آیتالله میلانی یکی از استوانههای علم و سیاست در دوره پهلوی دوم است. از نقطه نظر علمی، دوران تحصیل و تدریس وی در نجف، تا زمان استقرار در مشهد و داشتن کرسی تدریس در سطح درجه یک، و تا پایان عمر، مرجع و معلمی مقبول و شناخته شده است. از نقطه نظر سیاسی، وی با کوله باری از تجربههای سیاسی عراق، وارد ایران شد و در جریان جنبش انقلابی سال ۱۳۴۱ و پس از آن تحت رهبری امام خمینی، قدرت مندانه وارد میدان مبارزه گردید. در تمام این سالها تا اوائل دهه پنجاه، تکیه گاهی استوار برای انقلابیون بود، چنان که نوشتهها و بیانیههای ایشان از انقلابی ترین و تندترین نوشتهها بود. ظهور جریان نوگرایی دینی خاص در اواخر دهه چهل و اوائل پنجاه، و انعکاس برخی از مسائل آن در بیت ایشان، سبب انفعال و انزوای سیاسی ایشان گردید، امری که با واکنش منفی برخی از انقلابیون همراه بود.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان استاد و پژوهشگر حوزه دین و تاریخ، به بهانه مراسم بزرگداشت آیتالله سیدمحمدهادی میلانی(ره) در قم، طی یادداشتی به زوایای زندگی این «مرجع استوار» پرداخته است که در ذیل میخوانید.
آیتالله العظمی سید محمدهادى میلانى (۱۲۶۲ ش (۷ محرم ۱۳۱۳ق) متولد و در ۱۷ مرداد ۵۴ فوت کرد و در ۱۸ مرداد[۱] دفن شد. وی که در نجف تحصیل کرده بود و همانجا موقعیتی داشت، اندکی پس از سال ۱۳۳۰ به مشهد آمد.[۲] با ورود ایشان به مشهد، به دلیل موقعیت و شهرتی که در فقه و تدریس در عتبات داشت، عملا حوزه مشهد را وارد مرحله تازهای کرد و به آن رونق بخشید. این رونق علاوه بر آن که به دلیل برتری موقعیت علمی وی به عنوان یک تحصیل کرده زبده نجف بود، از این ناحیه هم بود که وی برابر برخی از جریانهای فکری حوزه مشهد، جانبدار مسائل عقلی نیز بود و میتوانست پشتوانهای برای جریانی باشد که با برآمدن مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان وی، در دهه بیست رو به ضعف رفته بود.
اعتبار آیتالله میلانی به عنوان یک فقیه زبده آن هم در شهر مقدس مشهد، روز به روز در تزاید بود، به طوری که علاوه بر مشهد، در سایر شهرها نیز روی شخصیت وی حساب شده و به عنوان کاندیدای مرجعیت پس از آیتالله بروجردی مورد اشارت بود.
زمانى که نخستین صداهای اعتراض روحانیت به رهبری امام در قم آغاز شد آیتالله میلانى با قدرت تمام وارد میدان مبارزه با شاه شد. این نکته بسیار مهمی بود که میتوانست انقلاب را در سطحی وسیعتر مطرح کند. مواضع آیتالله میلانی چنان قاطع و انقلابی بود که بر اساس اسناد و مدارک برجاى مانده باید گفت، در مسائل مبارزاتى و موضعگیرىهاى سیاسى، آیتالله میلانی، پس از امام، نفر دوم به حساب مىآمد.
این زمان، امام مشتاق بود تا آیتالله میلانى به قم بیاید. به نقل از شیخ على تهرانى، وى و آقاىهاشمى رفسنجانى از طرف امام مأموریت یافتند تا این پیشنهاد را با ایشان در میان بگذارند اما آیتالله میلانى رها کردن حوزه مشهد را که به دست او رونقى یافته بود، به مصلحت ندانست.[۳]
مواضع آیتالله میلانی در باره مراحل مختلف نهضت در منابع آمده و نیازی به تکرار آن نیست، اما نکته مهم آن است که پس از دستگیرى امام، آقاى محمدهاشمیان رفسنجانى طى نامهاى که به آیتالله میلانى نوشته، از وضعیت متشنّج قم و اظهار علاقه فضلاى انقلابى قم براى درخواست از ایشان براى آمدن به قم سخن گفته، مینویسد: ما سرپرست نداریم، حضرتعالى اگر براى همیشه هم حاضر نیستید به قم بیایید تا موقعى که حضرت آیتالله العظمى خمینى از چنگال یزیدیان نجات یابند در قم، حوزه را حفظ فرموده و نگذارید این کانون تشیع از هم بپاشد.[۴] طبعا جدا کردن آیتالله از مشهد و حوزه آن که ستون اصلی آن شده بود، بسادگی امکان پذیر و شاید به مصلحت هم نبود.
دانش فقهى و توان وى در تعلیم و تربیت شاگردان نیز رتبتى خاص براى وى به وجود آورده بود. نفوذ او در خراسان بسیار نیرومند بود، آنچنان که برخى از شاعران معاصر او را سلطان بى تاج و تخت نامیده بودند.[۵]
در مسائل سیاسى، صراحت او در برخورد با مسائل، تعابیر تند و کوبنده و حساسیت او روى مسائل مختلف سیاسى، در سراسر اعلامیههایى که از وى انتشار یافته، آشکار است. وى محور مبارزات مشهد بود. البته در همان زمان وى در مشهد از میان روحانیون مخالفان فراوانى (مانند شمارى از معارفىها، میرزا احمد کفایى، حاج میرزا حسین فقیه سبزوارى و غیره) داشت، اما به دلیل موقعیت علمى استوار او کسى تاب مخالفت جدى با او را نداشت. در واقع تحولات خرداد ۴۲ سبب شد تا موقعیت آیات میلانى و قمى افزوده شده و موقعیت آیتالله فقیه سبزوارى و کفایى در درجه سوم قرار گیرد.[۶] در یک گزارش از ساواک آمده است: «پس از جریانات دوسال اخیر آیات کفائى و فقیه سبزوارى تقریبا در درجه سوم از نظر مردم قرار گرفتهاند؛ به طورى که منزل آیتالله کفایى که همیشه مورد مراجعه مردم بود، امروز شبانه روز ۲۰ نفر مراجعه میکنند… آیتالله شاهرودى که نماز او در مشهد اول نماز از لحاظ جمعیت بود، اخیرا مشاهده گردیده در نماز مغرب بیش از ۳ الى ۵ نفر پشت سر او نماز نمىخوانند».[۷]
آیتالله میلانى فعالیت سیاسى خود را محدود به مشهد نکرد بلکه فعالانه در بیشتر قضایاى مهم سیاسى این دوره شرکت داشت. ساواک روى وى حساسیت زیادى داشت و از ملاقاتهاى او با دیگران سخت مراقبت مىکرد. در این مدت، از بسیارى از شهرها، نامههایى براى آیتالله میلانى فرستاده شده و در غیاب امام، از ایشان کسب تکلیف مىکردند.[۸] در جریان دستگیرى امام در خرداد ۴۲، زمانى که بیشتر علماى شهرستانها به تهران آمدند، آیتالله میلانى به رغم آن که یک بار هواپیماى حامل ایشان را از میان راه به مشهد باز گرداندند، بار دیگر عازم تهران شدند و رهبرى فعالیت مراجع و علما را براى آزادى امام در دست گرفتند.[۹]
آقاى میلانى که پیشینه مرجعیتش به قبل از زمان مرجعیت امام مىرسید، به شدّت مبلّغ امام بود و حتى گاه و بیگاه در اعیاد، رساله ایشان را به عنوان عیدى به دیگران مىداد.[۱۰] برخورد آیتالله میلانى با رژیم بسیار تندتر از سایر مراجع بود و در این باره سیاسىتر و محاسبانهتر مىاندیشید. همچنین عباراتى که وى در اطلاعیههاى خویش مىنوشت، سرشار از مفاهیم سیاسى روشن و از سر آزادى خواهى و قانونگرایى بود. در اطلاعیهاى که به مناسبت آمدنش به تهران صادر کرد، آمده است: « . . . به تهران آمدم تا به دنیا اعلام کنم این قیام و نهضت به هیچ وجه صورت ارتجاعى ندارد، بلکه نهضتى است که ملتى مسلمان براى مقابله حکومتهاى جابرانه با پیشوایى مقامات عالیه روحانى تعقیب میکند. هدف ملت مسلمان این است که بیش از این به مصالح دنیایى و دینى آنان تجاوز نشود. باید حکومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را باید به خودشان واگذار کرد. قانون باید حکومت کند نه فرد و در هیچ آئینى افراد حق ندارند به میل خود قانون وضع کنند» .[۱۱]
علاقه وى به امام و حساسیت او روى فشارى که به امام وارد کرده بودند، براى همه مشهود بود. موقعیت آیتالله میلانى تا به آن پایه بود که شیخ شلتوت، با وى اظهار همدردى کرد و ایشان هم نامه مفصلى در شرح اوضاع ایران براى وى نوشت.[۱۲] از مجموعه اسناد برجاى مانده از ایشان، ارتباط نیرومند او با آیتالله قاضى طباطبائى در تبریز، آیتالله خادمى در اصفهان، آیتالله محمد تقى آملى در تهران، آیتالله خویى در نجف و بسیارى از اعلام دیگر، براى ایجاد هماهنگى به دست میآید. یکبار هم ایشان با شنیدن این که آیتالله شریعتمدارى نامه مشترک علما را امضا نکرده است، با نوشتن نامهاى به ایشان، از خطراتى که به خاطر تفرقه همه را تهدید مىکند، یاد کرد.[۱۳] آقاى شریعتمدارى شرح مفصلى در باره علت عدم امضاى خود براى ایشان نوشت.[۱۴] در همین نامه، شرحى هم در باره تأسیس دارالتبلیغ براى آیتالله میلانى نوشته که آن هم به دلیل استفسار آیتالله میلانى بوده است.
در نامهای که آیتالله میلانى، در هیجدهم خرداد ۴۴ براى آیات مشکینى و ربانى شیرازى نوشته از پنج خواسته روحانیت در کشور، یاد مىکند به این شرح «در این مملکت قانونى بر خلاف قوانین مذهبى مجرى نگردد. این مملکت تحت استعمار کفر نباشد. مجلس منتخب ملت و نمایندگان وکلاى حقیقى ملت باشند. طراز اوّل ناظر باشند. ملت به حقوق خود از این همه منابع ثروت در جهت اقتصادى و از سایر جهات در مرحله حیثیات و شؤونى برسد».[۱۵]
شاه در سفرى که در ۱۷ فروردین ۴۴ به مشهد رفت، تلاش زیادى براى ملاقات با آیتالله میلانى کرد که سرسختى ایشان مانع از انجام این ملاقات شد.[۱۶] پیش از آن در سال ۴۱ نیز یک بار که ایشان حاضر به رفتن به حرم براى دیدار شاه نشد، وقتى روزنامهاى خبر آمدن آیتالله میلانى را اعلام کرد، ایشان به شدّت آن را تکذیب نمود.[۱۷] شدّت برخورد آقاى میلانى با دستگاه پهلوى در صدور حکم اعدام منصور از سوى وى آشکار میشود.[۱۸]
آیتالله انوارى نیز تأیید کردند که امام این حکم را تأیید نکردند اما آیتالله میلانى کشتن شاه را تأیید کرد که بعد چون بچهها نتوانستند شاه را به دست آورند، منصور را کشتند. اخیرا جناب آقاى بادامچیان ضمن نوشتن مقالهای به نقد آن اظهار نظر پرداخته و با سپاس از نقش آیتالله انوارى، و بیشتر ناظر به بیانات آقاى انوارى که بنده در مقالات تاریخى دفتر شانزدهم چاپ کردهام، نشان دادهاند که ترور منصور با رضایت شرعى آیتالله میلانى همراه بود. واسطه این کار نیز عباس مدرسى، مرحوم حاج سید تقى خاموشى و حاج على اکبر حیدرى بودند. ایشان میگوید که بنده هم پس از آزادى در سال ۴۴ به مشهد رفتم و خدمت آیتالله میلانى رسیدم. ایشان به من گفتند که دوستان در زندان گفتهاند که کشتن منصور به حکم من بوده است. مگر آنجا جاى راست گفتن است؟[۱۹]
به هر روى سابقه مبارزات پردامنه آیتالله میلانى با رژیم پهلوى با وجود آن همه اطلاعیه و نیز آنچه در حال حاضر انتشار یافته، کاملاً روشن است.[۲۰]
با آرام شدن اوضاع سیاسى، و به دلایلى چند، فعالیت سیاسى آیتالله میلانى کاهش یافت. آقاى فاکر[۲۱] که از نزدیک با آیتالله میلانى ارتباط داشت، اظهار کرد: «کسانى با کشاندن آیتالله میلانى به سمت بحث ولایت اهل بیت، به تدریج ایشان را از سیاست جدا کردند. همین مسأله بود که سبب شد ایشان در سالهاى آخر عمر، تحرّک سیاسى خود را از دست بدهد». شیخ على تهرانى که به گفته خود، در کار پاسخ گویى به استفتاءات، دستیار آیتالله میلانى بوده، مىگوید، پس از آن که شاه دو پزشک را در عمل جراحى آپاندیس آقاى میلانى فرستاد، در سفر شاه به مشهد، آقاى میلانى حاضر به دیدار نشد، اما پسرش محمدعلى را براى قدردانى فرستاد. به همین دلیل، من دیگر به سراغ ایشان نرفتم. علت را پرسیدند، گفتم چرا با آن سفت و سختى با شاه مخالفت کردید اما بعد فرزندتان را براى اظهار قدردانى بدیدنش فرستادید؟ تهرانى با اشاره به این که شاید دلیل آن این بوده که ایشان دیده است که مبارزات به چپ گرایى کشیده میشود، میگوید، پس از یازده سال ارتباط من با ایشان قطع شد.[۲۲]
عزّت الله سحابى مىگوید که وقتى در سال ۴۹ به مشهد رفته و خواسته است با آیتالله میلانى دیدار کند، طاهر احمدزاده گفت است که ابتدا با آقاى خامنهای مشورت کنند و ایشان موافق دیدار آنان نبوده است. سحابى مىنویسد: آقاى میلانى آن زمان مورد اعتراض مبارزین قرار داشت، زیرا تحت نفوذ پسرش از مبارزین فاصله گرفته بود.[۲۳]در واقع باید گفت یکى از جریانهاى مخالف حرکت روحانیون انقلابى، جریانى بود که به ولایتىها شهرت داشته و در قم، مشهد و اصفهان نفوذ داشت. این در حالى بود که آقاى میلانى در جریان حوادث سالهاى ۴۱ ـ ۴۴ میان مراجع، پس از امام خمینى و در کنار آیتالله قمى، تندترین مواضع را بر ضد رژیم داشت.
از اواخر دهه چهل به تدریج تغییری در مواضع آیتالله میلانی نسبت به مسائل انقلاب پیش آمد. دو مسأله مهم اتفاق افتاد که تردیدی را ایجاد کرد. نخست کتاب شهید جاوید بود و سپس بحثهای مربوط به دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد. هر دو ماجرا یک وجه مشترک داشت و آن این بود که انقلابیها، ولایتی نیستند و در ولایت آنان تردید وجود دارد. شهید جاوید منکر علم امام حسین (ع) نسبت به شهادتش شده بود چنان که نسبت به دکتر شریعتی نیز این اتهامات بالا گرفت. در این زمینه، فشار روی آیتالله میلانی زیاد شد و کم کم ایشان با انقلابیون فاصله گرفت. این در حالی بود که زمانی آیتالله میلانی با پدر مرحوم شریعتی رفاقت صمیمی داشت، چنان که در دورهای از حسینیه ارشاد هم دفاع کرده بود.
آیتالله میلانى مناسبات بسیار خوبى با محمدتقى شریعتى داشت و رفت و آمد او به بیت آقاى میلانى در حدى بود که مرتب در بیرونى ایشان نشسته و در ارتباط با وى بودند. اما داستان حسینیه ارشاد که بالا گرفت، به تدریج آیتالله میلانى، زیر فشار انتقادهاى برخی از روحانیون تهران به حسینیه ارشاد، از آن فاصله گرفت. به عبارت دیگر و تحت شرایطى که در جاى دیگرى مرتب اشاره کردهایم، نگاه آیتالله میلانى به جریان انقلابى با ادعاى دور شدن آن از ولایت، منفى شده بود. این شرایطى بود که گفته میشد عامل اصلى آن سید مرتضى جزائرى از نزدیکان آیتالله میلانى و برادر همسر فرزند ایشان یعنى سید محمد على میلانى ایجاد کرده بود. آیتالله میلانى در پاسخ پرسش شخصى با نام قاسم دماوندى که از وى سؤال کرده بود که رفتن به حسینیه چه حکمى دارد، این چنین جواب داد:
مرقوم مورخ ۲۰/۵/۵۱ جنابعالى واصل گردید. بلى لازم است از رفتن به آن محل و خواندن کتابهاى مزبور خوددارى نمایید (همان: ۲۴۸).
یکبار همین آقاى جزائرى به عبدخدایى گفته بود: دیدى این على شریعتى وهابى چه غوغایى به پا کرد؟[۲۴]
در انتهاى متن چاپى در این کتاب، امضاى اعلامیه، به اسم محمدعلى میلانى آمده است! متن عکسى اعلامیه براى روشن کردن این که نام محمدهادى است یا نه، دست کم براى من قابل خواندن نبود. تصویر این نامه در مجموعه اسناد آیتالله میلانى (چاپ سه جلدى) ظاهرا نیامده است. شاید محمدعلى پسر آیتالله میلانى این جوابیه را نوشته باشد. شریعتى هم در پاسخ این برخوردها نامهای به ایشان نوشت و با اشاره به این که آنان از آمدن آیتالله میلانى به مشهد خوشحال شدهاند و امیدها داشتهاند، اشاره به حصارى که اطراف ایشان را گرفته کرده و با طعنههاى فراوان و اشاره به این که درخانه شما بسته شده و از پشت درى به روى خواص باز شده، ایشان را با آیتالله کفایى و بهبهانى مقایسه کرد. شریعتى مىگوید که بیست سال است که با ارادت و اخلاص نسبت به شما بزرگ شده ام و در اروپا و ایران، در دانشگاه و بازار، با شور و اخلاص و افتخار مبلغ شخصیت علمى و اجتماعى شما بودم… براى من از دست رفتن شما فاجعهاى است که نمىتوانم جبرانش کنم. سپس با اشاره به مسائل الجزایر و فلسطین و سکوت روحانیت در قبال آنها، از این که نسبت به ولایت مسألهاى پیش آمده و ایشان توصیه به نرفتن به حسینیه ارشاد کردهاند، برآشفته و تأکید مىکند که از ترس فتوا این نامه را ننوشته و تأکید مىکند که براى ما سخت ناگوار است که مرجع بزرگ علمى و دینى ما، امروز، بر کتاب راه بهشت و شجره الانسان… تقریظ مینویسد و… آنگاه بعثت و ایدئولوژى مهندس بازرگان و یا اسلام شناسى مرا تحریم و تکفیر مىکند.[۲۵]
حساسیت اصلى آیتالله میلانى، روى مسأله ولایت بود و از آن جماعتى بود که به دلیل مسأله ولایت، از دایره مبارزه خارج گشتند. موضع گیرى آیتالله میلانى علیه شریعتى، موقعیت دکتر را در مشهد متزلزل کرد و منبرىها شدیدا علیه او موضع گرفتند. یک بار شریعتى در مشهد به سراغ آیتالله حاج شیخ غلامحسین ترک (تبریزی) رفت و عقاید خود را بر او عرضه کرد. شیخ، عقاید شریعتى را در باب ولایت، صحیح دانست و به گفته عبد خدایى، پسر حاج شیخ غلامحسین، قدرى از این مخالفتها در مشهد کاسته شد، زیرا شیخ، مورد تأیید بیوت علما در مشهد بود.[۲۶]
به هر روی، سالهای پایانی عمر آیتالله میلانی، برای انقلابیون، سالهای خوبی نبود، و آنان به تدریج ارتباط با وی را قطع کرده و حتی به دیگران انقلابیونی که به خاطر تجارب گذشته به مشهد آمده و قصد دیدار با آیتالله را داشتند، توصیه میکردند تا از رفتن به بیت آقای میلانی خودداری کنند.
هرچه اتفاق افتاده باشد، تردیدی در این مسأله باقی نمیگذارد که آیتالله میلانی، پس از امام، رهبر سیاسی و فکری و معنوی جریانهای انقلابی از همه نوع آن بود. هم با کارهای انقلابی تند همراه بود و هم با جریانهای میانهرو.
او هرچه از دستش بر میآمد انجام میداد و هیچ خوف و هراسی از مخالفت رژیم و فعالیت آن نداشت. آیتالله میلانی، یک مرجع استواری بود که تجربه نجف را هم داشت و در آن نقطه نیز صاحب نفوذ بود، بنابرین رژیم پهلوی نمیتوانست به سادگی با وی برخورد کند.
—————————————————————-
[۱] . پرونده وى محتوى بر اخبار روزمره زندگى و نیز بیانیهها و اطلاعات دیگر در باره ایشان در سه جلد تحت عنوان آیتالله العظمى سید محمدهادى میلانى به روایت اسناد ساواک به چاپ رسیده است. (تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، ۱۳۸۰)
[۲] . نشریه نداى حق در شماره ۳۲ (فروردین ۱۳۳۰) ایشان را از نوابغ قرن اخیر دانسته و نوشته است که وى در کربلاى معلى و نجف اشرف است.
[۳] . خاطرات، ص ۲۷ ـ ۲۸
[۴] . بنگرید: آیتالله العظمى میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۵۱ ـ ۵۲
[۵] . همان، ج ۳، ص ۱۷۵
[۶] . آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۷۱
[۷] . همان، ص ۷۱ (در متن به غلط: میخوانند) تاریخ گزارش ۱/۵/۴۳
[۸] . براى نمونه عید نگرفتن آغاز سال ۱۳۴۴ که آقاى میلانى طى نامهای به آیتالله خادمى در اصفهاناز وى خواستند تا از روحانیون بخواهند که در غیاب امام عید نگیرند. (آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۹۵).
[۹] . در این باره اسناد ساواک بسیار گویاست. بنگرید: آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۲۰ ـ ۳۸۶٫
[۱۰] . اندیشه ماندگار، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶
[۱۱] . آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۸۷
[۱۲] . علم و جهاد، ج ۲، ص ۷۳ ـ ۷۴ (در محرم ۱۳۸۳ / خرداد ۱۳۴۳).
[۱۳] . علم و جهاد، ج ۲، ص ۲۱۴
[۱۴] . علم و جهاد، ج ۲، صص ۲۲۷ ـ ۲۳۱٫
[۱۵] . علم و جهاد، ج ۲، ص ۱۲۹
[۱۶] . آیتالله میلانى گفته بود: «کدام پل را اعلى حضرت بین خودشان و روحانیون سالم گذاشته اند؟ آیا هتک حرمت روحانیون بیشتر از این میشود» بنگرید: آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۳۳٫
[۱۷] . آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۵ ـ ۲۷
[۱۸] . نهضت روحانیون ایران، ج ۷، ص ۲۳۳ به نقل از آیتالله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۴۰٫
[۱۹] . بنگرید: نشریه شما، شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷، ش ۵۶۳، ص ۱۴
[۲۰] . این سوابق را بیش از همه علما و مبارزان مشهد میدانند. اما ببینید دکتر شریعتى پس از ستایش از گورویج یهودى با اشاره به او مینویسد:« ] گورویج [ . . . از مرجع عالى قدر شیعه حضرت آیتالله العظمى میلانى که تاکنون هرچه فتوا داده است در راه تفرقه مسلمین بوده یا کوبیدن هر حرکتى در میان مسلمین و یک سطر در تمام عمرش علیه بیست و پنج سال جنایات صهیونیسم و هفت سال قتل عام فرانسه و صد سال استعمار و صدها سال استبداد ننوشته و ولایت برایش مقام نان و دکان نان و چماق دست بوده است، به تشیع نزدیک تر است» . بنگرید: با مخاطبهاى آشنا، ص ۱۳٫ اینها مطالبى است که وى پس از ایجاد اختلاف میان استاد شریعتى و آقاى میلانى مطرح میکرد; و الاّ در گذشته نزدیک ترین ارتباط ممکن میان استاد شریعتى و آیتالله میلانى وجود داشت.
[۲۱] . ایشان عصر روز ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ در قم درگذشت. این زمان، نماینده مجلس و رئیس کمیسیون اصل نود بود.
[۲۲] . خاطرات، ص ۵۷
[۲۳] . نیم قرن خاطره و تجربه، ص ۳۰۳
[۲۴] . خاطرات محمد مهدى عبدخدایى، ص ۲۹۷
[۲۵] . نامهها، ص ۱۹۷ ـ ۲۰۳
[۲۶] . خاطرات محمد مهدى عبد خدایى، ص ۲۹۶ ـ ۲۹۷