شبکه اجتهاد: اخیراً یکی از فقهای بزرگوار، فرمودهاند که فقه نیازی ندارد که خودش را بهصورت «نظام» عرضه کند و معنا ندارد بگوییم فقه نظام میخواهیم و ما باید رویکرد مسألهای داشته باشیم. به نظر حقیر رویکرد حداقلی و بلکه رویکرد غلطی است. رویکرد مسألهای که نمیخواهد به جامعه خودش و جامعه رقیب رویکرد سیستماتیک داشته باشد، در بهترین حالت، خروجیاش همین رسالههای عملیه است. اینها فتواهای مورد و مسألهای است که تاکنون صادر شده است. چهل سال از انقلاب گذشته و بسیار واضح است که رویکرد مسألهای به جامعه پیچیده و مدرن امروزی نمیتواند پاسخگوی حل نیازهای جامعه از حوزه باشد.
حوزه اساساً با روش غلطی به جامعه مدرن امروز نگاه میکند. روش تجزیهای و مسألهای جوابگو نیست. ما باید نگاه سیستماتیک داشته باشیم. قبل از آن، بستهای که برای خود فقه طراحی کردیم باید سیستماتیک باشد.
آیتالله اراکی وعده خوشی دادند که در آینده نه چندان دور از «نظامواره دانشی بایسته حوزه علمیه قم» رونمایی خواهند کرد. فرمودند که نزدیک به ۲۰۰ رشته دانش را پیشبینی کردیم و زیرفصلهایش را استخراج کردیم که باید در حوزههای علمیه کلید بخورد. برای مثال «بانک» یک مسأله نیست، یک نظام است. در واقع یک خردهنظام در ذیل نظام اقتصادی مدرن است. در عالم اسلامی ما باید بتوانیم درباره «امت» صحبت کنیم و نه فقط درباره «افراد».
این افراد در وجه جمعی خودشان موجب چیزی به نام امت شدهاند و سمفونی این امت در عالم اسلامی متفاوت از آحاد آنان است. امکان دارد که فقیه به فقهش نگاه نظامواره نداشته باشد؟ البته نگاه سیستمی به اسلام و غرب، ربطها را میتواند توضیح دهد اما تکامل، تغییر و تطور ربطها را نمیتواند توضیح دهد. فقیهی اگر بخواهد با دنیای غرب نسبت شناختی بگیرد، با همه امتیازاتی که رویکرد سیستمی دارد، نباید فقط به آن اکتفا کند. باید بتواند تغییرات ربطها را هم توصیف کند. مرحوم سید منیرالدین هاشمی تلاش کرده است که روش سیستمی را تکمیل کند.
گونه دیگر از مواجهه این است که فقیه، بازیگر سیستم شود. اگر فقیه بخواهد بخشی از پیچ و مهره سیستم شود باید در گام نخست الگوی تعامل با سیستم را طراحی فقهی کند. مثلاً باید «اصل» تولید کند. مثلاً بگوید اصل در روابط دولت اسلامی با دولتهای غربی چیست یا باید «رویکردگذاری» کند.
آقای علیدوست در کتاب فقه و مصلحت میگوید ما باید رویکرد داشته باشیم. رویکرد در شرایط گوناگون، اقتضائات گوناگونی دارد. اگر مسلمانی بخواهد فقهی با دنیای غرب ارتباط برقرار کند و اگر نام آن دنیا را دارالکفر بگذاریم، معنایش این است که هر شغلی که در آن دار داشته باشید، تعامل شما گناه و کمک به دنیای کفر است. در این صورت تعاملات به حد ضرورت کاهش پیدا میکند. در حالی که شما سطح کنش خودتان با دنیای غرب را در ذیل «اضطرار» تعریف کنید. این منجر به «تخصیص اکثر» میشود. شما نباید دائماً با احکام ثانوی اکثریت کنشهای خودتان را با دنیای غرب تجویز کنید. اگر اینگونه باشد شما منفعل و نه فعال میشوید.
الگوی دیگر، الگوی تصرف است. اگر ما به یک فقیه میگوییم به دنیای غرب برو و ابعاد فقهی تعامل را استخراج کن، بهدلیل کمک به دنیای غرب نیست، بهدلیل کمک به بسط اسلام در آنجاست. مثلاً فقیه میتواند منسکسازی کند. مناسک هویتساز است. اعتکاف، مسجد، عزاداری و … هویت میسازد. منسکها جلوه هنری دارد و دین را زیبا میکند.