اختصاصی شبکه اجتهاد: مرحوم آیتالله میرزا علی علمی اردبیلی، از شاگردان برجسته آیات عظام امام خمینی، خوئی، میلانی و شهید صدر بود که تالیفات متعددی در زمینههای مختلف فقهی، اصولی و فلسفی از او منتشر شده است. ایشان در این گفتگوی منتشر نشده به زوایای شخصیت علمی حضرت امام خمینی(ره) میپردازد که فرا رویتان قرار میدهیم.
با توجه به اینکه حضرتعالی از شاگردان حضرت امام هستید، بر این نکته کاملاً واقفید که ایشان دارای شخصیتی جامع چه به لحاظ فردی، اخلاقی سلوک اجتماعی و نگرش سیاسی و … بودند. از این رو خواهشمند است با توجه به جامعیت فکری ایشان، تأثیر اندیشههای ایشان بر روند حوزه را بیان فرمایید.
علمی اردبیلی: میتوان گفت تقریباً حوزههای علمیه به ویژه در ایران در اواخر به تدریج مسیر افول و بی رونقی را پیش گرفته بود. برخی از عوامل به تفکر رضاخانی برگشت داشت که در دوران فرزندش محمدرضا نیز همان خط فکری ولی در پوسته پوشالی آزادی نسبی متناسب زمانش پیگیری میشد؛ چنان که عامل زمان به طور کلی خود مسألهای جدا است واضح است که گذشت زمان و تغییرات صنعتی، فرهنگی، علمی و اجتماعی خواه ناخواه تحول ایجاد میکند هم چنین طبیعت توسعه و شدت رو به تزاید روابط جهان معاصر توأم با تازههای عرضه شده و نوآمدها و نویافتهها به روشها و شناختها و اصول زیست عام مشترک تحت نظام مدرن و به اصطلاح مطلوب دست کم در عرف عام جهانی و این قبیل واقعیات هر کدام میتواند عاملی در تضعیف و تغییر دستگاه حوزه و نظام آن باشد. سیاستهای استعماری به ویژه اهداف مخفی و مهول فراماسونری و صهیونیسم نیز جای خود را همواره داشته و دارد.
در هر حال حوزههای علوم دینی رو به ضعف کیفی و کمّی و ضعف و پراکندگی و رکود چشمگیر بود. اضافه بر این، جریان و واقعه خرداد ۴۲ عملاً نقش مهم لااقل مقطعی روانی، فیزیکی و علمی را ایفا کرد. همه میدانند چه دستاوردی به ظاهر امر و از آن بیشتر در درون امور داشت و چه نقشهها پشت پرده به اجرای تدریجی گذارده شده بود.
در اینجا، باید نقش شخص امام در پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ و بعد از آن فی الجمله بررسی شود اما پیش از پیروزی انقلاب و خرداد ۴۲ که معمولاً از این فترت کمتر بحث میشود. باید گفت امام نقش بارزی در تقویت روح و ضابطه مندی پویایی حوزها و بیداری طلاب به ویژه جوانان داشت. جوانان امروز از حوادث و نتایج و عکس العملهای هر چند موقت این مقطع حساس تا حدودی بی اطلاع و یا کم اطلاعتند. و بیشتر علما و فضلای نسبتاً مسن از نقش خوب امام آگاه هستند.
امام حتی در دورانی که در درس مؤسس حوزه قم مرحوم علامه حایری یزدی، حضور مییافته یا شخص استاد معمولاً در مسائل آن روز و پیش آمدها رایزنی و برنامه ریزی در ارتباط با مسایل حوزه داشتهاند. مثلاً در مورد نظام اجباری طلاب و یا زندانی شدن برخی فضلا و بزرگان به تهمتهای ناروا و… در دوران مرحوم آیتالله بروجرودی نیز این چنین بود. حتی امام در زمان ایشان درصدد تشکیل شورا و وحدت علمای قم شدند که به عللی صورت نگرفت؛ چنان که طلاب جوان را به منظم بودن ورزش و آشنایی با کتب و علوم روز تشویق میکردند. دقیقاً زمانی که اکثر علما، برخی از این امور را، دست کم، خلاف شؤونات حوزه و طلبه میدانسته اند. (این مطالب به پیش از قیام خرداد ۴۳ مربوط میشود).
و اما پس از خرداد ۴۲، میتوان گفت در جریان فکری و در نهایت عملی ایجاد شد. عدهای دنبال شغلهای متناسب با روحانیت یعنی معمم بودن وغیره رهسپار گشتند. عده معتنابهی به آموزش و پرورش و گروهی به دفاتر ثبت اسناد و یا ازدواج و طلاق و یا منشی گری در ادارات مربوطه مناسب ذوب شدند که آن زمان شرایط فعلی اداری شدن وجود نداشت و نسبتاً سهل تر بود. به ویژه در قالب سیاست پشت پرده و تحقق آرمانهای مطلوب و معهود وقت. ولی در عین حال دقیقاً همین حرکت و پیش آمد، عامل تقویت و پابرجایی عده زیادی از طلاب شد. در حقیقت موقعیت شان مشخص و راسخ گشته، مجدداً به درس بحث، جلسات پرمایه و تشکلهای هرچند مخفی، کم رنگ و بسیط و ابتدایی پرداختند.
تأسیس مؤسسهها و مدارس علمی به شیوه معاصر و برنامه ریزیهای متناسب با سیستمهای نوین آموزشی، مقاله نویسی، تحقیق و این قبیل امور که تا آن وقت بسیار کم بود نضج و تدریجاً مسیر عادّی و روال خود را پیش گرفت.
این گروه نیز تقریباً به دو تم تقسیم شدند: گروه فعالتر، محرک و پرکارتر آنان از ایران خارج و بیشتر به عتبات خصوصاً به حوزه علمیه نجف آمدند و یا به برخی از بلاد اسلامی که امکان فعالیت وجود داشت و از نظر سیاست خارجی کشور مربوطه، این امکان در حدود روابط با ایران این اجازه را میداد ولی اکثراً به نجف آمدند که معمولاً طلاب جوان، متحرک، پر انرژی، انقلابی، مسلّح به ایدئولوژی بسیار نیرومند و تفکر پیشرو و نیز از جان گذشته بودند و گرهی صلاح را در توقف در ایران هر چند در سیاه چالهها و یا تبعید و تحت نظر و … تشخیص داده و حرکتی نکردند. وضع حوزههای ایران این چنین بود. این واقعیت را اینجانب که در اوایل سال ۱۳۴۳ به دستور مرحوم آیتالله والد. قدس سره و به علت دیدار و نیز صله رحم به ایران آمده بودم از نزدیک مشاهده کردم. اکنون در این فرصت به جزئیات این سفر و بزرگانی که اکنون در مسند امورند و احوالات شان که در آن روز دیدم و گفتگوهای صمیمانه و تصمیماتی که بوده و … نمیپردازم. چرا که مجال بیشتری را میطلبد. به هر حال اوضاع حوزههای علمی ایران تقریباً به همین منوال بود.
تا این که در آبان ۱۳۴۳ امام به ترکیه تبعید شده و در شهر قدیمی و مشهور «بروسا» سکنای اجباری گردیدند. اما در این شهر تاریخی در عین محدودیت به کارها و امور سیاسی، در حد ممکن که خلاف تعهد نباشد. مشغول و همزمان مسایل زیادی را که استفتاء شده بود و فرصت جواب نبود پاسخ دادند. ضمناً همان گونه که اهل فضل میدانند. در همین شهر به نوشتن «تحریرالوسیله» در دو مجلد پرداختند که خود کیفیت و داستان نشر و توزیع و فروشش در نجف اشرف داستانهای دراماتیک دارد. ولی همه به تدریج حل شد. چرا که همان زمان دوران ریاست جمهوری عبدالسلام محمد عارف بود که خود در انقلاب سال ۱۹۵۸ م عراق همیار و شریک «عبدالکریم قاسم» بود ولی به علت اختلاف فیمابین زندانی شد و توانست بر علیه عبدالکریم کودتا کند و او را به قتل رسانده و زمام امور این کشور را به دست گرفت. عبدالسلام برخلاف سلفش، مردی بسیار متعصب بود با ایران و فرهنگ و مذهب این کشور بسیار مخالف بود. مردی متهور بی باک و با جرأت بوده، به بزرگان اهانت گفتاری و عملی میکرد. مثلاً در آخرین سفرش به «بصره» سخنرانی کرد و گفت قبل از من در این مکان خطابه خوانده و گفتند «یا اشباء الرجال و لارجال» ولی من خلاف آن را میگویمای رجال و مردان کامل … که ساعتها بعد از این سخنرانی هواپیمایش سقوط و با وضع فجیعی از بین رفت. ایرانیان در دوران وی در رنج روحی و عذاب بودند. ساواکیهای ایران همراه با سازمان جاسوسی «امن» عراق کاملاً نامه و اعلانات و کتب امام را کنترل میکردند. به یاد دارم در آن اختناق «تحریرالوسیله» در کمال احتیاط و کیاست مخفیانه در حوزه نجف پخش میشد. ولی غلاف جلد به نام دیگری بود. ظاهراً به عنوان کتابی در علوم هیئت و عجایب آسمانی نوشته یکی از فضلای آن روز و عالم امروز با حذف صفحه نخست کتاب و خلاصه بدون هیچ اسم و نشان به علاوه این که عدهای از عالم نمایان صراحتاً میگفتند این اثر متعلق به مرحوم زعیم الطایفه سید ابوالحسن اصفهانی است و فلانی به نام خود نموده است و این قبیل مسایل که ذکر این مطالب خود مقاله دیگری میطلبد.
به هر روی امام حدود یک سال در «بروسا» ماندند تا این که از آنجا به نجف تبعید شدند و مدتی به دید و بازدید و برخی مسایل مشابه و اخلاقی سپری شد تا این که درس خارج فقه را آغاز نمودند ودر مسجد شیخ انصاری که امروزه منحصراً به نام «مسجد ترکها» شناخته میشود قبل از ظهر در حدود ساعت ۹ تا حدّی که در خاطرم است بحث را شروع کردند. فعلاً از نحوه کیفیت و جزئیات این بحث چشم چوشی میشود و شاید در پاسخ برخی از پرسشهای بعدی به اندکی از آن بپردازم و بر میگردم به اصل سؤال.
پس از ورود امام به نجف بدون هیچ مبالغه و عبارت پردازی و تعارفات نجف وضع خاصی به خود گرفت. این رخداد از وقایعی است که هرگز از خاطره ام فراموش نمیشود. به راستی حوزه علمیه تاریخی و کهن نجف جان گرفت. درسها، بحثها، تجمعهای علمی، سفرهای علمی، دینی، اخلاقی و امثال ذالک چنان گرم و با حرارت شد که حتی عدهای از دانشگاهیان و … به جهان طلبگی حوزه پیوستند که برخی از آنها اکنون از شخصیتهای علمی و سیاسی به شمار میآیند.
در حقیقت حوزه در انتظار مبشّری بود که رسید و دل با آمدن «مسیحانفس» بوی کسی به مشامش آمده و مژده را دریافت. ولی بدون هیاهو، جنجال و سروصداهای تبلیغاتی، معمول بل در نهایت تواضح، حلم همه عمل و نه گفتار و وعظ ناب بلکه دقیقاً تداعی گراویل پیروزی انقلاب اسلامی میباشد.
امام پس از بازدید از علمای حوزه و مدرسان و فضلای مشهور و یا گمنام و منزوی نسبت به بازدید از طلاب مدارس از هر مدرسهای بدون استثنا و تبعیض بازدید به عمل آوردند و در حد توان و امکان مشکله را بطرف میساختند و گاه این بازدیدها با همه مشغلههایی که ایشان داشتند به ۲ ساعت به طول میانجامید.
به راستی اینجانب از توصیف آن جنب و جوش و صفا و دوستی و محبت صادقانه الهی را بدون هیچ مبالغه اظهار عجز میکنم و تنها به تصویرهای دل خواننده و نیروی تخیل واقعگرایانه اش اعتماد داشته و دلخوشم از خداوند قادر و متعال تکرار و ادامه آن لحظات و نفحات زمانی را خاضعانه خواستارم.
خلاصه واضح است که حوزه نیز متقابلاً از این تفقّد پاک به جا، دلسوزانه و بی شایبه نهایت قدردانی ممکن را عملاً و قلباً انجام و ابراز میداشت که خوشبختانه دنباله اش تا به امروز حتی در حوزههای دور بحمدالله ادامه دارد.
از ویژگیهای برجسته امام خمینی در حوزه عرفان، اخلاق و سلوک اجتماعی برایمان بگویید؟
علمی اردبیلی: یکی از بهترین آنها مسأله عمل بود که در ضرب المثل عربی آمده است. «کل الصید فی جوف الضرا». عرفان از آغاز تا امروز، بیشتر جنبه نظری داشته. کافی است امروزه به آثار عرفانی کلاسیک نظری هر چند سطحی بشود. حتماً آثار و کتبی که در عرفان عملی نگاشته و یا به نحوی به جامعهها عرضه شده است بیش از چند درصد نظری آن مشاهده نخواهد شد. علم الاخلاق نیز از این وضع بیرون نیست. طبیعی است در چنین قالب رفتاری دیگر از سلوک اجتماعی؛ عرفانی و اخلاقی خبری یافت نشود. این یکی از آفتهای اخلاق عرفان است.
امام در آثار عرفانی و اخلاقی اش اولاً هر دو بال نظر و عمل را به احسن وجه بیان کرده است و ثانیاً خود عملاً تبلور و نماد عینی آن بود که دوست و دشمن به این واقعیت معترف بوده و هستند. هنگام تحصیل ایشان در قم در محضر علامه حایری (ره) در عین اینکه در دهه سوم عمر بوده عدهای باوی دشمنی کرده میگفتند: فلانی عارف و یا صوفی مسلک است و برخی فراتر از اینها، تعبیر میآوردند و میبینیم همین مطالب را دستگاه وقت بر علیه ایشان شایعه وار منتشر میکرد. ثالثاً امام با عمل خود و در قالب عینیت واقعیت عرفان را به جامعه و انسانها ارایه داد و کسانی که کلمه و معنی عرفان را خلاصه شده میدانستند در نظر و عمل شناخته میشوند. در حالی که عرفان اصیل، حرکت و سلوک جدی است.
و عجیب است که در تاریخ عرفا عکس برداشتهای سنتی و عادی ملاحظه میشود و بودند کثیری از عرفای واقعی تاریخ اسلامی که بر اثر ابراز مخالفت با دولت یا پادشاه و حاکم وقت از شهر خود اخراج شده و به آبادی دیگر تبعید شده و برخی از آنان کشته شدهاند. مثلاً شفیق بلخی عارف نامدار رسماً در جنگ، با اتراک در «کولان» (ماوراء النهر۹ به سال ۱۹۴ هـ کشته شد. وحلاج در ۳۹ اعدام گشت. همچنین شمس تبریزی به سال (۶۴۵ هـ) کشته شد و غیر این مشایخ سرشناس که بیان بیشتر موجب تطویل و خروج از تقاضای این مجال است.
حقیقت عرفان از معرفت و شناخت یا اپیستمولوژی است و اصولاً معرفت به طور کلی، انگیزه رفتار، حرکت و سلوک به جبهه مقصد و خانه مطلوب است. که فرموده اند: «لاعلم الا بعمل.» وغیر این کلمات معصومین (ع). چنانکه سیره امیرمؤمنان(ع) آن منبع بل عین معرفت که عرفا وی را سرسلسله دانسته اند تا حدی که میفرماید: «لو کشف العطا، لما از ددت یقینا».
همین معنی را به اکمل وجه نشان میدهد و عرفای اسلامی که امام اسوه آنها است همین روش را طی کرده اند. در میان این طبقه، علما و فقها از سمت وصبغه خاصی برخوردارند که نمونه وار میتوان از وارستگانی چونان ملاحسینقلی جزینی، حاج میرزا جواد ملکی، سید علی قاضی، سید احمد کربلایی، حاج شیخ محمد علی شاه آبادی و غیر هم یاد کرد. در حالی که همه این رواق الهی دمی از عمل به وظیفه، رعایت زمان و مسایل موجود غافل و از اهل نبودهاند.
امام (ره) که دقیقاً از این تبار بار بود و عرفان را با بقیه شاخههای علوم اسلامی و انسانی توأم قرین و همسو ساخت قامت عرفان اصیل شیعی معاصر را متعهد گشت و عملاً در اخلاق و رفتار به عرفان معنی و منزلت دیگری گشتهها اعطا کرد و در سایه همین عامل عینی، توده ناس به دنبال این رهبر رهسپار شدند و نتیجه چنین معرفتی انقلاب عرفانیای شد که پایه اصیل یک انقلاب الهی گشت.
خاطرات حضرتعالی از جلسات درسی و غیردرسی امام و یا هر خاطره دیگری که از ایشان به یاد دارید.
علمی اردبیلی: امام که به نجف اشرف مشرف شدند و در حقیقت به شهرستان جدّشان مدینه علم و معرفت تبعید گشتند. مدتی چنانکه اخلاقاً مرسوم است به دید و بازدید سپری شد. ایشان را حکومت وقت بدون هیچ اطلاع، خبر و مقدمهای به طور ناگهانی به استان بغداد و به شهر مذهبی کاظمین علیهالسلام تبعید کرد. ناگهان به نجف خبر رسید که الآن امام در «فندق طوس» (مهمانخانه یا مسافرخانه و به اصطلاح هتل طوس) است علما، فضلا و طلاب نجف که توان سفر و حرکت داشتند به کاظمین رفتند. بنده در همین وقت در نجف در حجره مرحوم آیتالله و الد در مدرسه سیدکاظم یزدی صاحب عروه که بعداً کتابخانه شخصی خود قرار داده و همانجا مطالعه و تدریس میکردند بودم به احتمال قوی در یکی از دروس فقهی ایشان حضور داشتم. به محض رسیدن این خبر مرحوم والد هم به همراه عدهای از تلامذهشان که گروهی در مدرسه مذکور سکنی داشتند گفتند که دو اتوبوس برای طلاب مدرسه سید و طلاب دیگر جهت استقبال از امام اجاره شود. همین کار عملی شد و طلاب ظاهراً عصر آن روز شتابان به کاظمین حرکت کردند اما چون امام به سبب درخواست علمای عتبات در این شهرهای مقدس یعنی کاظمین، سامرا و خصوصاً کربلای معلا مدتی توقف کردند و بزرگان بلاد به دیدن ایشان آمدند و بقیه اوقات، صرف زیارات ائمه علیهم السلام مینمودند. لذا نجفیها خصوصاً روحانیت این حوزه کهن به ویژه طلاب جوان ایرانی دریافتند که آمدن امام به نجف به این زودی صورت نمیگیرد، لذا سعی شد منزلی برای ایشان اجاره شود ه به حرم مطهر حضرت امیر (ع) نزدیکتر باشد. البته ما سعی داشتیم جایی باشد که از نظر امنیت نیز متناسب باشد. ولی این مطلب را ابراز نمیکردیم، چرا که امام از اینگونه امور خوششان نمیآمد و همواره به خالق منان توکل فوق تصور داشتند.
در اواخر شارع الرسول (خیابان رسول «ص») منزلی نسبتاً کوچک و مستور اجاره شد در عتبات خصوصاً برای علما رسم است که معمولاً منزلشان دارای بیرونی و اندرونی است البته خیال نشود این مسأله جنبه تشریفات دارد و منازل آنان چنان وسیع است که اجزا و صحن آن از یکدیگر کاملاً مجزا و بدورند. نه هرگز، چنین نیست. بلکه مسأله محرم و نامحرم مطرح بود و نیز مسأله سهولت مراجعت و عدم مراجعت به افراد عایله و سکنه منزل و امثال ذالک منظور بوده است). منزل کوچک امام نیز چنین بود و مراجعین اطاق کوچکی به خدمت ایشان در ساعات مخصوصی میرسیدند و درصورت نبودن ایشان مرحوم سید مصطفی فرزندشان حاضر و پاسخ گو بود.
محل این منزل به گونهای بود که امام میتوانستند از هر دو سمت به مرکز شهر و حرم مطهر و یا هر مقصدی تشریف ببرند. درب بیرونی به سمت خیابان رسول به فاصله یک کوچه نسبتاً وسیع شبه میلان ولی کوتاه باز میشد و درب اندرونی به طرف داخل شهر قدیمی لذا امام از طرف در اولی و در بستر خیابان و یا راهرو آن شبها و صبحها به حرم مشرف میشدند و پیاده میرفتند. چون علامه زیاد به پیاده روی و حرکت در میان مردم و طبقات عادی داشتند و از درب دیگر که وارد کوچه مسجد ترکها میشد صبحها در حدود ساعت ۹ از همین کوچه طی طریق و به تدریس میرفتند و مسجد ترکها که همان مسجد شیخ انصاری است در اواخر این کوچه قرار دارد. یعنی یک درب مسجد آخر آن وچه و درب دیگر در وسط بازار معروف به «سوق القبله» یا «سوق الحویش» بازار معروف نجف باز میشود. این مسجد از مساجد با سابقه و مرکز تدریس و نماز جماعت علمای بسیار بزرگ. با تقوی و مقدس نجف از زمان احداث آن تاکنون بوده و هست. چون جریان ساختن این مسجد در جای خود مهم و به راستی آموزنده برای نسلهای اینده یک مدرسه عینی و عملی است. به اختصار به کیفیت و نحوه پدید آمدن این مسجد اشاره میکنم تا معلوم شود به این سادگی و اتفاقی نبود که مثل امام (ره) با وجود صدها مسجد مناسب وسیع، مجهز و محوری در شهری چون نجف. تنها در این مسجد حدود چهارده سال به تدریس فقه عالی و سخنرانیهای ضد استعمار و القای دروس اخلاقی و امثاله با کمال طمأنیته پرداختند.
بنده حدود دوازده ساله بودم که از بعضی رجال موثق و سالخوردههای آذری و غیره که ساکن نجف بودند شنیدم که عده کثیری از آذریهای (آذربایجان) که مقلّد مرحوم شیخ انصاری بودند جهت سفر به حج بیت الله الحرام نخست به نجف آمدند تا وجوهاتشان را به مرجع تقلیدشان پرداخته بری الذمه راهی بیت الله شوند. چون منزل شیخ را نمیشناختند به یکی از خدّام حرم حضرت امیر مبلغی دادند تا آنان را به منزل ایشان رهنمودن شود. پس از طی کوچههای قدیمی، پرپیچ و خم نجف بالاخره به جایی رسیدند که گفت: این منزلی است که با آن کار دارید و رفت. آنها تعجب کرده و شگفت زده شدند. چون با خانهای روبرو شدند کهنه مختصر، کوچک و غیرمناسب شأن زعیم مسلمین و مرجع شیعیان جهان که حتی جایی جهت استقرار افراد و واردین نسبتاً زیاد وجود ندارد. چون با شیخ ملاقات نموده و وجوهات را تصفیه کردند به عنوان خواهش قلبی از شیخ درخواست نمودند که خانه وسیعتری تهیه کند. نه از جهت رفاه شخصی چون از روش سلیقه و تقوای شیخ مطلع بودند، بلکه برای تازه واردها چون از شدت احتیاط شیخ در مورد مصرف وجوهات شرعیه نیز با خبر بودند. پیشنهاد شد مبلغ این منزل نه از وجوهات که به عنوان هدیه مفتخراً تقدیم شود. شیخ نخست امتناع ورزیده سپس لحظهای به خود رفت و گفت: باشد عیبی ندارد گفتند ما میخواهیم حتماً پس از عودت از خانه خدا به بیت جدید برای دستبوسی مفتخر شویم. در آن دوران سفر حج دست کم سه الی چهار ماه و گاهی شش ماه به طول میانجامید.
اما بشنویم از شیخ و خرید خانهاش. زمینی که مسجد ترکها ساخته شده زمینی بود در جایی مناسب و مرکز شهر. شیخ این محل را فوراً ابتیاع نمود و دستور داد آن را مسجد بسازند و حیاط شبستان محراب و موفق مناسب هندسه معمول مساجد آن روز را ایجاد کنند: چون وقت تنگ بود قرار بر این شد که دو شیفت شب و روز کار شود بالاخره پیش از رجعت حاجیان، مسجد اتمام پذیرفت. دقیقاً همین مسجد نسبتاً وسیع امروزی.
پس از چند ماه که حاجیان با کمال مسرّت برگشته و به نجف مشرف شدند به سراغ منزل جدید شیخ شده آدرس میخواستند، کسی که رهنمون شد درست به همان منزل قبلی هدایتشان نمود. آنان امتناع نمودند که شما بی خبرید و این منزل به قبل مربوط است. شیخ حتماً به بیت جدید وسیع و مجهز منتقل گشته است. دق الباب شد و وارد گشته و از شیخ اعظم از منزل نو مستفسر شدند. شیخ پاسخ داد بلی، حاضر و آماده است. به محض رفتن شما زمینی ابتیاع و به سرعت بهترین خانه را ساختم. گفتند. پس کجاست؟ فرمود: همراه من بیائید، با هم رفتند و شیخ داخل این مسجد شد و گفت چگونه خانهای است آیا از آن بهتر سراغ دارید؟متوجه شدند و بسیار منقلب گشتند. سپس شیخ فرمود: خانه راستین، ماندگار و جاودانه همین است و لاغیر.
باز میگردم به اصل سخن: پس از اتمام بازدیدهای امام، عدهای از طلاب مسجد گرد هم نشستند، گفتگوی ساده مشورتی و مختصر با برخی اساتید مدرسه مرحوم سید کاظم یزدی(ره) و برخی مدارس علمیه دیگر که اینجانب افتخار همراهی عزیزان را داشت صورت گرفت. محور سخن این بود: حال که امام در نجف ولو به طور تبعیدی. سکونت دارند. آیا صلاح است از چنین بحر زخار بهره نبریم همه متفق شدیم که بالاخره پیشنهادی شود و از آنجا (آن زمان هنوز به ایشان امام گفته نمیشد یا حاج آقا و یا آقا میگفتیم. البته افراد مسن حاج آقا روح الله خطاب میکردند). درخواست شود. بحثی به هر عنوان که صلاح بدانند آغاز کنند. اما همه شرم داشتیم.
همه خیال میکردیم امام نمیپذیرند به راستی فرد تبعیدی با وضعیت نامعلوم و درهاله ابهام و گرفتاریهای گوناگون در غربت وضعی بر همه روشن است. واضح است که درس سنگین و علمیای که قرار شود امام بپذیرد مطالعه میطلبد، راحتی فکر، آسایش بدن، آزادی و امثاله و همه چیز بر خلاف وضع موجود آن رجل عظیم بود.
اما پس از پیشنهاد … که خود اینجانب به دقت متوجه چهره ایشان بودم چون مطلب مهم و تا حدودی سرنوشت ساز بود. ملاحظه نمودم که بشاشت و بهجت عجیبی که برای من وصف ناپذیر است. در چهره روشن و جذاب و ملکوتی ایشان پدیدار شد. لحظاتی بعد سخن گفتند. وفی الجمله موقتاً باخوشحالی و با تمام وجود پذیرفتند. بنده به دلیل آشنایی با تحریر الوسیله ایشان که در شرایط دشواری در شهر «برونسا» نگارش یافته بود آشنا بودم به مثبت بودن پاسخ ولو تا حدودی کمرنگ خوشبین بودم اما چاره ساز نبود. بالاخره درس در مسجد شیخ انصاری (ره) برقرار و آغاز شد.
منبع درس متاجر شیخ از بیع بود و با اینکه ایشان به ظاهر مجتهدی غریب و تازه وارد بودند و دقیقاً در آن زمان نجف در بردارنده دهها بلکه صدها مدرس و مجتهد بود. مع الوصف در اسرعت وقت و با هیچ گونه تبلیغی رجال علم و طلاب اهل فضل، مدرسان و برخی از علماء نیز شرکت و در همان چند هفته نخست به عنوان یکی از دروس جا افتاده به نام، پربار و چشمگیر در دارالعلم و حوزهای چونان نجف مطرح گشت. درس ایشان سلیس، روان و در عین حال علمی سعی در تبیین و همه فهم شدن داشت، نخست به روش مدرسان دروس خارج، مطلب شیخ عنوان و بر آن محور جرح و تعدیل و تأیید و یا رد میشد. مرحوم حاج سید مصطفی (ره) غالباً اگر نگویم دایماً حاضر در دروس بود و گاهی به رسم دروس حوزه که یکی از عالی ترین ویژگی این دروس است به استاد اشکال نیز میکرد.
مرحوم حاج آقا مصطفی پس از مدتی خود درس خارج شروع کرد و در منزلشان واقع در کوچه مقابل مسجد ترکها تدریس میکرد و مراجعین و تلامذه خاص داشت ولی هرگز درس امام را ترک نکرد و مانند طلاب دیگر عمل مینمود. امام در عین ابهّت و وقار گاهی شوخیهای نغزی نیز میکردند مختصر، ملیح و زیبا، اصولاً امام حساسیت فوق العاده داشتند به این که به اولاد علما صرفاً به خاطر والدشان حرمت و اکرام بی مورد و بدون دلیل عقلایی نشود حتی آقازاده و امثال خطاب نشوند.
لذا حاج آقا مصطفی در نجف دقیقاً مانند فضلای دیگر به درس و بحث و نوشتن و کارهای پدر خود با جدیت مشغول و در ملبس و مسکن و رفتار متواضع و خاکی بود. در حدی که همان گونه که عرض شد به هیچ وجه معلوم نمیشد فرزند امام است. حاج آقا مصطفی فردی متّقی و اهل باطن و فکر و ذکر بود، قانع دقیق دوست شدنی و شریف به معنی دقیق کلمه بود دقیقاً سیره پدر را در پیش داشت و امام تنها از این نظرها علاقه عجیبی در باطن به او داشتند.
به هر حال سخن فی الجمله از رفتار امام آمد تا جایی که در حافظه ام مانده است و شخصاً از امام ملاحظه نمودم این است که: حضرت امام (ره) فردی منظم، خوش پوش و مرتب بودند. به معنی نظیف و با سلیقه و نه تکثیر در البسه و تنوع بی جا و اسراف. راست قامت مینشست و ستون فقرات خم نمیشد. لذا تا آخر عمر نودساله شان جسماً نیز راست قامت ماندند. به نسل جوان عشق میورزید همواره میفرمود: شماها اکنون نمیتوانید درک کنید پیری چه مقولهای است و فرد پیر چه میکشد شما توان درک وضعیت مرا ندارید. پس کاری کنید که چون به این سن رسید فارغ البال باشید و نه مبتدی در حالی که آن وقت سن ایشان از ۶۳ – ۶۴ متجاوز نبود.
امام حساسیت عجیبی به غیبت داشتند. البته به تمام گناهان ولو صغیره در خدمت ایشان هیچ کس هر که میخواهد باشد توان غیبت بلکه استماع آن را نداشت جز در مواردی که ضرورت داشت تخصصاً یا شخصاً از غیبت خارج بود.
مثلاً به خاطر دارم چند بار به ایشان مسایلی پیشنهاد شد. فرمودند: مگر این لحیهها میگذارند. و یا با این حیلهها مگر میشود؟ و این قبیل عبارات وسخنها. به زیارت ائمه «علیهم السلام» علاقه شدید و زاید الوصف داشتند. مثلاً هر شب جمعه به کربلامشرف میشدند و به زیارت جدّ و اسوه شان سالار راست قامتان و شهدای مظلوم تاریخ نایل و تجدید عهد و میثاق میکردند. ایشان همان گونه که اشاره شد هر شب حدود ساعت ۳ بعد ازغروب به حرم حضرت امیر «ع» مشرف میگشتند و مدتها در بالای سر حرم ایستاده به دعا و زیارات میپرداختند سپس در جایگاه خاص مینشستند و به دعا و نیایش و نماز و نیاز مشغول میشدند و از روی مفاتیح الجنان عمده زیارات حضرت را میخواندند، چند بار به نزدیک آمدم تا مشاهده نمایم به کدامین دعا مشغولند گاهی ملاحظه میشد به زیارت جامعه و بعضاً دعای معروف به زیارت مطلقه حضرت امیر «ع» و گاهی زیارت ششم آن حضرت و احیاناً غیر این ادعیه …
علت این دقت از اینجانب در عین این که شدیداً از استراق سمع و بصر نفرت دارم. این بود که در زمینه دعا و زیارات به «اسوه» برسم که موجب اطمینان به اصالت آن دعا گردد و یقین شود که به تعبیر علما… «مأثور» است و کلاً عطف ذیل احادیث «من بلغ» نگردد و نیز برخی شبهههای عبارتی زایل گردد.
وقتی می دیدیم و میشنیدیم که امثال امام (ره) عین همین دعا راخالصانه و خاشعانه میخوانند به دل میگفتیم ماها معنی واقعی عبارت را درک نمیکنیم حتماً آن نیست که توهم میشود. اضافه بر این که امام در عین حال به خاطر الفت و انس و تحقیق در دعاها یک کارشناس و محقق در ادعیه بودند. و همواره طلاب را به خواندن ادعیه رجبیه و شعبانیه (که رمضان جای خود را دارد). توصیه میفرمودند. و کتاب گران سنگ « شرح دعای سحر» که از یادگارهای دوران جوانی ایشان است مؤیّد این مدّعی است و بالجمله امام تمام یا عمده ادعیه قبل از زیارت، یعنی پیش از ایوان طلا و خود ایوان و درب ورودی رواق و زیارت معروف امین الله و پس از آنها را با طمأنینه کامل میخواندند.
البته قبل از رسیدن به درب حرم از ایوان مزبور در سمت چپ کنار قبر مرحوم مقدس یعنی محقق ملااحمد اردبیلی لحظاتی با وقار و سکون درنگ نموده حمد و سورهای نثار روان پاک این بزرگمرد علم و عمل میکردند. سپس حرکت مینمودند و پس از رحلت فرزند برومندشان مرحوم حاج سید مصطفی که در مقبره محقق عالی در حاج شیخ محمد حسین اصفهانی غروی (۱۲۹۵٫ ۱۳۶۱ هـ) واقع شده برای ایشان نیز با همجوارشان حاج شیخ فاتحه میخواندند. غرض علاقه عجیب به زیارت داشتند میگویم عجیب زیرا از عالم فقیه و فیلسوف جامع بزرگی مانند ایشان صدور اعال افراد مؤمن عادی، مقدس و پاکدل تقریباً گرچه در واقع عجیب و خارقی نیست ولی فی الجمله و عرفاً تعجب آور است. معمولاً عدهای از مردم از شهرها بل از کشورهای مختلف جهت دیدن شخص ایشان به حرم مشرف میشدند. و بسا که مخفیانه عکسبرداری میشد و اگر ممکن بود فیلمبرداری هرچند کوتاه مینمودند. چون این عمل در داخل حرم اکیداً ممنوع بود. وقتی میخواستند جایی جهت دعا و نماز زیارت بنشینند در عین این که در آن ساعات معمولاً حرم کاملاً مملو از زایرین و مؤمنان بود، به محض مشاهده امام هر فردی سعی داشت و خوشحال بود که مکانش را واگذار به ایشان کند ولی امام دوست نداشت چنین شود گاهی خدمتکارشان حاجی علی و یا افراد دیگر از بیت امام یا غیره جا میگرفتند و تحویل ایشان داده میشد.
در حرم جز به ضرورت با احدی لب به سخن نمیگشودند. در وسط دعا تکلّم نمیکردند و بر این بودند که دعا نیز یک واحد پیوسته بوده و قطع آن با ادخال مطالب و امور دیگر، هرچند از کار و گفتارهای خوب و مفید ممکن است هتک حرمت و ترک رعایت اخلاق باشد متصل دعا و نیایش و نماز میخواندند و حدود ساعت ۴ بعد از مغرب و یا چند دقیقه بیشتر از حرم خارج و معمولاً پیاده از شارع الرسول رهسپار منزل میشدند. اینجانب یا ندیده و یا کمتر مشاهده نمود که در راه با کسی سخنی جز ذکر و یا ضرورت بگویند.
خوابشان نسبتاً کم بود. غالباً در تفکر بودند که گاهی از چهره مشخص بود. بر همه یکنواخت احترام کرده و برای همه تمام قد بلند میشدند. در حالی که عدهای ابراز ناراحتی از این قیام میکردند و میفرمود که رضای شما شرط نیست. غالباً صبحانه چند لقمه نان و پنیر و چای و گاهی چند عدد خرما، ظهر نیز عادی و شبها معمولاً آب گوشت رقی تناول میفرمود. در عین ابهّت متواضع بود. در کربلای معلی به عیادت عالمی پیر رفتند و دست ایشان را به زور بوسیدند. از تعریف و تمجیدات شایعه از شخص در حضور که متأسفانه در مجالس مشاهیر به ویژه بر فراز منابر صورت میگیرد مخالف و بیزار بود. اما گاهی محاذیری مانع اعتراض صریح میشد. در بازدیدها ایشان از مدارس مدرسها، حیاط و تمام فضاها قبلاً جای گرفته و مملو از طلاب میشد. به رسم خوش آمد برخی از طلاب خوش قریحه سخنانی در باره امام (ره) ایراد
میکردند. مثلاً به یاد دارم در مدرسه «آخوند خراسانی وسطی» روحانی فاضلی سخنرانی کرد و امام که با هیبت و وقار نشسته بودند گویند اطراف و احوال چهره ایشان را به بزرگانی در تاریخ تشبیه میکرد. از جمله به یاد دارم که گفت از نیم رخ به راستی بوعلی به گاه اندیشه است و چرا نه که حکمتش قبضه اوست… و این قبیل امور بعد از اتمام جهت دست بوسی آمد اما تبسم و تشکر نمود ولی فرمود از صمیم دل خوش ندارم چنین مطالبی مرسوم شود…
امام معتقد بر این نبودند که باید با عوام به روش عوامی عمل نمود. بل بر این بودند که حتی المقدور باید مردم را روشن نمود و گاهی در برابر برخی شبه اعتراضات میفرمود: استاد حاج شیخ محمدعلی شاه آبادی قبل از نماز جماعت در مسجدش منبر میرفت و به عوام آن وقت صحبتهایی عرفانی و علمی میکرد میگفتم:ای استاد روحی فداک با عوام چنین سخن یعنی چه؟ میفرمود:
من خود را به آنها تنزّل نمیدهم آنها خود را به من برسانند. متأسفانه این شیوه عملی نیست و گرنه مردم در این حدّ از رکود نمیماندند.
شخصیت حوزوی و جایگاه حوزوی امام خمینی به ویژه در حوزه نجف را مایلیم از زبان حضرت عالی بشنویم.
علمی اردبیلی: همان گونه که به برخی مطالب اشارت شد، امام شخصاً علاقه شدید به تنظیم و تهذیب حوزهها داشتند و این امر مهم و خطیر را عملاً در خود داشت و مصداق عینی «کونوادعاه الناس لنا بغیر السنتکم» بودند.
به هنگام تشرف ایشان به نجف به گفته افراد مسن حوزه این مرکز عظیم علمی جلوه خاصی یافت که در تاریخ این گرمی و پیوستگی و نشاط کمتر مشاهده شده است. از قدیم در حوزه چنین معروف شده که «نظم ما در بی نظمی است» و این جمله را به برخی از بزرگان و علمای گذشته نسبت میدهند. نمیدانم این انتساب صحت دارد یا نه. به فرض صحت حتماً مراد این است که نظم ظاهریه در برخی بل معظم اقشار جامعه که مشاهده میشود نظم واقعی نیست. نظم حقیقی از وجدان میجوشد و به وجهی به قوانین خارجی، زور و ترس متکی نیست. نظم تصنعی رابطه مستقیم با تثبیت سالارگرایی ولو به طور نمودی دارد و به محض غیبت فیزیکی او همه چیز مساوی صفر است.
شخص امام با این گونه مثالها و الگوهای مثالی شایع مخالف بودند و همواره حوزه و جوانان را به نظم فرامی خواندند. جوانان را به پشتکار توصیه میکردند. لذا درس ایشان به ندرت به تعطیلی کشیده میشد. دروس خود را تعطیل نمیکردند. گاهی به حالت بیماری و نقاهت به درس میآمدند و احیاناً در عین تراکم مکتوبها و مراسلات و اعلامیههای حساس با ضیق وقت باز دقیقاً سر ساعت به تدریس میپرداختند و سپس به دیگر کارها میرسیدند.
این گونه عوامل که در حقیقت برخلاف سنت حوزه بود کمّا و کیفاً با شخص ایشان مرتفع گشت طلاب متوجه شدند که فایق ترین نظم باید از نهادهای اصیل حوزه باشد، چرا که مردم معمولاً چشم و دل و آمالشان به این مرکز دینی و علمی بوده اعمال و رفتار آن بر آنان حجّت بالغه محسوب میگردد.
به راستی در این جهان مدرن صنعتی علمی چگونه بی نظمی نظم میآفریند؟ کشورهای صنعتیای که بر روی ثانیهها حساب باز کرده همواره اقتصادشان با واحدهای بی نهایت دقیق و ریز زمان سیّال، تنظیم و به کار افتاده است… چگونه جامعه مظلوم ما «نظم در بی نظمی» قرار بگیرد؟
امام از برخی روشهای علمای آن سامان و برنامههای درسی و غیره ناراضی بوده، همواره آنان را به «هجمه» میگرفت. ایشان میخواستند درس فلسفه، عرفان و برخی علوم جنبی در حوزه دایر باشد. مثلاً زبان خارجی و امثاله که در آن زمان در حوزهها، جزو خروج از زیّ طلبگی محسوب میشد. هدف امام این بود یک طلبه علوم دینی در جامعه و محیط خود الگوی رفتاری بوده و عملاً پاسخگوی انتقادات باشد. لذا نه به طور درس مستقل که به بهانههایی به طلاب و جوانان درس اخلاق عملی میدادند و همانگونه که اشارت رفت به قشر طلاب جوان نظر خاصی داشتند.
گاهی شعر منسوب به خیام را زمزمه میکرد که «… گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم اما … » و حساسیت فوق العادهای به گوینده غیر عامل به گفتار داشتند و مترنم به برخی اشعار حافظ میشد. و بالجمله حوزه علمیه نجف در سایه الگویی عینی در مسیر پیشروی و بازگشت به سلف صالح از حیث تکامل علمی و تقوی در عین پیوست به علوم روز از نظر همگانی با مقتضیات زمان میرفت و از تحصّن در فقه و اصول و حرف هر دانش دیگر بیرون میآمد.
تأثیر نواندیشی امام بر تحول درون سازمانی سازمان حوزه و روحانیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
علمی اردبیلی: از آنجا که امام در عین فقاهت و مرجعیّت اعلای تقلید دانشمدان به معنای دقیق کلمه بود. طبیعتاً اجزای اندیشه و نیز مجموعه تفکراتش فراسوی تفکر و فرد تک بعدی و سنتی محض، دارای ترکیب و تلفیق نوین و صورت و محتوی جدیدی بود.
امام حدود هفتاد سال در جامعه اسلامی و مرکزیت حوزه و عمدتاً تا قم و پیشتر اراک و در نهایت در نجف فعالیت علمی ممتاز در دانشهای متنوع اسلامی به محوریت فقاهت داشتند.
امام فلسفه، کلام عقاید و عرفان را همسو و موازی با فقه و اصول ممارست میکرد. در قرن اخیر، علمای نسبتاً نواندیش در حوزههای علمی نجف قم اصفهان و مشهد به فعالیت پرداختند از جمله آیات و بزرگانی چونان مرحوم نائینی، شیخ محمد حسین اصفهانی، شیخ محمد حسین کاشف الغطا، شیخ محمد جواد بلاغی، شیخ محمد رضا شبیلی، سید محمد باقر صدر و غیر اینها و در ایران، مانند علامه حایری یزدی و عدهای از تلامذ بارع ایشان و علامه سید محمد حسین طباطبایی و خصوصاً مرحوم ابوالمجید شیخ محمد رضا اصفهانی مسجد شاهی و عده قلیلی دیگر از این طبقات و…
ولی امام به تنهایی و با استعداد متفوق و با جدیت و استمرار و استقامتش توانست یک تنه به بیشتر دانشهای علوم متداول کاربردی و به بسیاری از هنرها و فضیلتها و دانشهای مطرح روز نایل آمد. حتی در شعر و خط و خطابه و به طور کلی فنون مربوطه به «استنیک» و مباحث زیبایی شناختی و غیره که جمع شدن همه اینها جامعیّتی ویژه را به اما بخشیده بود.
نتیجه این فعالیتهای جامع الاطراف ترتیب شاگردانی بود مستعد، مستقیم الطبع والسلیقه که در نیمه قرن اخیر هر کدام از آنان، با پرورش و تدریس و انتقال اندیشه استاد به جوانان منشأ تحول و پایداری و استمرار تفکر عظیم شدند. اگر امام در سوگ تلمیذ با رنج و مبرزش شهید سعید مطهری بزرگ میگوید:
«مطهری پاره تن من است» و این که: تمام آثار او به عنون فرهنگ اصیل اسلامی باید منتشر و در دست نسل جدید قرار گیرد و مطالعه شود و استثنا نمیکنند. در واقع این شهید بیش از یک نمونه بارز نیست و حتماً سخن در انحصار به فرد دور نمیزند.
چنانچه بالعیان مشاهده میشود گروهی از تلامیذ مبرز امام (ره) در پیرامون معرفت قرآن نظرگاه عترت در آن و گروهی در فلسفه و عرفان برخی در فقاهت و اصول آن وعدهای در اخلاقیات و برخی در پایههای مدنیت قوانین اسلامی و فقاهت و جمعی در امر سیاست و احکام تطبیقی و فقهی آن فعالیت بی انقطاع دارند. امروز حتی طبقه سوم نیز قشری قابل توجه و مطرح اند. عبارت از شاگران تلامذه امام (ره) خوشبختانه آراء خاص امام در هر محور علمی و تخصصی هنوز دست نخورده و مصون از تحریفات و سلیقههای علمی مطرح است و با امانت و رعایت کامل نقل و بررسی میشوند. طبیعت چنین روندی در تحول درون سازمانی نهاد حوزه میتواند هر چه مؤثر بوده و منشأ عالی ترنی آثار باشد.
اندیشههای فقهی و اصولی امام و تأثیر آن بر روند اجتهادی حوزه را بیان فرمایید.
علمی اردبیلی: بدیهی است که امام قبل از هر چیز دیگر یک فرد حوزوی و پرورش یافته نهاد حوزه است و خمیر مایه اولی حوزه، فقاهت یعنی «تفقه در دین» است. اندیشههای منطقی، فلسفی، کلامی، عرفانی و غیره ایشان در راستای فقاهت، متبلور و خودنمایی کرده و در هر وضع در جنب فقاهت است.
اندیشه فقهی تکامل یافته، منفح و مهذب گشته با پیرایهها و طرازهای زیبا و ظریف علوم معتبر مربوطه نقش عظیمی در تحول و روند تکامل اجتهاد دارد میدانیم که اندیشه فقهی و اصول شیخ مفید، سید مرتضی علم الهدی، شیخ طوسی، علامه حلی و عدهای دیگر از امثالشان که تا عصر حاضر مطرح و مورد بررسی است به خاطر شمول این اندیشه به لباب علوم مربوطه و عجین شدن فقاهت است با خمیره این معجونها که هر یک نقش نسبی خود را تکامل، تعاضد و تأیید اصل اندیشه و محور آن که فقاهت و حکم فقهی یا اصل و قاعده اصولی است دارد.
مجتهد از نیروی فکری و بذل جهد و استفراغ وسع اندیشهای خود بهره میگیرد. گنجینه علمی و خاطرات جامع الاطراف قبلی و بایگان شده او تشکیل دهنده اصیل ترین کار مایه آتیه و استنباطات بعدی در راستای «حوادث واقعه» است. این مخزن معنوی هر اندازه با ابزار سالم، متقن و ضرور بیشتر تعبیه شود تأثیر مستقیم در رشد و شکوفایی استنباط خواهد داشت. چنانکه عکس قضیه نیز رابطه معکوس خود را تضمین میکند.
اندیشههای فقهی و اصول امام (ره) را در حوزهها، به ویژه در ایران توانست اجتهاد را گامها پیش هدایت کند. رعایت عناصر زمان، مکان و ذوق عالی در آثار فقهی و اصولی امام برای یک اندیشمند و تحلیل گر کارشناس چشمگیر است.
ورود به این اقیانوس ژرف به راستی، مستلزم تحریر مقالات، بلکه مجلاتی است علاوه بر این که شاید از وسع بنده کم بضاعت خارج باشد. فقط از باب نمونه میتوان در رشته عظیم فقاهت به یکی از بهترین آثار امام نظر افکند. یعنی «المکاسب المحرمه» که همراه «کتاب البیع» در چند مجلد نگاشته شده. این اثر که در واقع یک موسوعه فقهی استدلالی است یکی از نغز ترین کتب فقهی و علمی در مکاسب و بیع است که به سنت فقیهان پیشین تدین شده است و علاوه بر تبویب، سلاست و بیگانگی از حشو، زواید، تکرار و ارجاع و تأویلات جانکاه در احکام و استدلالهای فنی و کارشناسی خود به شیوههای استقرایی، منطقی، تعقلی و آنالیزهای تعمیم یافته و نیز خاصه بحث موضوعی در چارچوب ادله اربعه متوسل گشته است. میتوان گفت ایشان از این لحاظ، استباط برداشت و شمّ عالی فقاهت، تلو صاحب جواهر و شیخ انصاری است. مقام والای علمی این دو استوانه عظیم در فقاهت، تحقیق و علوم انسانی برکسی پوشیده نیست.
بالجمله با دقت به مبانی امام در امثال غنا، معامله با نجاسات، تصویرسازی، عمل، مجسمه و غیره و نحوه حمل روایات به عادات آن زمان و تقلید جاهلی و ارتفاع بعدی، عدهای از آن رسومات که میتواند احکام اولیه را رفع کند. هم چنین در بیان راز حرمت قمار، ربا، مرز مسکرات و امثاله، به طورخلاصه میتوان برخی نکات ویژه را علاوه بر مطالب یاد شده به اجمال ذیل شمرد: جدایی از احکام وضعی و تکلیفی، خدشه در اکثر اوامر و نواهی در اخبار از حیث دلالت به الزامات. وجوب حرمت بی اعتباری کثیری از اجماعات نقل شده از قدما و متأخرین به ویژه کتب و منابعی که در ادعای آن راه افراط پیمودهاند، مانند مبسوط غنیه، منتهی المطلب و امثال ذلک خدشه در استدلالات به ظواهر کثیری از روایات، تحلیل و آنالیز دقیق علمی و منطقی و احیاناً فلسفی در مسایل و محتویات روایات و هم چنین کلمات بزرگان اهل نظر، سعه صدر فقاهتی در صدور حکم نهایی و این قبیل امور… .
چنانکه در «تحریرالوسیله» نیز که خلاصهای از دوره کامل فقه رهنمونی است به روش یاد شده، بدین فرق که در تحریر که موسوعهای کاملاً جامع و میسور از طهارت تادیات به رسم سلف و به ترتیب «وسیله النجاه» فقیه امامیه، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (قدس سره) نوشته شده جز در موارد اندک به مستند و دلیل پرداخته نشده است. اما الحاقات بسیار عالمانه و نواندیشانه آن تحت عنوان «مسایل مستحدثه» منحصر به همین کتاب است و ظاهراً جز دو فتوای ایشان در کتب مستقل فقهی حتی در اعصار متأخر و معاصر نیامده است. دقت حتی به عناوین مستحدثات کافی از بیان است. مثلاً، مسایل تغییر جنسیت تطهیر در کرات دیگر، کرّ و مقدارش از جهت تطهیر در غیر کره زمین، عبادات در کرات بی جاذبه، بلوغ زود یا دیر اطفال در دیگر کرات، معامله با انسانهای کرات دیگر. (اگر باشد) و امثال آن.
درعلم اصول نیز چنین روشی که متناسب روش شناختی خاص این فن است دقیقاً همین سبک و بهره گیری از علوم و معارف یاد شده ملحوظ است؛ چنانکه در «تهذیب الاصول» به عنوان تقریرات به طور مبسوط و در «الرسایل» و «انوارالهدیه» چشمگیر است. علاوه بر این، مباحث اضافی متناسب با افق فکری طلاب معاصر حذف گشته و محور بحث و فحص در مباحث اساسی که درک برای استباط فقیه نقش دارد تمرکز یافته است. مضاف بر این آثار امام کلاً فشرده و مختصر و از کمترین ابزار کلمات بلکه حروف استفاده شده است.
در پایان بفرمایید نقش امام خمینی در احیاء و تحول حوزه در مقایسه با دیگر احیاگران به چه میزان است؟
علمی اردبیلی: در مطالب پیشین تا حدودی به این واقعیت اشارت شد. هر چند علمای بزرگ ماهر کدام نقش خاص و محدود خود را داشته و در حد توان ایفا کرده اند ولی به قول باباطاهر « به هر الفی الف قدی برآید…» تحول مهم، همسو، ساختاری و پایدار از آن عالمانی از این تبار بوده است. چنانکه به سادگی میتوان این حقیقت را در تاریخ فقه امامیه و در ادوار تکاملی و انتقالی علوم اسلامی به ویژه فقه و اصول و دانشهای مرتبط با آن جستجو کرد. واضح است که فقه و اصول معاصر در حوزههای فعلی، آن فقه و اصول و یا کلام و عقاید دوران سید مرتضی علم الهدی به محوریت «الذریعه» و امثاله نیست و نه شیخ طوسی با منابع «عده» و «مبسوط». «خلاف» و غیره یا محقق حلی و مثلاً تهذیبش یا شیخ حسن لبنانی و معالمش این اثر چهارصدساله و حتی آراء و کتب مربوطه با یک قرن پیش.
پس فقه و اصول معاصر چیست و بر چه محور مبناست؟ اینجا باید ملاحظه کرد، هدف نفی اصول و مبانی نیست بلکه منظور تحول کیفی و کمی در قالب ربط علمی و معقول پایههای متقن گذشته به نوین است که معنای کلی فرهنگ و تحول جز این نیست. هر علم و فن و هنری از این کلیت استثناء ندارد. امروزه جامعه شناسی و علوم زیستی «اسپنر». «دورکیم» «ارنست». «میچینک» حتّی «آگوست کنت» و نظایر آنها، علمی محسوب نمیگردند و دقیقاً حکم دانشهای تجربی سدههای پیشین را دارند. اگرچه علوم انسانی تا حدودی به علّت ثبات جنسی، مبانی و اصول یا قضایای اولیه اش از علوم متکی به لابراتورها، دیرتر قابل تحول زیر ساختی میباشند.
با تمهیدات فوق به راحتی میتوان میان دو سخن و توصیه امام (ره) جمع کرد. نوگرایی و تحول در حوزههای سنتی با مطالعه و اشراف بر دانش سلف. چرا که هیچکدام بدون دیگری ره به جایی نمیبرد. تحول هنگامی شدنی است که حلقات پیشین تبار، بدن حلقه مفقوده در اسکلت خود، تحول را به عنوان موضوع بپذیرد. امام توصیه میکند سنتی مثل صاحب جواهر و شیخ انصاری درس بخوانید و به سیستم فقهی جواهری تأکید میورزد. آیا فقیه کبیر شیخ محمد حس نجفی یکی از بزرگترین نوآوران رشته فقه محسوب نمیشود؟ آیا تا به امروز «جواهر الکلام» عظیم ترین منبع و غنی ترین مدرک یک فقیه استنباط گر نبوده است؟ آیا از شیخ انصاری به خاتمه المجتهدین و مؤسس اصول تعبیر نشده است؟ و یکی از پی ریزان اساسی و تکاملی اصول در اکثر، بل همه مباحث اصول فقه در تاریخ فروزان فقه ما به شمار نمیآید؟
نقش شخص امام در تحول حوزه و توصیههای حکیمانه وی دقیقاً این چنین است. از دید متدولوژی بلکه اپیستمولژی گاهی یک رفرم علمی عین انقلاب است؛ چرا که انقلاب به معنی واقعی خود نمیتواند در علم صورت گیرد.
تحول در حوزهها به وسیله امام (ره) کلاً در قالب مقوله یاد شده و با هم همسویی داشت و به سخن دیگر، حوزهها در همه ابعاد، لااقل در بعد علمی، اجتماعی، برنامه ریزی و اخلاقی متحول شدند. از آنجا که امام در عین فقاهت و مرجعیت اعلای تقلید دانشمندان، جامع الاطراف به معنای دقیق کلمه بود. طبیعتاً اجزای اندیشه و نیز مجموعه تفکراتش فراسوی تفکر و فرد تک ساحتی و سنتی محض، دارای ترکیب و تلفیق نوین و صورت و محتوای جدیدی بود.
امام حدود هفتاد سال در جامعه اسلامی و مرکزیت حوزه و عمدتاً تا قم و پیشتر اراک و در نهایت، در نجف فعالیت علمی ممتاز در دانشهای متنوع اسلامی با محوریت فقاهت داشتند.
روحش شاد و گرامی باد.