ما به التفاوت: مقدار تفاوت بین دوشی ء، رجوع به «تفاوت قیمت صحیح و معیوب»
مال الاجاره: مالی که باید مستأجر بابت اجاره بپردازد.
مال المصالحه: مالی که مورد صلح میان دو یا چند نفر قرار گرفته است.
مالیت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدس مال محسوب میشود.
مالیت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب میشود. هر چند از نظر دین اسلام مالیت نداشته باشد، مثل مشروب.
مأموم: پیرو – کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا میکند.
ماه هلالی: ماه قمری، مدت ۲۹ یا ۳۰ رزو از رویت هلال ماه تا هلال دیگر که یک ماه (یا «شهر» در زبان عرب) است و تکرار ۱۲ بار آن، سال قمری است از محرم تا ذی الحجه.
مباح: هر فعلی که از نظر شرعی انجام آن جایز است.
مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود.
مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت میباشد.
متعه: زنی که با عقد موقت به همسری مردی در آمده است.
متنجس: هر چیزی که ذاتاً پاک است، اما در اثر بر خورد با شی ء نجس، آلوده شده است.
متولی: سرپرست اوقاف.
مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی است که شرایط مرجعیت تقلید را دارا میباشد.
مجتهد: کوشا – کسی که در فهم احکام الهی به درجه اجتهاد رسیده، یعنی دارای قدرت علمی مناسبی است که میتواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنت و عقل و اجماع استنباط نماید.
مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز.
مجزی است: کافی است – ساقط کننده تکلیف است.
مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی تعلق دارد.
محتضر: کسی که در حال جان کندن است.
محتلم: کسی که در خواب از او منی خارج شده باشد.
محجور: کسی که از تصرف در اموال ممنوع شود.
محذور: مانع.
محرم (محرمات): چیزی که حرام است – اولین ماه از سال قمری
محرم: فامیلهای نزدیک نسبی و بعضی از فامیلهای سببی کسانی که ازدواج با آنها حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دختر دختر، عمه و عمات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی.
محرم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد.
محظور: ممنوع.
محل اشکال است: باید احتیاط کرد.
مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع.
مخمس: مالی که خمس آن خارج شده باشد.
مخیر است: یعنی مقلد میتواند یک طرف را انتخاب کند.
مد: تقریباً معادل ۷۵۰ گرم.
مدعی: خواهان، کسی که برای خودش حقی قائل است.
مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج میگردد.
مرتد فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است.
مرتد ملی: کافری که از پدر و مادر غیر مسلمان متولد شده ولی پس از قبول اسلام مجدداً کافر گردیده است.
مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز میگردد.
مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد.
مردار: حیوانی که خود به خود مرده باشد.
مزارعه: قرار دادی که بین مالک زمین و زارع منعقد میشود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب میشود.
مس میت: لمس کردن انسان مرده.
مس: لمس کردن.
مساقات: آبیاری کردن – قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که بر اساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، سهمی از درآمد باغ دارد.
مستحب: پسندیده، مطلوب، چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست.
مستطیع: توانا – کسی که امکانات و شرایط سفر حج را دارا باشد.
مستهلک: از میان رفته، نابود شده، نیست شده.
مسح: دست کشیدن بر چیزی – دست کشیدن به فرق سر وروی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دستها در وضوء.
مسکرات: چیزهای مست کننده.
مسکین: بیچاره، مفلوک.
مصالحه: سازش، آشتی؛ معمولاً در امور مالی به کار میرود.
مضطربه: زنی که عادت ماهیانهاش بی نظم است.
مضمضه: چرخانیدن آب در دهان.
مطهرات: پاک کنندهها.
مظالم: آنچه که در ذمه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمیباشد. مانند اینکه کسی بدهکار است ولی صاحب آنرا نمیشناسد و دسترسی به او ندارد.
مفطر: چیزی که روزه را میشکند.
مفلس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش میباشد.
مقررات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معین گردیده است.
مکروه: ناپسند، نامطلوب – آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است.
مکلف: هر انسانی که بالغ و عاقل است.
ملاعبه: بازی کردن – معاشقه کردن.
ممیز: خردسالی که خوب و بد را تمیز میدهد.
موالات: پشت سر هم – پیاپی انجام دادن.
موجر: اجاره دهنده.
موقوف علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است.
موقوفه: وقف شده.
موکل: وکیل کننده.
مؤونه: مخارج یا هزینه زندگی.
میت: مرده، جسد بی جان انسان.