اختصاصی شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی، رئیس میز توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی و استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه مشهد به مناسبت شهادت حضرت امام جواد (علیهالسلام) در یادداشتی آورد:
پایان به انتظاری طولانی
در دوران امام رضا علیهالسلام، استمرار امامت با نگرانیهایی همراه شد. شیعیان میدیدند فرد شاخصی از اهل بیت علیهمالسلام وجود ندارد که به تداوم امامت اهل بیت در او امید ببندند و امام رضا علیهالسلام نیز پا به سن گذاشته بود و پسری نداشت.
عموم مردم بر خلاف برخی از اصحاب سرّ امامان اهل بیت علیهمالسلام، از پیشبینی تولد پسری برای امام رضا علیهالسلام آگاه نبودند.
تولد امام جواد (ع) درخشش امیدی در تاریکیِ ابهام و نگرانی شد و عموم شیعیان را از حیرت و سرگردانی بیرون آورد.
شیعه در سایه پرافتخار امامت الهی
اما تولد امام جواد علیهالسلام تمام نگرانیها را رفع نکرد و پرسش تازهای را روبروی همگان نهاد. با توجه به سنّ و سال بالای امام رضا علیهالسلام، خطر رحلت و شهادت امام رضا علیهالسلام، قریب الوقوع مینمود، و سن کم امام جواد علیهالسلام گویای آن بود که پس از این فاجعه، بایستی رهبری تشیع را به یک کودک بسپارند!
این نگرانی که جز تربیتشدگان ویژه امام رضا علیهالسلام، همه را فراگرفته بود، ناشی از یک باور سادهانگارانه بود: این که امام، انسانی فوق العاده اما بشر عادی است که باید فرصتی برای علم آموزی و کسب فضایل و صلاحیتهای لازم برای رهبری و امامت داشته باشد.
اصلاح این باور نادرست و طرح صریح و کامل «امامت الهی»، با توصیف و توضیح ممکن نبود؛ چه این که میتوانست توجیه و گزافهگویی تلقی شود و تلاشی از سوی شیعیان برای ماورایی جلوه دادن رهبران خود، به حساب آید.
گام اول، تأکید امامان اهل بیت علیهمالسلام در دورههای مختلف، بر الهی بودن منصب امامت و اتصال علم و آگاهی و فضایل ایشان به خزانه غیب و تربیت الهی، و بیارتباط بودن به سن و سال است. ابو بصیر از اصحاب امام صادق علیهالسلام میگوید: بر آن حضرت وارد شدم در حالى که پسر پنج ساله اى دست مرا گرفته بود پس امام فرمود: چگونه خواهید بود زمانى که همانند این پسر حجت خدا بر شما گردد. [۱]
گام دوم، تأکید هشدار امام رضا علیهالسلام نسبت به صلاحیت مطلق فرزند خردسالش برای امامت، و تذکر به الهی بودن منصب امامت همچون منصب نبوت بود. حضرت رضا در واکنش به کسانی که خردسالی امام جواد را مطرح میکردند میفرمود: «سن عیسی هنگامی که نبوت به وی عطا شد کمتر از سن فرزند من بوده است»[۲] تعدادى از اصحاب عالی قدر امام رضا علیهالسلام تصریحات آن حضرت به امامت امام جواد علیهالسلام را روایت کرده اند؛ ازجمله على بن جعفر، صفوان بن یحیى، حسین بن شبار، ابن ابى نصر البزنطى، حسن بن جهم و جماعت کثیر دیگرى که برخى از این روایات را شیخ مفید در الارشاد آورده و مجموعه آنها را علامه مجلسی در بحار الأنوار گزارش کرده است. [۳]
گام سوم، مواجه شدن مستقیم بزرگان و عموم شیعیان و علاقمندان اهل بیت علیهمالسلام، با قامت بلند امامت در پیکر یک کودک هشت ساله بود.
در زمان حیات امام رضا علیه السام و پس از ولادت جواد الائمه علیهالسلام، تعدادی از اصحاب و بزرگان شیعه که ارتباط وثیقی با حضرت رضا علیهالسلام داشتند، به هدایت و راهنمایی ایشان نسبت به امامت حضرت جواد علیهالسلام اطمینان یافتند. اما کودک بودن امام جواد علیهالسلام، چندان اسباب دلواپسی شد که برخی احتمال امامت عبدالله بن موسی(عموی امام جواد) را دادند اما با بررسی بیشتر، او را شایسته امامت ندانستند و از او روگرداندند. شمار کمی هم به احمد بن موسی گرویدند یا به واقفیه پیوستند. به گفته نوبختی علت پیدایش این اختلاف، آن بود که بسیاری هنوز بلوغ را از شرایط امامت میدانستند. [۴]
اصحاب و بزرگان شیعه همواره خود را موظف میدیدند با دقت تمام، صلاحیتهای امامت را در میان احتمالات بررسی کنند.
از این رو مطابق برخی از روایات، هشتاد تن از اصحاب و بزرگان شیعه در ایام حج در مدینه جمع شدند و به بحث و بررسی پرداختند. ابتدا پیش عبداللّه بن موسى رفتند و ویژگىهای امامت را در وى ندیدند، سپس خدمت امام جواد (علیهالسلام) مشرف شدند. ایشان پرسشهای گوناگون علمی و معارفی را به امام جواد علیهالسلام ایشان عرضه داشتند، و حتی میزان اطلاع ایشان از مکنونات قلبی را آزمودند، تا نسبت به علم لدنّی و غیراکتسابی ایشان که لازمه مقام امامت الهی است، مطمئن شوند. آن حضرت به همه پرسشهاى آنها پاسخ داد و آنها از پاسخهاى امام که نشانه روشن امامت وعلم الهى بود قانع و شادمان شدند. همچنین بحث و گفتگوهایی دیگری نیز صورت گرفت و در نهایت، همه تردیدها در مورد امامت ایشان برطرف شد.[۵]
اسحاق بن اسماعیل که همراه این گروه بود میگوید: مننیز در نامه اى ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم، در آن موقعه مسرم حامله بود با خود گفتم: اگر به پرسشهاى من پاسخ داد، از او تقاضامى کنم که دعا کند خداوند بچه اى را که همسرم آبستن است، پسر قرار دهد، وقتى که مردم پرسشهای خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته به پا خواستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید، فرمود: اى اسحاق، اسم او را «احمد» بگذار. به دنبال این قضیه همسرم پسرى به دنیا آورد و نام او را احمد گذاشتم.[۶]
گفت و گوى آن حضرت در نه سالگى با قاضی معروف یحیى بن اکثم ـ نیز حکایت از علم الهى او دارد. وقتى ابن اکثم از ایشان درباره حکم شخصى که در حال احرام شکار کرده است پرسید، امام در جواب شقوق مختلف براى قضیه بیان نمود، آنگاه فرمود: بگو کدام یک از اقسام بوده،زیرا هرکدام حکم جداگانه اى دارد. یحیى بن اکثم متحیر شد و ضعف و زبونی در چهره آشاشکارگردید. [۷]
برخوردهای گوناگون با امام جواد علیهالسلام حکایاتی شگفت انگیز از وسعت دانش و اطلاع امام جواد پدید آورد و نشان داد که علم و اخلاق و شجاعت و هدایت ایشان، در تراز امامت است و از نظر صلاحیتهای لازم برای رهبری تشیع، چیزی کم ندارد و همه را مطمئن ساخت منشأ این علم و آگاهی، بشری نیست. چه این که کودکی به سن و سال وی که فرصتی برای علم آموزی نداشته نمیتواند بدون اتصال به علم الهی و منشأ غیبی، این مجموعه گسترده و بیکرانی از احکام و الهیات و حوزههای گوناگون معارفی ووتی اطلاع از مکنونات قلبی و پیشگویی حوادث را در اختیار داشته باشد؛ لذا اغلب اصحاب حضرت رضا علیهالسلام و بزرگان شیعه به امامت امام جواد معتقد شدند.
از علی بن جعفر (ع) تا فقهای معاصر
آنچه برگ زرینی از ایمان و اخلاق بزرگان شیعه محسوب میشود، آن است که پس از اطمینان به مقام امامت ایشان، بی هیچ رنج و حسد و شبههای، به اطاعت ایشان درآمدند و در کسوت ارادت ایشان، کاملاً خاضع شدند.
کلینى (ره) از محمّد بن حسن بن عماد روایت می کند که گفت: من در حضور على بن جعفر (عموى امام رضا علیهالسّلام و یکی از بزرگترین فقهای تاریخ شیعه) در مدینه نشسته بودم، دو سال بود که در مسجد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، نزد او می رفتم و احادیثى را که از برادرش امام کاظم علیهالسّلام شنیده بود، میفرمود و من مینوشتم، (و شاگرد او بودم) در این هنگام ناگاه دیدم ابو جعفر (حضرت جواد علیهالسّلام در سنین کودکى) در مسجد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر او وارد شد، على بن جعفر [با آن سنّ و سال] تا حضرت جواد علیهالسّلام را دید، شتابان برخاست با پاى برهنه و بدون رداء، به سوى حضرت جواد علیهالسّلام رفت و دست او را بوسید، و احترام شایان به او نمود، حضرت جواد علیهالسّلام به او فرمود: «اى عمو بنشین، خدا تو را رحمت کند». على بن جعفر گفت: «اى آقاى من، چگونه بنشینم، با اینکه تو ایستادهاى؟». هنگامى که على بن جعفر (ع) به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش، او را سرزنش کردند و به او گفتند: «تو عموى پدر او (حضرت جواد علیهالسّلام) هستى، در عین حال این گونه در برابر او کوچکى می کنى (و دستش را می بوسى) و …؟». على بن جعفر گفت: ساکت باشید، آنگاه ریش خود را به دست گرفت و گفت: «اگر خداوند این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این کودک را شایسته دانست و به او چنان مقامى داد، من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم.».[۸]
چنین رفتار درس آموز خالصانه و از سر ایمان و اخلاق، پس از دوران حضور امامان اهل بیت علیهمالسلام و آغاز دوران غیبتی نیز، سیره مستمر عالمان و بزرگان شیعه بوده است.
در دوره وکلای حضرت صاحب الأمر عج، تقریباً تمامی بزرگان و مراجع دینی شیعه ایشان را بر خود مقدم داشتند و از این که خود را پیرو ایشان بدانند، ابایی نداشتند. هنگامی که حسین بن روح نوبختی به مقام نیابت امام رسید، از ابو سهل نوبختی یکی از بزرگترین متکلمان شیعه پرسیدند: چگونه با بودن شما مقام نیابت به حسین بن روح رسید؟ وی گفت: آنها در انتخاب نایب خود بهتر اطلاع دارند؛ اگر من مکان امام غایب را چنان که ابوالقاسم میداند، میدانستم، شاید در تنگنای بحث و جدل او را به خصم نشان میدادم؛ در صورتی که اگر ابو القاسم امام را زیر عبای خود پنهان داشته باشد، هرگز او را به کسی نشان نمیدهد، حتی اگر با قیچی قطعه قطعهاش کنند.[۹]
همچنین جعفر بن احمد بن متیل که از دوستان و همترازان محمد بن عثمان دومین وکیل ناحیه شریف هیچ گاه به مقام وی رشک نورزید و همواره خود را در تبعیت او میداشت. پس از بیماری محمد بن عثمان که به وفات او منتهی شد همگان جعفر بن احمد را سومین وکیل حضرت میپنداشتند، اما خود او نقل کرد که: من هنگام وفات محمّد بن عثمان بالای سرش نشسته بودم و با او صحبت میکردم حسین بن روح پائین پای او نشسته بود در این هنگام محمّد بن عثمان رو بطرف من نموده گفت: بمن دستور داده شده که حسین بن روح را به جانشینی خود معرفی کنم. این را که شنیدم از جای حرکت کردم دست حسین بن روح را گرفته در جای خود نشاندم و خودم پائین پای او نشستم.[۱۰]
در دورههای مختلف مرجعیت نیز هر وقت که مرجعیت مطلق شیعه در یکی از فقها تبلور مییافت، سایر فقها و بزرگان حوزه او را بر خود مقدم میداشتند و به اصطلاح، زیر پرچم همو حرکت میکردند.
هماهنگی و تبعیت آیات ثلاث قم سید محمدتقی خوانساری، آسید صدرالدین صدر و سید محمد حجت کوهکمرهایی از آیتالله بروجردی، هنوز زبانزد خاطرات علمای قم است.
در روزگار ما نیز، مراجع بزرگ و فقهای قوی پنجه و عارفان سترگی را دیدهایم و میبینیم که بی هیچ عسر و حرجی، خود را تابع ولی فقیه و رهبری نظام اسلامی دانسته و میدانند و همگان را به تبعیت از او فرا میخوانند. این سیره مستمری است که از زمان حضور امامان تا غیبت ایشان ادامه داشته و سند اخلاص و اخلاق و ایمان فقها و بزرگان شیعه است. رحم الله الماضین منهم و حفظ الباقین!
——————————————
[۱]اصول کافى، ج۱، ص ۲۱۴
[۲]. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۲۲
[۳].بحارالانوار، ج۵۰،از ص۹۹به بعد
[۴]برای دیدن اختلافات و علتیابی آن، بنگرید به: نوبختی، فرق الشیعه، ۱۴۰۴ق، ص۷۷-۷۸؛ بن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نشر علامه، ج۴، ص۳۸۳.
[۵]اثبات الوصیه ،ص۲۱۰ و۲۱۳ ; بحارالانوار ،ج۵۰ ، ص۹۰و۹۹ ; الاختصاص، ص۱۰۲؛ دلایل الامامه ،ص۲۰۶.
[۶]اثبات الوصیه ،ص۲۱۵
[۷]ارشاد ،ج۲ ، ص۲۷۲ ; اختصاص ،ص۹۹ ; احتجاج ،ج۲ ، ص۲۴۱
[۸]. اصول کافى، ج ۱، ص ۳۲۲
[۹]. طوسی، الغیبه، ۱۴۱۱ق، ص۳۹۱.
[۱۰].بحارالانوار، ج ۱۳، ص
الحمدلله هم زمان امام راحل و هم زمان حاضر همه علما و مراجع پشت سر و پشتیبان ولی فقیه هستند
اینها علامت ترک هوا و حب ریاست است. واقعا این ممشای عام علمای شیعه می باشد
کاشکی همه روحیه علی بن جعفر را داشته باشند. بعضیها را که ما دیدیم، شیخوخت شان نمی گذارد صریح و روشن اعلام تبعیت از رهبری بکنند فوقش با لحنی از موضع بالا ایشان را تأیید می کنند!