همایش «شهید مطهری و تمدن نوین اسلامی» روز چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ در سالن همایشهای مدرسه دارالشفای قم برگزار شد. در این همایش، ابتدا استاد علیرضا اعرافی، مدیر حوزه علمیه قم و دکتر حمید پارسانیا، عضو شورای انقلاب فرهنگی، به سخنرانی پرداختند. سخنران پایانی نیز آیتالله سبحانی بود.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، در ابتدای این مراسم، استاد اعرافی، با تبریک روز معلم و ابراز همدردی با سیلزدگان، گفت: از یکایک اساتید، طلاب و حوزویانی که در امر کمک به سیلزدگان بهصورت جهادی حضور پیدا کردند سپاسگزاری میکنم.
جامعیت و اجتهاد در غالب علوم اسلامی
وی سپس به بیان شاخصهای شخصیتی شهید مطهری پرداخت و گفت: شاخصه اول شخصیت شهید مطهری، صاحبنظری، اجتهاد و جامعیت در بخش عمدهای از علوم اسلامی و حوزوی است. مرحوم شهید مطهری در ۶۰ سالگی به شهادت رسیدند و جمعاً حدود ۱۵ سال در قم بودند، اما در همین مدت، به این درجت علمی در فقه، اصول، فلسفه، کلام، تفسیر، حدیث و رجال رسیدند.
آشنایی با مکاتب فلسفی غرب
ویژگی دومشان این بود که با مکاتب فلسفی معاصر و غرب به خوبی و درستی آشنا بود. به تعبیر برخی از شاگردان و همراهان ایشان، علیرغم اینکه ایشان با واسطه از فلسفههای غربی مطلع میشد ولی گاهی بهتر از ما که زبان را میدانستیم میفهمید که هگل و کانت و انگلس و مارکس چه میگویند.
همه دیدهایم که وقتی ایشان اصول دیالکتیک برای نقض و نقد را مطرح میکرد، گاهی سخنان ایشان خیلی رساتر و گویاتر از کتابهایی بود که دیگران راجع به ماتریالیسم و اصول دیالکتیک نوشته بودند.
آشنایی با جریانات فکری غرب
مطهری علاوه بر این با جریانات فکری، سیاسی و اجتماعی غرب و جهان معاصر هم آشنا بود. ایشان واقعاً یک فرهنگشناس بینالملل یک سیاستشناس بینالمللی بود، جریانات فکری و معرفی را به خوبی تشخیص میداد و مسائل سیاسی و اجتماعی را به خوبی میشناخت.
نظریهساز و نوپرداز اسلامی
از رهگذر این سه عنصر مهم و شاخص مهم شخصیتی ایشان به شاخص دیگر ایشان میپردازیم. مطهری با داشتن همه آن سرمایهها، یک نوپرداز و نظریهساز بود. گرچه ایشان در شعاع نهضت امام حرکت میکرد و در آن روزگار سخت و هجمههای بیامان، یک مکلّم مدافع تمام قد از اندیشه تمدنی اسلام بود؛ اما درعینحال تنها یک مدافع نبود، بلکه یک نظریهساز و مبلغ اندیشههای فعال و مهاجم در عرصه تمدنی اسلام نیز بود. مطهری گفتمانساز بود، مهاجم بود، منفعل نبود و فعال بود. در همه قلمروها حضور پیدا میکرد و آگاهانه و شجاعانه اندیشه اسلام را مطرح میکرد. او هرگز به انفعال مبتلا نشد.
تنوع موضوعات در منظومه فکری شهید مطهری
تنوع موضوعات مورد توجه شهید مطهری است از لحاظ اینکه سوژههای متعدد و متنوع و خیلی هم هوشمندانه در کار ایشان وجود دارد. این تنوع موضوعی و ورود بسیار حکیمانه و عالمانه و شجاعانه ویژگی پنجمی بود که ما در ایشان دیدیم.
توجه به مخاطبین، خصیصه شهید مطهری بود
ویژگی دیگر ایشان، تنوع مخاطب است. او با توجه به اینکه حوزه را به خوبی دریافت کرده بود و بعد با جهان امروز و دانشگاه و محیطهای گوناگون روشنفکری مرتب شده بود و همینطور با طبقات عموم جامعه ارتباط داشت، چنین مخاطبان متنوعی را نیز پیدا کرده بود.
هنرهای شخصی شهید مطهری
من در دوره نوجوانی، در گوشهای از در حسینیه ارگ در درسشان حضور مییافتم. استادی به توانمندی و هنرهای ایشان در عمرم ندیدم. آن جاذبه استادی، آن بیان شیوا، آن نفوذی که در عمق جان طرف داشت کم نظیر بود. بیان شیوا و قلم زیبا و جذاب، از ویژگیهای هنرهای تبیینی و تبلیغی و تدریسی ایشان بود که جای خیلی بسط و سخن دارد. برخی هم گفتند و سخن بیربطی هم نیست که اصولاً شهید مطهری نقطه عطفی در ادبیات فارسی حوزه به شمار میآید. ما فارسینویس داشتیم، مرحوم علامه هم مینوشتند اما ادب فارسی شهید مطهری یک نقطه عطف لااقل در فضای حوزه به شمار میآید؛ بنابراین هنرهای تدریسی، ترویجی، سخنی، قلمی، بیانی و پایه ریزی یک ادبیات فارسی فخیم و روان در حوزه و مجامع دینی، فصل درخشانی در زندگی ایشان است.
مطهری، مرد وظیفه بود
نکته دیگر شخصیت ایشان، مرد وظیفه بودن است. اینکه مهاجرت بکند، اینکه در فضاهای دانشگاهی حضور پیدا بکند، تمام تشئنات خودش را کنار بگذارد برای اسلام و در صحنه حاضر بشود، نشانگر این خصیصه است.
اخلاص و عبادت
ویژگی دیگر، اخلاص و عبادت ایشان است. من در نوجوانی در سالهای ۵۵ و ۵۶ که ایشان میآمدند در مسجد اعظم و آنجا در نماز جماعت مرحوم آیتالله حائری شرکت میکردند را یادم هست. حال معنوی و عبادی ایشان در آن سالها برای ما طلبههای نوجوان بسیار دوستداشتنی بود.
شهید مطهری مرد تمدن نگر
ویژگی مهم مرحوم شهید مطهری این بود که اسلام را بهصورت تفسیر میکرد. نسبت به اسلام دو جور میشود تفصیل و تفسیر ارائه کرد. ممکن است کسی به اسلام را یک نگاه اقلی داشته باشد و فقه و معارف دینی را تعلیقهای بر زندگی و حیات بشر بداند. البته ۴، ۵ نوع نظریه ذیل همین قرار میگیرد. این نگاه، هم در فضای سنتی حوزه، هم در فضاهای الهیات و فلسفههای دین جدید و هم در میان برخی متفکران و یا شبه متفکران دنیا عرب وجود دارد.
اما نظریه دوم و تفسیری که آن تفسیر قطعاً درست است نگاه تمدنی به اسلام است، البته نه به معنای اینکه آنچه در کتاب و سنت آمده جای تحقیق و تجربه بشر را میگیرد. نه، این افراط و تندروی درست نیست، بلکه بدین معنا که تفکر اسلامی، جامعیت دارد، نظامواره است و در عین داشتن ثبات و عناصر ثابت، میتواند تحولات را در درون خود هضم بکند و پاسخگوی تحولات باشد. همچنین این شمول ساحتهایش هم بهگونهای است که بشر را به سمت تعالی پیش میبرد.
آثار شهید مطهری گواه بر نگاه تمدنی اوست
همان ویژگیهای قبلی هم که من برشمردم دقیقاً نشان دهنده این است که علامه مطهری نگاهش به اسلام، نگاه تمدنی است و در همه ابعاد این اندیشه را ارائه میدهد. اگر کسی این ۷۰، ۸۰ اثر را تحلیلی جامعی بکند، میبیند که اینها خانههای جدولی است براساس اندیشه تمدنی اسلام و درعینحال ناظر به دنیای امروز.
معنای تمدن
پس از سخنان اعرافی، حجتالاسلام دکتر حمید پارسانیا، عضو شورای انقلاب فرهنگی، به تبیین معنا تمدن پرداخت و گفت: تمدن شکل کاملتری از حیات اجتماعی و جامعه است و جامعه و فرهنگ نیز محصول کنشها، رفتارها، جهادها و اجتهادهای افراد و اشخاص هستند که یک پدیده انسانی است. هر تمدنی مبتنی بر ارزشها، آرمانها و یک سلسله معانی است. ما درباره آن ارزشها، آرمانها و معانی در سه سطح میتوانیم بحث کنیم.
سطح اول تمدن: حقیقت تمدن
سطح نخست، حقیقت و نفس الامر آن معانی است. آیا این معانی درست هستند، غلط هستند، صحیح هستند، حق هستند، باطل هستند؟ اینها کار عالمان مربوط به آن رشتههاست. کار متکلمان، فیلسوفان، فقیهان، حقوقدانان و همه کسانی است که راجع به این حوزههای معرفتی بحث میکنند.
سطح دوم تمدن: اعتقاد
سطح دوم تمدن، وقتی است که آن معنا وارد اعتقاد افراد میشود. این، جهان دوم آن معناست، یعنی وارد ذهن، وجود و ایمان انسان میشود.
سطح سوم تمدن: جامعه
اما گاه نظام معنایی از حوزه فرد بیرون میآید و در مناسبات رفتار و اشخاص محقق میشود. آن، جهان سوم است. جهان سوم، اقتضائات مربوط به خودش را دارد. یک نظام اجتماعی ابعاد فرهنگی، ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد.
فرهنگ و تمدن که این جهان سوم است، یک فرایند است. تکوین او در جهان دوم رخ میدهد. حضرت ابراهیم خلیل صلواتاللهعلیه یک امت واحده هست. فرد است، اما تمدن دارد در وجود او محقق میشود؛ و بعد از درون این فرد جوانه میزند و در ارتباطات انسانی و همینطور عشیره الاقربین، از کوه فرود میآید، به کوچه میآید، به خیابان میآید، به ارتباطات انسانی میآید، به فامیل میآید، به خانواده میآید، به شهر میآید و خطاب جهانی پیدا میکند.
نقش شهید مطهری در تمدن اسلامی
شهید مطهری در شرایطی پای به عرصه وجود گذارد و دوره تکوین شخصیت او گذشت که فرهنگ و تمدن اسلامی به لحاظ تاریخی در ایران، دریکی از نقاط حضیض خودش بود. آیتالله جوادی میفرمودند: ما وقتیکه در آمل درس میخواندیم استادان ما در حکم پدران ما بودند؛ یعنی بین آنها و ما، یک نسل فاصله شده بود. بعد از شهریور ۲۰، مدتی دیگر کسی طلبه نمیشد و تعداد طلاب خیلی کم و اندک بود. شهید مطهری از آن اندکهاست. شاید بر حوزه فرهنگی و تمدنی ما دوران عسرتی مثل این دوران در تاریخ نداشته باشیم؛ اما ایشان در مراتب طلبگی مستقیم و استوار، با همت و بهرهگیری از اساتید برجسته در دوران تحصیل طلبگی ادامه داد و این جهان دوم معنا را که شخصیت خود او بود در درون خودش محقق کرد. نطفه تمدنی و فرهنگی در درون فرد منعقد میشود و او خود، یک فرهنگ و یک تمدن است.
مطهری تنها ایفای نقش نکرد بلکه رویکرد فرهنگی تمدنی داشت
تحقق فرهنگ یک فرایند است و ناظر به داشتهها و ظرفیت موجود و شرایط مقابل است. البته فرهنگ اسلامی پیشینه و تاریخی دارد. در آن شرایط حضیض نیز یک ظرفیتهایی داشت و شهید مطهری بر شانه آن ظرفیتها قرارگرفته و از همه آنها استفاده میکرد. ازاینجا به بعد، نقش فرهنگیاش را ناظر به محیط ایفا میکند. شهید مطهری تنها نقش ایفا نکرد، بلکه یک رویکرد فرهنگی تمدنی داشت. فرق است بین اینکه یک کسی نقش فرهنگی را ایفا بکند یا رویکرد فرهنگی و تمدنی داشته باشد. یک فقیه توانمند که حوزه درس و بحث خوبی را محقق کرده، بدون شک، یک نقش شایسته و مهم تمدنی دارد. یک فیلسوف توانمند که حافظه تاریخی و ثمره تلاش نسلها را حفظ میکند و متن را میخواند و منتقل میکند، یک نقش عظیم تمدنی دارد؛ اما ممکن است رویکرد تمدنی نداشته باشد.
نگاه شهید مطهری جهانی بود
از اولین آثار و فعالیتهای ایشان، رویکرد جهانی ایشان به مسائل وجود دارد. نگاه جهانی امام از همان آغاز حرکت سالهای ۴۰ و ۴۲ است و شهید مطهری یقیناً از این رویکرد امام اثر پذیرفته است. ایشان حسنهای از حسنات آن امام راحل هست. در تمام این آثار ایشان، جای پای این نگاه فرهنگی و اجتماعی و تاریخی دیده میشود. آن روز ما در آستانه گام دوم نبودیم، آن روز حتی در آستانه انقلاب نبودیم، آن روز خود شهید مطهری توقع اینکه امروز یا فردا انقلاب اسلامی محقق بشود را هم ندارد؛ اما این نگاه را دارد که اسلام یک هویت تمدنی دارد. در «خدمات متقابل اسلام و ایران» به مفهوم ملت که یک مفهوم فرهنگی و تاریخی اسلامی است کاملاً توجه دارد. وی این مفهوم که به تاراج رفته و معادل برای یک کلمه ضد ملت (nation) قرارگرفته را احیا میکند و از آن دفاع میکند.
مراحل زندگی شهید مطهری
در پایان این مراسم، آیتالله سبحانی به سخنرانی پرداختند و گفتند: شخصیت انسان در سه مرحله شکل میگیرد. در درجه اوّل محیط خانواده، پدر و مادر. مرحله دوم، مرحله مدرسه و تحصیل. مرحله سوم جامعه و اجتماع. اگر این سه مرحله را درباره ایشان بررسی کنیم شخصیت ایشان برای ما تجلی میکند.
مرحله اول خانواده شهید مطهری
از نظر اوّل، وی فرزند مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین بود که من از دور ایشان را دیده بودم. از منطقهای محترم و نافذ الکلمه بود و روی فرزندان عزیز خود هم اثر میگذاشت. مسلماً انسانی که در چنین خانواده تربیت پیدا کند از نظر تفکر و شخصیت، خیلی بالا خواهد بود. حتی مرحوم مطهری در بعضی از نوشتههای خود دارد که من اگر مسئله ایمان و تقوا را داشته باشم اولین بار از پدر بزرگوارم آموختهام که اجتهاد را در وجود من کاشت.
مرحله دوم: مرحله تحصیل
این نکته مهم است که ایشان در کجا درس خوانده و چه استادانی روی ایشان اثر گذاردهاند. ایشان در سن ۱۳، ۱۴ سالگی از محل زندگی خود، به مشهد آمده است. مقدمات را در مشهد خوانده است. در سال ۱۳۱۶ شمسی برابر با ۵۶ قمری از مشهد به قم آمد. اساتیدش در مشهد را نمیدانم، اما اساتیدش در قم را آگاهم. او در مدرسه فیضیه اتاقی داشته است. در اینجا اساتیدی که دارد از نظر اصول و فقه مقداری درس مرحوم آیتالله حجت را درک کردهاند. ایشان خیلی از نظم درس مرحوم آیتالله حجت برای ما تعریف میکرد. هنگامیکه ایشان مسئله شبهه ملاقی را میگفت که آیا ملاقی نجس، نجس است یا نه، در رابطه با این عبارت کفایه: «یجب الاجتناب عن الملاقی دون ملاقیه و یجب الاجتناب علی الملاقی دون الملاقی و کان یجب الاجتناب عن الملاقی بل الملاقاه بعینه» می گفت اعراب نبوده که روشن کند ملاقی است یا ملاقا. از طرفی مرحوم آیتالله حجت فرموده بود حالا هر کس این عبارت کفایه را درست بخواند من به او جایزه میدهم. ایشان فوراً برخاسته بود که من آمادهام. کفایه را دست گرفت و جملههای کفایه را بدون غلط خواند. ملاقی، ملاقاه هر دو را درست. مرحوم حجت فرموده بود این مبلغ را به ایشان هدیه بفرمایید.
همچنین مقدار زیادی هم درس مرحوم آیتالله بروجردی را درک کرد. هم درس فقه و هم درس اصول.
هفتهای یک اشکال میکرد و همان اشکال، موضوع درس میشد!
اما دستهبندی فکر ایشان از نظر مسائل فلسفی، مرهون دو استاد است؛ یکی حضرت امام که منظومه را از اوّل تا آخر نزد ایشان خواندهاند. ایشان معاد را تدریس میکرد. دوم هم مرحوم آیتالله طباطبائی که شفا را خدمت ایشان بوده است.
اما خواندن ایشان با خواندن دیگران فرق دارد. هم میخواند و هم فکر میکرد. بقیه مباحث را هم مطالعه کرده بود و مباحثه میکرد. حتی برای اولین بار من از ایشان شنیدم که منظومه سبزواری را در حرکت نقد میکرد.
مرحوم سبزواری میگوید حرکت، اصلش همان حرکت توسطیه است. کون الشیء بین المبدأ و المنتهی. حرکت قهریه را اعتباری میداند. ایشان اولین کسی است که در آنجا نقد کرد که نخیر عکس است. اصل حرکت قطعیه هست، حرکت توسطیه اثر انتزاعی است. درعینحالی که میخواند، با فکر و اندیشه میخواند. مثلاً همه هفت سال اصول را خدمت امام بود. ایشان هفتهای یکبار اشکال میکرد، اما همان اشکال، درس را تحت تأثیر قرار میداد، بهگونهای که حضرت امام یا مردد میشد یا فکر میکرد تا جواب درستی پیدا کند. غرض اینکه از نظر تفکر خیلی بالا بود.
کسانی که از نظر تفکر قوی هستند از نظر حافظه به آن مرحله نیستند اما خداوند متعال به ایشان هر دو قوه را داده بود. هم حفظش قوی بود و هم تفکرش. من یادم میآید در مسئله اجتهاد و تقلید، حضرت امام میفرمود اصل اوّلی این است که عدم حجیه وحیٍ احدٍ علی احد. این اصل را ایشان در درسشان میفرمود و در کتابهایشان هم هست. ایشان در آنجا خاطرم هست این اشکال را کرد که از نظر عقل، هر حکمی که مطابق عقل باشد و در آن عدالت رعایت بشود، برای همه حجت است، لذا اصل را تغییر داد.
امام می گفت: از هجرت آقای مطهری به تهران متأثرم
ایشان سال ۵۶ قمری به قم آمدند، یعنی سال ۳۱. من در سال ۷۱ قمری خدمت امام بودم و از ایشان شنیدم که میگفت من متأثرم که بعضی از فضلای این حوزه مانند آقای مطهری به خاطر مسائل اقتصادی میخواهد تهران برود. امام در آن زمان، قدرتی نداشت که بتواند ایشان را اداره کند یا مصلحت نبود؛ اما به نظر من، رفتن ایشان از قم به تهران، انفع بود؛ زیرا در مرحله سوم که مرحله جامعه هست شخصیت ایشان شکل بیشتری گرفت. ضلع سوم شخصیت ایشان در تهران در یک جامعه علمی و فکری بالا رفت. هم از افکار غربیها آگاه شد و هم توانست تفکر اسلامی را احیا کند.
مرحله سوم حیات اجتماعی
بعضی از دوستان ایشان که زبان بلد بودند و برای ایشان ترجمه میکردند، میگفتند: مرحوم مطهری در آن مجلس که مثلاً افکار هگل مطرح میشد در فکر نقد نبود، بلکه در فکر فهمیدن مطالب آنها بود تا مطالب آنها را درست بفهمد و بعداً برود در جای دیگری روی آنها فکر کند.
ارتباط ایشان با مرحوم طباطبایی
در سال ۱۳۳۰ یا ۱۳۳۱در منزل مرحوم طباطبایی بودم. زمستان بود. دیدم مرحوم آقای آمیرزا علیاصغر کلباسچیان همراه آقای مطهری وارد شدند. ایشان مرحوم مطهری را معرفی کرد. گفت ایشان چنین و چنان هستند و مراتب علمی ایشان را بیان کرد و آمدهاند یک سؤالی از شما بپرسند و جواب بگیرند. ایشان از همانجا ارتباط برقرار کرد. سؤالی که کرد را من خاطرم است. گفت: تمام ادله تسلسل که در منظومه هست همینها ادله هندسی هستند. ادله هندسی، در فنون متناهی است؛ اما در تسلسل تناهی مطرح نیست؛ بنابراین این مراحل، مراحل هندسی است و مخصوص وجود متناهی است اما بحث ما در غیرمتناهی است؛ بنابراین استدلال با ادله هندسی که مخصوص متناهی است درباره غیرمتناهی معنا ندارد.
مرحوم طباطبایی اما از راه دیگر وارد شد. مراحل منظومه و غیرمنظومه را مطرح نکرد. آمد مسئله ارتباط معلول با علت را گفت. گفت ارتباط معلول با علت مثلش، مثل معنای حرفی است با اسمی. در حقیقت معلول یک موجود غیر مستقل، غیر استقلال در درون آن نهفته است. آیا میشود معنای حرفی باشد بدون معنای اسمی؟ آیا میشود یک سلسله غیرمتناهی بهعنوان معنای حرفی فرض کنیم اما در نگاه آنها معنای اسمی که استقلال را با آنها بدهد نباشد؟ البته بین بیان من و بیان استاد از زمین تا آسمان فرق است. ایشان قانع شد و از همان راه، ارتباطش را با مرحوم طباطبایی برقرار کرد و سال بعدش عصرها در مسجد سلماسی، الهیات و شفا را خدمت ایشان شروع کرد.
خصوصیات دیگر
انسان وقتی نوشتههای ایشان را مطالعه میکند میبیند که یک انسان آرمانگرا بوده است. تهران که رفت بهجای اینکه یک مسجدی را بگیرد، رفت و خلأ اساسی را پر کرد. اگر ملاحظه کنید همه کتابهای ایشان ناظر به یک خلأ است. بهترین اثر ایشان همان عدل الهی است که واقعاً باید گفت این کتاب یک معجزه بشری است.
شهید مطهری به دنبال خرافه زدایی بود
مطلب دوم اینکه ایشان خرافهزدا بود. این کار، کار آسانی نیست اما مرحوم مطهری نترسید. نکات ایشان در رابطه با سالار شهیدان و مسائل زنان، در همین رابطه است.
خاطرم است یک شخصی بنا شد که درباره حقوق زن از نظر غرب بنویسد و ایشان هم دفاع کند. مرحوم مطهری در منزل مرحوم فلسفی شرط کرد که به شرط اینکه مطلب من در این طرف و مطلب شما در آن طرف، یعنی در یک جا کار بشود. این دو نفر مبارزه را شروع کردند. در شماره ششم آن طرف سکته کرد و از دنیا رفت. آنچنان دلیل ایشان محکم بود که وی نتوانست اینها را بپذیرد.
نه سنتی و نه متجدد بود
آخرین مسئله این است که وی بین تجدد مطلق و بین قدمت مطلق، حد وسط را گرفت. نام این را میگوییم اعتدال. انسان معتدلی بود.
من در کلمات ایشان ندیدم که به یک نفر اهانت کند. امام برای فرزندش مرحوم آیتالله مصطفی گریه نکرد اما در فوت مرحوم شهید مطهری دستمال گرفت و اشک ریخت. مرحوم آیتالله طباطبایی هم از ایشان بسیار تعریف کرد و در آخر هم اشک ریخت و گریه کرد.