک است کم کنید یعنی منطق بیرونی که منطق عقلانی، تفاهمی و ارتباطی است را به محاق برده و بر عناصری اضافه کنید که تنها قابل فهم برای کسانی باشد که درون این مجموعه هستند، این یعنی فرقه شدگی و کاستن از حوزه مخاطب جهانی و مخاطب عام. حال اینکه زبان اهل بیت همان زبان قرآن است. ما شیعه را به عنوان فرقه نمیدانیم یعنی یک مجموعه جدا شده از اصل مسلمانان نیست بلکه همان اصل اسلام و اصل وحی ختمی است؛ لذا گروه جدا شده از اصل نیست که بخواهد برای خود منطق جداگانهای داشته باشد، ما میگوییم که اهل بیت نماینده اصیل همان آموزههای نبوی هستند و مخاطب وحی ختمی نیز “الانسان و الناس” است نه گروه خاصی، ما هرگاه توانستیم آموزههای اهل بیت را در قالبهای عام انسانی و قالبهای بین اذهانی ارایه دهیم و بر قدرت تفاهمی آن بیافزاییم یقینا به اصالت آموزههای اهل بیت نزدیک شده ایم و آنگاه قدرت انحصاری تشیع هم که یک قدرت گفتمانی است ظهور پیدا خواهد کرد، این همان چیزی است که ظرفیت اصلی مرجعیت را تشکیل میدهد وگرنه مرجعیت چیزی نیست که مثلا شما اعتبار کنید که بنده چون صلاحیت علمی دارم حکمی را صادر کنم، البته اشکالی هم ندارد صاحبان فتوا به سلیقه خود قالبهای فتوای خود را انتخاب کنند اما اگر میخواهیم فتوا صادر کنیم و اثرگذار باشد، بدانیم که تأثیر در “نسبت” و در “ارتباط” حاصل میگردد، یا شما باید این اثر را با یک الزام و اجبار و اراده معطوف به قدرت ایجاد کنید، که این با ذات مرجعیت و روحانیت و آموزههای دینی سازگار نیست چون قدرت مرجعیت، مدنی و معنوی بوده و قدرت مدنی برآمده از نفوذ معنوی و اخلاقی در میان مردم است.
بنابراین اینکه شخصی بخواهد با قدرت اثر بگذارد کار شاهان است پس ناگزیر تاثیر باید معطوف به ارتباط، اثرگذاری روی قلبها و معطوف بر تفاهم و همزبانی باشد و به میزانی که طبقات مختلف جامعه احساس کردند که این فتوا نماینده خواستههای آنهاست و به میزانی که طبقات مختلف جامعه احساس کردند که مرجعیت زبان آنهاست و نماینده عمیق ترین خواستههای آنهاست، فتوا و حکم، اثر خود را خواهد گذاشت؛ لذا میبینیم که شخصیتی مانند حضرت امام خمینی(ره) توانست در مسند مرجعیت یک حرکت بی نظیر تاریخی را ایجاد کند، امام که قدرت دیگری در اختیار نداشت و تقریبا همین کارکرد بی نظیر مرجعیت دینی و شیعی بود که توانست یک اثر ماندگار و بی نظیری مثل انقلاب اسلامی را ایجاد کند. یا فتواهایی که بسیاری از مراجع در گذشته دور و نزدیک صادر کردند و حرکتی عظیم را موجب شدند، فتواهای اثرگذار به معنای یک فتوا نیست اینها سنبل و نمونهای از کارکرد مرجعیت است که به صورت فتوا ظهور پیدا میکند مانند فتوای میرزای شیرازی اول و دوم.
همه این نمونهها نشان دهنده این است که در یک ارتباط تفاهمی و در صورتی که بتوانیم یک ارتباطی توامان عقلانی، معنوی و عاطفی با طبقات مختلف مردم پیدا کنیم براساس همان زبان تفاهمی، ظرفیتهای مرجعیت قابل ظهور و فعلیت است، و چنین ارتباطی فقط از یک جایگاهی نظیر مرجعیت میسور و ممکن است، بلاغ مبین باید یادمان باشد. این بلاغ مبین شرایطی دارد که باید آن را شناخت و به آن عملا وفادار ماند؛ و این را عرض میکنم که آنچه از ابتدا در رفتار و عملکرد آیتالله سیستانی خود را نشان میدهد، به گونهای کرامت آمیز برخورداری از این زبان ارتباطی است که انصافا با توجه به محدودیتها و شرایط زنده گی ایشان بسیار راز آمیز و قابل توجه است.